برخی معتقدند انسان‌های مسئول و شائقین به توسعه دینداری، باید بکوشند تا براساس شکل‌دهی یک نظام معرفتی، این اهداف را در سطح جامعه عملیاتی کنند. اما دیدگاه دیگری معتقد است که در‌واقع چنین نظام معرفتی، نزد امام معصوم‌(ع) وجود دارد و تنها وظیفه انسان‌ها کشف آن در حد وسع افراد است.
  • ۱۳۹۹-۰۴-۰۵ - ۱۴:۲۲
  • 00
منطق حاکم بر نظام معرفتی برای اداره جامعه چگونه احصا می‌شود؟

به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، دکتر سیدمحمدرضا تقوی، استاد روانشناسی بالینی دانشگاه شیراز و پژوهشگر حوزه علوم‌انسانی اسلامی طی یادداشتی در روزنامه «فرهیختگان» نوشت: طرح و نقشه الهی در طول تاریخ توسط انبیا و اولیای الهی و از طریق درگیر شدن با نیروهای باطل محقق می‌شود. در این مسیر، کثرات عالم در نشئه مادی، در مجموع به‌سمت توحید می‌روند، گرچه افراد به‌سمت رشد یا افول شخصیتی پیش روند. نقاط عطف تاریخی و فرآیندهای خطیر را، انبیای عظام و پیروان آنان، با عنایات الهی، رقم می‌زنند و انسان‌های متمایل به‌حق را از ابتلائات عبور می‌دهند. از طرفی، پیشبرد دستاوردهای تاریخی در هر مقطع زمانی و در سطح اجتماعات انسانی، نیازمند خواست و اراده انسان‌ها همچنین نیازمند یک نظام معرفتی یکپارچه و هماهنگ است.

ابتنای این نظام معرفتی طبعا باید بر یک منطق قوی استوار باشد. تاکنون منطق‌های گوناگون -مثل منطق ارسطویی، فازی، سیستمی و... - کوشیده‌اند تا این نقش را ایفا کنند و صد البته که با رشد عقلانیت انسان، قوام و حجیت منطق‌ها رو‌ به ‌فزونی بوده است. از طرفی افراد سکولار نیز کوشیده‌اند متناسب با جهان‌بینی خود، این مسیر را پیش ببرند. اینک چالش بزرگ این است که منطق چنین نظام معرفتی، که لازمه پیشبرد اهداف انبیا است، چگونه باید تدوین شود؟

برخی معتقدند انسان‌های مسئول و شائقین به توسعه دینداری، باید بکوشند تا براساس شکل‌دهی یک نظام معرفتی، این اهداف را در سطح جامعه عملیاتی کنند. اما دیدگاه دیگری معتقد است که در‌واقع چنین نظام معرفتی، نزد امام معصوم‌(ع) وجود دارد و تنها وظیفه انسان‌ها کشف آن در حد وسع افراد است. براساس دیدگاه اخیر، به میزانی که در شکل‌گیری منطق و روش‌(شناسی) چنین نظام معرفتی، تکیه کار صرفا بر‌ عقلانیت انسان‌هاست، به همان میزان هم خروجی آن، سر از اومانیزم و انسان‌گرایی در‌می‌آورد.

دو گزاره در این‌خصوص وجود دارد:

الف) منطق، و نظام معرفتی برای اداره حکومت به‌طور پیشینی وجود دارد و آن منطقی است که توسط انبیای عظام معرفی شده است [و] فقط باید کشف شود.
ب) چنین نظام معرفتی‌‌ای وجود ندارد و باید تولید شود و انسان‌ها نقش برجسته‌ای در ایجاد آن دارند.

بر هر‌کدام از این دو گزاره عوارضی بار می‌شود که قابل تأمل بسیار است. آیا امکان دارد به‌دلیل زمینه ذهنی که نظامات سکولار برای ما ایجاد کرده‌اند، ناخواسته ما به مسیر اومانیسم و سکولاریسم کشانده شویم؟

نباید از نظر دور داشت که اداره جامعه در واقع امتداد همان حرکت تاریخی و تلاش‌های انبیا است. مطمئنا غیبت به‌معنای نبود امام‌ معصوم(ع)، تشکیلات و نظام فکری نیست. اگر اینها اعتقادات شیعی است پس نظام معرفتی هم جزئی مهم از این حرکت خواهد بود.

