• تقویم روزنامه فرهیختگان ۱۳۹۹-۱۱-۱۱ - ۱۰:۰۶
  • نظرات روزنامه فرهیختگان۰
  • 1
  • 0
«فرهیختگان» گزارش می‌دهد

ماجرای غیر فعال شدن زندگی افغانستانی‌ها

بهانه صحبت‌مان با او اتفاق اخیری است که در این یک‌هفته، به جان اکثر مهاجران افغانستانی افتاده و کارت‌های بانکی‌شان مسدود شده است، مساله‌ای بسیار مهم که می‌تواند زندگی‌شان را مختل کند.

ماجرای غیر فعال شدن زندگی افغانستانی‌ها

  به گزارش «فرهیختگان»، صحبت‌هایش را با این شعر شروع می‌کند و می‌گوید: «از دست عزیزان چه بگویم گله‌ای نیست / گر هم گله‌ای هست، دگر حوصله‌ای نیست»
خیلی سعی می‌کند ناراحتی‌اش مشخص نباشد اما نمی‌تواند، محمدسرور رجایی، شاعر افغانستانی سال‌هاست که در ایران زندگی می‌کند. بهانه صحبت‌مان با او اتفاق اخیری است که در این یک‌هفته، به جان اکثر مهاجران افغانستانی افتاده و کارت‌های بانکی‌شان مسدود شده است، مساله‌ای بسیار مهم که می‌تواند زندگی‌شان را مختل کند. برای اینکه حرف‌های آنها را بشنویم به‌سراغ محمدسرور رجایی و محمدکاظم کاظمی رفتیم، دو شاعر افغانستانی که هر دو در این اتفاق اخیر کارت‌هایشان مسدود شد و گلایه‌هایی را درمورد این مساله داشتند.

  غیرفعال شدن زندگی

از رجایی درباره ماجرای اخیر سوختن کارت‌های بانکی می‌پرسم و می‌گوید: «صبح زود رفتم که دوتا نان داغ بگیرم. راهم را به‌سوی نانوایی سنگکی که اتفاقا کمی با خانه ما فاصله دارد، کج کردم. عطر و رنگ نان داغ سنگک، مجابم کرد که در صف چندنفری بایستم. ایستادم تا نوبتم شد، کارت عابربانک تجارتم را یک‌بار، دوبار، سه‌بار... به نفر بعدی گفتم آقا شما بفرمایید، انگار زندگی من غیرفعال شده است. احساس کسی را داشتم که سنگ روی یخ شده باشد. دست از پا درازتر بدون نان به خانه برگشتم. خدا را شکر کردم که در موقعیت اضطراری نبودم. یک چیزی مثل سنگ نان سنگک، چسپیده است بیخ زبانم و رهایم نمی‌کند. برای دومین‌بار است که امسال کارت عابر تجارتم ناگهانی مسدود می‌شود.

برای خودم در این چند روز همین بیتی که در ابتدای صحبت با شما گفتم آرامم می‌کند:
از دست عزیزان چه بگویم گله‌ای نیست / گر هم گله‌ای هست، دگر حوصله‌ای نیست.»

  تذکر مدام درمورد امر بدیهی

رجایی معتقد است مدام تذکر دادن درمورد یک امر بدیهی، با حق بدیهی برای مهاجران که الان داشتن کارت بانکی است، درست نیست و می‌گوید: «ما هم دوست نداریم که مدام این مساله را بگوییم. درحالی که اصل این قضیه را بخواهید بدانید، این است که این یک حق طبیعی است و برای کسی که سال‌ها است در یک کشوری زندگی می‌کند نباید این مسائل پیش بیاید.» او به بخشنامه بانک مرکزی اشاره می‌کند و می‌گوید: «طبق این بخشنامه، دارندگان گذرنامه معتبر، با حق اقامت قانونی یا دارندگان کارت‌های آمایش اینها حق دارند از امتیازات کارت بانکی استفاده کنند. خب مسلما در این ارتباط برخی کج‌سلیقگی‌ها وارد می‌شود و برخی ناخواسته این مساله را به یک معظل تبدیل می‌کنند.»

