هرچند با مخالفت امام با پذیرش استعفای موسوی، او بار دیگر به نخست‌وزیری بازگشت و تا انتخابات بعدی ریاست‌جمهوری همچنان در سمت خود باقی ماند اما نه در میان خواص و نه در افکارعمومی آن موسوی قبل از استعفا نبود و عملا با این رفتار دور از منطق، خود را در سیاست‌ورزی به حاشیه و انزوا کشاند و تا سال‌ها بعد در همان موقعیت ماند.
  • ۱۳۹۹-۰۶-۱۶ - ۱۰:۵۹
  • 00
روزی که حیات سیاسی موسوی به پایان رسید

به گزارش «فرهیختگان»، محسن تاجیک، روزنامه‌نگار طی یادداشتی در روزنامه «فرهیختگان» نوشت: احتمالا‌ خیلی‌ها پایان حیات سیاسی میرحسین موسوی را دوران پس از انتخابات 88 و قرار گرفتنش در نقطه‌ای خارج از حاکمیت بدانند که منجر به حصر خانگی شد، اما انسداد در سیاست‌ورزی را که باعث به انزوا و حاشیه رانده شدن او شد باید 32 سال قبل و در چنین روزهایی جست‌وجو کرد. شهریورماه 67 و درست در روزهایی که کشور به‌تازگی 8 سال جنگ نابرابر با عراق را تمام‌شده می‌دید و به‌لحاظ اقتصادی با مشکلات عدیده‌ای مواجه بود، استعفای ناگهانی و بدون هماهنگی قبلی نخست‌وزیر وقت، فضای سیاسی کشور را دچار التهاب و تنش کرد.

موسوی چپگرا اولین رئیس دولت در دوران پس از پیروزی انقلاب بود که توانست با ثبات و استمرار اداره کشور را در دست داشته باشد. شاید همین مساله باعث شد از او همیشه به‌عنوان یکی از مهره‌ها و چهره‌های شاخص چپ سنتی یاد کنند اما رفتارها و کنش‌های سیاسی او در طول زمان‌های مختلف نه‌‌تنها مورد انتقاد دیگر مسئولان و مقامات کشور بود که حتی صدای رفقا و شرکای سیاسی خود او را نیز درآورده بود.

مشورت‌‌ناپذیری و تصمیم‌های خودسرانه، قهرهای پی‌درپی که عموما با استعفا بروز پیدا می‌کرد و کنش‌های رادیکالی را می‌توان ازجمله خصلت‌های سیاسی موسوی چه در دهه 60 و چه در دهه‌‌های بعدی دانست. موسوی درحالی از سال 68 به بعد تصمیم به گوشه‌گیری در سیاست گرفت که وقتی با اجماع و اصرار نیروهای چپ برای کاندیداتوری در دو انتخابات ریاست‌جمهوری 76 و 84 روبه‌رو شد هیچ وقعی به آنها ننهاد اما سال 88 و بدون مشورت و هماهنگی با هیچ‌یک از گروه‌های سیاسی نامزد انتخابات شد؛ مساله‌ای‌که حتی باعث ایجاد کدورت و دلخوری رئیس دولت اصلاحات هم شده بود. ازسوی دیگر استعفاهای مکرر و بدون هماهنگی و قهرهای او در دهه 60 مسئولان و مقامات کشور را به ستوه آورده بود. هرچند او بیش از انتخابات 88 مدعی شد که تنها یک‌بار از سمت نخست‌وزیری استعفا داده اما آنچه از خاطرات هاشمی‌رفسنجانی و برخی چهره‌های حاضر در دولت مانند روغنی‌زنجانی، وزیر برنامه‌اش برمی‌آید، دفعات استعفا و قهرهای او به‌دلیل اختلافات جزئی و کوچک به‌جز ماجرای معروف شهریور 67، چندین مرتبه تکرار شده است.

ماجرای شهریور67 از آنجایی آغاز شد که موسوی به‌دلیل اختلاف‌نظر با مجلس برسر تعدادی از وزرا و اختیار دولت در مساله تعزیرات حکومتی در نامه‌ای به آیت‌الله خامنه‌ای از سمت خود استعفا داد. این نامه چهاردهم شهریورماه آن سال به رئیس‌جمهور وقت داده شد. درحالی که آیت‌الله خامنه‌ای همان روز با این استعفا مخالفت کرد، فردای آن روز، روزنامه جمهوری اسلامی به مدیرمسئولی مسیح مهاجری، خبر استعفای موسوی و متن استعفانامه او را به‌عنوان تیتر یک منتشر کرد.

