به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، حدفاصل پیروزی انقلاب اسلامی در 22بهمن 1357 تا آغاز رسمی جنگ تحمیلی در 31شهریور 1359 روزهای سختی بر کشور گذشت. از یک طرف خیانت برخی جریانها و چهرههای سیاسی و از طرفی شورش برخی گروهکهای منافق و تجزیهطلب روزهای پرتلاطمی را برای مردم رقم زد و افق انقلاب اسلامی را در نگاه دلسوزان تیره و تار کرد. در همین اوضاع و احوال ایالات متحده که از انقلاب اسلامی مردم زخم خورده بود، فرصت را مناسب دید تا به یاری دیگر امپریالیست وقت، شوروی کمونیستی، سرکرده رژیم بعث را پیش بیندازد و ظرف یک هفته تهران را اشغال کند. اما این نقشه در همان روزهای ابتدایی نقش بر آب شد و دست دشمنان مردم و انقلاب اسلامی به وجبی از خاک کشور نرسید. به هر حال درباره مقدمات آغاز جنگ تحمیلی حرف و حدیث بسیار است. آنچه در ادامه میخوانید مشروح گفتوگوی «فرهیختگان» با قاسم تبریزی، نویسنده و تاریخپژوه است که طی آن ضمن مرور برخی تحلیلهای مرتبط با دفاع مقدس، برخی گزارهها که نشان میدهد عراق تجاوز به حریم جمهوری اسلامی را یک سال و نیم قبل از تاریخ رسمی شروع جنگ آغاز کرده بود، ذکر شده است.
در منابع تاریخی روایتهای متعددی درباره چگونگی آغاز جنگ تحمیلی وجود دارد، برخی تنشهای میان دو کشور ایران و عراق را عامل آغاز جنگ میدانند و برخی قدرتطلبی صدام را. برخی هم مسبب اصلی را ابرقدرتهای وقت دانسته و صدام را عامل آنها معرفی میکنند. به نظر شما چه مقدماتی سبب شد که میان دو کشور همسایه چنین درگیریای شکل بگیرد؟
یکی از فرازهای مهم انقلاب ما پدیده جنگ تحمیلی یا به تعبیری دیگر دفاع مقدس است. با توجه به اینکه همه توطئههای آمریکا در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی با شکست مواجه شد، آنها به دنبال این بودند که به هر ترتیب در داخل ایران قدرتنمایی کنند. اسناد و شواهد تاریخی نشان میدهد که اگر سفارت آمریکا را تسخیر نکرده بودیم اجرای یک کودتا در داخل کشور حتمی بود. اگرچه حتی در اظهارات مایکل برنت، هنری کیسینجر و جیمی کارتر نیز میتوان این را دید. شکست حمله طبس و کودتای نقاب از جمله مواردی است که نشان میدهد استعمار وقت درصدد بازیابی قدرت خویش در ایران بود. مضاف بر اینکه بعد از انقلاب فرماندهان ردهبالای ارتش را بازنشسته کردند و آنهایی که جنایت و خیانت کردند یا اعدام یا زندانی شدند. در نتیجه قدرتهای جهانی به رهبری آمریکا فضا را برای حمله نظامی مهیا دیدند. آن روز قویترین قدرت نیروی زمینی در منطقه از آن عراق بود. طبق تحلیل مصطفی طلاس، فرمانده لشکر ارتش سوریه از دورهای که صدام در مصر بود با سازمان سیا ارتباط داشت. وی میگوید جمال عبدالناصر به خاطر همین صدام را از مصر اخراج کرد.
