به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، این روزها هوای تهران حسابی آلوده است. جالب است بدانیم طبق بررسیهای آماری بانک جهانی، تهران دوازدهمین شهر آلوده جهان در سال گذشته میلادی بوده است. همچنین طبق برآورد این نهاد بینالمللی، هزینه اقتصادی آلودگی هوای تهران در سال گذشته میلادی حدود 2.6 میلیارد دلار بوده است که با نرخ فعلی دلار به بیش از 31 هزار میلیارد تومان یا معادل کل رقم یکسال یارانه بنزینی میشود که دولت با تحمیل هزاران مشکل، گرفتاری و ریشخند، میخواهد آن را با گرانکردن 200 درصدی بنزین به 60 میلیون ایرانی بدهد. اما اگر به نقشه کیفت آلودگی هوا (در سامانه پایش کیفی هوای کشور) نگاهی بیندازیم، بهجز تهران و شهرکهای اقماریاش و در یکی، دو کلانشهر دیگر، سایر نقاط شهری و روستایی ایران آلودگی هوا را مشاهده نخواهیم کرد. اگر دلایل این امر را بپرسید، کارشناسان این حوزه، با طرح پدیده وارونگی هوا (اینوژن) 70 درصد دلیل این آلودگی هوا را ناشی از انتشار مواد آلاینده وسایل نقلیه و 30 درصد مابقی را ناشی از عوامل غیرترافیکی ازجمله فعالیت صنایع، منابع خانگی و تجاری رتبط ذکر خواهند کرد. البته این توضیحات صرفا توضیح «فرمهای و شکلهای مملوس» هستند و هیچ توضیحی درمورد فرآیندهایی که آلودگی را به تهران و چند کلانشهر تحمیل کرده، ارائه نمیدهند.بهعبارت بهتر، کارشناسان هواشناسی و کارشناسان محیطزیست اگرچه منشأ آلودگی هوا را در پدیدههایی که اکنون رخ میدهد توضیح خواهند داد، اما برای اینکه بدانیم چرا تهران در 60 سال قبل دارای آلودگی هوا نبود و چرا اغلب شهرهای کشور دارای آلودگی نیستند، باید فرآیندهایی را مورد کاوش قرار دهیم که در تهران رخ داده است. یکی از این فرآیندها، از بین رفتن تعادل فضایی بین جمعیت، فضا و فعالیت در ساختار سلسلهمراتب شهرها و روستاهای کشور است که در کشورهای جهان از اوایل قرن بیستم و در ایران نیز از حدود 60 سال پیش این بیتعادلی در قالب برنامهریزی آمایش سرزمین مورد توجه سیاستگذاران قرار گرفته است. بهعبارت دیگر، یکی از مشکلات ساختار سلسلهمراتبی کشور، تبدیل شهر تهران به شهر «بزرگسر» یا ماکروسفال است که علاوهبر اینکه موجب شده امکانات، فضاهای تولیدی، زیرساختها، فرصتهای اشتغال و کار و... بهصورت نابرابر بین مناطق جغرافیایی کشور توزیع شود، خود معضلات زیستی جدی را نیز به پایتخت تحمیل کرده که یکی از آنها، آلودگی هواست. این گزارش به موضوع تبدیل روستاهای کشور به شهر پرداخته که فرآیندهای این تغییر ماهیت، نکات قابلتاملی دارد. برای مثال طی دهههای اخیر در حالی روستاهای کشور بهطور بیرویه به شهرهای کوچک تبدیل شدهاند که 484 شهر متولد شده از این تغییر ماهیت، فقط یکمیلیون و 200 هزار نفر جمعیت دارند. این موضوع زمانی دارای اهمیت میشود که بدانیم این 484 شهر بهلحاظ تعداد بیش از 36 درصد کل شهرهای کشور را شامل میشوند.
همچنین نکته جالب توجه اینکه جمعیت شهر تهران در حال حاضر هفت برابر کل جمعیت این شهرهای کوچک است. اما این همه داستان نیست، بررسیها نشان میدهد اگرچه این روستاها در خدماترسانی و امور رفاهی موفقیت ناچیزی داشتهاند، اما اغلب این شهرها نتوانستهاند به اهداف اولیه خود که جمعیتپذیری و بازی بهعنوان مرکزیت مناطق روستایی بود، دستیافته و عملا تنها بخش زمین و مسکن آنهم با فعالیتهای سفتهبازانه و دلالی برخی افراد سودجو رشد یافته است. همچنین با وجود عدم موفقیت این شهرهای کوچک، اخیرا معاون توسعه روستایی ریاستجمهوری از تلاش برای شهر شدن ۵۰۰ روستای حاشیه شهرها خبر داده است که اگر این روند ادامه داشته باشد، شاید در سالهای آتی در اطراف کلانشهرها و همچنین شهرهای شمالی کشور دیگر زمینی برای کشاورزی باقی نماند.