  مسئولان خودشان را جای مهاجران بگذارند

او ادامه می‌دهد: «من از دوستان مسئول می‌خواهم فقط به این مساله فکر کنند که طی دو روز عابربانک ندارند و در این فضای ملتهب کرونایی، فرض کنند که در بیمارستان هستند و ناگهان متوجه غیرفعال شدند کارت‌هایشان شوند. می‌خواهی خرید انجام بدهی یا حتی کرایه اسنپ را باید پرداخت کنی، چقدر سخت است. همین تصور کردن این مشکل برای مسئولان و درک سختی آن باعث می‌شود به مهاجران افغانستانی هم فکر کنند و آن‌وقت مشکل اصلی این مهاجران را درک خواهند کرد. خیلی از ایرانی‌ها کارت‌های بانکی بسیاری دارند اما بسیاری از مهاجران افغانستانی که فقط یک حقوق ماهانه کارگری دارند، فقط شاید در یک بانک حساب باز کرده باشند و از آنجا حقوق دریافت کنند. در این شرایط اگر این کارت مسدود شود و فعال نباشد، طبیعتا همه زندگی آن خانواده فلج خواهد شد. دیگر هیچ کاری نمی‌تواند انجام بدهد. قطعا بخشنامه بانک مرکزی در یک زمان برای همه بانک‌ها ابلاغ شده اما چرا هر شعبه و هر بانکی بنابر سلیقه خود شروع به مسدودکردن کارت‌ها می‌کند، با این کار به روند سرگردانی مهاجران، خودشان هم دامن می‌زنند. حرف اصلی بنده این است، بانک مرکزی این دستورالعمل را جداگانه برای هر بانکی فرستاده یا همه در یک زمان بوده؟ اگر یک‌بار برای همه فرستاده باشند متوجه می‌شویم کج‌سلیقگی برای مسدود شدن کارت‌های مهاجران وجود داشته است. نباید این کار را انجام بدهیم. این بهانه‌ای است که اگر دست مخالفان وحدت ایران و افغانستان بیفتد از این ماجرا خیلی تبلیغات پرآب و رنگی درست می‌کنند. نباید بهانه به دست آنها بدهیم. باید این درک وجود داشته باشد که مهاجران چه سختی‌ای را برای این اتفاق‌ها به جان می‌خرند.»

  پولشویی بهانه‌ای برای مسدود شدن

رجایی به مساله دیگری هم اشاره می‌کند و می‌گوید: «خیلی از این دوستان می‌گویند ما با این کار می‌خواهیم جلوی پولشویی را بگیریم، من باید در جواب این مساله بگویم که 90درصد مهاجران افغانستانی، کارگر هستند و زندگی معمولی دارند، کدام‌یک از اینها تجارتخانه دارند؟ که اینها باعث پولشویی شوند. حالا شاید یک درصدی وجود داشته باشد که این کار را انجام می‌دهند، اما نباید به‌پای آن یک درصد، یک جمعیت عظیمی را محروم از زندگی کنیم. ما در فضای کاری ایران می‌بینیم اکثر مهاجران در کارهای معمولی و سخت مشغول به‌کار هستند و همین نشان می‌دهد داشتن این کارت بانکی که تنها کارت‌شان است، خیلی مهم و حیاتی است. برای همین بهانه پولشویی برای مهاجران افغانستانی بهانه خوبی نیست.»

  بهانه به دست دشمنان وحدت ندهیم

او در پایان صحبت‌هایش باز به مساله وحدت اشاره می‌کند و می‌گوید: «خیلی‌ها به‌دنبال این هستند که این وحدت بین دو ملت را از بین ببرند. به‌نظرم باید توجه بیشتری به این مساله شود تا چنین مسائلی پیش نیاید.»