به هر حال مقدماتی سبب شد که استعمارگران برای حمله نظامی به ایران توسط رژیم بعث عراق تصمیم قطعی گرفتند. تحلیلشان این بود که تا ارتش منظمی در ایران شکل بگیرد باید زمانی بگذرد، سپاه پاسداران هم نه امکانات نظامی داشت و نه بهخوبی سازماندهی شده بود. درون دولت هم که اختلافاتی وجود داشت، یکسو بنیصدر در برابر مجلس شورای اسلامی و دولتی که مجلس پیشنهاد کرده، ایستاده است و حتی حاضر نیست وزیر انتخاب کند؛ یعنی باید نگاهی به اوضاع سیاسی آن زمان هم داشته باشیم.
از طرفی حزب توده مشغول توطئه بود، جبهه ملی، حزب ملت ایران و حزب ایران با توجه به حرکت شاپور بختیار در برابر انقلاب قرار گرفته بودند، نهضت آزادی هم منتقد بود. چنانکه وقتی دولت رجایی در مجلس انتخاب شد از بازرگان پرسیدند که چند درصد رجایی را تایید میکنید و او گفت یک درصد! این مطلب در روزنامه میزان هم نقل شده است.
به هر صورت، چنین درگیریهای سیاسیای در داخل داشتیم. درگیریهای نظامی هم توسط حزب دموکرات و کوموله کردستان به کمک عراقیها در منطقه وجود داشت که کشتار، جنایت و قتلعام میکردند.
این مسائل را در داخل کشور داریم. حال آیا ما شروعکننده جنگ هستیم یا عراقیها؟ انقلاب که پیروز شد ما نهتنها با عراق بلکه با هیچکشور همسایهای مشکل نداشتیم. اما از 5/1 سال قبل از شروع جنگ حوادثی روی داد که مرور آن زمینه آغاز جنگ را بهخوبی نشان میدهد:
17 خرداد 1358 هواپیماهای جنگنده ارتش عراق به حریم هوایی چند روستا در اطراف پاوه تجاوز کردند، عدهای زخمی و تعدادی به شهادت رسیدند.
4 تیر 1358 عراق رسما از ایران خواست نام خوزستان را به عربستان تغییر دهد. این مداخله از سوی ایران بهشدت محکوم شد.
17 تیر 1358 سازمان خلق عرب که از سوی عراقیها تقویت میشد 9 لوله نفت جنوب را منهدم کردند.
18 تیر 1358 اوضاع کردستان متشنج شد و حزب دموکرات و کوموله شروع به فعالیت کردند.
24 تیر 1358 حزب دموکرات نیروهای سپاه پاسداران را در مریوان محاصره کرد. در این درگیری 26 پاسدار شهید و دهها نفر زخمی شدند.
25 تیر 1358 خلق عرب مسجد خرمشهر را منفجر کرد و چند نفر شهید شدند.
17 مرداد 1358 روزنامه آیندگان در دامن زدن به تشنجات کردستان، خوزستان و ترکمن صحرا
فعال شد و گزارشهایی در مورد مظلومیت و محرومیت این سه منطقه منتشر کرد.
25 مرداد 1358 حزب دموکرات به پاوه حمله کرد.
6 شهریور 1358 دو افسر عراقی در پاوه و چهار جاسوس اسرائیلی در کردستان دستگیر شدند.
10 شهریور1358 ابراهیم یزدی با صدام حسین، معاون رئیسجمهور عراق در هاوانا ملاقات کرد و از وی برای سفر به ایران دعوت کرد اما صحبتی از تجاوزهای عراق به حریم ایران به میان نیامد.
11 شهریور 1358 عضدالدین حسینی، از سران حزب کوموله و دموکرات علیه دولت ایران اعلام جنگ کرد.
22 شهریور 1358 آمریکاییها یگانهایی از کماندوهای خود را در آبهای تنگه هرمز مستقر کردند.
1 مهر 1358 انفجار بمب در قطار خرمشهر توسط عناصر حزب خلق عرب به شهادت هشت نفر و مجروح شدن عدهای منجر شد که البته هشت نفر از عوامل این اتفاق دستگیر شدند.