سهم 2 درصدی 484 شهر از کل جمعیت شهری ایران
در اﻏﻠﺐ ﻛﺸﻮرﻫﺎی در ﺣﺎل ﺗﻮﺳﻌﻪ، ﻳﻜﻲ از ﻣﻬﻢﺗﺮﻳﻦ راﻫﺒﺮدﻫﺎ ﺑﺮای ﻛﺎﻫﺶ ﻧﺎﺑﺮاﺑﺮیﻫﺎی ﻣﻨﻄﻘﻪای، ﺗﺒﺪﻳﻞ روﺳﺘﺎﻫﺎ ﺑﻪ ﺷﻬﺮ و ﺗﻘﻮﻳﺖ آﻧﻬﺎ ﺑﻮده اﺳﺖ. با این حال از دهه 1940 ﻣﻴﻼدی ﺗﺎﻛﻨﻮن ﭼﻨﺪﻳﻦ اﻟﮕﻮ در زمینه ﺗﻮﺳﻌﻪ ﺑﺎ تاکید ﺑﺮ توسعه اﻗﺘﺼﺎدی اراﺋﻪﺷﺪه ﻛﻪ ﺑﺎزﺗﺎب ﻓﻀﺎﻳﻲ آن، ﺗﻤﺮﻛﺰ ﺑﻴﺶ از ﺣﺪ ﺟﻤﻌﻴﺖ و ﻓﻌﺎﻟﻴﺖ در ﺷﻬﺮﻫﺎی ﺑﺰرگ ﺑﻮده اﺳﺖ. در ایران ﺳﻴﺎﺳﺖ ارﺗﻘﺎی روﺳﺘﺎ ﺑﻪ ﺷﻬﺮ ﺑﺮﻣﺒﻨﺎی راﻫﺒﺮد «ﻋﻤﻠﻜﺮدﻫﺎی ﺷﻬﺮی در ﺗﻮسعه روﺳﺘﺎﻳﻲ» ﻳﺎ اﺳﺘﺮاﺗﮋی ﻳﻮﻓﺮد (Urban Functions in Rural Development) اﺳﺖ. یوفرد (UFRD) رهیافتی است که اولینبار از سوی راندینلی (Rondinelli) مطرح شده و به مفهوم «عملکردهای شهری در توسعه روستایی» است.
راندینلی معتقد است برای توسعه روستایی باید ایجاد شهرهای کوچک در پیوند عملکردی با حوزههای روستایی محور قرار گیرد تا با تنوع بخشیدن به اقتصاد، صنعتیکردن، عرضه خدمات پشتیبانی، تجاریکردن کشاورزی و سرانجام سازماندهی و مدیریت، توسعه متعادل را برآورده سازند.یکی از اهداف ﺗﺒﺪﻳﻞ ﺳﻜﻮﻧﺘﮕﺎهﻫﺎی روﺳﺘﺎﻳﻲ ﺑﻪ ﺷﻬﺮ در ایران، ﻛﺎﺳﺘﻦ از ﺟﺮﻳﺎنﻫﺎی مهاجرتی ﺑﻪﺳﻮی ﺷﻬﺮﻫﺎی ﺑﺰرگ بوده است. بررسیها نشان میدهد در ایران طی دهههای قبل، معیار جمعیت و در یک دهه اخیر جمعیت و مرکزیت بهعنوان دو مولفه و معیار اصلی برای تبدیل روستا به شهر بوده است. در این زمینه بررسیها نشان میدهد تا سال 1335 معیار جمعیتی خاصی برای تبدیل روستا به شهر وجود نداشته است و بهجای مولفه جمعیت، مجموعهای از ملاکهای کمی، کیفی، تاریخی، اداری و سیاسی برای تبدیل روستا به شهر مدنظر قرار میگرفت. از سال 1335 تا 1355 برای تبدیل روستا به شهر معیار جمعیت بالای پنجهزار نفر به تصویب مجلس رسید و سازمان تقسیمات کشوری موظف شد شرایط تبدیل روستاهای دارای جمعیت بیش از پنجهزار نفر جمعیت را به شهر فراهم کند. بین سالهای 1355 تا 1362 روستاهایی با جمعیت بیش از پنجهزار نفر و همچنین تمامی مراکز شهرستان (بدون در نظر گرفتن معیار جمعیتی) میتوانستند تبدیل به شهر شوند. از سال 1362 تا 1371 معیار جمعیت از پنجهزار نفر به 10 هزار نفر تغییر کرده و همچنین وزارت کشور موظف شد در صورت وجود دلایل امنیتی، اداری و استراتژیکی، بدون معیار جمعیتی برخی نقاط را شخصیت شهری قائل شود. از سال 1371 تا 1389 علاوهبر معیار 10 هزار نفر جمعیت، روستاهای مرکز بخش نیز با جمعیت بین چهار تا 6 هزار نفر نیز میتوانستند درخواست تبدیل به شهر را بدهند. اما در آخرین تغییرات قوانین تقسیمات کشوری، از سال 1389 معیار 10 هزار نفر بهنوعی حذف شده و ملاکهایی همچون روستاهای واجد شرایط و مرکز بخش برای تبدیل نقاط روستایی به شهر مدنظر دولت قرار گرفت.
