به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، ناکارآمدی در حال رشد پیمانها، سازمانها و ساختارهای منطقهای و بینالمللی، این پرسش را به وجود آورده که آیا این وضعیت ماحصل تغییر جهت در سیاست خارجی کشورهاست یا عدم تطبیق ساختارها با شرایط جدید جهانی، آنها را به مرز «ناکارآمدی» و احیانا «نابودی» کشانده است؟ به نظر نمیرسد بتوان پاسخ مشترک برای سرنوشت همه ساختارهایی که امروزه دچار بیماری ناکارآمدی هستند، یافت و باید هر کدام را بهطور جداگانه بررسی کرد. در منطقه غرب آسیا و آفریقا، شورای همکاری خلیجفارس و اتحادیه عرب و در غرب، «اتحادیه اروپا» و مهمترین پیمان نظامی یعنی «پیمان آتلانتیک شمالی» (ناتو) درگیر ناکارآمدی شدهاند.
در بین تمام ساختارها ناتو از اهمیت بالاتری برخوردار است. این پیمان آوریل سال 1948 (فروردین ۱۳۲۸) با هدف دفاع جمعی پایهگذاری شد و بهمرور توسعه پیدا کرد و اعضای آن به 29 عضو رسید. این پیمان دفاعی، اکنون به وضعیتی دچار شده است که نهتنها کارکرد اصلی خود را از دست داده بلکه حتی تلاشها برای مستحکم کردن اتحاد میان کشورهای عضو آن نیز به شکافهای این سازمان میافزاید. ناتو تشکیل شد تا اعضا از یکدیگر در مقابل تهدیدات خارجی حمایت کنند اما این پیمان خود محلی برای درگیریهای یک به یک و چندبهچند اعضا در عرصههای سیاسی شده است. این درگیریها هر چند وقت یکبار به رسانهها نیز کشانده میشود و نه اعضای عادی که رهبران اصلی از وضعیت موجود ابراز گلایه میکنند. آخرین بار در میانه آبان ماه امانوئل مکرون، رئیسجمهور فرانسه انتقادات بیسابقهای به ناتو و وضعیتی کرد که این پیمان در آن به سر میبرد.
او در گفتوگو با روزنامه انگلیسی «اکونومیست» گفته بود که «هیچهماهنگیای در روند تصمیمگیری و استراتژی این ائتلاف دیده نمیشود.» او عملیات ترکیه عضو دیگر ناتو در شمال سوریه را به خطر افتادن منافع ناتو دانسته و تاکید کرده بود که «ناتو از منظر سیاسی و استراتژیک دچار مشکل است.» او نگاه دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا به ناتو را بهعنوان «یک پروژه تجاری و یک انحصار تجاری» و «بهانهای برای خرید اجناس آمریکایی» خوانده و در جمعبندی خود گفته بود: «آنچه ما میبینیم، مرگ مغزی ناتو است.»
در همان روزی که سخنان مکرون منتشر شد، آنگلا مرکل صدراعظم آلمان بهصراحت به اظهارات مکرون انتقاد کرد و به دبیرکل ناتو که به برلین سفر کرده بود، گفت که با توصیف امانوئل مکرون درباره وضعیت ناتو موافق نیست. او حتی ناتو را سنگ بنای امنیت آلمان خواند و گفت که «ائتلاف نظامی ناتو همچنان با ابتلا به چنین وضعیتی و نیاز پیدا کردن به پشتیبانیهای حیاتی فاصله زیادی دارد.»
خشم مرکل از مکرون
دوشنبه روزنامه نیویورکتایمز، جزئیاتی از گفتوگوی مکرون و مرکل را منتشر کرد که نشان میداد اختلاف دوطرف درباره ناتو شدیدتر از آن چیزی است که در رسانهها منتشر شده است. «نیویورکتایمز» نوشت صدراعظم آلمان از اظهارات اخیر رئیسجمهور فرانسه در مورد پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) خشمگین شده است. به گزارش فارس و بر اساس گزارش نیویورکتایمز، هفته گذشته در جریان ضیافتی که به مناسبت سقوط دیوار برلین برگزار شده بود، مرکل که «به شکلی خلاف معمول خشمگین بود»، جلسهای دونفره با مکرون ترتیب داده است.
مرکل در این دیدار به مکرون گفته است: «میل شما به اینکه سیاست خلاف جریان [حاکم] را در پیش بگیرید، درک میکنم. اما از اینکه مدام تکهها[ی قطعات شکسته] را کنار هم جمع کنم، خسته شدهام. بارها و بارها، من باید فنجانهایی را که شما میشکنی سرهم کنم و به هم بچسبانم، تا بتوانیم بنشینیم و با هم یک فنجان چای بنوشیم.»