14 مهر1358 انفجار بمب اعضای سازمان خلق عرب در بازار صیف خرمشهر عدهای را شهید کرد و در همین روز لوله نفت خوزستان هم منفجر شد.
17 مهر 1358 حزب دموکرات 52 پاسدار را دستگیر کرد و تعدادی از آنها را به شهادت رساند.
12 آبان 1358 دولت عراق نسبت به خاک ایران ادعای ارضی کرد و تخلیه جزیرههای ایرانی خلیج فارس و نیز حق حاکمیت بر اروندرود را خواستار شد.
15 آبان 1358 عراق با خمپاره به ساختمان بهداری روستای سعدونی آبادان حمله و آن را تخریب کرد.
6 دی 1358 عراق با سلاح سنگین مرزهای ایران در منطقه تنگه هامون را زیر آتش گرفت.
11 دی 1358 کردهای مسلح کوموله 10 پاسدار را در پاوه شهید کردند.
20 فروردین 1359 بیش از 60 هزار ایرانی مقیم عراق توسط دولت آن کشور اخراج و به مرز خسروی وارد شدند.
20 فروردین 1359 ایران و عراق در برخی نقاط مرزی همچون دارخوین و تنگه هامون با یکدیگر درگیر شدند.
5 اردیبهشت 1359 طرح حمله آمریکا در طبس با شکست مواجه شد.
10 اردیبهشت 1359 چند عضو حزب بعث به سفارت ایران در لندن حمله کردند.
12 خرداد 1359 عراق قصرشیرین را بمباران کرد. نیروهای بعثی طی دو روز بعد با چند دستگاه تانک مناطق مرزی ایران را زیر آتش گرفتند.
18 تیر 1359 کودتای شبکه نقاب کشف شد.
31 مرداد 1359 ارتش عراق به پاسگاه مرزی دهلران و نفتشهر حمله کرد.
24 مرداد 1359 110 نفر در انفجار انبار راهسازی گچساران به شهادت رسیدند که گروهک خلق عرب مسبب آن بود.
30 مرداد 1359 تفنگداران آمریکایی در آبهای جنوب خلیج فارس مستقر شدند.
14 شهریور 1359 ارتش عراق پاسگاههای دهلران و نفتشهر را مورد حمله قرار داد.
16 شهریور 1359 ارتش عراق به پاسگاههای ایلام، قصرشیرین، خرمشهر، خسروآباد، نفتشهر و سومار حمله کرد.
17 شهریور 1359 عراق پس از ارائه دو یادداشت به کاردار ایران در بغداد پاسگاه زرین قوس
و مناطق اطراف آن را اشغال کرد.
18 شهریور 1359 عراق بار دیگر حمله و ارتش ایران در برابر آن مقاومت کرد.
26 شهریور 1359 عراق بهطور یکجانبه عهدنامه مرزی و حسن همجواری 1975 الجزایر را لغو کرد.
27 شهریور 1359 نیروهای دریایی عراق اعلام کردند کلیه شناورهای ایران برای عبور از اروندرود باید پرچم عراق را بر فراز قایقها و کشتیها نصب کنند.
اینها حوادثی است که در طول یک سال و نیم اتفاق افتاد
کجای اینها حمله ایران را داریم؟ حتی خیلی مواقع دفاع هم نکردیم. در دولت بازرگان و بنیصدر ببینید، چقدر منفعل بودیم؟ چرا به مجامع بینالمللی هم چیزی اعلام نکردیم. من فکر میکنم رسانهها و محققان ما باید قدری بادقت و مستند به آن مقدمات بپردازند. این انقلاب تازه شروع شده بود. هم جریانات داخلی و هم خارجی علیه انقلاب شروع به جوسازی کردند.