همانطور که گفته شد از سال 1335به بعد معیار وجود جمعیت بیش از پنجهزار نفر برای تبدیل روستاها به شهر مدنظر تقسیمات کشوری قرار گرفت، با این حال بررسیهای آماری نشان میدهد در اﺗﺨﺎذ راﻫﺒﺮد ﺗﺒﺪﻳﻞ ﻧﻘﺎط روﺳﺘﺎﻳﻲ ﺑﻪ ﺷﻬﺮ ﻣﻌﻴﺎر ﺟﻤﻌﻴﺘﻲ چندان ﻧﻘﺶ ﻧﺪاﺷﺘﻪ اﺳﺖ، بهطوری که ﺗﻌﺪاد زﻳﺎدی از ﺷﻬﺮﻫﺎی ﺗﺎزهﺗاﺳﻴﺲﺷﺪه، ﻓﺎﻗﺪ ﻣﻌﻴﺎر ﺟﻤﻌﻴﺘﻲ ﺗﻌﺮﻳﻒﺷﺪه ﺑﺮای ﺷﻬﺮ ﺷﺪن ﻫﺴﺘﻨﺪ. در این زمینه دادههای آماری حکایت از آن دارد که در سرشماری سال 1335 فقط 14 شهر با جمعیت کمتر از پنجهزار نفر وجود داشته که این تعداد در سال 1345 به چهار شهر (با افزایش جمعیت تبدیل به شهرهای بزرگتر شدهاند)، در سال 1355 به 22 شهر، در سال 1365 به 87 شهر، در سال 1375 به 88 شهر، در سال 1385 به 324 شهر، در سال 1390 به 370 شهر، در سال 1395 به 406 و تا سال 1398 به 484 شهر رسیده است.همچنین طی این مدت تعداد کل شهرهای کشور از 191 شهر در سال 1335 به 271 شهر در سال 1345، به 373 شهر در سال 1355، به 496 شهر در سال 1365، به 617 شهر در سال 1375، به 1012 شهر در سال 1385، به 1139 شهر در سال 1390، به 1241 شهر در سال 1395 و به 1319 شهر در سال 1398 رسیده است. بهعبارت دیگر، در سال 1335 از کل شهرهای کشور بهلحاظ تعداد، شهرهای کوچک سهم حدود 6 درصدی داشتهاند که این میزان در سال 1395 به 32.5 درصد و در سال 1398 به 36.7 درصد رسیده است.
در این میان، نکته قابلتامل، سهم اندک شهرهای کوچک از جمعیت شهری کشور است، بهطوری که در سال 1398 در حالی 36.7 درصد (484 شهر) از شهرهای کشور مربوط به شهرهای کوچکند که این شهرها (شهر کوچک) فقط دو درصد از کل جمعیت شهری کشور را در خود جای دادهاند. بر این اساس، در سال 1335 جمعیت شهری کشور حدود 6 میلیون نفر بود که فقط حدود 46 هزار نفر از آنان در شهرهای کمتر از پنجهزار نفر جمعیت زندگی میکردند و در سال 1398 نیز از 61 میلیون و 468 هزار نفر جمعیت شهری کشور، تعداد یکمیلیون و 229 هزار و 551 نفر در شهرهای کوچک کمتر از پنجهزار نفر زندگی میکنند.