مکرون در پاسخ به سخنان کنایهآمیز صدراعظم آلمان اعلام کرده که وی نمیتواند در نشست ماه آینده ناتو در لندن حضور یابد و وانمود کند که رفتار آمریکا و ترکیه بهعنوان دو عضو ناتو در سوریه در راستای منافع کشورهای عضو این سازمان بوده است. رئیسجمهور فرانسه در این باره تاکید کرده است: «نمیتوانم بنشینم و وانمود کنم که هیچ اتفاقی نیفتاده است.»
این روزنامه آمریکایی در ادامه، گفتوگوی تنشآلود سران آلمان و فرانسه را نشانهای از «اختلافهای جدی» در روابط این دو کشور و همچنین تنش در روابط میان اعضای ناتو در آستانه نشست این ائتلاف در لندن ارزیابی کرده است. نیویورکتایمز تغییر عنوان نشست ماه آینده را از «گردهمایی سران» به مراسم گرامیداشت هفتادمین سالگرد تشکیل ناتو عامدانه و به دلیل سرپوش گذاشتن بر اختلافات موجود توصیف کرده است.
چه بر سر ناتو آمد؟
در ژوئن 1948 سنای آمریکا در واکنش به دخالت شوروی در کودتای چکسلواکی، به دولت مجوز پذیرفتن تعهدات در خارج از مرزهای آمریکا را داد. این مجوز پس از آزمایش نخستین بمب اتمی شوروی، زمینهساز پیمان واشنگتن شد که بعدها به پیمان آتلانتیک شمالی شناخته شد و در4 آوریل ۱۹۴۹ میان آمریکا، اعضای پیمان بروکسل (بریتانیا، فرانسه، هلند، بلژیک و لوکزامبورگ) و دیگر کشورهای بلوک سرمایهداری (کانادا، دانمارک، ایسلند، ایتالیا، نروژ و پرتغال) که به این پیمان دعوت شده بودند به امضا رسید تا اروپا زیر چتر امنیتی سلاح اتمی آمریکا از خطر شوروی در امان بماند. اما با فروپاشی نظام بینالملل دوقطبی و تجزیه اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991، سازمان پیمان آتلانتیـک شـمالی با خـلأ هـویتی و معنایی مواجه شد.
از بین رفتن تهدید ارتش سرخ، فلسفه کارکردی ناتو را زیرسوال برد ولی اعضای ناتو برای فائق آمدن بر وضعیت جدید اقدام به بازتعریف هویت و فلسفه وجودی خود کردند. آنها با ارائه تفسیری جدید از نقش خود نظیر تامین امنیـت انـرژی جهانی، رفاه و دموکراسی، حمایت از امنیت جهانی و مقابله با تهدیدهای ناشی از فعالیتهای تروریستی، حمایت از حقـوق بـشر و دموکراسـی و مقابله با حملات سایبری، توانستند به حیات خود در دوران نظام پساجنـگ سـرد نیـز ادامـه دهنـد. بازتعریف اهداف همراه باقی ماندن اندیشههای جنگ سردی در ناتو، به بروز تناقض در این سازمان منجر شد. تبدیل ناتو از سازمانی که وظیفه دفاع از اعضا را برعهده دارد به «سازمانی سیاسی» -که وظیفهاش حمایت از حقوق بشر و دفاع در برابر حملات سایبری است- منجر به دور شدن محورهای عملی و نظری این سازمان شد. به دلیل اینکه ناتو نتوانست اهداف ژئوپلیتیک خود را مورد بازبینی قرار دهد و بازنگری دقیقی در ساختار خود داشته باشد، یک دهه بعد، نخستین نشانههای تضعیف را در ساختار خود مشاهده کرد.
پس از حمله به برجهای دوقلوی مرکز تجارت جهانی، ناتو آن را حمله به یکی از اعضا دانست و اعلام کرد که -بر اساس ماده 5 پیمان ناتو که حمله نظامی علیه یک عضو، حمله به تمامی کشورهای عضو تلقی میشود- ائتلاف در کنار آمریکا ایستاده است. درنهایت اما تنها چند کشور آن هم به شکل مستقل، به ائتلاف آمریکا در حمله به افغانستان پیوستند. یک دهه بعد هم ناتو در عملیاتهایی چون حمله به لیبی شرکت کرد تا نقش ناتو به یک عامل برای تغییر رژیم تنزل پیدا کند.
