به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، این روزها مجموعه اتفاقاتی درحال رخ دادن است که هر یک به مثابه یک بمب رسانهای این قابلیت را دارد که تا مدتها افکار عمومی را به خود درگیر ساخته و خوراک مناسبی را برای رسانهها فراهم آورد. بمبهایی که تیر و ترکشهای هر یک به تنهایی کافی است که خسارات و تلفات قابل توجهی را به سوژه هدف تحمیل کرده و آن را به چالش بکشند. حالا مجموعهای از این اتفاقات، سلسلهای از چالشها را در مقابل حاکمیت پدید آورده و بهنظر میرسد بخشهایی از آنها اساسا تولید و طراحی شده تا مشروعیت نظام سیاسی را در افکار عمومی هدف قرار دهند. در این باره و درخصوص ریشههای شکلگیری چنین فضایی و البته راهکارهای برون رفت از آن با عماد افروغ جامعهشناس و عضو هیاتعلمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی به گفتوگو نشستیم.
در هفتهها و ماههای اخیر جامعه ایران با مجموعه حوادثی در حوزههای مختلف، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، ورزشی، سیاسی و... (اعم از احتمال لغو میزبانی باشگاههای ایرانی در جام ملتهای آسیا، خداحافظیها و انصرافهای سریالی هنرمندان، تهدید بازگشت تحریمها در پی فعال کردن مکانیسم ماشه در برجام) مواجه بوده که بر افکار عمومی تاثیری منفی گذاشته و بهنظر میرسد هر یک به نوبه خود به ریزش بخشی از اعتماد عمومی منجر شده. ارزیابی شما در این خصوص چیست و نحوه مواجهه صحیح با این مجموعه اتفاقات برای کاستن از سطح آسیب آنها را چگونه میبینید؟
اگر صرفا نگاه جزئینگر، غیر کلاننگر و غیرفرآیندی داشته باشیم ممکن است در برابر این اتفاقات گیج و مبهوت شویم. اما اگر نگاه کلان و حقگرا به حوادث و پدیدهها داشته باشیم بههیچوجه دچار شگفتی نمیشویم. مهم این است که چه چیزی حقیقت است و چه چیزی باعث عزت و ذلت ما میشود. لذا در واکنش به وقایع نباید موضع عجولانه و انفعالی اتخاذ کرد. ما یک نگاه حکیمانه به عالم داریم و سعی میکنیم مطابق حقیقت عمل کنیم، در این بین ملاحظات اخلاقی و انسانی خود را پاس میداریم و تحت هیچ شرایطی پا را از اخلاق فراتر نمیگذاریم. من این را مبنا قرار میدهم و یکییکی به محورهای مورد اشاره شما میپردازم.
ما شاهد یک اتفاق بسیار بزرگی در تاریخ معاصر خود هستیم که خود آن قابل ریشهیابی است و آن شهادت شهید سلیمانی است. چه انسانی شهید میشود و توسط چهکسی به شهادت میرسد و این انسان چه نسبتی با حقیقت و وحی و دین دارد. آن کسی که دستور ترور ایشان را میدهد چه نسبتی با عالم و حقیقت دارد و او متکی بر کدام حقیقت سیاسی است.
بلافاصله بعد از این اتفاق واکنش نظامی ما رقم خورد و پایگاه عینالاسد با خاک یکسان شد. کسی باور نمیکرد که آمریکا با آن هیمنه و پرستیژ نظامی و قدرت سخت و نرمی که دارد با واکنش و مواجه سخت ایران روبهرو شود. یعنی دیالکتیکی از رویارویی سخت و نرم، یکی متعالی و دیگری پوشالی اتفاق افتاد. ابتدا باید این سطح حقیقتگرایانه و کلان را مورد توجه قرار داد و بعد وارد جزئیات شد. در پی اتفاقاتی که بعد از این حادثه افتاد و البته بهطور کلی در یکی دو سال گذشته، عدهای از ورزشکاران ما به دلایل مختلف و با انگیزههای مختلف کشور را ترک کردند. این موضوع باید ریشهیابی شود و بررسی کرد که چه عواملی در تصمیم آنان دخیل بوده. آیا تحریکات دشمن، علت اصلی بود؟ آیا کموکاستیهای ما زمینهساز این اتفاق بود؟ هرچه هست باید زمینهای را فراهم آورد که اگر آنها خواستند برگردند این امکان برای آنها فراهم باشد و در این مسیر تصور نکنند که با موانع زیادی مواجهند و راه برگشت مسدود است و باید سدهای زیادی را پشت سر بگذارند. فارغ از آنکه دلایل آنها برای ترک وطن چقدر توجیهپذیر است باید نگاه مثبت به آنها داشت و از طردشان خودداری کرد چراکه طرد آنها عواقب بدی دارد.
