حکمتالله ملاصالحی، استاد دانشگاه تهران و عضو هیات امنای بنیاد ایرانشناسی: پدیده موزههای جامعه و جهان مدرن نه سنخیتی با نیایشگاههای مقدس «موسهای»(Μούσες) اسطورههای عهد باستان هلنی دارد نه از تبار مجموعههای مجلل و اشیاء نفیس شاهان و درباریان ادوار گذشته است و نه زیارتگاه اجساد و البسه و آثار بهجای مانده و نگهداریشده قدیسان و رهبران دینی، زیرسقف صومعهها و معابد پیروان این دین و آن آیین. موزههای دنیای مدرن، پدیده و نهاد نوبنیاد برآمده از بستر تحولات عظیم تاریخی و فکری و فرهنگی و مدنی و معنوی دوره جدید هستند. متناسب و موافق و منطبق با قامت ارزشهای مدرنیته پدید آمدهاند و بر زمینه و شانه آگاهی و اندیشه تاریخی و نحوه نگاه انسان مدرن به تاریخ و انسان تاریخی و تاریخمند و جهان چونان جهان تاریخمند، بنیاد پذیرفتهاند. هرچند درهایشان به روی همه گروههای سنی و جنسی با هر موقعیت و جایگاه اجتماعی و پایگاه اعتقادی گشوده است، لیکن همه بازدیدکنندگان نمیتوانند به یک درجه و دامنه با پدیده و نهاد موزههای عالم مدرن نسبت و رابطه برقرار کنند و بدانند و بفهمند زیر سقف چگونه پدیدهای پناه گرفتهاند و پشت ویترین آثار و اثقال و اجساد و اجسام ارض تاریخ چه ادوار و اعصاری ایستادهاند.
کم نیستند گروههای اجتماعی و اعتقادی که در جامعه و جهان روزگارما نهتنها هیچ علاقه و اشتیاق و اعتنایی به بازدید از موزههای دنیای مدرن ندارند، اصلا موزه برایشان یک پدیده یا نهاد تفهیم و تعریفشده نیست. بهویژه برای پیروان سنتهای اعتقادی که همچنان زیر سقف ارزشها و آموزههای دینی خود سکنی دارند و مزرعه جانشان از سرچشمههای دیگری مشروب میشود و نسبت و رابطه و احساس گرم و زنده و شورمندانه و مومنانه و زائرانه با مواریث معنوی خود دارند؛ موزههای عالم مدرن یک پدیده زاید است و در درون اقلیم و عالم معنوی آنها درنمیگنجد. در فردوس برین سنت اعتقادی و اقلیم و عالم معنوی خود زندگی میکنند، از هبوط در ارض تاریخ دنیای مدرن میپرهیزند و پروا دارند، البته این نکته مهم نیاز به ایضاح و تصریح و تشریح بیشتر دارد که ذیلا داده میشود.
اقشار متوسط اجتماعی، مردم کوچه و بازار که قاعده هرم جمعیتی جامعه و جهان ما را تشکیل میدهند؛ زندگی میکنند بیآنکه دمی جریان سیال و بههم پیوسته رخدادها و واقعیتهای زندگی به آنها فرصت دهد درنگ کنند و از خود بپرسند در کدام عصر و در چگونه جامعه و جهانی زندگی میکنند و بهسر میبرند. اتفاقا از آنها که سرشان گرم زندگیست و رگ و پی جانشان گره در گره تافته و بافته و درهم تنیده با اتفاقات زندگی؛ بیش از این انتظار نیست. در سن و صحنه و پرده نمایش زندگی بازیگران همیشه بسیارند و تماشاگران اندک؛ چیزی که در سپهر هنر و هنرمندانگی معکوس میشود و شکل وارونهاش را میبینیم. آنکه میپرسد زندگی چیست؟ با زندگی فاصله گرفته است. بر کرانه زندگی ایستاده است. آنکه زندگی میکند بیآنکه بپرسد زندگی چیست تنور جانش گرم زندگی است و با زندگی یکی است. خود بازیگر و نقشآفرین سن و صحنه و پرده نمایش زندگی است.