عراق نیروی زمینی قویای داشت. نیروی هوایی را شوروی کمک کرد، انگلیسیها و فرانسویها در ارائه بالگرد کمک کردند، بنابراین ارتش عراق را تجهیز کردند. بودجه هنگفتی هم عربستان و شیخنشینها در اختیار عراق گذاشتند که بتواند خوب بجنگد، حتی امثال اردن، مصر و سودان نیروی نظامی فرستادند و ما در بین اسرای عراقی تعداد زیادی مصری، سودانی و اردنی داشتیم.
ظاهرا در پایان جنگ از 50 کشور اسیر جنگی داشتیم.
بله، عراق جنگ را در آخر شهریور 1359 آغاز کرد. همزمان ما با دشمنانی در داخل مواجه هستیم؛ اعم از سازمان مجاهدین خلق، حزب توده و... . مدیریت ما در وضع بحران بود. اولا گذر از رژیم پهلوی و ورود به نظام اسلامی را داشتیم. ثانیا برخی جریانات غربگرا یا حزبی و گروهی مانند حزب نهضت آزادی، جبهه ملی و امثال بنیصدر معضلی در مدیریت ما ایجاد کردند. احزاب و گروهها هر کدام مدعی یک ایدئولوژی و مبنایی هستند، لذا جنگ فرهنگی هم در این دوره وجود دارد. موضوع دیگر این بود سلاحهایی که به عراقیها داده بودند سلاحهای مدرن بود و ما از نظر سلاح در محدودیت بودیم. رزمندهها در جبهه تعداد فشنگ و توپی را که میخواستند خالی کنند قناعت میکردند، در صورتی که از آنسو باران توپ و تفنگ بود. همه علیه ایران بودند و هیچکشوری به ما کمک نمیکرد. در این موقعیت ما از همهطرف مورد حمله قرار گرفتیم. ارتش سودان، ارتش مصر و ارتش اردن به کمک آمدند و عربستان هم کمکهایی میکرد. در جنگ جهانی دوم در اثر جنایت و خیانت و دیکتاتوری رضاخان هیچکسی به میدان نیامد. نه ارتش وارد جنگ شد و نه مردم به میدان آمدند. خودشان میگویند یکربع هم مقاومت نکردیم و واقعا هم مقاومتی نبود. امرای ارتش چادر سر کرده و فرار کردند. آن ناسیونالیسم رضاخان، باستانگرایی، تجددمآبی، غربپرستی و دیکتاتوری منور همهاش باد هوا شد! بعد هم مملکت چهارسال زیر چکمه انگلیسیها، آمریکاییها و شورویها بود و قحطی شد. در دوره قوامالسلطنه قحطی بهحدی بود که مردم مغازهها را غارت کردند، اما در دوره دفاع مقدس ما قحطی نداشتیم، کمبود بود ولی قحطی نداشتیم. بیش از سهونیم میلیون جمعیت کشور در صحنه جنگ بودند؛ از بچه 11، 12 ساله تا پیرمرد 90 ساله، مرد و زن همه در میدان حضور داشتند. این قدرت اسلام و تشیع بود. همه به نام امام حسین (ع) و عاشورا آمدند، یعنی اگر این قدرت دین و معنویت نبود جنگ صددرصد شکست میخورد.
