ایرانیان یقین دارند فنای در حقیقت، کلید شرافت و ماندگاری ا‌ست. پس سلام بر حسین(ع) و سلام بر فرزندان حسین(ع) و سلام بر ملت حسین(ع) از ازل تا به ابد تاریخ که با فنای خویش در حسین(ع) حل شدند.
  • ۱۳۹۹-۰۶-۰۶ - ۰۴:۴۶
  • 00
حقیقت تاریخ

به گزارش «فرهیختگان»، محمدصادق علیزاده، روزنامه‌نگار  طی یادداشتی در روزنامه «فرهیختگان» نوشت: کسی به مغزش خطور هم نمی‌کرد که آش آنقدر شور شود که جو بایدن هم مدعی خون حضرت ثارالله شود. کسی که این روزها دارد خودش را برای پوشیدن قبای ریاست‌جمهوری ایالات‌متحده جلوی آینه حزب دموکرات، برانداز می‌کند. دست به توئیت شده و ایام عزای حسین(ع) را به‌عنوان سردمدار فداکاری و عدالت گرامی داشته است. حالا شما این را می‌گذارید به حساب پهن‌کردن دام انتخاباتی سناتور 78ساله ‌ولی من می‌گذارمش به حساب اقیانوس رحمتی که طول و عرض شرافتش حتی یکی مثل عمو جو را هم قلقلک می‌دهد تا مگر از این نمد کلاهی ببافد و ماهی بگیرد! دارید وضعیت پیچیده این روزهای جهان را؟

حالا حق بدهیم به کسی که سر می‌چرخاند و یک سمت این بازار را می‌بیند که بایدن ایستاده و متاعش را عرضه می‌کند و سمت دیگرش هم کسی مثل قاسم سلیمانی با آن ته‌لهجه شیرین کرمانی‌ و لبخند زیبای سنین میانسالی‌ که بانشاط زیر لب زمزمه می‌کند الا یا اهل عالم من حسین را دوست دارم! و جالب آنکه دست اولی آلوده به خون دومی‌ است! خون حسین(ع) نسبتی سرراست و مستقیم با حقیقت هستی دارد! هر آنچه نسبت سرراست با حقیقت هستی پیدا کرد قالب زمان و مکان را می‌شکند و در مکان و زمان جاری می‌شود و راه خودش را می‌رود. این سنت هستی ا‌ست همان‌گونه که فی‌المثل جاذبه زمین از سنن هستی ا‌ست. حال انسان‌هایند که به میزان دوری یا نزدیکی به این حقیقت جاری‌شده در تاریخ، ارج و قرب پیدا می‌کنند و بر زمان و مکان غلبه یا به منتهای درجه قهقرا سقوط کرده و خوراک مار و مور شده و نام و نشانی از آنها باقی نمی‌ماند.

انسان‌‌ها به میزانی که به این حقیقت نزدیک شوند، طلوع می‌کنند و اوج می‌گیرند و در تارک تاریخ بشر بالا می‌روند و نور می‌پاشند و حرارت می‌بخشند، آنقدری که جو بایدن‌ها و اعوان و انصارشان را هم به طمع می‌اندازند که چرا این خورشیدها ازآن آنها نباشد... و حسین(ع) سرسلسله این خورشیدهاست! حقیقت هستی، فرازمان و فرامکان است اما تجسم و عینیاتش در زمان و مکان در همین آیات و افراد روزمره جلوه‌گر می‌شود. من، تو و هرکس دیگری به میزانی که به این خورشید نزدیک شویم، قالب زمان و مکان را می‌شکنیم و در تاریخ جاری می‌شویم. من، تو و هرکس دگیری به میزانی که به این حرارت سردنشده هزار و 400 ساله تاریخ نزدیک شویم، بدل به نشانه‌ و علم‌ و ردپای حقیقت هستی می‌شویم.

من، تو و هرکس دیگری به میزانی که از این خورشید گرم شویم و زیر نور و حرارت آن نفس بکشیم و قلم و قدم بزنیم، توفیق حمل حقیقت را پیدا می‌کنیم. قاسم سلیمانی و حسین همدانی و علی صیادشیرازی و مصطفی چمران و ابراهیم و در راس همه‌شان خمینی کبیر در چنین فضایی قابل حساب و کتابند و ما چقدر نیکبخت و خوشبختیم که در عصر سلیمانی‌ها و طهرانی‌مقدم‌ها و صیادشیرازی‌ها و دیگر این دلیل‌های خوب این دنیای بد نفس می‌کشیم وگرنه باید کفاره می‌دادیم بابت هم‌عصری با امثال بایدن و ترامپِ هرزه‌زبان و دیگر متعفنانی که با آنها هم‌روزگاریم!

