به گزارش «فرهیختگان»، «[من] با صراحت روی دونوع تحریف و خطر بزرگ [تاکید میکنم]: یکی خطر ارتجاعیون و دیگری خطر نوپردازان.»(1) شهید آیتالله بهشتی
تمهید:
شیخ کلینی صاحب کتاب الکافی، بیشک در نقطه تاسیس علم و معرفت شیعی ایستاده است. او اول کسی است که در تبویب روایات طرحی جامع در انداخته؛ طرحی که نیروی آن تاکنون ادامه یافته و محدثین پس از او هربار که خواستهاند یکبار تمام کلمات معصومین را گردآورند به این طرح رجوع داشتهاند. شیخ در یک تقسیمبندی کلی تمام معارف را به سه دسته اصول و فروع و روضه تقسیم میکند؛ اصول درواقع متکفل نقطه مواجهه بیواسطه انسان با حقایق است و فروع گویای جلوات عملی و قولی آن مواجهه بیواسطه. اصول همچون ریشهها و فروع همچون شاخههای برآمده از آن ریشههایند. نقطه جالب توجه کتاب کافی روضه است؛ روضه در لغت یعنی باغ. تقسیمبندی شیخ کلینی واجد معنایی نمادین است، گویی آن ریشهها و این شاخهها همگی در فضایی کلی ممکن شدهاند و دیدن این شاخهها و ریشهها مستلزم حاضر شدن و قدم زدن در این باغ است. این فضای کلی بهراحتی بهدست نمیآید و چندان قابل تحویل به گزارههای منطقی منطقی نیست؛ از این رو است که اصول و فروع بهسرعت – شاید ظرف یک قرن- تبدیل به حوزههایی مشخص از علوم (کلام و فقه مصطلح) میشوند، اما روضه همچنان و تاکنون روضه میماند. محدثین در معرفی روضه همواره دچار مشکل بودهاند و بهجای معرفی طرح کلی روضه، عمدتا به فرم روایات میپرداختهاند؛ مثلا میگفتهاند روضه مجموعه حکایات و خطابهها و نامههای معصومین است(2). گویی شیخ در پایان نگارش اصول و فروع کافی، مقداری روایت همچنان روی دستش مانده بود و میخواست آنها را در جایی جای دهد؛ درحالیکه اگر چنین بود، نام آن بهجای روضه، میتوانست بنابر سیره رایج محدثین «النوادر» باشد. روضه کافی روح کلی است که شیعه میباید با درک و دریافت آن کلمات معصومین را دنبال کند. در آن بیشتر به لحن و جهات کلی عقاید و احکام شیعه اشاره رفته است. این جهات کلی هم از آنجایی که اصولی منطقی و گزارههایی محتوایی نیستند، نمیتوانند در ابتدای کتاب کافی آورنده شوند، لازم است متعلم درخلال فهم روایات معصومین درباره عقاید و احکام، با لحن و زبان معصومین آشنا شود، وقتی گوش او انسی کامل با این زبان و کلمات و احکام و اصول پیدا کرد، تازه آماده شنیدن و احراز آن روح کلی میشود؛ روحی که در لحن معصومین مستتر است نه در محتواهای موضوع و محمولی. کسی که لحن این کلمات را بهدست آورد، باب اجتهاد در این کلمات برای او باز میشود و بهجای نقل تکتک احکام، میتواند احکام را در تمامیّت آن درک کند؛ زیرا مانوس با روح این کلمات است. امامخمینی(ره) در توضیح حدیثی که در آن رسول خدا(ص) خلفای خود را «راویان حدیث» معرفی میفرمایند، تذکری بیان میکنند که ناشی از همین درک است؛ «کسی که میخواهد سنن رسول اکرم را نشر دهد باید تمام احکام الهی را بداند، صحیح را از سقیم تشخیص دهد، اطلاق و تقیید عام و خاص، و جمعهای عقلایی را ملتفت باشد، روایاتی را که در هنگام تقیه وارد شده از غیر آن تمییز بدهد و موازینی را که برای آن تعیین کردهاند بداند. محدثینی