جنگ تحمیلی را میتوان به سه مرحله تقسیم کرد؛ مرحله اول حمله عراق است که کشور را اشغال کرد و ما در حالت تدافعی قرار گرفتیم. مرحله دوم ماجرای فتح خرمشهر است که بعد از برکناری بنیصدر و تاحدودی سامان گرفتن اوضاع داخلی و علیرغم جنایات منافقین و نفوذیها بهوقوع پیوست. درباره مرحله اول مطالبی مطرح کردم، اما در باب فتح خرمشهر هم نکاتی قابل طرح است. پس از فتح خرمشهر برخی گفتند حالا که قدرت داریم صلح کنیم. هفترئیسجمهور هم به اینجا آمدند و گفتند صلح کنید. حالا هم تا اینجای مطلب را میگویند اما اصل موضوع مطرح نمیشود که چرا صلح را قبول نکردیم؟ اولین مساله برای ما این بود که اعلام کنند متجاوز چه کسی است؟ شما که حرف از صلح میزنید معلوم کنید متجاوز کیست؟مساله سوم که متاسفانه به آن توجه نمیشود این است که پس از فتح خرمشهر بخشی از خاک ایران هنوز در اشغال عراق بود. من اتفاقا در سال 61 مصاحبهای با آیتالله خامنهای داشتم که آن زمان رئیسجمهور بودند. میخواستیم یک یادنامهای درباره شهیدرجایی بنویسیم. خدمت آیتالله خامنهای رفتیم که خاطرات خود را از شهیدرجایی بیان کنند. گفتند شهیدرجایی روحیهای متمایز از سیاستمداران داشت. صریح و صادق بود. در زمان نخست وزیری شهید رجایی هیات صلحی برای میانجیگری میان ایران و عراق به تهران آمدند. گفتند شما صلح را قبول کنید، شهیدرجایی گفت اول صدام از سرزمینهای ما خارج شود بعد درباره صلح صحبت کنیم. این روسا- که یاسر عرفات جزء آنها بود- گفتند فعلا صلح را قبول کنید بعد آن مسائل حل میشود. پذیرش عراق بهعنوان کشور متجاوز و پرداخت خسارات را هم قبول میکنیم.
ظاهرا عربستان قبول کرده بود، غرامت را بپردازد...
بله، سعودیها قبول کردند که غرامت جنگی را پرداخت کنند. شهیدرجایی گفت مساله اصلی ما سرزمینهای ماست. اینها که در سرزمینهای ما هستند نمیتوان صلح را قبول کرد. رئیسجمهور یکی از کشورهای آفریقایی کنار شهیدرجایی نشسته بود، گفت حالا شما صلح را قبول کنید تا بعد. آقای رجایی گفت دستتان را به من بدهید. دست او را گرفت و انگشتانش را فشار داد و او شروع به داد و فریاد کرد. او گفت تحمل کن بعد میخواهیم صحبت کنیم. سپس دستش را قدری بیشتر فشار داد. اما صدای او درآمد و گفت دستم را رها کن. شهیدرجایی گفت حالا فهمیدید ماجرا چیست؟ عراق با ما این کار را کرده است. آنها در سرزمین ما هستند و شما میگویید صلح را قبول کنید. آن روز این مطالب را آیتالله خامنهای برای من نقل کردند.
الان من و شما بعد از 30سال میخواهیم نظر بدهیم. اگر صلح را قبول کرده بودند و عراق از سرزمینها نمیرفت مانند کاری که با بلندیهای جولان و صحرای سینا کردند، امروز چه جوابی برای این کار وجود داشت؟ اگر صلح را قبول کرده بودیم و صدام هم از سرزمینهای ما بیرون نمیرفت آن وقت انگیزه جنگ هم از بین رفته بود. ما قاجار را محکوم میکنیم که چرا 17 شهر را از دست داد، رضاخان را محکوم میکنیم چرا چند روستای ما را به ترکیه یا آب ما را به افغانستان داد. محمدرضا را محکوم میکنیم چرا جنایت و خیانت کرد و بحرین را از ایران جدا کرد. اگر جمهوری اسلامی این کار را کرده بود با بقیه چه فرقی داشت؟
آیا حزب توده، نهضت آزادی، بازرگان، یزدی و جبهه ملی که همواره میگفتند در زمان فتح خرمشهر صلح را قبول کنیم، این مسائل را نمیفهمیدند؟ اگر نمیفهمیدند سیاستمدار نبودند و اگر سرزمینها برای آنها مطرح نبود ملی نبودند. اگر هم میفهمیدند که میخواستند خیانت کنند.
