به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، شهادت سردار سپهبد حاج قاسم سلیمانی و دیگر شهدای مقاومت اتفاقی بود که ابعاد متفاوتی از جامعه ایرانی را در درجه اول به خودش و سپس به جهانیان نشان داد. پیرامون این حادثه، ابعاد و اثرات آن البته مفصل میتوان سخن گفت؛ اما آنچه در شرایط کنونی اهمیت زیادی دارد داشتن فهم درست از این واقعه است؛ فهمی که بتوان بر مبنای آن اصل واقعه و چراییاش را بهدرستی درک کرد و سپس به چگونگیها و پیامدها پرداخت. با چنین نگاهی میتوان این واقعه را از یک اتفاق فراتر دید و آن را بهمثابه الگوی عملی در رشد و تربیت نیروهای انقلابی بااخلاص به حساب آورد. مسالهای که این روزها ذهن همگان را به خود مشغول کرده، دلبستگی جامعه ایرانی به سردار سلیمانی است؛ علاقهای که نمیتوان آن را صرفا یک احساس ساده دانست. شور و تاثری را که در حضور حماسی تشییع پیکر این سردار بزرگ و شهدای گرانقدر مقاومت متجلی شد، نمیتوان در چارچوب نظریات علمی و نظامهای تحلیلی مادی گنجاند یا آن را به یک کنش گذرای سطحی تقلیل داد. چه اینکه کم نبودهاند کسانی که سعی داشتهاند با چنین رویکردی واقعه را توضیح دهند اما در فهم آن دچار اشتباه شدهاند. بر این اساس نوشتار پیش رو سعی دارد ضمن داشتن نگاهی واقعبینانه به این حماسه، این پدیده را از نظرگاهی متفاوت مورد بررسی قرار دهد.
مرز کنشگری احساسی و عقلانی کجاست؟
یکی از مسائلی که از قبل از وقوع انقلاب اسلامی تاکنون همواره مورد بحث قرار گرفته، نسبت «کنشگری انقلابی» با «احساس» است. کم نیستند کسانی که در طول مقاطع مختلف از این بازه زمانی، با انگیزههای متفاوت و با تمسک به نظریات غربی سعی داشتهاند کنشگری انقلابی را همردیف کنشگری احساسی معنا کنند. البته تعریف این عده از کنشگری احساسی، نوعی کنشگری فاقد عقلانیت است که جنبه کورکورانه دارد. گذشته از اینکه درک این افراد از مقوله احساس و تعریفی که از آن ارائه میدهند، عمدتا غیرعلمی و سطحی است، همردیف دانستن کنش انقلابی با کنش احساسی هم اشتباه فاحش دیگری است که نشان میدهد این عده حتی درک درستی هم از مفهوم کنش انقلابی ندارند. سوالی که در اینجا باید پرسید این است که اساسا معنای احساس چیست و چه تفاوتی با عقلانیت دارد؟ عمدتا کسانی که سعی در توضیح مفهوم احساس دارند، با دید منفی به آن مینگرند؛ البته عدهای هم هستند که بهطور افراطی به احساس نقش برجستهای میدهند؛ اما بهنظر میرسد برای نیل به درک درستی از این کلمه، بهتر است از این قالب دوگانه خارج شد و آن را همانگونه که هست شناخت.
درستتر این است که احساس را حالتی روانشناختی بدانیم که تحت شرایطی شکل میگیرد؛ در حقیقت احساس فرد نسبت به یک مساله، ذهنیات مشترک و پیوند عمیقی است که بهواسطه تجربه و شرایط زیستی خود با آن برقرار میکند. احساس، نوعی ارتباط با پدیده است که به واسطه علم حضوری یا دریافتهای بدون واسطه ایجاد میشود. حال آنکه در نگاه عقلانی، اطلاعات اکتسابی و باواسطه نقش پررنگتری دارند. نکته مهمی که در اینجا باید مورد توجه قرار گیرد این است که دوگانه عقل و احساس، اساسا دوگانهای غیرواقعی است و نمیتوان گفت که هر کنش احساسی، کنشی غیرعقلانی است یا برعکس. حال با این مقدمه، به بررسی حماسه روزهای اخیر خواهیم پرداخت.