که به مرتبه اجتهاد نرسیدهاند و فقط نقل حدیث میکنند این امور را نمیدانند، و سنت واقعی رسولالله(ص) را نمیتوانند تشخیص دهند. و این از نظر رسولالله(ص) بیارزش است. مسلم است که آن حضرت نمیخواستهاند فقط قال رسولالله(ص) و عن رسولالله(ص) –گرچه دروغ باشد و از آن حضرت نباشد- در بین مردم رواج پیدا کند. بلکه منظورشان این بوده است سنت واقعی نشر شود، و احکام حقیقی اسلام بین مردم گسترش یابد... . روایاتی که در تمجید از نشر احادیث وارد شده مربوط به محدثینی نیست که اصلا نمیفهمند حدیث یعنی چه، اینها راجع به اشخاصی است که بتوانند حدیث رسولاکرم(ص) را مطابق حکم واقعی اسلام تشخیص دهند، و این ممکن نیست مگر مجتهد و فقیه باشند، که تمام جوانب و قضایای احکام را بسنجند...»(۳)
اگر منظور امام از تمام احکام را صرفا «تمام ابواب فقهی» بدانیم احتمالا معنای فقه را درک نکردهایم. فقه آن ابواب از پیش تعیینشده و مفروض نیست؛ علمی است که در آن امکان اضافه و کاستی ابوابی وجود دارد. فقه یک پژوهش است. در این پژوهش بیش از آنکه حفظ و نقل تکتک گزارههای موجود اهمیت داشته باشند، درک آن جهت کلی و روح احکام اهمیت دارد، تا این درک نباشد، فقیه پژوهشی نخواهد داشت و کار او تکرار مخطوطات پیشینیان خواهد بود. او در ضمن خواندن این مخطوطات بهجای حفظ ملفوظات، باید روح کلی را دریابد. از این رو است که فقه در نزد فقها یک ملکه نفسانی است (چنانکه مثلا مرحوم محقق کرکی(ره) در رساله صلاهالجمعه خود تصریح میکند)، نه مجموعهای از گزارهها. کسی که این روح را در نیابد گزارههای فقها و احادیث معصومین را -در جهاتی که معلوم نیست ربطی به تشیع داشته باشد یا نه- به مصرف خواهد رساند و به بازی خواهد گرفت.
آغاز:
شیخ کلینی رضواناللهتعالیعلیه کتاب روضه کافی را با حدیثی ممتاز آغاز میکند. او دروازه باغ معارف شیعه را با نامهای از امامصادق علیهالسلام میگشاید. طریق روایت این نامه هم طریق ممتازی است؛ او این نامه را از سه طریق روایت میکند و توضیح میدهد: «امام صادق(ع) این نامه را خطاب به یارانش نوشت و امرفرمود به مدارست و تامل و نظر در آن، و نیز تعهد و عمل شیعیان بدان. یاران حضرت نیز این نامه در مساجد خانههای خود نصب نمودند و هربار که از نمازی فارغ میشدند، به این نامه نظر میکردند و در آن تامل مینمودند.» نامهای که روضه کافی بدان آغاز میشود واجد چنین موقعیتی است. پیداست که چنین نامهای میباید حاوی خطوط اصلی زندگی شیعیان باشد و حضرت در این نامه میباید چیزهایی را بیان فرمایند که با خواندنشان درک کلی شیعیان از جزئیات اصول و فروع تشیع، احیاء و زنده شود. قصد این یادداشت شرح تمامی نامه نیست، که بضاعت نویسنده هم از چنین توقعی بیرون است. اما شروع نامه شروع جالبتوجهی است. حضرت نامه را با توصیهای کلی به شیعیان آغاز میکنند، آن توصیه این است که با عامه مجامله کنید «فتجاملوهم و تصبرون علیهم... و کفو السنتکم الا من خیر.»(۴) سیدعلاءالدین محمد گلستانه که شرح مفصل و مستقلی بر این نامه نگاشته است، مجامله را به «خوشسلوکی»(۵) برگردانده است. این جهت کلی خود را در احکام فقهی نیز نمایان کرده است.
