میثم میرهادی، مدیر شبکه سحر بالکان
یک نکته جالب در بوسنی چیزهایی شبیه سقاخانه وسط شهر است. البته الان فقط یکی از آنها وجود دارد که جزء نمادهای بوسنی هم به حساب می‌آید. داستان این سقاخانه‌ها را آقای اولیا چلبی، مورخ عثمانی و سفرنامه‌نویس تشریح کرده است.
  • ۱۳۹۹-۰۶-۰۲ - ۲۱:۲۹
  • 00
میثم میرهادی، مدیر شبکه سحر بالکان
آخرین سقاخانه مدیترانه
 آخرین سقاخانه مدیترانه

  به گزارش «فرهیختگان»، در یادداشت شفاهی میثم میرهادی، مدیر شبکه سحر بالکان آمده است:

درباره تعداد شیعیان در بوسنی آمار دقیقی وجود ندارد، چون بوسنی کشوری است که سال‌های متمادی تحت حکومت عثمانی بوده و به‌طور طبیعی اسلامی که در آنجا وجود دارد از عثمانی آمده است. البته این روایت غالب است و روایت‌های دیگری از حضور اسلام در آنجا وجود دارد که مستنداتش باید بررسی شوند، ازجمله اینکه از طریق حکومت فاطمی اسلام به بوسنی آمده و این امر نشان می‌دهد چطور بوسنیایی‌ها می‌توانند  به تشیع یا اهل بیت(ع) علاقه‌مند باشند.

به‌طورکلی طبق آنچه الان می‌دانیم، در جامعه امروز بوسنی شاید چند ده خانواده یا در بهترین حالت حدود 100 خانواده شیعه وجود دارند و باقی همه سنی و حنفی مذهب هستند. اما تفاوتی که بوسنی با کشورهای دیگر دارد این است که مسلمانانش علاقه فراوانی به اهل بیت(ع) دارند و همین بحث ورود اسلام از مجرایی غیر از عثمانی را تقویت می‌کند. روایت‌هایی نیز وجود دارد که اسلام از طریق دراویشی یا مبلغانی که از ایران رفته‌اند به بوسنی رسیده است. علاقه‌ مردم بوسنی به اهل بیت(ع) این ظن را تقویت می‌کند. بخشی از جامعه آن معروف به دراویش هستند. دراویش فرقه‌های مختلفی دارند و نقل می‌کنند فرقه‌های دراویش اهل سنت، به غیر از یک فرقه، منتسب به اهل بیت(ع) هستند، یعنی همه می‌گویند از حضرت علی(ع) منشعب شده‌اند و این سخنی است که خودشان مطرح می‌کنند.

آنها معتقدند به‌نوعی به اهل بیت(ع) می‌رسند و عملا ارادت ویژه‌ای به ایشان دارند. دراویش هم داستانی طولانی دارند که چطور آمده‌اند و چطور به آنجا رسیده‌اند‌. دراویش بوسنیایی مراسم برگزار می‌کنند و در روزهای مشخصی از هفته محفل ذکر دارند و دور هم جمع می‌شوند. این امر با آنچه از درویش و صوفی مسلکان در ذهن ما وجود دارد، متفاوت است. با دراویشی که در ایران وجود دارند و دچار انحراف هستند، متفاوت است و بسیار به اهل بیت(ع) احترام می‌گذارند. آنان شیعیانی بودند که درمناطق مختلف حضور داشتند، به‌اصطلاح مذهبی غالبا تقیه و به‌شکل مذهب عامه رفتار می‌کردند و به‌مرور زمان این موضوع بین آنها جا افتاده است. درنتیجه حتی به زبان بوسنیایی به‌جایی که در آن جمع می‌شوند، «تکیه» می‌گویند. آنها بر این باورند که این برگرفته از همان تقیه است و جایی بوده که دور هم جمع می‌شدند و به‌مرور در گویش بوسنی به تکیه تغییر یافته است. از این لحاظ که مردم بوسنی تا چه اندازه به مناسک دین اسلام پایبند هستند، باید تفکیکی بین دوران قبل از جنگ و بعد از آن قائل شد. طبیعتا تا دوران قبل از جنگ، اسلام فقط بحثی شناسنامه‌ای، هویتی و قومی بود و صرفا توسط آن می‌خواستند خودشان را از بقیه اقوام منفک کنند. بوسنی در آن زمان کشوری کمونیستی بود و طبیعی است با مظاهر دینی به‌صورت عام و اسلامی به‌صورت خاص مخالفت می‌شد. نمادهایی که نشانه اسلامی بودن در جامعه باشد، دیده نمی‌شد. بعد از جنگ طبیعتا فصل جدیدی در معرفت‌شناسی مردم بوسنی نسبت به اسلام ایجاد ‌شد و ارتباطی که با کشورهای دیگر ازجمله ایران برقرار کردند هم کمک‌کننده بود.