«آحاد» چه کسانی هستند و چه تفاوتی با «تودهها» دارند؟
اگرچه درباره تاثیرپذیری جامعه ایرانی از شهادت حاجقاسم و شهدای مقاومت مطالب زیادی گفته و نوشته شده است، اما هنوز هم عدهای هستند که یا از درک حضور حماسی مردم در مراسم تشییع این شهدا عاجزند یا بهواسطه القائات رسانههای بیگانه دچار خطاهایی در تجزیه و تحلیل شدهاند. بر این اساس، معدود افرادی هستند که تصور میکنند این حضور ملی، صرفا واکنشی احساسی (بهمعنای غیرعقلانی) است که تحت تاثیر رسانههای حکومتی رقم خورده است؛ تجزیه و تحلیلهای این عده، عمدتا بر پایه نوعی یکسانانگاری جامعه ایرانی با جامعه تودهوار است. برخی چهرههای دانشگاهی با استناد به نظریات مرتبط با جامعه تودهوار، سعی دارند جامعه ایرانی را در ردیف این دسته از جوامع بهحساب آورده و کنشگری ایرانیان را بر این اساس تفسیر کنند. باید دانست که اساسا در یک جامعه تودهوار بهدلایل مختلف اجتماعی و تاریخی هیچگونه واسطهای میان فرد و طبقه حاکم وجود ندارد و افراد نقوش اجتماعی برجستهای ندارند. ( دایرةالمعارف تطبیقی علوم اجتماعی، انتشارات کیهان، کتاب دوم، ص205 )
با توجه به چنین تعریفی، جامعه ایرانی را نمیتوان جامعهای تودهوار بهحساب آورد، زیرا نهادهای مختلفی همچون اصناف، گروههای اجتماعی، مساجد، موسسات، بنگاهها، فرهنگسراها و... وجود دارند که بین افراد و حاکمیت بهعنوان واسطه عمل میکنند. بر این اساس تشبیه جامعه ایرانی به جامعه تودهای، تشبیهی نادرست است. بهنظر میرسد خطای این عده در فهم نادرست از مفهوم توده است؛ به این صورت که تصور میکنند هرجا اجتماع عظیمی از انسانها حضور داشته باشند یا هرگاه بتوان خیل عظیمی از یک جامعه را در مکانی مشخص گرد هم جمع کرد، آن جامعه تودهای است. حال آنکه واژه «توده» معنایی عمیقتر دارد و واجد مولفههایی است که بنا به سطور پیشین، با جامعه ایرانی تطابق پیدا نمیکند. در نتیجه نمیتوان کنشگری جامعه ایرانی را بر اساس این چارچوب تحلیل کرد. به نظر میرسد واژه «آحاد» واژه دقیقتری برای توضیح اجتماعات جامعه ایرانی باشد.
این واژه که همواره و بهدرستی از سوی مقام معظم رهبری درباره مردم ایران به کار میرود، با واژه «توده» تفاوتهای ماهوی دارد؛ یکی از این تفاوتهای مهم این است که در جامعه تودهای، فردیت افراد نمود چندانی ندارد و افراد حالتی سرگردان دارند که تحتتاثیر احساسات و القائاتی بهطور موقت و کوتاهمدت جهت میگیرند. این در حالی است که واژه «آحاد» همانطور که از ظاهر و معنای کلمه پیداست، مفهوم مجموعهای از فردهای دارای فردیت را میرساند؛ در این تعریف، اگرچه جامعه به دلایل مختلفی ممکن است اجتماعی را بهپا کند، اما منشأ ایجاد این اجتماع، احساسات و القائات نیستند، بلکه دریافت مشترک و عقلانیتی هماهنگ در تکتک افراد است که هم در مقیاس کوچک دارای معنا و مفهوم است و هم زمانی که در کنار دیگر افراد قرار میگیرد، نمای کلی هدفمند، با معنی و متوازن را به نمایش میگذارد.
علاقه مردم به حاج قاسم را چگونه باید توضیح داد؟
برای پاسخ دادن به این سوال باید چند نکته را مدنظر قرار داد؛ اول اینکه جامعه ایرانی در تمام تجمعات انقلابی بهویژه مراسم باشکوه تشییع شهدای مقاومت، از روی آگاهی و اراده حضور دارد و نه از سر جبر یا بهواسطه انگیزههای مادی. برخی تصور میکنند که مردم تحت تاثیر رسانهها این حضور باشکوه را رقمزدهاند؛ در حقیقت منظور این عده نوعی مسخ ذهنی و کنش کورکورانه است، اما باید گفت تمام افرادی که در این مراسم و سایر تجمعات انقلابی حاضر بودند، منطق خاص خود را داشتند.
اگر این حضور، بنابر ادعای برخی صرفا بهواسطه تبلیغات حکومت بوده، آن گاه باید تمام افراد منطق یکسانی برای حضور خود داشته باشند؛ حال آنکه اساسا آنچه در این مراسم تشییع باشکوه نمود داشت، گردهمایی افرادی با عقاید، علایق سیاسی و فرهنگهای کاملا متفاوت بود. به همین خاطر نمیتوان این حضور را مصادره بهمطلوب کرد یا به آن برچسب خاصی زد. هرکدام از افراد یا جناحها به دلایلی که خاص خودشان بود به حاج قاسم علاقه داشتند و هرکس بهخاطر جنبهای از این حادثه تحت تاثیر قرار گرفته بود؛ برخی بهخاطر حب دین، برخی بهخاطر حب وطن، برخی بهدلیل نفرت از دشمن، گروهی بهخاطر علاقه به شخصیت حاج قاسم، برخی بهدلیل شکرگزاری از زحمات وی و همراهانش در راستای حفظ امنیت کشور و... . در عینحال هیچکس این مردم را مجبور به حضور نکرده بود یا هیچانگیزه مادیای برای این کار وجود نداشت.
باید دانست که «احساس» و «منطق» دو جنبه متناقض یا متضاد از شخصیت افراد را تشکیل نمیدهند، بلکه هرکدام در سطوح معین، کارکردهای خاص خود را دارند؛ بر این اساس عشق و علاقه مردم به حاج قاسم و شهدای مقاومت را میتوان نوعی کنش احساسی بر پایه منطق عقلانی توضیح داد. تفاوت احساس کورکورانه و احساس مبتنیبر آگاهی، در قابلیت توضیح دادن است؛ نسبت به احساس کورکورانه، خودآگاهی وجود ندارد، حال آنکه احساسی که مبتنیبر منطق عقلانی است، به خوبی قابل توضیح است و این همان چیزی است که در حماسه شهید سلیمانی و شهدای مقاومت قابل مشاهده است.
* نویسنده: علی کادو شریف، روزنامهنگار