جمعیت تهران 7 برابر 484 شهر است
نیل به توسعهیافتگی در هر جامعهای در وهله اول، مستلزم وجود عزم و اراده ملی برای پیشرفت و تعریف الگوی توسعه متناسب با مقتضیات جامعه و در وهله دوم، به وجود یک نقشهراه توسعه که بتواند ضمن به دست دادن قابلیتها و فرصتهای توسعه از یکسو و تنگناها و چالشهای فعلی و آتی از سوی دیگر، با بهرهگیری از تجارب پیشین، مطلوبترین مسیر توسعه را فراروی جامعه قرار دهد، بستگی دارد. در کشورهای مختلف جهان، برای نیل به توسعه متوازن، سند ملی آمایش سرزمین بهعنوان سندی که خطوط کلی سازماندهی فضای سرزمینی کشور و نیز خطمشیهای توسعه کالبدی سرزمین را مقدر میسازد، مورد توجه جدی دولتمردان قرار گرفته است.
بر این اساس، هدف آمایش سرزمین ایجاد تعادل بین سه عنصر «انسان (جمعیت)، فضا (شهرها و روستاها) و فعالیت (بخشهای اقتصادی)» است که در ایران نیز از سال 1354 مورد توجه رژیم سابق و پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز مورد توجه دولتمردان جمهوری اسلامی قرار گرفت. در این زمینه اگرچه در حال حاضر همه استانهای کشور دارای برنامه آمایش سرزمینی هستند، اما دادههای آماری نشان میدهد نظام برنامهریزی، تصمیمسازی و تصمیمگیری در ایران بهرغم همه تلاشها و دستاوردهای قابل تقدیر، نتوانسته آن تعادل مدنظر برنامههای آمایش سرزمین را به اجرا بگذارد. یکی از آثار ملموس این عدم موفقیت، توزیع نابرابر جمعیت در سرزمین ایران و عدم رعایت سلسلهمراتب شهری در کشور است، بهطوری که بررسیها نشان میدهد جمعیت شهر تهران (براساس آمارهای سازمان مدیریت و برنامهریزی استان تهران) در حالی تا پایان سال 1397 به حدود هشتمیلیون و 935 هزار نفر رسیده که کل جمعیت 484 شهر کوچک کشور (شهرهایی با جمعیت کمتر از پنجهزار نفر) در حال حاضر فقط یکمیلیون و 229 هزار نفر است. بهعبارت دیگر، فقط شهر تهران بدون در نظر گرفتن مناطق اقماری، حومهها و سکونتگاههای رسمی و غیررسمیاش، بهتنهایی در سال 97 حدود7.3 برابر این 484 شهر کوچک یا روستاشهرها جمعیت داشته است.
تقدیم دودستی روستا به زمینخواران