پیش کشیدن اختلافات هیات دولت و مجلس به رسانه‌‌ها و افکارعمومی ازسوی نخست‌وزیر باعث شد امام(ره) در نامه‌ای تند و گلایه‌آمیز موسوی را مورد عتاب قرار دهد. بنیانگذار انقلاب در این نامه با ناراحتی از استعفای نابهنگام و بدون هماهنگی نخست‌وزیر، اختیار تعزیرات را که موضوع اختلافی موسوی و مجلس بود از دولت سلب می‌کند و آن را به مجمع تشخیص واگذار می‌کند: «... نامه استعفای شما باعث تعجب شد. حق این بود که اگر تصمیم به این کار داشتید، لااقل من یا مسئولان رده‌بالای نظام را‏‌ ‌‏در جریان می‌گذاشتید. در زمانی که مردم حزب‌الله برای یاری اسلام فرزندان خود را به قربانگاه می‌برند چه‏‌ ‌‏وقت گله و استعفا است. شما در سنگر نخست‌وزیری، در چارچوب اسلام و قانون‌‏اساسی، به خدمت خود ادامه دهید. درصورتی که نسبت به بعضی از وزرا به توافق‏‌ ‌‏نمی‌رسید، چون گذشته عمل می‌شود. این حق قانونی مجلس است که به هر وزیری که‏‌ ‌‏مایل بود رأی دهد. تعزیرات از این پس دراختیار مجمع تشخیص مصلحت است، که اگر صلاح بداند به‏‌ ‌‏هر میزان که مایل باشد دراختیار دولت قرار خواهد داد. همه باید به خدا پناه بریم و در مواقع عصبانیت دست به کارهایی نزنیم که دشمنان‏‌ ‌‏اسلام از آن سوءاستفاده کنند. مردم ما از این‌گونه مسائل در طول انقلاب زیاد دیده‌اند، این حرکات هیچ تاثیری در‏‌ ‌‏خطوط اصیل و اساسی انقلاب اسلامی ایران نخواهد داشت...» آنجا بود که برای آقای نخست‌وزیر سرکنگبین صفرا فزود. موسوی که با طرح استعفا و کشاندن آن به کف جامعه به‌دنبال اهرم فشاری برای گرفتن امتیازات و اختیارات بیشتر از سطوح عالی حاکمیت بود، نه‌‌تنها با مخالفت روبه‌رو شد بلکه آنچه تاکنون دراختیار دولت بود از او سلب شد.

هاشمی‌رفسنجانی در خاطرات خود این ماجرا را این‌گونه روایت می‌کند: «اول خواستم با نخست‌وزیر تماس بگیرم، گفتند از منزل بیرون رفته و به‌جای نامعلومی رفته که کسی از ایشان خبر ندارد. از آقای میرزاده، معاون اجرایی [نخست‌وزیر] پرسیدم، ایشان هم اظهار بی‌اطلاعی کرد. با احمدآقا و آقایان خامنه‌‌ای و موسوی‌اردبیلی صحبت کردم که به‌نحوی مانع انتشار خبر شویم، ولی خبر رسید که روزنامه جمهوری اسلامی خبر استعفا را با حروف درشت منتشر کرده است. ساعت 11 همراه آقایان خامنه‌ای و موسوی‌اردبیلی و احمدآقا خدمت امام رسیدیم. بعد از بحث طولانی قرار شد که استعفا پذیرفته نشود و امام خودشان مساله را حل کنند... احمدآقا اطلاع داد امام نامه تندی به مهندس موسوی نوشته‌اند که به رسانه‌ها داده شده است. ساعت 8 شب نامه امام پخش شد، خیلی تند است و بعید است که آقای موسوی با این نامه بتواند نخست‌وزیر نیرومندی بماند... به جلسه مجمع تشخیص مصلحت رفتم. احمدآقا نامه امام به مجمع را آورده بود که اجازه تعزیرات حکومتی را از دولت گرفته و به مجمع داده‌اند و آقای موسوی که برای گرفتن اختیارات بیشتر اقدام به استعفا کرده بود، با گرفته شدن اختیارات مواجه شده است.»

هرچند با مخالفت امام با پذیرش استعفای موسوی، او بار دیگر به نخست‌وزیری بازگشت و تا انتخابات بعدی ریاست‌جمهوری همچنان در سمت خود باقی ماند اما نه در میان خواص و نه در افکارعمومی آن موسوی قبل از استعفا نبود و عملا با این رفتار دور از منطق، خود را در سیاست‌ورزی به حاشیه و انزوا کشاند و تا سال‌ها بعد در همان موقعیت ماند.

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