• تقویم روزنامه فرهیختگان ۱۳۹۸-۰۸-۱۳ - ۱۰:۰۶
  • نظرات روزنامه فرهیختگان۰
  • 0
  • 1
در ۳۰ سال اخیر سهم آمریکا از اقتصاد دنیا ۱۰ درصد کمتر شده است، چینی‌ها 1.5 برابر آمریکا صادرات دارند

اقتصاد آمریکا بدون روتوش

بررسی روند تاریخی داده‌های اقتصادی نشان می‌دهد چینی‌ها، آلمانی‌ها و در مرتبه بعدی هندی‌ها به‌سرعت در‌حال تعقیب آمریکا هستند و دیگر همانند دهه‌های قبل، جهان تک‌قطبی با حاکمیت بلامنازع آمریکایی‌ها معنایی ندارد.

اقتصاد آمریکا بدون روتوش

به گزارش «فرهیختگان آنلاین»،  درحالی‌که در سال 2018 اقتصاد آمریکا با تولید ناخالص داخلی نزدیک به 20.5 هزار میلیارد دلاری خود، سهم 24 درصدی از کیک اقتصاد جهان را داشته، نرخ بیکاری در این کشور به کمتر از 4 درصد رسیده است. همچنین این کشور سرآمد ثروت، دانش و فناوری در جهان است، اما در همان سال 2018 بیش از 38 میلیون آمریکایی زیر خط فقر قرار دارند که 56 درصد از آنان را زنان تشکیل می‌دهند. ضریب جینی آمریکا در بین 163 کشور رتبه 100 (بالاترین نابرابری در بین کشورهای توسعه یافته) را دارد، بیش از 28 میلیون نفر فاقد بیمه‌اند که حدود 4 میلیون نفر از آنان کودکان و نوجوانان هستند. بر این اساس اقتصاد آمریکا برخلاف بزرگی مقیاس، در برقراری عدالت اجتماعی در ردیف کشورهای فقیر و کمتر توسعه‌یافته است. این نابرابری‌ها تا جایی ادامه دارد که گفته می‌شود فقط ثروت خانواده «والتون‌ها» همان بنیانگذار و صاحب وال مارت بیشتر از ۱۳۰ میلیون آمریکایی است. در زمینه‌های شاخص‌های اقتصادی (ازجمله صادرات و تولید ناخالص داخلی)، فناوری، ثروت و دانش نیز گرچه آمریکایی‌ها سهم بالایی در جهان دارند، اما بررسی روند تاریخی داده‌های اقتصادی نشان می‌دهد چینی‌ها، آلمانی‌ها و در مرتبه بعدی هندی‌ها به‌سرعت در‌حال تعقیب آمریکا هستند و دیگر همانند دهه‌های قبل، جهان تک‌قطبی با حاکمیت بلامنازع آمریکایی‌ها معنایی ندارد.

 کاهش 10 درصد سهم آمریکا از کیک اقتصاد جهان

بر اساس داده‌های آماری بانک جهانی، در سال 2018 از مجموع نزدیک به 86 هزار میلیارد دلار حجم تولید ناخالص ملی کشورها، 20.5 هزار میلیارد دلار یا معادل 24درصد آن در اختیار اقتصاد آمریکاست. پس از آمریکا، چین با 13.6 هزار میلیارد دلار و سهم نزدیک به 16 درصدی در رتبه دوم، ژاپن با تولید ناخالص داخلی نزدیک به پنج‌هزار میلیارد دلاری سهمی 5.7 درصدی و آلمان با چهارهزار میلیارد دلار سهمی 4.6 درصدی از اقتصاد جهان را در دست دارند. اما در این زمینه بررسی داده‌های تاریخی بانک جهانی نشان می‌دهد در سال 1985 از کل تولید ناخالص 12.7 هزار میلیاردی جهان، آمریکا با 4.3 هزار میلیارد دلار سهمی 34 درصدی از اقتصاد جهان را در دست داشت. همچنین در همان سال 1985 که آمریکایی‌ها سهم 34 درصدی از اقتصاد جهان را در دست داشتند، ژاپنی‌ها با هزار میلیارد دلار سهمی 10 درصدی، چینی‌ها بر این اساس با 178 میلیارد دلار سهمی دو درصدی (2 %) و آلمانی‌ها با 878 میلیارد دلار سهمی 9 درصدی در اقتصاد جهان داشتند. بر این اساس جز سهم ژاپن از اقتصاد جهانی که کاهشی بوده، دو کشور آلمان و چین در رقابت با آمریکا در حال کنار زدن این کشور از حاکمیت بر اقتصاد جهان هستند، به‌طوری که در حالی طی دوره 1985 تا 2018 حجم تولید ناخالص داخلی آمریکا 4.7 برابر شده که در همین مدت حجم تولید ناخالص داخلی چینی‌ها 76 برابر، حجم تولید ناخالص داخلی آلمانی‌ها 4.5 برابر، حجم تولید ناخالص داخلی ژاپنی‌ها 4.7 برابر و حجم تولیدناخالص کل کشورهای جهان 8.6 برابر شده است.