بسیار کسان اصل زندگی و زیستن را بر پرسش درباره اینکه زندگی چه هست و چه نیست مقدم و دوستتر و خوشتر میدارند. اصلا سرشت زندگی چنین است. چنین اقتضا میکند. آنکه میپرسد زندگی چیست، سرمایه عمر و زندگیاش را بهپای دانستن ریخته و هزینه کرده است. هزینه کرده است که بپرسد و بجوید و بکاود و بداند و ببیند و بشناسد و بفهمد اصلا زندگی چیست و محمل چه معنایی است و چگونه و چرا میباید زندگی کرد؟ از آغاز و فرجام این زیستنها چه حاصل؟ و اصلا چرا در چنین زمانهای؟ و چرا در چنین جامعه و جهانی؟ مناسبت او و نحوه زندگی او در یک چنین روزگار و جامعه و جهانی چگونه است؟ میان او و زمانهای که بهطور مقدر در دامنش افکنده شده است چگونه است و در قیاس با روزگاران نسلهای پیشین و پیشینیان چگونه است؟ جامعه و جهان او چگونه جامعه و جهانی است؟ بر زمینه و شانه چه نوع از ارزشها، اندیشهها و دانش و دانایی و اخلاق و مدنیت و معنویتی بنیاد پذیرفته است؟ طراحان و مهندسان و معماران آغازین آن چه کسانی و چگونه انسانهایی بودهاند؟ چه در سر داشتهاند؟ منادیان چه ارزشها و اندیشههایی بودهاند؟ چه در سر داشتهاند و انسان و جهان را چگونه میدیدهاند؟ چگونه تفسیر میکردهاند و میفهمیدهاند؟ چگونه توانستند در پنج سده چهره فرهنگ و زندگی آدمیان را در مقیاسی انسانشمول و فراگیر و سیارهای دگرگون کنند؟ چگونه موفق شدند جامعه و جهانی را بنیاد نهند که با چنین ویژگیها و اوصاف و اطوار در نوع خود در تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان بشری ما بیسابقه بوده است.
فرض و تصور کنیم اگر برای یک انگیسی ۱۰ قرن پیش این امکان پدید میآمد از شهر لندن قرن بیستم با خیابانهای دقیق و هندسی طراحی و مهندسی شده و مجهز به نئونها و نورافکنها و وسایط نقلیه پرسرعت درون خیابانها که مرز میان زمان و مکان را با شتابشان برچیدهاند، دیدن کند و غرش هواپیماهای غولپیکر را بر آسمان شهر و برجهای بهآسمان افراشته و موزههای پرشکوه و عظیم عالم مدرن آن را بر زمین شهر از نزدیک ببیند، چه حسی و فکری بههنگام مشاهده شهر لندن با چنین ساختارهای پیچیده و عظیم بیسابقه شهری ممکن بود به او دست دهد؟ به گمان این قلم یا دچار جنون میشد یا اگر سلامت روان و رفتارش دچار اختلال نمیشد ممکن بود گمان ببرد موجوداتی از سیاره دیگر به سرزمین نیاکانی او فرود آمدهاند و به اشغال و تسخیرش درآوردهاند و در آن زندگی میکنند! ملاحظه میکنید که تحولات دنیای مدرن تا چه میزان حتی در سرزمین و خاستگاهش مسبوق بهسابقه بهمعنای متعارف نبوده است. انگلیسی ۱۰ قرن پیش کجا و بریتانیایی سده بیستم و بیستویکم کجا! جزیره انگلیس و جزیرهنشینان انگلیسی 10 قرن پیش کجا و بریتانیای کبیر سده 19 کجا!
سوالهای پیشگفته هرچند برای یک متفکر و مورخ و محقق و متخصص ژرفکاو با گوش و هوش تیز ممکن است تازگی نداشته باشد و بدیع در ذهن نیاید، لیکن بهدلیل اهمیتشان هربار که از نو مطرح شده و بارهاش بحث شده و در غربال نقد و تحلیل و تفسیر مجدد قرار گرفته و تداعی و بازخوانی شدهاند، افقهای تازهای از آگاهی و اندیشه را به روی ما گشودهاند.