حقیقت در تاریخ جاری ا‌ست. گاه چونان عصر سلیمان‌نبی(ع)، سیاره خاکی بستر حکمرانی حقیقت می‌شود و رنگ و لعابش را به رخ همه تاریخ از ازل تا ابد می‌کشد و گاه نیز چونان غربت‌کده سقیفه و عصر عاشورا، غریب و تاریک و خاکی و بی‌‌یار و تنها، راه خود را از میان اجساد لگدکوب‌شده زیر سم اسبان و مخروبه‌های شام و غربت عصر اموی و زندان‌های تاریک و نمور عباسی ادامه می‌دهد. حقیقت در تاریخ جاری ا‌ست. جلوه بیرونی و عینیتش در زمان و مکان عریض و باریک می‌شود اما قطع و پاره نمی‌شود. هردو جلوه حقیقت، چه جلوه‌گری متشعشع عصر سلیمان‌نبی(ع) و چه غربت عاشورا بستر امتحان و محک و آزمون بشر است.

این میان اما احتمالا آزمون‌های مشابه دوم سخت‌تر باشند و استخوان‌خردکننده‌تر و لاجرم کم‌مشتری‌تر! به قاعده همیشه تاریخ اما هیچ‌گاه متاع کفر و دین بی‌مشتری نیست. حتی آن هنگام که کاروان حقیقت، رونده‌ای جز خودش نداشته باشد بازهم مردان و البته زنانی هستند که راه به تعبیر اخوان‌ثالث «راه نوش و راحت و شادی... به ننگ آغشته، اما رو به شهر و باغ و آبادی» را وانهند و گرده زیر بار حقیقت دهند و بازهم به تعبیر همان حضرت اخوان «به‌سان رهنوردانی که در افسانه‌ها گویند، گرفته کول‌بار ِزاد رهبر دوش، فشرده چوب‌ دستخیز ران در مشت، گهی پُرگوی و گه خاموش، در آن مه‌گون فضایِ خلوت افسانگی‌شان راه می‌پویند...»

تو بگو جلو‌‌ه‌گر شدن حقیقت در شرایط زمانی و مکانی خاص... و من می‌گویم قاسم سلیمانی، می‌گویم احمد کاظمی، می‌گویم مصطفی چمران، می‌گویم روح‌الله موسوی‌خمینی، می‌گویم حسن مدرس، می‌گویم میرزاکوچک‌خان‌جنگلی، می‌گویم رئیس‌علی دلواری و می‌گویم همه آنانی که در پهنه تاریخ زیر بیرق سرخ حسین(ع)، چوب حراج به مروارید شرافت نزدند و دست از همراهی حقیقت برنداشتند ولو در تنگ‌ترین گردنه‌های تاریخ و فنای خویش را به‌پای ماندگاری حقیقت خرج کردند. می‌گویم همه آنهایی که ملت حسین(ع) بودند و مگرنه این است که واژه «ملت» در لغت نه به‌معنای نیشن و این مرزهای سست مدرنیستی قرن بیستمی ساخته به دست استعمار که به معنای کیش و دین است و آیین و راه و مذهب و ملت حسین(ع) یعنی هر آنکس که در کیش و دین و آیین و راه و مذهب حسین(ع) است که اگر این شد، دیگر راهزنی مثل بایدن که از تخم و ترکه همان استعماریست‌های قرن بیستمی است نمی‌تواند از راه برسد و مدعی خون حسین(ع) شود.

که اگر این‌گونه شد، ملت ایران روی دیگر سکه ملت حسین(ع) است و ایران در این بیان نه به‌معنای یک جغرافیای سیاسی محصور که به‌معنای مسیری ا‌ست که روندگان آن تن به حراج شرافت نداده‌اند و حقیقت را در عصر خود، تنها رها نکرده‌اند که هرکس این‌گونه بود ایرانی‌ است ولو آنکه سند هویتی‌اش پاسپورت منقش به آرم زیبای ایسلامیک ریپابلیک‌آو ایران نباشد. آدم‌‌هایی که بی‌منت و توقع، فشرده چوب‌دست خیزران بر مشت، شانه به زیر بار امانت حقیقت نهاده‌اند و سر ارادت به سرسلسله این مسیر نهاده‌اند که در بیابان تفت‌دیده نینوا بزرگ‌ترین «نه» تاریخ را بر گوش اباطیل زمان فریاد کشید. که ایرانیان یقین دارند فنای در حقیقت، کلید شرافت و ماندگاری ا‌ست. پس سلام بر حسین(ع) و سلام بر فرزندان حسین(ع) و سلام بر ملت حسین(ع) از ازل تا به ابد تاریخ که با فنای خویش در حسین(ع) حل شدند.

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