  رساندن رنج به گوش اهلش

محمدکاظم کاظمی، شاعر پرآوازه افغانستانی سال‌هاست که در ایران زندگی می‌کند. او هم چند روز پیش در صفحه اینستاگرامش نوشت: «همین چند روز پیش بود که کارت بانک صادراتم مسدود شد، به بانک رفتم. در شلوغی و درحالی که آدم‌ها را تک‌تک راه می‌دادند، بعد از مدتی معطلی آن را درست کردم، امروز باز قصد پرداخت پول اسنپ را داشتم که باز عمل نکرد و این مشکل دائمی ما «اتباع بیگانه» است. به‌راستی کسی نیست که این رنج و دشواری این همه آدم را به گوش اهلش برساند؟ من که با تکرار این وضعیت واقعا عاجز و مستاصل شده‌ام. از طرفی همه پرداخت‌ها از خرید نان تا قبض‌های برق و گاز با کارت بانکی است و از طرفی این مسدود شدن‌های پیاپی کارت‌ها برای هزاران نفر، البته این مسدود شدن‌ها، دائمی نیست ولی پیاپی است و فرساینده.»

وقتی شماره‌اش را گرفتم و موضوع را برایش گفتم، و تاکید کردم می‌خواهم این رنج و دشواری‌ای را که گفتید به گوش اهلش برسانم، تشکری کرد و تاکید کرد این مشکلی که درمورد کارت‌های بانکی مهاجران پیش آمده یا مشکلات دیگری که با آن دست به گریبان هستند، به‌نظرم از یک سیاست کلی درمورد مهاجران سرچشمه می‌گیرد و رفع آن هم با اصلاح سیاست‌ها و روش‌های کلی امکان دارد.

  فرق بین مهاجر و اتباع خارجی

کاظمی به مهاجرانی اشاره می‌کند که حدود 30 یا 40سال است که در ایران زندگی می‌کنند و می‌گوید: «بسیاری از این مهاجران در ایران به دنیا آمده‌اند و دارای کارت اقامت و مدارکی هستند که حضورشان را در ایران قانونی نشان می‌دهد. اما در حوزه مقررات و مزیت‌ها و به‌نوعی مجوزهایی که مهاجران برای فعالیت‌هایشان دارند همیشه یک نگاه دیگری است. آن نگاه این است که انگار تازه این مهاجران به ایران آمده‌اند و یک مدت کوتاهی در اینجا زندگی می‌کنند و بعد هم برمی‌گردند و همیشه تصمیم‌گیری‌ها یا سیاست‌های موقتی برای این افراد گرفته می‌شود که بخش مهمی از زندگی‌شان را در ایران گذرانده‌اند و این مهاجران با اتباع خارجی که مثلا برای یک مدت کوتاه به ایران می‌آیند و بعد می‌روند، یکی شمرده می‌شوند.»