مساله پدیده موزه و بحث نهاد و تشکیلات عظیم و ستبر موزهای در دنیای مدرن به این یا آن طریق، خواه و ناخواه با سلسلهای از مسالهها و مباحث ریز و درشت و علتها و سببهای خرد و کلان دیگر که در پدیدار شدن و برآمدن تدریجی و توسعه و بسط و گسترش نهاد موزه و ساختارها و تشکیلات و رویکرد موزهای به تاریخ و فرهنگ و مآثر تاریخی و مواریث فرهنگی در جامعه و جهان مدرن، درگیر است و درهم تنیده است. اتفاقا پدیده موزه و رویکرد موزهای و موزهشناختی به تاریخ و فرهنگ و مواریث فرهنگی و مآثر تاریخی و محوطهها و آثار و اشیاء باستانی و باستانشناختی ازجمله شاخصهها و اوصاف آشکار و مهم تمدنی است که تاریخیترین و تاریخمحورترین و تاریخگسترترین همه تمدنها در تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان بشری است. این سخن نه به گزاف است و نه یک ادعا؛ سلسلهای از مصادیق و شواهد و قرائن عینی و واقعی تاریخی، مهر تأیید بر آن مینهد.
یک نگاه و رصد تلسکوپی و هوشمندانه و بادقت و مراقبت و از سر تفکر و تعقل و تفطن از بالا به سیل عظیم جمعیتهای پرشمار صدها میلیونی فارغ از هر گروه سنی و جنسی و پایگاه اجتماعی و جایگاه اعتقادی که از گوشه و کنار سیاره ما بهسوی انواع و اطوار و اقسام موزههای عالم مدرن درحرکتند و آمدهاند تا زیر سقف و پشت ویترین موزههای مدرن در آینه آثار و اثقال و اجسام و اجساد ارض تاریخ، انسان بودن خود را ببینند و بشناسند؛ بسنده است بپذیریم تا چه میزان در جامعه و جهان موزهها زندگی میکنیم و تا چه میزان نگاه موزهای ذهن و فکر و عقل و فهم و وهم ما را تسخیر کرده است و ذهنیت انسان روزگار ما بهویژه ذهنیت انسان مدرن به انسان بودن خویش به تاریخ و به جهان و واقعیتهای آن موزهای و تماشاگرانه است، البته سیل جمعیتهای پرشمار بازدیدکننده از موزههای عالم مدرن و نحوه نگاه همه بازدیدکنندگان عالمانه و محققانه و متخصصانه و ژرفکاوانه نیست؛ کثیرشان از سر تفنن و تفریح و سرگرمی یا خیلی خوشبینانه از سر کنجکاویهای شناختی دمدست لحظهای و ذوقی و عامیانه بهسوی موزههای عالم مدرن کشانده میشوند؛ بیآنکه بتوانند یا اصلا بخواهند نسبت و رابطه یا بهاصطلاح رایج روز گفتمان واقعا موزهای و موزهشناسانه با تاریخ و مواریث فرهنگی و مآثر تاریخی حتی میهن خود برقرار کنند. چنین نسبت و رابطه یا بهاصطلاح نحوه نگاه موزهای و گفتمان موزهشناسانه چیزی نیست که از بالا و بیرون بتوان در ذهن و فکر و عقل و فهم و آگاهی انسانها تزریق کرد. آمادگی ذهنی و زمینه و پرورش فکری و فرهنگی ستبر و قوی میطلبد.