البته بحث‌هایی در آنجا هست که می‌گویند قبل از اینکه اسلامی شدن در بوسنی عمومیت اجتماعی پیدا کند، ورود اسلام در زندگی مردم از اواسط دهه 80، یعنی بعد از انقلاب ما ایجاد شده است. موج انقلاب اسلامی که در جهان اسلام منتشر می‌شود، به کشور بوسنی هم می‌رسد و بین قشر نخبگان این مساله مطرح می‌شود که اسلام برنامه‌هایی برای زندگی مردم دارد. بنابراین می‌توان روی آن فکر کرد و باید بیشتر اسلام را شناخت و ارتباطاتی هم ایجاد می‌شود و قشر نخبگانی جامعه بوسنی، تمایلاتی پیدا می‌کنند درباره قرائت‌های مختلفی که از اسلام وجود دارد، مطالعه بیشتری کنند و با آنها آشنا شوند.

بعد از زمان جنگ طبیعتا جریان عوض می‌شود؛ افرادی که تا دیروز نمی‌دانستند چرا کشته می‌شوند، درطول جنگ درمی‌یابند که به‌دلیل مسلمان بودن کشته می‌شوند. خیلی از افراد می‌گفتند می‌دانستیم مسلمان هستیم، ولی نمی‌دانستیم یعنی چه یا چرا باید به‌خاطر این موضوع کشته شویم. درکنار این بحث، کمک‌های ایران وجود داشت؛ ورود داوطلبانی از کشورهای اسلامی و مجاهدین هم بود که اصولا بحث‌های اسلامی توسط آنها داغ ‌شد و این امر به پایان جنگ و استعمار کشور بوسنی ختم ‌شد. حالا از فضای کمونیستی بیرون آمده‌ایم، عرصه باز و شناخت مردم از اسلام بیشتر شده است. اکنون جامعه به‌شکل ملموسی مذهبی‌تر شده و مظاهر آن کاملا مشخص است؛ افراد محجبه بیشتر شده‌ و مدارس دینی قدرت گرفته‌اند، همچنین تعداد مساجد زیاد شده است؛ مساجدی که در زمان جنگ تخریب شده بودند، بازسازی شده‌اند. در ماه رمضان اینکه فضای افطار دسته‌جمعی باشد، درگذشته وجود نداشت، فستیوال تواشیح‌خوانی یا الهیه‌خوانی برگزار نمی‌شد، اعیاد را جدی جشن نمی‌گرفتند، تعطیلی در عید فطر، عید قربان و... نداشتند، قربانی کردن رایج نبوده است، اما حالا این نمودها بیشتر شده‌اند. یک مساله جالب این است که استفاده از کلمه سلام، یعنی سلام کردن هم رواج بیشتری یافته است. طبیعتا آنها در کشور خودشان واژه دیگری را استفاده می‌کردند. بعد از جنگ مشخصا مسلمانان وقتی یکدیگر را می‌بینند به هم سلام می‌کنند که این یک نشانه هویتی است.