فعالیت مجزای اعضای ناتو در منطقه
ناتوانی ناتو در تامین منافع جمعی باعث شده برخی اعضای ناتو از ظرفیتهای خود برای فعالیت مستقل از ناتو در منطقه غرب آسیا بهره بگیرند. بریتانیا بهویژه پس از جدی شدن برگزیت، به دنبال تاسیس پایگاههای نظامی در منطقه است تا بتواند در کنار ائتلاف نظامی با کشورهای کوچک منطقه، در ترتیبات امنیتی منطقه مشارکت کند. لندن در چند کشور از جمله پادشاهیهای سعودی، بحرین و عمان حضوری قوی دارد. تحولات پس از روی کار آمدن ترامپ باعث شد حضور نظامی بریتانیا بعد از یک وقفه 40ساله در منطقه از سر گرفته شود. از همین رو کمپانیهای دولتی و غیردولتی بریتانیایی بسیاری از دستگاهها و تجهیزات امنیتی بحرین و عمان را قبضه کردهاند تا منویات کلی بریتانیا را پیش ببرند. فرانسه نیز در چند ماه گذشته به این جمعبندی رسیده که باید به صورت مستقل اقدام به تامین منافعش در منطقه خلیج فارس کند. مکرون که بارها از اروپا خواسته نقشی مستقل در خاورمیانه ایفا کنند، اخیرا و پس از تلاش آمریکا برای ایجاد یک ائتلاف بینالمللی در خلیجفارس، حاضر به همراهی با آن نشد. یکشنبه سوم آذر «فلورنس پارلی»، وزیر دفاع فرانسه در چارچوب سیاست جدید فرانسه اعلام کرد که یک پایگاه دریایی در امارات بهعنوان مقر ستاد فرماندهی نیروهای اروپایی برای تامین امنیت کشتیرانی در آبهای خلیجفارس ایجاد خواهد کرد. البته تلاشهای این دو عضو ناتو به منطقه محدود نشده و در آفریقا نیز بهنوعی در حال پیگیری است.
دلایل ناکارآمد شدن ناتو
روند ناکارآمدی ناتو در سالهای گذشته و با تغییرات در اروپا و بهویژه در آمریکا، وسعت پیدا کرد تا برخی رهبران اروپا چون مکرون از شرایط فعلی حاکم بر ناتو ابراز گلایه کنند و از مرگ مغزی این ساختار بگویند. اما چرا ناتو دچار یک حیات غیرواقعی و نباتی شد؟ برای این وضعیت چند دلیل را میتوان ذکر کرد:
1 عدم وجود دشمن متمرکز (شوروی و کمونیسم) که بتواند ضربات اساسی به منافع غرب وارد کند، باعث شد ساختارهای ناتو که تا پیش از این مستحکم بودند، تا حدی انسجام خود را از دست بدهند. راهحل غرب در این مسیر طراحی یک دشمن پررنگ (تروریسم القاعده و طالبان) بود که بتواند با مهم ساختن مساله تروریسم برای امنیت جهانی به ساختارهای ناتو انسجام بدهد. هماهنگی و ائتلاف کشورهای جهان با آمریکا برای حمله به افغانستان و همکاریهای صورت گرفته در همین راستا شکل گرفته است. این اهداف مانند دشمنانگاری شوروی، توانایی و انگیزه بسیج شدن را به ناتو نداد و باوجود حضور چند ده کشور در کنار آمریکا برای حمله به افغانستان و عراق، ناکامی آمریکا در خاورمیانه آنها را نیز دچار سردرگمی کرد.
2 آمریکا از لحاظ ساختاری به سمت «راستگرایی» و «ملیگرایی افراطی» رفته است. هایکو ماس، وزیر خارجه آلمان سال گذشته میلادی گفته بود نباید منتظر رفتن ترامپ از کاخ سفید و تغییر سیاستهای آمریکا ماند، زیرا برخی تغییرات در این کشور ساختاری هستند و با جایگزین شدن افراد تغییر نمیکنند. این تغییرات ساختاری باعث شده است در دید آمریکا ارزش سازمانهای بینالمللی پایین بیاید و این کشور از سازمانهای مبتنی بر تصمیمگیری جمعی خارج شده یا اگر در آنها حضور دارد به نوعی کارهایش را در خارج از ساختار آن پیگیری کند. از نظر آمریکا در حال حاضر این کشور نیاز به تصمیمگیری و اجرای متمرکز در زمانی کوتاه دارد؛ مسالهای که پیگیری آن در سازمانهای مبتنی بر تصمیمگیری جمعی زمانبر خواهد بود. نمونههای این رویه جدید آمریکا را میتوان در خروج از پیمانهای آب و هوایی و نیز تصمیم به خروج از برجام و اعمال مجدد تحریمها علیه ایران به صورت یکجانبه دید. این مساله در حالی است که تحریمهای سالهای 91-90 علیه ایران برخلاف تحریمهای 98-97 دارای تاییدیههای سازمان ملل بودند. آمریکا نهادهای مبتنیبر تصمیم جمعی را دیگر پاسخگوی نیازهای خود نمیبیند و به دنبال خروج یا دور زدن آنها برای چابکی در تصمیمگیری و اجراست. درخصوص سازمان ناتو نیز این مساله بهگونهای دیگر رخنمایی کرده است. آمریکا برای تسریع در تصمیمگیریها به دنبال مطیع کردن کامل ناتو و استفاده از ظرفیتهای عملیاتی آن است اما در سوی دیگر اگر ناتو قرار باشد بر مبنای تصمیم جمعی قبلی اداره، چه دلیلی دارد که آمریکا بیشتر هزینههای آن را پرداخت کند؟ آمریکا در حال تست و آزمایش ناتو است تا ببیند این سازمان قابلیت تجدید ساختار برای اجرای خواستههای آمریکا را دارد یا واشنگتن باید حسابش را از آن جدا کند. آمریکا هیچکدام از این دو مسیر را به پایان نرسانده است اما اقداماتش نشان میدهد این مسیر را آغاز کرده است. برای مثال در موضوع سازمان ملل متحد و شورای امنیت آمریکا برای پیگیری سیاست «فشار حداکثری علیه ایران» به جای به بحث گذاشتن آن در شورای امنیت سازمان ملل و درگیر کردن خود با مخالفت و نظرات چین، روسیه، اروپا و دیگران بدون توجه به همگی آنها از برجام خارج شد و حتی در این راه قطعنامه 2231 شورای امنیت را نادیده گرفت. در صورت استفاده آمریکا از مجاری سازمان ملل متحد این کشور در تصمیمگیری و سرعت اجرا دچار مشکل میشد و نمیتوانست این سیاست را با وجود مخالفت اعضای شورای امنیت بهطور موثری علیه ایران اجرا کند.
3 ظهور قدرتی مانند چین تقریبا در هیچکدام از اهداف مقابلهای ناتو نمیگنجد. این کشور تهدیدی نظامی مانند شوروی برای غرب بهخصوص اروپا نیست. بیشتر درگیری آمریکا و اروپا با شوروی بر سر انباشت سلاحهای اتمی و نیز نزدیکی جغرافیایی ارتش آن به اروپا بود اما درباره چین که 300 سلاح هستهای دارد و در فاصله چند هزار کیلومتری اروپاست، این مساله صدق نمیکند. از سوی دیگر چین در تعاریف جدید ناتو از تهدید هم نمیگنجد. این کشور به هیچوجه تهدیدی تروریستی نیست اما آمریکا تلاش کرده است بنابر اهداف جدید ناتو این کشور را بهنوعی در زمینه «گسترش دموکراسی» و نیز «تهدید سایبری» تهدید نشان دهد. مساله گسترش دموکراسی گرچه مولفهای تاثیرگذار در روابط چین و اروپاست اما روابط اقتصادی گسترده میان دوطرف نشان داده به هیچوجه مولفهای تعیینکننده نیست. از سوی دیگر آمریکا به کمک ائتلاف پنج چشم (آمریکا، کانادا، بریتانیا، استرالیا و نیوزیلند) سعی در تهدید نشان دادن چین در زمینه نفوذ سایبری دارد. رفتارهای چین باعث شده این کشور بهعنوان یک بازیگر غیرقانونمند و نامتعارف که به دنبال ایجاد توازن از طریق جنگ نامتقارن است، شناخته نشود. از سوی دیگر قدرت بالای اقتصادی این کشور و توان بالای سرمایهگذاری آن مانعی در برابر برخورد کشورهای اروپایی با چین و همراهی با آمریکا علیه این کشور است.
اروپا سعی کرده در عرصه اقتصاد با نزدیکی به چین و شعار بازار آزاد به سیاستهای واشنگتن طعنه بزند. با چنین وضعیتی، چین بهعنوان بزرگترین تهدید آمریکا، در ناتو به هیچوجه تهدید تلقی نمیشود و حتی این کشورها در حوزههای اقتصادی با چین همراهی کرده یا به آن وابستهاند. به همین دلیل آمریکا مجبور است برای مقابله با بزرگترین تهدید خود تنها وارد میدان شود. ناتو در مقابله با چین نهتنها کمکی به آمریکا نمیکند بلکه حتی یکی از اعضای پنج چشم که در ناتو نزدیک به آمریکاست (بریتانیا) اجازه سرمایهگذاری و استفاده از فناوری جی-5 را به پکن در بریتانیا داده است. آمریکا در میدان متحدان خود در ناتو نه همراه و نه محرمی برای مقابله با چین نمیبیند، درحالی که شاید روسیه بتواند روزگاری بنابر دلایل ساختاری کمک حال آمریکا باشد و همان نقشی را بازی کند که چین در دهه 1970 و 1980 برای مهار شوروی بازی کرد. ناتو (آمریکا و اروپا) اگر با این وضعیت اروپا از همراهی با آمریکا علیه چین خودداری کند، از ناتو تنها آمریکا در برابر چین باقی میماند.
* نویسنده: سیدمهدی طالبی، روزنامهنگار