بیشترین فشار را برای پذیرش صلح بعد از فتح خرمشهر از طرف چه کسانی داشتیم؟
از سوی نهضت آزادی، جبهه ملی و حزب توده، جالب است جریان چپ و راست بر سر این موضوع متحد بودند. اینها مسلمان نبودند و بحث دینی برایشان مطرح نبود اما ایرانی که بودند؟! آیا نهضت آزادی بهعنوان یک حزب الان حاضر است بیان کند که ما خطا کردیم در القای اینکه جنگ روانی علیه دولت به راه انداختیم تا صلح را بپذیرد؟ به هر صورت ما از اینجا مرحله دوم را داریم که پیروزی ماست بعد از فتح خرمشهر با قدرت در برابر آنها ایستادیم. اینجا دوران قدرت و توان ما بود که مرتب پیشرفت داشتیم. فاو را گرفتیم و بعثیها هم مجبور شدند از ایران خارج شوند، اگرچه همچنان حزب دموکرات، کوموله، منافقین و چریکهای فدایی خلق جنایت میکردند.
فتح خرمشهر در عرصه بینالمللی چه بازتابی داشت؟
همه حیرت کرده بودند، قدرت جمهوری اسلامی آنجا نشان داده شد.
تا قبل از آن امید داشتند جمهوری اسلامی شکست بخورد ولی بعد از آن وضع تغییر کرد...؟
بله، واقعا ضربه عظیمی به حیثیت ارتش عراق وارد شد، یعنی ناکارآمدی ارتش نیروی زمینی عراق، ناکارآمدی نیروی هوایی و ناکارآمدی بمبارانها و قتلعامها هم بود. ناکارآمدی رویکرد کشورهای حامی صدام هم بود.
ظاهرا حادثه فتح خرمشهر در رسانهها نیز بازتاب گستردهای داشت...
بله، گویا سیاست رسانهها این بود که جوسازی و ما را وادار به قبول صلح کنند. مرحله سوم تاریخ دفاع مقدس از سال65 و پس از عملیات کربلای5 شروع میشود. از سال 65 به بعد عراقیها احساس کردند تنها راهحل غلبه بر جمهوری اسلامی بمباران شیمیایی است. در برابر بمباران شیمیایی ما نمیتوانستیم تلافی یا مقاومت کنیم و تهدید شهرها را داشتیم. این یک بعد ماجرا بود و مساله دیگر گزارش برخی مسئولان مملکت دال بر افزایش مشکلات اقتصادی بود. مشکل تجهیزات نظامی داشتیم، مشکل مواد غذایی داشتیم. نیروهای حاضر در جبهه هم محدود بودند. امام(ره) فرمودند که مساله نیروی انسانی جدی نیست و من حلش میکنم، اما در مورد وضع اقتصادی و توان نظامی خودتان گزارش تهیه کنید و بسنجید.
این وضعیت مربوط به دو سال آخر جنگ است؟
بله، مجموعه مدیریت سیاسی- اقتصادی گزارشی تهیه کردند که ما مشکلاتی داریم و نمیتوانیم بیش از این ادامه بدهیم. نکتهای را در اینجا مطرح کنم؛ امام به مسئولان اعتماد میکردند و امروز آیتالله خامنهای هم همین مشی را دنبال میکنند، لذا نمیتوان گفت مقصر بنده، شما، این وزیر و آن وزیر، این آقا و آن آقاست. مجموعه مدیران یک گزارش دادند و امضا کردند که شرایط برای ادامه جنگ مهیا نیست و امام هم پذیرفت. در این برهه با پذیرش قطعنامه چیزی را از دست ندادیم و یک وجب خاک ما هم دست عراقیها نبود، خلاف سال 61 که پس از فتح خرمشهر بخشهایی از خاک ایران در تصرف رژیم بعث بود. پس از پذیرش قطعنامه برخی گمان میکردند که مردم منفعل شدهاند، اما وقتی منافقین به تحریک صدام فروغ جاویدان را آغاز کردند مردم زودتر از نیروهای نظامی خود را به مناطق عملیاتی رساندند.