چنانکه یادآور شدیم، موزههای عالم مدرن، معبد مقدس یا پرستشگاه خدای این یا آن دین نیستند. زیارتگاه قدیسان و مشاهد متشرفه این یا آن امام و رهبر این یا آن مذهب هم نیستند؛ بر زمینه و شانه تاریخ و آگاهی و اندیشه تاریخی انسان مدرن و ارزشهای مدرنیته بنیاد پذیرفتهاند و متناسب و منطبق و موافق با آگاهی، اندیشه تاریخی و نظام دانایی و ارزشهای مدرنیته پدید آمدهاند. این پدیدههای نوظهور ازجمله مصادیق جامعه و جهان مدرن هستند و از ملزومات و مقتضیات مدرنیته. در و دروازه بلند موزههای عالم مدرن بهروی همه بازدیدکنندگان فارغ از هر گروه سنی و جنسی و جایگاه و موقعیت اجتماعی و اعتقادی گشوده است، لیکن هر بازدیدکنندهای نمیتواند نسبت و رابطه موزهای و تاریخی با آنچه در پشت ویترین موزههای عالم مدرن میبیند برقرار کند. در پس پشت آنچه میبیند، یک جهان اندیشه و دانش و دانایی تاریخی انسانی است که چونان اشیاء و آثار ملموس در پشت ویترین به نظر نمیآیند و به تماشا نهاده نمیشوند. محسوس چونان ماده نیستند. ملموس و محسوس پشت ویترینها به نمایش درنمیآیند، لیکن تشکیلات عظیم موزههای عالم مدرن بر زمینه و شانه آنها بنیاد پذیرفته است. در پس پشت موزههای عالم مدرن انسانی ایستاده است که برای نخستینبار نه در آسمان که در لایهها و نهشتها و آثار و اثقال و اجساد و اجسام و اشیاء بهجایمانده در ارض تاریخ کنجکاو و عطشناک میکوشد خرد و حکمت و منطق و معرفت و معنای حضورش را در جهان چونان هستندهای تاریخی و تاریخمند بجوید و بکاود و بیابد و بشناسد و بفهمد. انسانی که در روزگاران گذشته با چنین اوصاف و ویژگیها و نحوه نگاه به انسان بودن خویش به تاریخ به جهان، سابقه نداشته است. پدیده موزههای عالم مدرن، برآمده از نحوه نگاه به تاریخ، آگاهی، اندیشه تاریخی و فلسفه تاریخ اوست؛ فلسفه تاریخ به ماهو تاریخ. نه تاریخ چونان جلوهای از مراتب متعالیتر وجود. نه تاریخ چونان تاریخ جلوهای از آفرینش الهی هستی. نه تاریخ چونان تاریخ مقدس. نه تاریخ چونان تاریخ انسان زائر معبد خدا و مهاجر عالم غیب و قدس. تاریخ چونان تاریخ انسان. تاریخ انسان تاریخیشده و تاریخمند. تاریخ انسان ساختارشکن و بیقرار. نسبت برقرارکردن با پدیده موزههای عالم مدرن مستلزم بهرمندی از یک چنین آگاهی و اندیشه تاریخی و فلسفه تاریخ و شالوده فکری و زمینه فرهنگی است. بهرهمندی از نحوه نگاه متفاوت انسانی که روی آوار ساختار سنتهای کهن موزههای عالم مدرنش را بنیاد نهاده است.
پرستشگاهها، نیایشگاهها، حرمهای مطهر رهبران دینی علیالقاعده مکانها و فضاهای مقدس و مورد تکریم و احترام برای پیروان این یا آن دین، این یا آن مذهب محسوب میشوند. ورود به چنین مکانها و فضاهای مقدس و آیینی حتی اگر برای پیروان ادیان دیگر یا حتی برای خدا ناباوران(Atheists) مجاز باشد آنها نمیتوانند همان نسبت گرم و زنده و متعبدانه و زائرانه و مومنانه و حضوری و معنوی و مینوی را با مکان و فضایی که زیرسقف آن قرارگرفتهاند؛ داشته باشند که پیروان آیین و مذهبی که بر زمینه و شانه سنت اعتقادی و آموزهها و ارزشهای دینی و اخلاقی و معنوی خود چنین بناهایی را بنیاد نهاده و چنین فضاهایی را پدید آوردهاند. در عقبه مکانها و فضاهای مقدس و آیینی یک جهان سنت اعتقادی، آموزه و نظام ارزشی و اخلاقی و یزدانشناسی و کیهانشناسی و تجربههای زیسته و زیست جهان معنوی و رفتار نسلهای پرشمار پیروان این یا آن دین و مذهب لایهبهلایه و تو در تو روی هم نهاده شده و نهان است که تنها هنگامی میتوانی حسی معنوی و نسبت و رابطهای زنده و گرم مومنانه و زائرانه با چنین مکانها و فضاهایی برقرار کنی و داشته باشی که پیشاپیش توانسته باشی وارد فضای معنوی و اعتقادی و ارزشی و اخلاقی که این مکانها و بناها و فضاهای مقدس و آیینی بر شانه آنها بنیاد پذیرفته و به پاشده و پدید آمده است شده باشی.