بهعنوان نمونه احادیث متعددی در باب استحباب ایستادن در صف اول نماز عامه وارد شده است؛ تا جایی که حضرت نمازگزاری که در صف اول نماز ایشان ایستاده باشد را در حدکسی میداند که در راه خدا شمشیرکشیده است؛ «کالشاهر سیفه فی سبیلالله.»(۶) در حدیث دیگری حضرت در تفصیل آیه شریفه «و قولوا للناس حسنا» چنین میفرمایند که: «عودوا مرضاهم، و اشهدوا جنائزهم، و اشهدوا لهم و علیهم و صلّوا معهم فی مساجدهم»(7) که یعنی از بیماران آنان عیادت کنید و در تشییع جنائز آنان حضور یابید و در مساجد آنان نماز بخوانید. اینها همگی ظهور آن جهت کلی است که همان مجامله و خوشسلوکی با مردم است، ولو این مردم مخالف ما و از اهلسنت.
میانه:
مساله در اینجا یک تعلق ایدئولوژیک به ایده وحدت مسلمین نیست. مساله عقلانیتر و فراتر از اینهاست. هربار غوغا و سروصدایی برپا شده است، نشر و تعمیق معارف شیعی نیز به تعویق افتاده است. شیعه بهدنبال تربیت نفوس و نشر توحید است، نه جاروجنجال کردن نام و عنوان خود. صادقین علیهمالسلام اگر توصیه به سکینه و آرامش میکردند و از منازعات پرهیز مینمودند، از طرف دیگر هم کسانی چون هشامبن الحکم را راهی مناظرات میکردند. آن سکینه و این مناظره دو روی یک سکه بودند؛ آن سکینه بود که این مناظرات علمی و ترویجی را ممکن میکرد. فضای اجتماعی و جمع مسلمین از سوی شیعیان و شاگردان معصومین، بههیچوجه مورد طعن و درشتی قرار نمیگرفت. زبان شیعیان در جایی لب به حقایق میگشود که امکان بسط و ترویج حقایق باشد. گاهی زبان گشودن به حقیقتی، برهم زدن امکانِ بسط و نفوذ آن حقیقت است. تقیه صرفا راهکاری برای حفظ یاران شیعه نبود، بلکه فواید مهمتری هم داشت؛ فضایی را محقق میکرد که میشد حکم اهلبیت را بیان کرد و دعوتی راستین به توحید نمود. چنین سلم و سکینهای، شرط تحقق و بسط تمامی حقایق توحیدی تشیع بود. روضه کافی در بیان شرط تحقق آن احکام فرعی و ترویج آن عقاید اصلی است. کسی که این شرط را نفهمیده باشد، بهجای تدارک این شروط و پیجویی جهات کلی دین، گزارههای بلند ولایی را در موضعی که جایش نیست بذل میکند.
پایان:
اخیرا در شهر گنبدکاووس بنرهایی چاپ و نصب شده است که در آن با استفاده از احادیث معصومین علیهمالسلام در فضل امیرالمومنین مطالبی آوردهاند. جمعی از اهلفرهنگ اعتراض کردهاند که این کار موجب تحریک تعلقات مذهبی اهلسنت در آن شهر میشود و در حکم توهینی است آشکار به ایشان. کاملا روشن است که هیچیک از منتقدین نمیگوید که امیرالمومنین علیهالسلام واجد آن فضایل نبوده است و منکر مقامات شاه ولایت نیستند؛ بهزعم ما امیرالمومنین واجد فضایلی حتی بالاتر و بلندتر از این تعابیر هم هستند، مراتبی و فضایلی که ذهن ما اساسا قاصر از درک آن است. نقد نقادان ناظر بر آثاری است که کلمات با خود دارد.