 حجم صادرات چینی‌ها1.5 برابر آمریکاست

طبق داده‌های وﺑﺴﺎﯾﺖ ﻧﻘﺸﻪ ﺗﺠﺎری (TRADEMAP) (سایت واﺑﺴﺘﻪ ﺑﻪ آﻧﮑﺘﺎد و ﺳﺎزﻣﺎن ﺗﺠﺎرت ﺟﻬﺎﻧﯽ) در سال 2001 از مجموع 6.1 هزار میلیارد دلار صادرات جهان، حدود 729میلیارد دلار آن معادل 12 درصد کل صادرات جهان مربوط به کشور ایالات متحده آمریکا، 571 میلیارد دلار یا 9 درصد آن در اختیار آلمانی‌ها و 266 میلیارد دلار یا چهاردرصد آن در اختیار چینی‌ها بود، با این حال در سال 2018 از مجموع 19.2 هزار میلیارد دلار کل صادرات جهان، حدود 1.7 هزار میلیارد دلار آن یعنی 9 درصد در اختیار آمریکا، نزدیک به 2.5 هزار میلیارد دلار یا معادل 13 درصد در اختیار چینی‌ها و 1.5میلیارد دلار یا هشت‌درصد از کل صادرات جهان در اختیار آلمانی‌هاست. به عبارتی دیگر طی 17 سال اخیر درحالی حجم صادرات آمریکا دوبرابر شده که در همین مدت حجم صادرات چینی‌ها 9 برابر و حجم صادرات آلمانی‌ها سه برابر شده است.

 نابرابری درآمریکا جولان می‌دهد

در سال 2018 آمریکا با داشتن سهم 24 درصدی در اقتصاد جهان، گرچه بزرگ‌ترین اقتصاد جهان است، با این حال برخلاف توسعه حجم تولید، این کشور جزء یکی از نابرابرترین کشورهای جهان توسعه یافته است، به‌طوری که بر اساس داده‌های بانک جهانی در سال 2017، ضریب جینی که شاخص سنجش میزان نابرابری در توزیع درآمد یا ثروت در یک کشور و میزان آن بین صفر (برابری کامل در توزیع درآمدها) و یک (حـاکی از نـابرابری کامـل در توزیـع درآمدها) متغیر است، در این کشور معادل 0.390 است. بر این اساس، اقتصاد آمریکا برخلاف بزرگ مقیاس خود، بسیار بی‌رحم و ناعادلانه اداره می‌شود. این موضوع زمانی قابل باورتر می‌شود که شاخص ضریب جینی این کشور را با دیگر کشورهای توسعه‌یافته مقایسه کنیم. در این زمینه داده‌های آماری سازمان همکاری و توسعه اقتصادی (OECD) نشان می‌دهد ضریب جینی 0.390 آمریکا درحالی است که در همین سال شاخص ضریب جینی در اسلواکی حدود 0.241 ، در اسلوونی0.244 ، در جمهوری چک حدود 0.253 ، در ایسلند حدود 0.255 ، در دانمارک حدود 0.261، در نروژ حدود 0.262 و در فنلاند حدود0.266 است. بر این اساس در بین 39کشور عضو سازمان همکاری و توسعه اقتصادی (OECD) نیز پس از کشورهای آفریقای جنوبی، کاستاریکا، شیلی، مکزیک و ترکیه، آمریکا بالاترین میزان شاخص ضریب جینی یا نابرابری درآمدی را دارد. همچنین بررسی داده‌های تاریخی نیز نشان می‌دهد در 40 سال اخیر برخلاف روند کاهشی نابرابری‌های اقتصادی در کشورهای مختلف، میزان نابرابری و شکاف طبقاتی در آمریکا به‌صورت چشمگیر رو به گسترش بوده است، به‌طوری که میزان ضریب جینی در آمریکا از 0.346 در سال 1979 به 0.402 در سال 1994، به0.404 در سال 2010 و به 0.390 در سال‌ 2017 رسیده است.  