ﺑﺮﺧﻲ داﻧﺸﻤﻨﺪان ﻣﻌﺘﻘﺪﻧﺪ ﺗﻌﺪاد ﺟﻤﻌﻴﺖ ﺑﻪﺗﻨﻬﺎﻳﻲ ﻧﻤﻲﺗﻮاﻧﺪ ﻣﻌﻴﺎر ﻣﻨﺎﺳﺐ و درﺳﺘﻲ ﺑﺮای ﺗﻔﻜﻴﻚ ﺷﻬﺮ از روﺳﺘﺎ ﺑﺎﺷﺪ. ازجمله اﻳﻦ اﻓﺮاد ﻣﻲﺗﻮان ﺑﻪ ﻟﻮﺋﻴﺰ ورث اﺷﺎره ﻛﺮد ﻛﻪ ﺑﺎ ﺗﻌﻴﻴﻦ آﺳﺘﺎنه ﻋﺪدی و ﻛﻤﻲ ﺑﺮای ﺗﻤﺎﻳﺰ ﺟﺎمعه ﺷﻬﺮی از روﺳﺘﺎﻳﻲ ﺑﻪﺷﺪت ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺑﻮد و آن را ﺑﻴﻬﻮده ﻣﻲداﻧﺴﺖ. در ایران نیز همانطور که گفته شد، بهرغم وجود معیارهای جمعیتی برای تبدیل روستا به شهر، وجود 484 شهر با جمعیت کمتر از پنجهزار نفر نشان میدهد راﻫﺒﺮد ﺗﺒﺪﻳﻞ ﻧﻘﺎط روﺳﺘﺎﻳﻲ ﺑﻪ ﺷﻬﺮ، چندان از ﻣﻌﻴﺎر ﺟﻤﻌﻴﺘﻲ تبعیت نکرده و تبدیل بسیاری از روستاها به شهر ﺑﺪون ﺑﺮرﺳﻲ و ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ و ﻇﺮﻓﻴﺖﺳﻨﺠﻲ ﻣﻮرد ﻧﻴﺎز ﻳﺎ ﺑﻪﺻﻮرت ﺳﻠﻴﻘﻪای و ﺑﺮ اﺳﺎس اﻟﺰاﻣﺎت اداری- ﻣﺪﻳﺮﻳﺘﻲ ﻳﺎ درﺧﻮاﺳﺖ ﺳﺎﻛﻨﺎن ﻣﺤﻞ ﺻﻮرت ﮔﺮﻓﺘﻪ اﺳﺖ. ﺑﺮ اﻳﻦ اﺳﺎس، ﺷﻬﺮﻫﺎﻳﻲ ﺑﺎ ﻛﺎرﻛﺮد ﻧﺎﻗﺺ و ﺑﻴﻤﺎرﮔﻮﻧﻪ ﺷﻜﻞ ﮔﺮﻓﺘﻪاﻧﺪ ﻛﻪ ﻫﻢ ﺳﺒﺐ ﺑﻪﻫﻢرﻳﺨﺘﮕﻲ ﻧﻈﺎم ﺳﻠﺴﻠﻪﻣﺮاﺗﺐ ﺳﻜﻮﻧﺘﮕﺎﻫﻲ ﻛﺸﻮر ﺷﺪهاﻧﺪ و ﻫﻢ ﺑﺎر ﻣﺎﻟﻲ ﻣﻀﺎﻋﻔﻲ را ﺑﺮ ﺑﺨﺶ ﻋﻤﻮﻣﻲ ﺗﺤﻤﻴﻞ ﻣﻲﻛﻨﻨﺪ.
در این زمینه بررسی مطالعات دانشگاهی که به ارزیابی وضعیت روستاهای شهرشده پرداختهاند، نکات قابلتاملی دارد. برای مثال فرزانه صادقیان در دانشگاه اصفهان طی پژوهشی در چند روستای واقع در شهرستانهای جنوبی استان اصفهان به این نتیجه رسیده که فرآیند تبدیل روستا به شهر در مناطق مورد مطالعه دارای پیامدهایی بوده است که ازجمله پیامدهای مثبت این فرآیند عبارتند از: رضایتمندی از تبدیل روستا به شهر، ایجاد فرصتهای شغلی جدید و بعضی از پیامدهای منفی این فرآیند نیز کاهش انسجام اجتماعی مردم، تغییر کاربری اراضی و تخریب اراضی است.پژوهشی دیگر مربوط به «برقی» و همکارانش است که در روستای اژیه استان اصفهان انجام دادهاند. در این تحقیق فقط 28 درصد از ﭘﺎﺳﺨﮕﻮﻳﺎن از تبدیل روستای خود به شهر راضی بودهاند. اﻳﻦ ﭘﺎﺳﺨﮕﻮﻳﺎن، اﻓﺰاﻳﺶ ﻫﺰﻳﻨﻪﻫﺎی ﺳﺎﺧﺖوﺳﺎز و ﻋﻮارض و ﻣﺤﺪودﻳﺖﻫﺎی ﻧﮕﻬﺪاری دام را از ﻣﻬﻢﺗﺮﻳﻦ دﻻﻳﻞ ﻧﺎرﺿﺎﻳﺘﻲﺷﺎن ذﻛﺮ ﻛﺮدهاﻧﺪ. ﻛﺮﻳﻤﻲ و ﻫﻤﻜﺎرانش نیز تاﺛﻴﺮات ﺳﻴﺎﺳﺖ ﺗﺒﺪﻳﻞ روﺳﺘﺎی دﻳﻠﻤﺎن (واﻗﻊ در ﺷﻬﺮﺳﺘﺎن ﺳﻴﺎﻫﻜﻞ در اﺳﺘﺎن ﮔﻴﻼن) ﺑﻪ ﺷﻬﺮ را در ﺗﻮﺳﻌه ﻣﻨﺎﻃﻖ ﻛﻮﻫﺴﺘﺎﻧﻲ ﺳﻨﺠﻴﺪهاﻧﺪ.