در اینجا چند نکته ذکر می‌شود و اظهارنظر به اهل نظر واگذار می‌شود.

اول: این منطق قطعا باید با منطق امام معصوم(ع) هماهنگ باشد. لیکن شناسایی «منطق حاکم بر قول و فعل و تقریر امام معصوم‌(ع)»، برای انسان‌های غیرمعصوم کاری بس سترگ است. امام‌ معصوم‌(ع) به‌هنگام موضع‌گیری تمام عوالِم وجودی را لحاظ می‌کنند و در یک موضع‌گیری نه‌تنها شرایط و زمان و مکان را در‌نظر می‌گیرند، بلکه گاهی تا چند نسل را می‌بینند و بر آن اساس تصمیم می‌گیرند. اما از این جهت که قول و فعل و تقریر امام ‌معصوم‌(ع) خاصیت الگو بودن دارد و می‌توانیم به قدر وسع و ظرفیت خودمان از این منابع برداشت کنیم؛ شناسایی منطق حاکم بر رفتار امام‌(ع)، که می‌توان از آن به «منطق جامع برداشت از قول و فعل و تقریر امام ‌معصوم(ع)» (یا فقه نظامات، کلان یا اکبر) یاد کرد، و نیازمند تدوین «منطق کشف الزامات فعل شارع» است؛ اهمیت می‌یابد.

دوم: اگر قول، فعل و سیره امام‌(ع) بخواهد مورد الگوبرداری قرار گیرد، حتی‌الامکان باید تمام و کمال صورت پذیرد. به‌نظر می‌رسد مصداق ادراک کامل، ادراک نظام‌واره‌ای باشد که اندیشمندان اسلامی آن را چنین توصیف کرده‌اند: «اصول فقه، به‌رغم ژرفای شگرف و گستردگی شکوهمندش، فاقد کمال و جامعیتی فراخور استنباط فقه کارآمد و روزآمد، اکنون‌ساز و آینده‌پرداز است... در اصول فقه کنونی جای مباحث بنیادینی چون سهم و نقش جهان‌بینی، انسان‌شناسی (نقش و منزلت انسان)، فلسفه حقوق و فقه، فلسفه سیاست و اقتصاد، به‌ویژه مسائلی از قبیل عدالت، مصلحت امت اسلامی و حکومت دینی، اولویت‌ها و... در استنباط فقهی، خالی است» (رشاد، 1382).

سوم: یکی از خصوصیات نظام‌وارگی، روشمند بودن نظام‌واره است. بنابراین، نمی‌توان به چنین دانشی مجهز شد بدون آنکه به روش‌شناسی آن دست یافت. کما اینکه نمی‌توان به چنین دانشی مجهز شد بدون آنکه به مبادی آن دست یافت و همین‌طور به موضوعات، مسائل، غایات و... بنابراین این‌چنین نیست که خطوط اصلی روش‌شناسی، از بیرون از آنچه از قول و فعل و سیره امام در دست ماست، بتواند بر چنین نظام معرفتی بار شود. قطعا ابداع روش‌شناسی جدید، بدون در‌نظر گرفتن قول و فعل و سیره امام‌معصوم‌(ع)، مربوط به دین نیست، بلکه مربوط به ذهن فاعل شناسایی است که آن را استخراج کرده است. مفهوم این حرف هم این نیست که می‌توان برای چنین دانشی، به روش‌شناسی ایجابیِ کارآمدی، صرفا براساس آیات و روایات، دست یافت بدون اینکه از سایر منابع معرفتی (از جمله عقلانیت انسان اعم از عقل تجربی، عقل تجریدی و عقل شهودی) به‌طور بهینه استفاده به‌عمل ‌آید.