 14 درصد کودکان و نوجوانان آمریکایی بیمه ندارند

بر اساس آمارهای اداره آمار آمریکا در سال 2017 از جمعیت 323 میلیون نفری آمریکا، 295 میلیون نفر (91.2 درصد) دارای پوشش بیمه بوده و 28.5 میلیون نفر (8.8 درصد از کل جمیعت) فاقد هر نوع پوشش بیمه‌های حمایتی هستند. همچنین از جمعیت 28.5میلیون نفری فاقد بیمه، سه‌میلیون و 930 هزار نفر زیر 18 سال، 23 میلیون و 933 هزار نفر بین 64-18 سال و 678 هزار نفر نیز افراد بالای 65 سال را تشکیل می‌دهند. بر این اساس از جمله نکات جالب توجه در سیستم درمانی آمریکا، سهم 14درصدی کودکان و نوجوان در بین افراد فاقد بیمه است.

 سیاهان نصف سفیدها درآمد دارند

از دیگر موارد نابرابری درآمدی در آمریکا، تفاوت درآمدهای بین‌نژادی است، به‌طوری که بررسی‌ها نشان می‌دهد درآمد سفیدپوستان تقریبا نزدیک به دوبرابر سیاه‌پوستان است. در این زمینه براساس آمارهای اداره آمار آمریکا (United States Census Bureau)، طی سال 2018 در حالی میانگین درآمد سالانه برای یک خانواده چهارنفره حدود 63 هزار و 179 دلار بوده که این میزان برای نژاد سفید حدود 81 هزار و 331 دلار، برای لاتین‌تبارها 50 هزار و 486 دلار و برای سیاهان 40 هزار و 258 دلار بوده است.

 38 میلیون آمریکایی زیر خط فقر هستند

بر این اساس، طی سال گذشته میلادی خانوارهای آمریکایی با درآمد سالانه پایین‌تر از 25 هزار و 470 دلار فقیر محسوب می‌شوند. داده‌های این مرکز آماری نشان می‌دهد در سال 2018 از جمعیت نزدیک به 324 میلیونی این کشور، 38 میلیون و 146 هزار نفر زیر خط فقر قرار داشته‌اند. به‌عبارت دیگر، در سال گذشته میلادی حدود 11.8 درصد از جمعیت آمریکا زیر خط فقر قرار داشته‌اند. در همین زمینه بررسی داده‌های تاریخی نیز نشان می‌دهد در سال 1979 از تعداد 223 میلیون نفر جمعیت آمریکا، حدود 26 میلیون نفر زیر خط فقر قرار داشتند. بنابراین طی 40 سال اخیر 12 میلیون نفر به تعداد افراد زیر خط فقر اضافه شده است.

 از هر 100 سیاه‌پوست 20 نفر فقیر هستند

همان‌طور که گفته شد، از جمعیت 324 میلیونی آمریکا در سال 2018 حدود 38 میلیون نفر زیر خط فقر قرار دارند، اما توزیع فقر براساس نژاد و رنگ پوست نیز بسیار قابل‌تامل است، چراکه در بزرگ‌ترین اقتصاد جهان همه‌چیز کاملا به‌نفع سفیدپوستان است، در حالی که نرخ فقر برای کل جمعیت آمریکا 11.8 درصد است که این میزان برای سفیدپوستان 8.1 درصد، برای سیاه‌پوستان 20.8 درصد و برای لاتین‌تبارها 17.6 درصد است. بر این اساس از جمعیت نزدیک به 43 میلیونی سیاه‌پوستان این کشور در سال گذشته میلادی، 8.8 میلیون نفر زیر خط فقر و از جمعیت نزدیک به 60 میلیونی لاتین‌تبارها حدود 10.5 میلیون نفر زیر خط فقر قرار دارند. به‌عبارت دیگر، از هر 100 سیاه‌پوست 20 نفر و از 100 نفر لاتین‌تبار حدود 18 نفر فقیر هستند، این در حالی است که این میزان برای سفیدپوستان به‌ازای هر 100 نفر حدود هشت نفر است. یعنی رنگین‌پوستان در آمریکا دوبرابر سفیدپوستان دچار فقر هستند.