ﻧﺘﺎﻳﺞ ﺑﻪدﺳﺖآﻣﺪه ﮔﻮﻳﺎی اﻳﻦ واﻗﻌﻴﺖ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺗﺒﺪﻳﻞ دﻳﻠﻤﺎن ﺑﻪ ﺷﻬﺮ در روﻧﻖ اﻗﺘﺼﺎدی، ﺑﻬﺒﻮد ﺷﺎﺧﺺﻫﺎی اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ- ﻓﺮﻫﻨﮕﻲ و ارﺗﻘﺎی وﺿﻌﻴﺖ ﻛﺎﻟﺒﺪی- ﻣﺤﻴﻄﻲ ﺗاﺛﻴﺮ ﭼﻨﺪاﻧﻲ ﻧﺪاﺷﺘﻪ اﺳﺖ. ﻧﺘﺎﻳﺞ ﭘﮋوﻫﺶ دﻳﮕﺮی نیز که توسط ﺳﺮاﻳﻲ و اﺳﻜﻨﺪریﺛﺎﻧﻲ در ﺷﻬﺮ رﻳﻮش ﺷﻬﺮﺳﺘﺎن ﻛﺎﺷﻤﺮ انجام شده، نشان میدهد این تغییر در ﺗﺜﺒﻴﺖ و ﻧﮕﻬﺪاری ﺟﻤﻌﻴﺖ، ﺑﺴﻂ ﻛﺎرﻛﺮدﻫﺎ ﺑﻪ ﻧﻮاﺣﻲ ﭘﻴﺮاﻣﻮﻧﻲ و ﺣﻮزه ﻧﻔﻮذ و ارائه اﺷﺘﻐﺎل، اﻣﻜﺎﻧﺎت و ﺗﺴﻬﻴﻼت ﻧﺎﻣﻮﻓﻖ ﺑﻮده اﺳﺖ. رﺣﻤﺎﻧﻲﻓﻀﻠﻲ و ﭘﺮﻳﺸﺎن نیز طی پژوهشی روی ﺷﻬﺮ ﺗﺎزهﺗاﺳﻴﺲ ﻛﺎﻧﻲﺳﻮر، ﻧﺘﻴﺠﻪ ﮔﺮفتهاند ﻛﻪ ﺗﺤﻮﻻت ﺳﺎﺧﺘﺎری- ﻛﺎرﻛﺮدی ﺑﻪوﺟﻮدآﻣﺪه در اﻳﻦ روستا ﭘﺲ از ﺷﻬﺮ ﺷﺪن، ﺟﻨﺒﻪﻫﺎﻳﻲ ﻣﻨﻔﻲ ﻫﻤﭽﻮن ﻛﺎﻫﺶ ﻧﻘﺶ ﻓﻌﺎﻟﻴﺖﻫﺎی زراﻋﺖ و داﻣﺪاری، اﻓﺰاﻳﺶ ﻫﺰﻳﻨﻪﻫﺎی زﻧﺪﮔﻲ (آب، ﺑﺮق و ﻣﺎﻧﻨﺪ آن) و اﻓﺰاﻳﺶ ﻗﻴﻤﺖ زﻣﻴﻦ و رواج ﺑﻮرسﺑﺎزی زﻣﻴﻦ داﺷﺘﻪ اﺳﺖ؛ اﻣﺎ در ﻋﻴﻦ ﺣﺎل دارای ﺟﻨﺒﻪﻫﺎی ﻣﺜﺒﺘﻲ ﻫﻤﭽﻮن اﻓﺰاﻳﺶ ﻛﻤﻲ و ﻛﻴﻔﻲ ﺧﺪﻣﺎت، ﻛﺎﻫﺶ ﻣﻬﺎﺟﺮﻓﺮﺳﺘﻲ و اﻓﺰاﻳﺶ ﻣﻬﺎﺟﺮﭘﺬﻳﺮی، ﺑﻬﺒﻮد ﻧﻈﻢ ﻫﻨﺪﺳﻲ آراﻳﺶ ﻓﻀﺎﻳﻲ ﺧﺎﻧﻪﻫﺎ ﻧﻴﺰ ﺑﻮده اﺳﺖ.