اساسا بحث شیعه و سنی در بوسنی تا قبل از مسائل مربوط به بهار عربی مطرح نبود. بعد از جنگ، نیروهای موسوم به مجاهدین فعالیت‌هایی را در بوسنی شروع کردند و به‌دنبال این بودند که دیدگاه‌های سلفی، افراطی و وهابی را درمنطقه گسترش دهند. بعد از جنگ هم از سوی کشورهایی همچون عربستان حمایت شدند و مرکز فرهنگی و مسجد ساختند و سعی کردند قشری را آموزش دهند.

اما به‌رغم تمام اینها در سال‌های بعد از جنگ اگر در بوسنی قدم می‌زدید و به یکی می‌گفتید شما شیعه هستید یا سنی، متوجه سوال شما نمی‌شد و تفاوت آنها را نمی‌دانست. مردم می‌دانستند پیامبر ما حضرت محمد(ص) و کتاب آسمانی‌مان قرآن است و با هم برادریم و کل اسلام را به‌شکل یک امت می‌دیدند.

هرچه جلوتر می‌رویم، بحث‌های مربوط به 11 سپتامبر مطرح می‌شود و به بهار عربی می‌رسیم، در این مقاطع رسما عرصه تقابل شکل می‌گیرد. دعوایی که در خاورمیانه شکل گرفته بود، به جامعه کوچکی به نام بوسنی منتقل می‌شود که طبیعتا آتش آن را یک‌سری از کشورهای منطقه همچون عربستان می‌آوردند. آقایان وهابی معروف به آدم‌های ریش بلند و سبیل و پاچه کوتاه هستند و خانم‌ها روبند می‌زنند. گزارش‌هایی بود که اینها برای قدم زدن در شهر پول می‌گیرند تا این شیوه ظاهر را ترویج کنند. ترکیه هم سعی داشت یک‌سری تفکرات اخوانی را در آنجا تقویت کند که همه اینها در دوره‌هایی نزدیک به هم بودند و بعدا مسیرشان جدا شد، همان‌طور که در نبرد سوریه هم این‌چنین بود. حالا مردم بوسنی می‌فهمند به‌نوعی کسانی شیعه و کسانی سنی هستند، ولی هنوز غالب مردم این‌طور نیستند که صف‌بندی کنند. عامه مردم هنوز دیدگاه وحدت دارند و می‌گویند ما همه مسلمانیم. در بوسنی اگر آدمی باشد که ریش بلند و سبیل کوتاه نداشته باشد -که نشانه وهابی بودن است- از او بپرسید شیعه یا سنی است، با شما بحث نمی‌کند و می‌گوید همه مسلمان هستیم.

غیر از دراویش که با محرم به‌شکل محرمی که ما در ذهن داریم، آشنا هستند، مردم به‌صورت عادی مطلع نیستند. درحال‌حاضر مردم بوسنی متاسفانه روز عاشورا را نمی‌شناسند و این روز در تقویم جامعه اسلامی تا مدت‌ها به‌عنوان روز کشته شدن نوه پیامبر(ص) ذکر می‌شد و در سال‌های اخیر وهابی‌ها فشار آوردند و این امر تغییر کرد. نهادی در بوسنی هست به‌نام جامعه اسلامی که معادل آن را در ایران نداریم. این نهاد مسئول مسلمانان بوسنی به‌حساب می‌آید و کل امور آنان، ازجمله تنظیم این تقویم‌ها در دست این نهاد است. حالا در بوسنی غیر از دراویش و کسانی که قدری مطالعه دارند، کسی محرم را به آن شکلی که ما در ذهن داریم، نمی‌شناسد. وهابی‌ها و سلفی‌ها در بوسنی سعی می‌کنند بیشتر از تعداد واقعی‌شان دیده شوند و به چشم بیایند؛ درنتیجه از فضاهای شبکه اجتماعی اعم از فیسبوک، یوتیوب و... استفاده می‌کنند. اگر سرچ کنید جلسات سخنرانی و تبلیغات وهابی را پیدا می‌کنید. کارهای رسانه‌ای فعالی دارند و بزرگ‌ترین رسانه‌ای که آنجا فعالیت می‌کند الجزیره است. بقیه در این ابعاد نیستند و خط‌مشی‌شان به این اندازه روشن نیست. الجزیره اصلی‌ترین است.