ریشه برخی از این جداییهای قهرگونه اشتباهاتی است که در داخل و در تصمیمات غلط مدیریتی صورت گرفته است. برای جبران آنها باید کوشید. در بسیاری از موارد هم ممکن است خطا به خود فرد مربوط باشد. درواقع او ممکن است متوجه خیلی از معانی نشده و این موضوع را به درستی فهم نکرده باشد که سیاست با ورزش گره خورده است و بههمیندلیل متوجه نشده که او را تحریک کردند. درِ باغ سبز به او نشان دادهاند. بالاخره دشمن بیکار ننشسته و مرتب از طریق رسانه القائات خود را پراکنده میکند و از این سو هم ما روی ورزشکاران خود کار نمیکنیم.
ما چه اندازه درباره عرق ملی با ورزشکارانمان گفتوگو میکنیم؟ چه اندازه برای آنها جلسات اخلاقی برگزار میکنیم و به ورزشکار میگوییم به بعد از ورزش خود هم فکر کند؟ همه دوران [زندگیاش] ورزش نیست و باید به پسا ورزش خود هم فکر کنند. ورزشکاری که میرود و پناهنده میشود وقتی دوران ورزش او تمام میشود با کسی که دوران ورزشی او تمام شده و پناهنده نشده است شرایط بسیار متفاوتی دارد. کسی که مانده همیشه محبوب است و همیشه بهعنوان سرمایه ملی به او نگاه میکنند. اینها چیزهایی است که باید در حین ورزش و حضور در عرصههای ملی به آنها منتقل کرد. نکته دیگر درخصوص نوع مواجهه تیمهای ایرانی در مواجهه با تصمیم جدید AFC است. موضع درست و عزتمندانهای بود. ما متوجه هستیم که بین سیاست و ورزش ارتباطی مستقیم برقرار است و نباید در دام این سیاست غلط فدراسیون جهانی بیفتیم. ما میدانیم پشت اینها منویات سیاسی غلط وجود دارد. ما میدانیم شعار اینها یک چیز و اعمال آنها چیز دیگری است. موضعی که در داخل اتخاذ شد در راستای موضع شهید سلیمانی و شهادت او و از جنس همان واکنش نظامی ما به آمریکاست. اینها همگن هستند. در این بین اتفاقاتی هم رخ میدهد و یک سری کجفهمیها اتفاق میافتد و یک سری تحت تاثیر جو قرار میگیرند.
کلیت جامعه همانند شما فکر میکنند؟
بله، من یقین دارم اینچنین فکر میکنند. به حضور میلیونی در مراسم تشییعجنازه سردار سلیمانی نگاه کنید.
ولی بهنظر میرسد جامعه آن موضوع را در ساحت دیگری میبیند و به این سادگی رابطه خطی بین این دو اتفاق برقرار نمیکند.
چه فرقی دارد؟ اینطور نیست کسانی که قبل از شهادت شهید سلیمانی به یک نحوی به ایشان نگاه میکردند بعد از شهادت نگاه متفاوتی داشته باشند. من سالهاست که روی هویت ایرانی کار میکنم. هویت ایرانی همین هویت توحیدگرایی و یکتاپرستی است. همین تجلی وحدت در عین کثرت با محور توحید است، اما بعضا در شرایط غیرعادی کنشهای اجتماعی به گونه دیگری بروز میکند. ما معتقد هستیم شرایط بحرانی با شرایط عادی باید همخوان باشد. چرا امروز همخوان نیست؟ ریشه این مساله هم فرهنگی و هم غیرفرهنگی است که به مدیریت ما باز میگردد. متاسفانه ما مدیریت همخوانی در عرصههای مختلف نداریم. مدیریت ما در حوزههای دفاعی قابل قبول و انقلابی است ولی در حوزههای سیاسی و اقتصادی به هیچوجه ربطی به انقلاب ندارد. لذا بخشی از این اتفاقات ریشه در مدیریت انفعالی ما در برخی حوزهها دارد. مدیریت فرهنگی ما منفعل و فشل است. بنابراین از دل این مدیریت فرهنگی، سیاسی و اقتصادی منفعل ما واکنشهای اینچنینی هم خارج میشود. اگر این مدیریت انقلابی بود این واکنشها را هم نداشتیم. بخشی از این ریزش به خود ما باز میگردد. اگر میبینید برخی سلبریتیهای ما اینگونه به حوادث واکنش نشان میدهند مدیریت فرهنگی ما زیرساخت این واکنش انفعالی را فراهم کرده است. به بیان دقیقتر برخورد نرم انسانی، اخلاقی و انقلابی با آنها صورت نگرفته است.