 56 درصد از فقرای آمریکایی زنان هستند

یکی دیگر از موارد جالب‌توجه در توزیع درآمدها، سهم بالای زنان از افراد زیر خط فقر است. در این زمینه اگرچه طی سال‌های اخیر نرخ بیکاری زنان تا پایان سال 2018 به 8/3 درصد و نرخ بیکاری مردان به 9/3 درصد رسیده، اما براساس آمارهای اداره آمار آمریکا، در سال 2018 از جمعیت 38 میلیون و 146 هزار نفری افراد زیر خط فقر در این کشور، 16.7 میلیون نفر معادل 44 درصد از افراد زیر خط فقر مردان و 21.3 میلیون نفر یا معادل 56 درصد از کل افراد زیر خط فقر، زنان هستند. همچنین بررسی داده‌های تاریخی نشان می‌دهد در سال 1979 از جمعیت 26 میلیونی افراد زیر خط فقر این کشور، 10.8 میلیون نفر مرد و 15.2 میلیون نفر زن بوده‌اند. بر این اساس طی 40 سال اخیر تعداد زنان و مردان فقیر هرکدام حدود 6 میلیون نفر افزایش یافته است.

 552 هزار نفر آمریکایی بی‌خانمان هستند

براساس داده‌های آماری وزارت مسکن و توسعه شهری ایالات متحده آمریکا (United States Department of Housing and Urban Development)، در سال 2018 تعداد افراد بی‌خانمان آمریکا 552 هزار و 830 نفر است که این میزان نسبت به تعداد 550 هزار و 996 نفر افراد بی‌خانمان در سال 2017 حدود هزار و 834 نفر افزایش نشان می‌دهد. بین افراد بی‌خانمان، بیش از 111 هزار نفر (20 درصد از کل) افراد زیر 18 سال بوده، 48 هزار نفر (8.7 درصد) از افراد 18 تا 24 سال و نزدیک به 393 هزار نفر نیز افراد بالای 24 سال هستند. همچنین از لحاظ جنسیت، 40 درصد بی‌خانمان‌ها زنان و 60 درصد نیز مردان هستند. در این بین نکته جالب‌توجه این است که از کل افراد بی‌خانمان آمریکا، 40 هزار نفر جزء کهنه‌سربازان و معلولان به‌جامانده از جنگ‌ها و تجاوزهای نظامی آمریکا در سراسر جهان هستند.

   ثروت یک خانواده به اندازه 130 میلیون آمریکایی است

برای درک بهتر شرایط زندگی طبقات اجتماعی در آمریکا در اینجا به بخش‌هایی از فصل هشتم کتاب «انقلاب ما، آینده‌ای که باید به آن اعتقاد داشت» نوشته برنارد (برنی) سندرز (Bernie Sanders) سیاستمدار و سناتور مشهور ایالات متحده اشاره می‌کنیم. وی در فصل هشتم ذیل عنوان «زوال طبقه متوسط در آمریکا» (صفحات 219 تا 229) درباره جامعه آمریکا این چنین نقل می‌کند:«امروزه در آمریکا، بیش از ۴۳ میلیون آمریکایی از جمله ۲۰ درصد از کودکان در فقر زندگی می‌کنند، برخی از آنها در فقر بسیار شدیدی به سر می‌برند. تقریبا ۲۸ میلیون آمریکایی از بیمه درمانی برخوردار نیستند و هزاران نفر از آنها هر ساله به واسطه اینکه به موقع به دکتر مراجعه نکرده‌اند، جان خود را از دست می‌دهند. میلیون‌ها جوان باهوش، توانایی مالی ندارند که به کالج بروند یا اگر بروند غرق در بدهی می‌شوند. میلیون‌ها سالمند و بسیاری از جانبازان معلول با وجود حقوق بازنشستگی ناچیزشان، برای زنده ماندن می‌جنگند. به‌رغم همه این بحران‌های اقتصادی و درد و اندوه‌ها، واقعیت دیگری هم وجود دارد. اینکه ثروتمندترین مردم و بزرگ‌ترین شرکت‌ها در این کشور بهترین بهره‌ها را می‌برند، در حالی که بیشتر آمریکایی‌ها به‌شدت از نظر مالی در تنگنا به سر می‌برند و درباره آینده‌شان عمیقا وحشت‌زده‌اند، ثروتمندان کلان روزبه‌روز ثروتمندتر می‌شوند و اکثریت درآمدهای جدید فقط به یک درصد از مردم تعلق دارد. ایالات متحده، ثروتمندترین کشور تاریخ جهان است، ولی واقعیت برای مردم این نیست، زیرا بیشتر ثروت برای تعداد اندکی از مردم این کشور است و توسط آنها کنترل می‌شود. امروز نابرابری درآمد و ثروت ما از هر کشور دیگر دنیا بیشتر است و فاصله طبقاتی از دهه‌های قبل تاکنون خیلی زیادتر از هر زمان دیگری است. به نظر من نابرابری ثروت و درآمد، یک وظیفه اخلاقی زمان ما، مساله بزرگ اقتصادی زمان ما و مساله مهم سیاسی زمان ماست. امروز، مفهوم «توزیع ثروت» دوستان جمهوری‌خواه، مرا به‌شدت عصبی می‌کند. واقعیت اما این است که توزیع مجدد ثروت وسیعی، در 35 سال اخیر انجام شده است. متاسفانه، توزیع مجدد ثروت، در جهت اشتباهی انجام شده است، با تریلیون‌ها دلار که از جیب طبقه متوسط خارج می‌شود و در حساب‌های بانکی 0.1 از یک درصد مردم قرار می‌گیرد. در سال ۱۹۷۹، حدود یک درصد از 0.1 جمعیت کشور مالک هفت درصد از ثروت این کشور بوده‌اند، که امروز به ۲۲ درصد رسیده است.