چهارم: در پاسخ به نیازهای وسیع جامعه اسلامی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، اینک با این سوال روبه‌رو هستیم که آیا ممکن است پس از بررسی تعداد کثیری از گزاره‌های منتسب به امام‌(ع)، از حیث میزان صحت خبر در یک موضوع واحد، فقیه جامع‌الشرایط به این سوال جواب دهد که:

1) «امام(ع) از بیان این مطلب می‌خواستند به چه هدفی برسند؟»
2) «امام‌(ع) چگونه گام‌به‌گام هدف خودشان را محقق می‌کنند؟»

استخراج این «چگونگی» در واقع همان «روشگان» و «منطق» امام(ع) است؛ و آنچه ما در روش‌شناسی به آن احتیاج داریم، همین است؛ و هر چیزی غیر از این، استخراج روش‌شناسی منتسب به محقق (فاعل شناسا) است و نه روش‌شناسی منتسب به امام(ع).

پنجم: به‌نظر می‌رسد برای احصای منطق نظام‌سازی ۱) توجه به «کل» و مسیری که حضرات معصومین(ع) طی می‌کنند از جمله نحوه و چگونگی بسترسازی و عملیاتی کردن اهداف، و ۲) توجه به کلام حِکمی ایشان، در جاهایی که با یاران نزدیک‌تر مانند سلمان، همام، کمیل، ابوحمزه ثمالی، مالک اشتر و... سخن رانده‌اند، در فهم متغیرهای مهم‌تر و تاثیرگذارتر در جامعه، جایگاه خطیرتری خواهند داشت (گرچه مسیرهای دیگری برای فهم این منطق وجود دارد که در این مختصر نمی‌گنجد).

ششم: احتمالا شاخه‌شاخه شدن دین‌شناسی به فقه، فلسفه، عرفان، اخلاق و... هم بیانگر این حقیقت است که دین شامل تمام این دانش‌هاست و هم بیانگر این حقیقت است که چون اشراف بر کل دشوار بوده است و توان محققان محدود، لاجرم دین واحد، به‌منزله یک پیکره منسجم، بخش‌بخش شده، به دانش‌های مختلف تقسیم شده است تا امکان تمرکز و فهم آن فراهم شود. اینک که به‌دنبال کشف منطق دین هستیم لاجرم باید تمام توان‌ها بسیج شوند. لذا اجتماع فقها، فلاسفه، عرفا و... برای ادراک منطق دین، آن‌هم به‌میزان فهم بشری، لازم می‌آید. تنها چنانچه اندیشمندان تمام شاخه‌های دانش اسلامی از ابعاد مختلف به موضوع بنگرند و در یک هم‌افزایی جهت‌دار، برای درک منطق دین تلاش کرده و تمام سهم خود را از مجاهده علمی ایفا کنند.

هفتم: با فرض کشف منطق دین، اینک سوال اینجاست: آیا روش‌شناسی مستخرج از بیان و فعل و سیره و ادعیه امام‌(ع) همان روش‌شناسی علوم‌انسانی اسلامی است؟ پاسخ به این سوال نیازمند تعمقات و ملاحظات دیگری است. به‌نظر می‌رسد آنگاه که خطوط اصلی روشگان منتسب به امام‌(ع) احصای شد نیازمند آن هستیم که دانشمندان علوم انسانی اسلامی، تحلیلی از وضع موجود و مطلوب جامعه داشته باشند و آنگاه با هدف و غایتی که امام معصوم‌(ع) مشخص کردند و با روشگان احصا شده از سیره ایشان، به تبیین چگونگیِ عملیاتی کردنِ اهداف و در راستای غایات بپردازیم. بدیهی است این کار تنها از عهده نظریه‌پردازانی معتقد و مجهز به دو بال علم و تقوی برمی‌آید و به‌نظر می‌رسد علی‌القاعده باید یک کار تیمی باشد. بدیهی است پس از این مرحله، نظریه‌های تولید شده باید مورد راستی‌آزمایی قرار گیرندو بدیهی است هر نوع راستی‌آزمایی نیازمند تعیین معیار صحت است که مجددا باید از متن مکتب، احصا شود.

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