چنانکه در پیش یادآور شدیم موزههای عالم مدرن معبد و مکانهای مقدس و آیینی نیستند لیکن بر زمینه شانه تحولات عظیم تاریخی، فکری، فرهنگی، سیاسی، مدنی و معنوی و کیهانی از ارزشها، آگاهی و اندیشه تاریخی انسان عالم مدرن در قاره و منطقه غربی تاریخ به تدریج و مرحله به مرحله بنیاد پذیرفته و پدید آمدهاند و در جامعه و جهان روزگار ما پدیدار شدهاند. به دیگر سخن پدیده و نهاد موزههای عالم مدرن از مقتضیات و ملزومات و از جمله اوصاف و مصادیق تمدن دوره جدید هستند. هنگامی میتوانی با این پدیده و نهاد و تشکیلات عظیم و ساختارهای پیچیده و کثیرالاضلاع و کثیرالافعال دنیای مدرن نسبت و رابطه برقرار کنی که پیشاپیش توانسته باشی با ارزشهای دنیای مدرن با آگاهی و اندیشه تاریخی و عقلانیت انسان دنیای مدرن نسبتی اصیل و رابطهای معقول و منطقی برقرار کرده باشی. مادام که نمیدانی و نمیفهمی و نمیخواهی بدانی و بشناسی و بفهمی در چگونه عالمی زندگی میکنی؛ چه نسبتی با تحولات دنیای مدرن داری؟ در کجای تاریخ ایستادهای؟ و اینها همه برایت ناشناخته و نامفهوم و تعریف ناشده هستند با موزههای عالم مدرن هم نمیتوانی نسبت و رابطهای اصیل و واقعی برقرار کنی؛ حتی اگر زیر سقف و در پشت ویترینشان مآثر تاریخی و مواریث فرهنگی تاریخ تو به تماشا نهاده شده باشد.
زیر سقف و پشت ویترین موزههای رم و لوور و برلین و بریتانیا و موزه تاریخ طبیعی لندن و موزه متروپولیتن نیویورک تنها جهانی از اشیاء نفیس و آثار و اثقال و اجساد و اجسام و سنگوارههای ارض تاریخ انسان و جغرافیای طبیعی دوره به دوره با دقت و مهارت و متخصصانه و عالمانه کنار هم چیده نشده و به تماشا نهاده نشدهاند؛ یک جهان آگاهی، اندیشه تاریخی یک جهان نظامهای دانایی و ارزشی یک جهان تحولات عظیم تاریخی و فکری و فرهنگی و مدنی و معنوی زیر سقف و در پس پشت ویترین موزههای عالم مدرن هرچند نامرئی هر چند ناملموس لایهبهلایه نهان است؛ هر چند ممکن است در چشم حس نیایند و با چشم حس دیده نشوند لیکن با چشم سر و دانش و بینش میتوان ردیابی و رصدشان کرد و دید و فهمیدشان. در پس پشت موزه تاریخ طبیعی شهر لندن کنجکاویهای عطشناک و مساعی خستگی ناپذیرلشکری از عالمان طبیعت، یک جهان نظریه تطوری داروینی و داروینیسمی یک جهان تاریخ طبیعی و چگونگی مراحل و روند تکوین و تطور گونههای طبیعی یک جهان دانش و دانایی انسان مدرن و در یک کلام انسانی را میبینیم که نحوه نگاهش به انسان و جهان حتی به پیشینه تاریخ و فرهنگی که خود بر آن تکیه است از ریشه و بنیاد دستخوش تحول و دگرگونی شده است. اتفاقا نخستین موزههای جامعه معاصر ما و بسیاری از جوامع دیگر روزگار ما را همین انسان بنیاد نهاده است. کشف و جراحی باستانشناسانه تاریخ را به مفهوم مدرن آن مدیون آگاهی و اندیشه تاریخی او هستیم. اینک همه ملتها و اقوام در آینه آگاهی و اندیشه تاریخی او خود را میبیند، حتی هندوها و بوداییان و یهودیان و مسیحیان و مسلمانان و دیگر ملت و قومیتهای روزگار ما.