  کارت اقامت‌های یک‌ساله و رنج‌های بی‌شمار

این شاعر مساله دیگر را تمدید سالیانه مدارک مهاجران افغانستانی می‌داند و می‌گوید: «مدارک شناسایی مهاجران سال‌به‌سال تمدید می‌شود، درحالی که آنها سال‌هاست که در ایران زندگی می‌کنند. این مدارک و هویت اما به‌صورت موقت به آنها داده می‌شود، یعنی یک‌سال تمدید می‌شود و دوباره سال بعد هم همین است تا درموردش تصمیم گرفته شود. همین مساله باعث می‌شود مزایایی که یک مهاجر برای یک زندگی لازم دارد به‌صورت موقت باشد و نتوانند برای یک زندگی بلندمدت تصمیم بگیرند. این مساله در حوزه تحصیل، اشتغال، داشتن گواهینامه، بیمه و بقیه چیزها وجود دارد. اگر این مساله به‌صورت همیشگی حل نشود، این مشکل همیشه عود خواهد کرد و جامعه ایران و جامعه مهاجر با این مساله برخورد خواهد کرد و سروکار خواهد داشت چون همیشه در یک وضعیت بلاتکلیفی و موقت نگه داشته می‌شوند.پس طبیعتا با تغییرات سیاسی و اجتماعی که در ایران اتفاق می‌افتد و تصمیم‌گیری‌های شخصی مسئولان و برخی عملکردهای سلیقه‌ای و موردی وضعیت مهاجران دچار نوسان می‌شود. مثلا می‌بینیم حدود 10سال است کارت‌های عابربانک آمده، اما همیشه مهاجران در یک وضعیت بلاتکلیف بوده‌اند و از داشتن این کارت محروم و همیشه در اضطراب و اضطرار بوده‌اند. یا تلفن همراه سال‌هاست که آمده، ولی مهاجران گاهی حق داشتن تلفن‌همراه را داشتند و گاهی نیز نداشتند. با وجود اینکه از لحاظ قانونی حق داشتند اما به خاطر مقررات این حق از آنها سلب شده است. این مسائل همیشه گریبانگیر مهاجران است چون یک قانون مشخص و مدون برای آنها وجود ندارد.به‌نظرم بهترین راه و بهترین روش برای حل این مساله که جامعه دچار اضطرار نشود و این مصائب تداوم پیدا نکند این است که مدت تمدید مدارک شناسایی مهاجران بیشتر شود، به‌گونه‌ای که اگر یک مهاجر اقامتش تمدید شد تا چند سال راحت باشد و هرسال دچار یک آشفتگی نشود که اگر مدت اقامتش تمدید نشود، همه کارت‌های بانکی‌اش مسدود و از بقیه چیزها هم محروم می‌شود. ببینید این مساله خیلی مهم است، بخش زیادی از زندگی مهاجران صرف این می‌شود که هرسال برای تمدید اقامت بروند. الان وضعیت جوری است که بخشی از عمر یک مهاجر در طول سال صرف مسائلی می‌شود که هرسال باید تکرار شود.»

  تصمیم‌ها مقطعی نباشد

او ادامه می‌دهد: «موضوع دیگر این است که باید یک نگرشی وجود داشته باشد که جامعه مهاجر را که سال‌هاست در ایران زندگی می‌کنند با اتباع خارجی که فقط یک سفر به ایران می‌آیند جدا کنند. مشکل بزرگ این است که همه مقرراتی که برای اتباع خارجی گذاشته می‌شود برای مهاجران هم همین است. مثلا حق پیوند عضو ندارند، خب این مساله به‌خاطر مسائلی است که قبلا اتفاق افتاده اما برای کسانی که در ایران زندگی می‌کنند و بیشتر آنها در ایران به دنیا آمده‌اند نباید باشد. یا مثلا اهدای خون برای اتباع ممنوع است. برای کسی که مدت کوتاهی در ایران زندگی می‌کند این طبیعی است، اما برای مهاجرانی که در طول زندگی‌شان حتی از ایران خارج هم نشده‌اند صادق است. به‌نظرم نباید این مساله درمورد مهاجران صدق کند.

درمورد کارت بانکی هم همین است، ممکن است کسی که مدت کوتاهی بخواهد در کشور زندگی کند، مشکلات زیادی با داشتن کارت بانکی ایجاد کند اما برای مهاجری که اینجا به دنیا آمده نباید صدق کند. برای همین باید حکم جدایی برای مهاجران وجود داشته باشد. اگر مقطعی تصمیم‌گیری شود، این مشکلات برای دو طرف وجود خواهد داشت.»

صحبت‌هایشان تمام می‌شود و تاکیدشان بر این است «که این مسائل نباید مانع وحدت شود و آن را خدشه‌دار کند و عده‌ای به‌دنبال این باشند که از این مساله یک مساله سیاسی بسازند. ایران برای ما وطن است.»

همه ما می‌دانیم که مردم افغانستان جان و تن ایرانی‌ها هستند. به قول رضا امیرخانی که می‌گوید: «افغانستان پاره تن من است، همیشه به هر مسافرتی که می‌روم دوست دارم که زود به ایران برگردم اما در افغانستان این مساله برایم به وجود نیامد و احساسم این بود که در ایران هستم.»