کلمات تنها از جهت «صدق و کذب» قابل فهم نیستند. فراتر از صدق و کذب، آثاری بر کلمات مترتب است. چهبسا کلماتی که اصلا از حیث صدق و کذب چندان قابلیت بررسی در آنها وجود نداشته باشد، اما آثاری جدی در آنها نهفته باشند. فقیه و هر کس دیگری که با «حکم» سرکار دارد، از قضا بسیار باید ملتفت آثار این کلمات باشد. چهبسا حکمی که راست است، اما گفتنش به مصلحت دین نیست. چهبسیار چیزهایی که حق است، اما گفتنش به سبب شرایط زمانه، آثاری خاص در پی دارد که در حکم جنگ با ولایت و مقاصد ولایت است. فقیه اگر زمانه را نشناسد، با احادیث صادره از مقام ولایت به جنگ با مقاصد مقام ولایت میرود.
درنیافتن بار کلمات و آثاری که بر سخن (بماهو سخن) مترتب است، گاه از ظهورات فضیلت است؛ فضیلتی فاقد التفات به آن روح کلی. فاضل ناملتفت به جای آنکه به جهات، اغراض و آثار کلمات -که روح سخن را میسازند- توجه کند، به محتوای منطقی گزارهها توجه میکند. تنها چیزی که چنین فردی در آن بنرها شایسته بررسی میداند، صدق و کذب کلمات است؛ اگر در کلام معصومین چنین چیزی باشد، میگوید «این کلمات درست است و باید گفته شود. » کلمات را میشنود، اما به مواضع کلام بیتوجهی میکند، گویا خوف آن ندارد که کلمات از مواضعش خارج شود: «یحرفون الکلم عن مواضعه.» در این نحو مواجهه با روایات، دام تحجر گسترده است. متحجر نیز از دیدن کلمات، پی به ارادههایی که در پس آن است نمیبرد، ممکن است کلمه شریفه «کلمه حق یراد بها الباطل» را از بر باشد، اما گویی آن را در گوشهای از تاریخ میفهمد، نه اصلی که در شنیدن کلمات و فهم واقعیات باید بهکار بسته شود.
آنچه بستر آرام گفتوگو و نشر معارف حقه را نابود میکند، این جدالهای بیفایده است. اگر امروز میتوانیم معارفی را طرح کنیم که علمای گذشته مجال طرح آن را نمییافتند، بهخاطر فراغتی است که از جدالها و منازعات پیدا کردهایم. هر کلامی که بخواهد بر زبان جاری شود، اولا باید متعهد به این زمینه و بستر باشد؛ و الا اقدامی است علیه نشر معارف حقه.
آنچه در پایان شایسته تامل است اینکه، آنان که نمیدانند که چه سخنی در کجا شایسته گفتن است و چه سخنی در کجا شایسته گفتن نیست، باید که از نشستن خود بر منبر بیشتر پروا کنند چه آنکس که بنرها را اینگونه میخواند، روایات اهلبیت و آیات قرآن را چگونه خواهد خواند؟
پینوشتها
1. محمدحسین بهشتی. دکتر شریعتی جستوجوگری در مسیر شدن. تهران: نشر بقعه. 1387: 72
2. برای نمونه معرفی مرحوم کمرهای در ترجمه خود از روضه حاوی چنین روایتی است.
3. روحالله موسوی خمینی. ولایت فقیه. تهران: نشر عروج. 1390: 62. 63
4. شیخ کلینی. روضه کافی. ترجمه محمدباقر کمرهای. ج1. تهران: دارالکتب الاسلامیه. 1393: 3
5. سیدعلاءالدین محمد گلستانه. منهجالیقین. قم: دارالحدیث. 1387: 64
6. محمد بن حسن شیخ حرالعاملی. وسایلالشیعه. ج8 قم: موسسه آلالبیت. 1401. ق: 301
7. همان.
* نویسنده: حمیدرضا میررکنیبنادکی، پژوهشگر فلسفه و الهیات