مصداق این برخوردی که به اعتقاد شما باید صورت میگرفته و نگرفته چیست؟
چرا سالهاست شاهد فیلمهای فاخر و اندیشهای نیستیم و همواره فیلمهای لودگی تولید میشود؟ چرا وقتی فیلم جدی و سیاسی تولید میشود با تیغ ممیزی مواجه میشود، اما فیلمهای لودگی به راحتی اجازه تولید و اکران میگیرند.اگر اهالی رسانه متوجه باشند که رسالتی دارند و سینما یک تعهد ملی، انقلابی و اجتماعی نسبت به حقوق شهروندی و نیازهای واقعی مردم دارد، نباید این تعهد را فراموش کنند و نتیجه این شود که دست در جیب مردم ببریم تا حالشان را خوش کنیم ولی نگاه نکنیم که سلائق اینها باید بالا برود و ذائقهشان اعتلا یابد.
در واقع ذائقهسازی اشتباه اتفاق افتاده است؟
بله، ضمن آنکه ما با یک سیاستزدگی روبهرو هستیم که این سیاستزدگی با نوعی سیاستزدایی همراه است. ما سیاستزدایی سیاستزده را در سیاستهای بالفعل سینمایی شاهدیم؛ یعنی برخی میخواهند جامعه سیاسی نشود و یک قشر سیاستزده باشد چون از قبل این منافع آنها بهتر تامین میشود. ما باید همیشه مردم را به شکل درست و مطلوب سیاسی نگه داریم. بین سیاسی بودن و سیاستزدگی فرق است. وقتی سیاستزدگی اتفاق افتاد آن زمان اقتصاد، فرهنگ، ورزش و... هم سیاسی میشود. وقتی فضا را سیاسی و امنیتی میکنید میخواهید دیگران سیاسی نشوند و به همین خاطر از فیلمهای جدی سیاسی جلوگیری میکنید و فیلمهای لوده را اشاعه میدهید تا مردم فراموش کنند سیاست هم هست. لودگی چه نسبتی با انقلاب اسلامی و با نیازهای واقعی مردم دارد؟
اما ما الان در ماجرای انصرافهای سریالی هنرمندان با کنشهای فردی مواجه هستیم که موضوعی متفاوت از فیلمهای ساخته شده به نظر میرسد.
بله، ولی وقتی بحث فیلم را مطرح میکنید نگاه جریانی به موضوع دارید. بخشی از واکنشهای این روزها واکنشهای ریشهدار است و به مدیریت فرهنگی ما باز میگردد که در بزنگاههایی از این دست سر بیرون میزند، بخشی به تاثیرپذیری از رسانههای خارجی و بخشی نیز به تشخیصهای فردی غلط باز میگردد. همه اینها جای خاص خود را دارند و مواجهه خاص خود را میطلبند.هرچه هست باید با آنها وارد دیالوگ و گفتوگو شد. اگر مشکل آنها این است که هواپیما زده شدهاند، باید توضیح داد که در تاریخ معاصر ما کمسابقه و شاید حتی بیسابقه است که اتفاق مشابهی افتاده باشد و شجاعانه خطای رخ داده پذیرفته شده و عذرخواهی صورت گیرد. این را با زمان سرنگونی هواپیمای مسافربری ما که توسط ناو آمریکایی هدف گرفته شد مقایسه کنید که نهتنها عذرخواهی نکردند بلکه از اپراتور شلیک موشک تقدیر و تشکر هم کردند. من درخصوص رابطه قدرت و مسئولیت همواره سخن گفتهام. هر کسی قدرت دارد مسئولیت دارد. عاملان سقوط هواپیمای اوکراینی مسئولیت را پذیرفتند. در چنین شرایطی اگر کسی موضعی غلط در اینباره دارد یا تصویر غلطی به بخشهایی از جامعه منعکس شده باید با آنها گفتوگو کرد.