الجزیره بالکان برای مردم بالکان است و سحر هم شبکه‌ای مستقل برای مردم بالکان دارد که به‌لحاظ بودجه‌ای فکر نمی‌کنم نزدیک آنها باشند. در نتیجه حدود 700نفر داعشی از منطقه بالکان بوده‌اند. این منطقه شامل بوسنی، کوزوو، آلبانی و جنوب صربستان است. بالاخره وقتی پول خرج کنید، آدم‌ها اینچنین می‌شوند، طبیعی است. یک‌سری زمینه‌های اعتراضی در گفتمان داعش نسبت به وضعیت فعلی وجود دارد که باعث می‌شود اینها به داعش توجه کنند. امام حسین(ع) هم این زمینه را دارد و برای کسی که به او فشار آمده و راه گریز را شیوه رفتار او می‌داند، یک پیام رهایی‌بخش است. اساسا باید این پیام به آنجا برسد، به‌عبارتی بحث این است که آیا ما توانسته‌ایم پیام را برسانیم؟ ژن محبت به اهل بیت(ع) در جامعه بوسنی وجود دارد و این ژن مدتی است که خفته است. مردم بوسنی از اسامی اهل بیت(ع) برای فرزندان‌شان استفاده می‌کنند؛ علی اسم فراوانی است. برای مثال علی عزت بگویچ نام رئیس‌جمهور آنها بود. یعنی غیر از دراویش بقیه هم نام علی را استفاده می‌کنند. حسن و حسین و باقر و صادق و کاظم و... استفاده می‌کنند. باقر عزت بگویچ، پسر علی عزت بگویچ هم یک دوره‌ای رئیس‌جمهور بود. نام کاظم را متفاوت ادا می‌کنند. رضا استفاده می‌کنند. اسم مهدی خیلی استفاده نمی‌کنند، مگر اینکه به‌تازگی باب شده باشد. هادی هم دارند و با جواد زیاد نامگذاری می‌کنند. یک نکته جالب در بوسنی چیزهایی شبیه سقاخانه وسط شهر است. البته الان فقط یکی از آنها وجود دارد که جزء نمادهای بوسنی هم به حساب می‌آید.

داستان این سقاخانه‌ها را آقای اولیا چلبی، مورخ عثمانی و سفرنامه‌نویس تشریح کرده است. او درباره ایران هم نوشته و نسخه‌ای از کتابش در ایران هم به‌چاپ رسیده است. این مورخ نقل می‌کند در بوسنی چیزهایی وجود دارد که شبیه سقاخانه است و مسلمانان منطقه به عشق اباعبدالله(ع) بنا کرده‌اند، حتی تعداد آنها را به‌صورت حدودی بیان می‌کند. چند صد نمونه از اینها وجود داشته است، یعنی هر شهری، هر جایی، برای خود از اینها داشته است. به‌مرور خیلی از آنها ازبین‌رفته‌اند؛ برخی سوخته، برخی تخریب شده و برخی را کمونیست‌ها ویران کرده‌اند. به‌بهانه شهرسازی و گسترش شهری این اتفاقات افتاده است. این‌طور نبود که دستور بدهند همه را تخریب کنند، به‌مرور زمان از بین رفته و فقط یکی باقی‌مانده است که به نوعی سمبل شهر هم شده است. در عکس‌های بوسنی این نماد وجود دارد و به زبان عثمانی با رسم‌الخط فارسی-عربی هم شعری روی آن نوشته شده با این مضمون که هرکس آبی می‌خورد، از او (امام حسین) یادی کند. شعری با این مضمون و مشخص است که به اسلام ربط دارد.

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