* نویسنده: عاطفه جعفری، روزنامه‌نگار

نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰

یادداشتهای روزنامه فرهیختگانیادداشت

سهم طبقۀ متوسط از صنعت سریال‌سازی؛

«افعی تهران» از چه کسی انتقام گرفت؟

فرصتی برای تجدید ظهور «خوبی مردم ایران»؛

مفهوم ملت را زنده کردند

فیلم پرحاشیه «بیبدن» با قصه‌‌ای به‌اندازه از ایده‌ای مهم دفاع کرد؛

سینمای اجتماعی زنده است

درباره فیلم «بی‌بدن»؛

قصه‌گویی شرافتمندانه درباره قصاص

مصطفی قاسمیان، خبرنگار:

یک درامدی خوب و تماشاگرپسند

اهل ملت عشق باش؛

عشق و دیگر هیچ...

آقای کارگردان! چه داری می‌کنی با خودت؟!

آنتی ‌کانسپچوآل آرت ترک و کُرک و پَر ریخته حسن فتحی

مریم فضائلی، خبرنگار:

چشم‌هایمان گناه داشتند!

میلاد جلیل‌زاده، خبرنگار گروه فرهنگ:

رویاهای شخصی‌ات را نفروش!

سریال پرطرفدار «حشاشین» چه می‌گوید؛

علیه شیعه یا علیه اخوان؟

راضیه مهرابی‌کوشکی، عضو هیات‌‌علمی پژوهشکده مطالعات فناوری:

فیلم «اوپنهایمر» به مثابه یک متن سیاستی

میلاد جلیل‌زاده، خبرنگار گروه فرهنگ:

از شما بعید بود آقای جیرانی

ایمان‌ عظیمی، خبرنگار:

دیکته نانوشته غلط ندارد

درباره هزینه‌ای که می‌شد صرف «هفت سر اژدها» نشود؛

چرخ را از نو اختراع نکنیم

فرزاد حسنی بعد از سال‌ها، به قاب تلویزیون آمد؛

بازگشت امیدوارکننده

در نقد بهره کشی «علی ضیا» از شهرت؛

از موج ابتذال پیاده شو

محمد زعیم‌زاده، سردبیر فرهیختگان:

در عصر پساواقعیت به احمد خطر حرجی نیست اما...

سیامک خاجی، دبیر گروه ورزش:

برای خداحافظی زود بود آقای جملات قصار!

محمدرضا ولی‌زاده، فرهیختگان آنلاین:

عجایب آماری دیدم در این دشت!

محمدامین نوروزی، مستندساز:

از این طرف که منم راه کاروان باز است...

فاطمه دیندار، خبرنگار:

برای درخشش سیمرغ‌های بلورین

محمد زعیم‌زاده، سردبیر؛

کدام سینما؟کدام نقد؟

حامد عسکری، شاعر و نویسنده:

فیلم دیدن با چشم‌های تار...

چهل و دومین جشنواره فیلم فجر؛

چند نقد بر فیلم سینمایی «آپاراتچی»

«صبحانه با زرافه‌ها»؛

یک وس اندرسون ایرانی تمام‌عیار

ویژه‌نامه جشنواره فیلم فجر؛

«صبحانه با زرافه‌ها»؛ معنازدایی از جهان

«صبحانه با زرافه‌‌ها»؛

تهش هیچی نیست، پس لذت ببر!

درباره فیلم جدید سروش صحت؛

قرار صبحانه با خودمان

هومن جعفری، خبرنگار:

مردی که سازش نمی‌کرد

در روزگار بی‌مایگی حضور قاف غنیمتی است؛

برای «قاف» و عمو اکبر

تولد قاف به میزبانی اکبر نبوی با همکاری «فرهیختگان»؛

«قاف» نمی‌خواهد متکلم‌ وحده باشد

میلاد جلیل‌زاده، خبرنگار گروه فرهنگ؛

هنوزم نقش بازی می کنی آقای فرخ نژاد؟