در واقع شما بیش از هر چیز به اقناع و گفتوگو در این باره قائل هستید؟
مسائل داخلی را نمیتوان با زور پیش برد. بالاخره یا اقناع و نفوذ یا زور و فریب و تهدید را برای انتخاب در پیش دارید. نهایتا اقناع و نفوذ است که میتواند راهگشا باشد و بر موافقان امر بیفزاید، نه اینکه روزبهروز دافعه را بیشتر کنیم. انقلاب اسلامی انقلاب نرم است و ابزار آن نفوذ و اغناست.
جمعبندی فرمایش شما در بعد ورزش این بود که مردم از موضع اتخاذ شده مبنیبر تحریم جام باشگاههای آسیا در صورت لغو میزبانی تیمهای ایرانی خوشحال شدند چراکه این موضع عزتمندانه بود. استدلال هم این بود که این مردم همان مردمی هستند که پای تشییع پیکر سردار سلیمانی حاضر شدند. این برداشت قدری ایدئولوژیک صرف نیست. آنجا مردم پای تشییع پیکر نماد امنیت خود آمدند و اینجا مساله دیگری است. نمیتوان هم امنیت داشت و هم ورزش را داشت؟
اصلا ایدئولوژیک نیست. اتفاقا هر دو را دارند.
به هر حال تیمهای ایرانی در آستانه محرومیت هستند.
بازی نکنند. به هر حال به هر قیمتی نباید بازی کرد. بالاخره ما یک کشوری به نام ایران داریم. مردم میفهمند. ما یک حق اجتماعی ملی داریم. حق شهروندی هم حق فردی و هم حق گروهی و هم جامعهای است. حق فردی آزادیهای مدنی و اساسی و... ذلک است. حق گروهی را میگوییم حق قومیتها و اقلیتها که در زمینه مشارکت -سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و... تجلی مییابد. یک حق جامعهای هم داریم که عبارت است از ثبات سیاسی و امنیت، عدالت اجتماعی و حق فرهنگی. ثبات سیاسی و امنیت یک حق ملی- سیاسی است. این حق ملی- سیاسی باید کجا خود را نشان دهد؟ نباید اجازه دهیم عرق ملی، شرف ملی، عزت ملی ما و آن چیزی که پیونددهنده ما در فضای جغرافیایی کشور است زیر سوال برود.این یک حق است و مبتنیبر آن یک وظیفه روی دوش دولت است. باشگاههایی که آمدند و از موضع عزت قدم برداشتند یعنی حق عرق ملی و هویت ملی را پاس داشتند. اهم و فیالاهم کردند. دیدند اگر ما بخواهیم حق گروهی خود را بچسبیم یعنی در واقع جانب گروه و باشگاه را گرفتیم، یعنی برویم و تحت هر شرایطی بازی بکنیم.اما ما یک حق بالاتری هم داریم. امروز حق ملی ما بر حق گروهی ارجحیت دارد. حق وحدت و انسجام ما بر حق حزب و جناح ارجحیت دارد. این یک موضوع کاملا قابل فهم است و تکتک شهروندان ما این موضوع را به خوبی میفهمند.
اما دوراهی مورد اشاره شما فقط برای ایران موضوعیت دارد و میبینیم کشورهایی چون امارات و عربستان اساسا در چنین موقعیتی قرار نمیگیرند و در فوتبال همه حقوق خود را استیفا میکنند.
بله، در کنار موارد یادشده و مساله ترجیح یک حق بر حق دیگر، باید به دیپلماسی ورزش نیز در جای خود توجه داشت و در چارچوب آن از حقوق ملی در این حوزه دفاع کرد. اگر دیپلماسی ورزشی ما به درستی عمل میکرد این موقعیت اساسا پیش نمیآمد. متولیان امر همواره در موضوعات مختلف کوتاه آمدند و گفتند اگر فلان نکنیم فدارسیونهای جهانی ما را تحریم میکنند. این رویه آنها را جسورتر کرد. این در حالی است که شما اگر مقاومت و مقابله کنید آنها عقبنشینی خواهند کرد.دنیا دو رو دارد و یک رو طرف حقیقت است و طرف خدا و آن چیزی است که ماندنی است و یک سو هم گذراست. ما همیشه طرف دوم میرویم که گذراست. باید نگاه حکیمانه انبیا را یاد بگیریم و یک دور نهجالبلاغه بخوانیم و بفهمیم حضرت امیر(ع) چه نگاهی به جهان بشریت و جهان طبیعت میکنند و طبق آن عمل کنیم و ببینیم قدرت چانهزنی ما بیشتر میشود یا خیر.