طاهرخانی نیز طی مطالعهای در سال 1387 ﺗﺒﻌﺎت ﻣﻨﻔﻲ ﺳﻜﻮﻧﺘﮕﺎهﻫﺎی روﺳﺘﺎﻳﻲ ﺗﺒﺪﻳﻞﺷﺪه ﺑﻪ ﺷﻬﺮ را رواج ﺳﻮداﮔﺮی زﻣﻴﻦ و ﺧﺎرج شدن زﻣﻴﻦﻫﺎی ﻛﺸﺎورزی از ﭼﺮخه ﺗﻮﻟﻴﺪ ﻣﻲداﻧﺪ. اما در کنار منتقدان سیاست تبدیل روستاها به شهرهای کوچک، ﻋﺪهای ﻫﻢ اﻳﻦ ﺳﻴﺎﺳﺖ را ﻣﻮﻓﻖ ارزﻳﺎﺑﻲ ﻣﻲﻛﻨﻨﺪ و ﻣﻌﺘﻘﺪﻧﺪ اﻳﻦ ﺷﻬﺮﻫﺎ ﺗﺎ ﺣﺪودی ﺑﺮﺧﻲ از ﻓﺮﺻﺖﻫﺎی ﺷﻐﻠﻲ را در زﻣﻴﻨﻪﻫﺎی اداری، ﺗﺠﺎری و ﺧﺪﻣﺎﺗﻲ ﺑﻪ وﺟﻮد آوردهاﻧﺪ و اﻣﻜﺎﻧﺎت در آﻧﻬﺎ اﻓﺰاﻳﺶ ﻳﺎﻓﺘﻪ اﺳﺖ. ﻫﻤﭽﻨﻴﻦ ﺗﺒﺪﻳﻞ روﺳﺘﺎ ﺑﻪ ﺷﻬﺮ ﺗﺎ اﻧﺪازهای روﻧﺪ ﻣﻬﺎﺟﺮت ﺑﻪ ﺷﻬﺮﻫﺎی ﺑﺰرگ را ﻛﻨﺪ ﻛﺮده و ﺑﻪ ﺗﺜﺒﻴﺖ اﻧﺠﺎﻣﻴﺪه اﺳﺖ.
براساس این مطالعات، اﻳﻦ ﺷﻬﺮﻫﺎ ﺑﺴﺘﺮ ﻫﻤﺎﻫﻨﮓ توسعه ﺷﻬﺮی و روﺳﺘﺎﻳﻲ و حلقه اﺗﺼﺎل ﻓﻀﺎﻫﺎی روﺳﺘﺎﻳﻲ ﺑﺎ شبکه ﺷﻬﺮی ﻗﻠﻤﺪاد ﻣﻲﺷﻮﻧﺪ و ﺗﻘﺮیبا ﺧﻸ ﻣﺮاﻛﺰ ﺧﺪﻣﺎت ﺷﻬﺮی را در ﺣﻮزهﻫﺎی روﺳﺘﺎﻳﻲ ﭘﺮ ﻣﻲﻛﻨﻨﺪ. از ﺳﻮی دﻳﮕﺮ، ﺷﻬﺮﻫﺎی ﻣﺬﻛﻮر در ﺗﻘﻮﻳﺖ ﺧﺪﻣﺎت ﺗﺠﺎری، اداری، آﻣﻮزﺷﻲ و ﺑﻬﺪاﺷﺘﻲ روﺳﺘﺎﻫﺎی ﺣﻮزه ﻧﻔﻮذ ﺷﻬﺮﻫﺎی ﺟﺪﻳﺪ ﻣوﺛﺮ ﺑﻮدهاﻧﺪ.بر این اساس، بهنظر میرسد اگر الگوی تبدیل روستاها به شهر با هدف ایجاد شهرهای کوچک در پیوند عملکردی با حوزههای روستایی بهمنظور تنوع بخشیدن به اقتصاد، صنعتیکردن، عرضه خدمات پشتیبانی، تجاریکردن کشاورزی و سرانجام سازماندهی و مدیریت توسعه متعادل انجام نشود، جز رشد تعداد شهرهای بسیار کوچک بدون حداقل امکانات، صرفا به محلی برای زمینخواری، تبدیل زمینهای کشاورزی به ویلاها، حذف کارکردهای اقتصاد کشاورزی و دامداری از روستا و افزایش نرخ بیکاری و مشکلات فرهنگی و... نتیجه دیگری نخواهد داشت.