البته و صد البته در این نکته محل تردید نیست که در چشم یک بودایی مومن تندیسهای مقدس بودا زیرسقف معابد بودایی با چهرهای آرام و لبخندی نرم و دلنشین و خاموشی و سکوت نیروانایی بودای فربه از روشنایی درون و آزاد از «سنساره» (دایره هستی) و هست بودن و همیشه رهیده از رنج و ناخرسندی و ناخوشنودی، یک اثر تاریخی و هنری نیست. ماده و منبع اندیشه و دانش تاریخی به مفهوم مدرن آن هم نیست. اصلاً اثر نیست. حقیقت زنده و مقدس است. بر همین سیاق بنای کعبه برای یک مسلمان مومن و زائر خانه خدا، کعبه قبله اوست و مکان مقدس. مقدس بماهو مقدس. تصویر و تمثیل یک تاریخ متعالی زنده که میتوان در حریم آن نسبت گرم و زنده و زائرانه و مومنانه با مراتب متعالیتر وجود برقرار کرد. در مقام حضور مومنانه سنت و میراث «گذشته» را به لحظه اکنون فراخواند و جام اکنون را با باده سنت و میراث «گذشته» پر کرد. در عالم جدید این رابطه وارونه یا معکوس شده است. این اکنون است که به گذشته فراخوانده میشود و در سیری قهقرایی میکوشد در قهقرای گذشته تاریخی، اکنون را در آینه گذشته ببیند. گذشتهای که خود غایب است و آثارش را میباید در لایههای ارض تاریخ جست و یافت و زیر سقف و پشت ویترین موزههای عالم مدرن به تماشا نهاد. گذشته برای او گذشته است. گذشته به ماهو گذشته، ماده تاریخ و منبع آگاهی و اندیشه تاریخی اوست. کثیری از جوامع روزگار ما حتی بسیاری از حاکمان و نظامهای سیاسی و دولتیان و نخبگان جوامع غیرغربی نهتنها با این نوع و نحوه نگاه تاریخی انسان مدرن قاره غربی آشنا نیستند که اصلا معاصر هم با دنیای مدرن محسوب نمیشوند. زیرسقف سنتهای اعتقادی خود زندگی میکنند بیآنکه بدانند در کدام عصری زندگی میکنند.
در توضیحالمسائل مراجع تقلید ما از مفهوم گنج درباره آثار و اشیاء باستانی استفاده شده است. هرکسی که در ملک شخصی خود گنج و دفینه و عتیقه و سکه بیابد میتواند آن را به هر خریدار و مشتریای بفروشد چون صاحب گنج و دفینه و عتیقه اوست که آن را یافته است. برای برخی دولتیان و مجلسیان و مدیران و مسئولان و نظامیان جامعه پساانقلاب ما نیز مآثر تاریخی و اشیاء و آثار باستانی گنج است و دفینه و عتیقه و زیرخاکی برای فروش. در عصر تمدنی بهغایت تاریخی و تاریخمدار و تاریخگستر و زمینی و زمینگیر، در برزخ بیتاریخی و بیخبری تاریخی دولتداری کردن، خطرخیز است و مخاطرهانگیز و هلاکتبار. دامن سخن را با سرودههای ژرف و آموزنده و آگاهیبخش حضرت اقبال لاهوری فرو میچینیم:
فرد چون پیوند ایامش گسیخت / شانه ادراک او دندانه ریخت
قوم روشن از سواد سرگذشت / خود شناس آمد ز یاد سرگذشت
سرگذشت او گر از یادش رود / باز اندر نیستی گم میشود
نسخه بود تورا ای هوشمند / ربط ایام آمده شیرازه بند
ربط ایام است ما را پیرهن / سوزنش حفظ روایات کهن