تعداد میلیاردرها (Billionaire) در ایالات متحده در 15 سال اخیر 10 برابر افزایش یافته است. در سال ۲۰۰۰ ایالات متحده ۵۱ میلیاردر داشت، با ۴۸۰ بیلیون دلار سرمایه خالص. امروز ایالات متحده با داشتن ۵۴۰ میلیاردر با سرمایه خالص 2.4 تریلیون دلار، رکورددار است. در کشور ما هنگامی که 0.1 از یک درصد از مردم ثروت تقریبا ۹۰ درصد بقیه مردم را در اختیار دارد، یک جایی عیب دارد. یک جای کار عمیقا مشکل دارد که 20 نفر از ثروتمندترین آمریکایی‌ها ثروت بیشتری از ۱۵۰ میلیون نفر دیگر - تقریبا نیمی از کل جمعیت‌مان- را در اختیار خود دارند. یک جای کار عمیقا عیب دارد، هنگامی که خانواده والتون‌ها- که بنیانگذار و صاحب وال مارت هستند- ثروت‌شان بیشتر از ۱۳۰ میلیون آمریکایی دیگر است. این فقط یک سطح عجیب و غریب از اختلاف ثروت نیست که ما تجربه می‌کنیم، یک نابرابری وحشتناک درآمد، از مبلغی که سالیانه کسب می‌کنیم است. در چند سال اخیر، به‌طور شگفت‌انگیزی، ۵۲ درصد از تمامی درآمد کشور به یک‌درصد تعلق دارد. در بسیاری از خانواده‌ها، مادر کار می‌کند، پدر کار می‌کند و کودکان نیز کار می‌کنند؛ همه مبارزه می‌کنند تا مخارج‌شان تامین شود. در حالی که بیش از نیمی از تمامی درآمد جدید، به مردمی که آن بالا قرار دارند می‌رسد.

زمانی که کودک بودیم، خوانده بودیم که در جمهوری باناناه در آمریکای لاتین و سایر جوامع الیگارشی دیگر که در کشورهای سراسر جهان وجود داشتند، تعداد انگشت‌شماری از خانواده‌ها صاحب بیشترین ثروت و قدرت بودند. مردم آمریکا! نگاهی به دور و بر خود بیندازید. ببینید امروز در کشورمان چه می‌گذرد. این سطح زشت نابرابری، غیراخلاقی است. حداقل دستمزد باید کفاف زندگی را بدهد در ثروتمندترین کشور تاریخ جهان، اصل اولیه اقتصاد آمریکا باید این باشد که با 40 ساعت کار در هفته یا بیش از آن، هیچ‌کس نباید در فقر زندگی کند. متاسفانه، این از آنچه امروزه رخ می‌دهد بسیار دور است.