در ژاپن روستاهای 30 هزار نفری داریم
ﭘﮋوﻫﺶﻫﺎی اﻧﺠﺎمﺷﺪه درﺧﺼﻮص اﻳﻦ ﻣﻮﺿﻮع و ﺗﺠﺮﺑﻪﻫﺎی ﺟﻬﺎﻧﻲ، ﻧﻜﺎت ﺟﺎﻟﺒﻲ از ﺗﺠﺮﺑﻪﻫﺎی ﻛﺸﻮرﻫﺎی دﻳﮕﺮ را در اﺧﺘﻴﺎر ﻣﻲﮔﺬارد. ﺑﻪﻋﻨﻮان ﻣﺜﺎل در ﻛﺸﻮر ﺑﺮزﻳﻞ، وزارت اﻣﻮر داﺧﻠﻲ در ﺳﺎل 1972 ﻣﻌﻴﺎر ﺷﻬﺮﺷﺪن را از 20 هزار ﻧﻔﺮ ﺑﻪ 5000 ﻧﻔﺮ ﺗﻐﻴﻴﺮ داد. در ﻛﺸﻮر ﻣﻜﺰﻳﻚ، در دهه 90 ﻣﻴﻼدی ﺗﻌﺪاد زﻳﺎدی ﺷﻬﺮ ﺑﺎ اﻧﺪازه ﻛﻮﭼﻚﺗﺮ از ﻣﻌﻴﺎر ﺷﻬﺮﺷﺪن 20 هزار ﻧﻔﺮ ﺟﻤﻌﻴﺖ وﺟﻮد داﺷﺖ ﻛﻪ روﻧﺪی ﻣﺸﺎﺑﻪ ﻛﺸﻮرﻣﺎن را در ﺗﺒﺪﻳﻞ ﻧﻘﺎط روﺳﺘﺎﻳﻲ ﻛﻮﭼﻚ ﺑﻪ ﺷﻬﺮ ﭘﺸﺖﺳﺮ ﮔﺬاﺷﺖ، اﻟﺒﺘﻪ اﻳﻦ دوره در ﻣﻜﺰﻳﻚ ﻛﻮﺗﺎهﻣﺪت ﺑﻮد. ﺗﺠﺮبه ﻛﺸﻮر ژاﭘﻦ ﻛﻪ روﻧﺪی ﻋﻜﺲ ﻛﺸﻮر ﻣﺎ دارد ﻧﻴﺰ درﺧﻮر ﺗﻮﺟﻪ اﺳﺖ. در ژاﭘﻦ در زﻣﺎن ﺣﺎﺿﺮ ﻣﻌﻴﺎر ﺷﻬﺮﺷﺪن 30 هزار ﻧﻔﺮ ﺟﻤﻌﻴﺖ اﺳﺖ، اﻣﺎ ﺑﺮﺧﻼف ﻛﺸﻮر ﻣﺎ، در اﻳﻦ ﻛﺸﻮر اﻛﺜﺮ ﺳﻜﻮﻧﺘﮕﺎهﻫﺎی روﺳﺘﺎﻳﻲ دارای ﺑﻴﺶ از 30 هزار ﻧﻔﺮ ﺟﻤﻌﻴﺖ، ﻫﻴﭻﮔﻮﻧﻪ ﺗﻤﺎﻳﻠﻲ ﺑﻪ ارﺗﻘﺎ و ﺗﺒﺪﻳﻞﺷﺪن ﺑﻪ ﺷﻬﺮ ﻧﺪارﻧﺪ. دﻟﻴﻞ اﺻﻠﻲ ﭼﻨﻴﻦ روﻳﻪای در ژاﭘﻦ اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ درﺻﻮرت ﺗﺒﺪﻳﻞﺷﺪن ﺑﻪ ﺷﻬﺮ، ﺷﻬﺮوﻧﺪان و ﺳﺎزﻣﺎنﻫﺎی ﺷﻬﺮی باید ﻣﺎﻟﻴﺎت ﺑﻴﺸﺘﺮی ﺑﻪ دوﻟﺖ ﻣﻠﻲ و ﻣﻨﻄﻘﻪای ﺑﭙﺮدازﻧﺪ، ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﻋﻠﺖ ﺗﻌﺪاد زﻳﺎدی روﺳﺘﺎﻫﺎی ﺑﺴﻴﺎر ﺑﺰرگ وﺟﻮد دارد ﻛﻪ درﺧﻮاﺳﺘﻲ ﺑﺮای ﺗﺒﺪﻳﻞﺷﺪن ﺑﻪ ﺷﻬﺮ ﻧﺪارﻧﺪ.
پینوشت: سعید زنگنه شهرکی، فرآیند تبدیل نقاط روستایی به شهر در مقیاس ملی و پیدایش پدیده خامشهرها، پژوهشهای روستایی پاییز ۱۳۹۲، شماره ۳.
* نویسنده: مهدی عبداللهی، روزنامه نگار