میلیون‌ها آمریکایی با دستمزد ناکافی کار می‌کنند. حداقل دستمزد بنابر قانون فدرال ساعتی 7.25 دلار است که دستمزد ناچیزی است. باید افزایش پیدا کند. حداقل دستمزد باید دستمزدی باشد که کفاف زندگی را بدهد؛ به این معنا که باید آن را تا سال ۲۰۲۰ به ساعتی ۱۵ دلار افزایش داد و در آینده به نرخ روز رساند. نباید اجازه دهیم که کارفرمایان بتوانند به کارگران - مانند پیشخدمت‌ها، مسئولان بار، آرایشگاه‌ها، رانندگان تاکسی، کارواش‌ها و کارکنان پارکینگ‌ها - حقوق شرم‌آور ساعتی 2.13 دلار را بدهند که حکم انعام را دارد. 9 سال از زمانی که کنگره این قانون را وضع کرد که حداقل دستمزد را افزایش دهد، گذشته است. از سال ۱۹۶۸ حداقل دستمزد همواره ۳۰ درصد از قدرت خرید خود را به خاطر تورم از دست داده است.»

* نویسنده: مهدی عبداللهی، روزنامه نگار

نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰

یادداشتهای روزنامه فرهیختگانیادداشت

محمدباقر شیرمهنجی، سیاست‌پژوه اقتصاد:

قیدگذاری غلط برای مشارکت مردم؛ رفتن به بیراهه

لابی باکو در تهران چگونه منافع ملی را گروگان گرفته است؟

بازگشایی سفارت به قیمت مصادره املاک ایران

محمد‌صادق تراب‌زاده‌جهرمی، پژوهشگر هسته عدالت اجتماعی مرکز رشد دانشگاه امام صادق(ع):

کنترل عایدی بادآورده سرمایه به‌عنوان ‌انگیزه ضد تولید

سیدمحمد صادق‌ شاهچراغ، پژوهشگر مرکز رشد دانشگاه امام صادق(ع):

کلان‌شاخص حکمرانی بانک مرکزی بر شبکه بانکی

دانیال داودی، دانشجوی دکتری توسعه‌ اقتصادی:

معمای «طبقه‌ متوسط» در ایران

اکبر احمدی، دانش آموخته اقتصاد:

ضعف و سوءتفاهم در تعریف «استقلال»

دانیال داودی، دانشجوی دکتری توسعه اقتصادی:

نقاط ضعف و قوت آقای اقتصاددان

دانیال داودی، دانشجوی دکتری توسعه اقتصادی:

«بخش خصوصی» در منظومه‌ فکر اقتصادی آیت‌الله خامنه‌ای

مجتبی توانگر، عضو کمیسیون اقتصادی مجلس:

زورآزمایی برای حذف یک میراث مخرب

محمدباقر شیرمهنجی، پژوهشگر پژوهشکده سیاست‌پژوهی و مطالعات راهبردی حکمت:

نظام اقتصادی قانون اساسی: اسلامی، راست یا چپ؟

علی محمدی‏‏‏‌پور، مدرس دانشگاه و عضو انجمن اقتصاد انرژی ایران:

ضربه سیاستگذاری متضاد به توسعه پایدار

محمدهادی عرفان، معمار و موسس مرکز مطالعات شما:

سازمان نظام مهندسی و شهرداری‌ها، حرکت با سرعت حلزون

حمیدرضا تلخابی، دکترای جغرافیا و برنامه‌ریزی شهری؛

شهرنشینی در عصر بحران‌ها

محمد نائیج‌حقیقی، پژوهشگر حوزه اقتصاد مسکن:

ماجرای مسکن ۲۵ متری ادامه دارد؟

مجتبی رجب‌زاده، کارشناس اقتصاد:

رکود از رگ گردن به اروپا نزدیک‌تر شده است!

ضرورت تفکیک بانک‌ها در راستای لایحه برنامه هفتم توسعه؛

‌انواع بانک‌ها‌ و ‌انواع مدل‌های کسب‌وکار بانکی

سیدمقداد ضیاتبار، پژوهشگر پژوهشکده سیاست‌پژوهی و مطالعات راهبردی حکمت:

مولفه‌های مشترک بحران‌های اقتصادی۱

ناصر غریب‌نژاد، پژوهشگر حقوق اقتصادی:

اقتصاد شیشه‌ای

میثم رستمی، پژوهشگر اقتصاد:

حمایت از تولید ملی: بایدها و نبایدها

ناصر غریب‌نژاد، پژوهشگر حقوق اقتصادی:

دشمنِ مردم

مجتبی رجب‌زاده

بحران اقتصادی چین

خبرهای روزنامه فرهیختگانآخرین اخبار