موقعیت جمهوری اسلامی پس از پایان دفاع مقدس را چگونه ارزیابی میکنید؟ برخی در دستاوردهای جنگ تحمیلی چون و چرا میکنند و بعضا تعداد شهدا و اسرا در عملیاتهای مختلف را بهانهای برای انقلتهای خود به اصل دفاع مقدس قرار میدهند؟
ما در دستاوردها کاملا پیروز هستیم؛ مرزها را نگه داشتیم، قدرت خود را به جهانیان نشان دادیم و حتی در این جنگ باید بگوییم عراق را فتح کردیم. شهید زیاد دادیم، جانبازان ما امروز با مشکل روبهرو هستند، خانواده شهدا با برخی مشکلات مواجهند و این مدیریت داخلی ماست که قدری سست عمل میکند، اما در حقیقت عراق را فتح کردیم. صدام با چه ذلتی رفت؟ اگرچه آمریکاییها جنایت کردند و این جای خود دارد. حرکت حماس، حزبالله و حرکت شیعیان یمن دستاوردهای همین دفاع هشت ساله است.
امروز آمریکاییها بیش از 15هزار دیپلمات و عامل در عراق دارند اما نمیتوانند کاری از پیش ببرند. رئیسجمهور آنها هم وقتی به عراق وارد میشود مانند دزد از دیوار بالا میرود و از دیوار هم فرار میکند. امام آن زمان فرمود: «میگویند در ایران هیچاتفاقی نیفتاده است، اگر اتفاقی رخ نداده پس چرا اینقدر سروصدا میکنید؟ اینکه سروصدا میکنید پس اینجا خبری است.» چرا این همه مراکز اسلامشناسی و شیعهشناسی راه افتاده است؟ لذا دستاوردهایی که به لحاظ فرهنگی، سیاسی، نظامی، انسانی و انتقال این فرهنگ به کشورهای دیگر داریم، برای ما مهم است. در تبیین و تدوین تا چه حد بتوانیم موفق باشیم بحث دیگری است.
اما کسانی که نعل وارونه میزنند و تاریخ را تحریف میکنند هم به کشور خیانت و هم به دشمن کمک میکنند. طبیعی است که در جنگ خطاهایی داشتیم اما خطا را منِ نوعی کردهام نه جنگ و دفاع مقدس! کسی در گردانی فرمانده بود و خطا کرد، نیت او که خطا نبود، پیشبینیها و تحلیلش اشتباه از آب درآمد. کلیت جنگ همهاش خدمت بود.
پس اینکه میزان بالای تلفات انسانی و نظامی در برخی عملیاتها بهعنوان خیانت مطرح میشود خلاف واقع است؟
همه دستاوردهای جنگ مفید بود. در جایی و در عملیاتی چند شهید دادیم و در عملیاتی دیگر هم 12هزار اسیر گرفتیم. در عملیاتی هم بخش عمده را علیرغم بمباران هوایی توانستیم نجات دهیم. آنهایی که انقلتهایی مانند ماجرای فتح خرمشهر میآورند یا نمیدانند که جاهل هستند یا میدانند و علیرغم علم به موضوع طرح شبهه میکنند که خائن هستند. از این دو حال خارج نیست.
اینکه برخی مطرح میکنند نیروهای آزادشده از جنگ را نتوانستیم مدیریت کنیم ربطی به جنگ ندارد. منِنوعی مقصر هستم که وزیر، وکیل و مدیر هستم و نتوانستم از این نیروهای متخصص استفاده کنم. اینکه برخی جانبازان ما هنوز مشکل دارند از سستی مدیریت ماست که بعد از 20سال اینها را هنوز داریم. این ربطی به اصل دفاع مقدس ندارد. این جاها باید ضعف مدیریت مطرح شود که نگاه بلندمدت نداشتیم. امروز هم از اینکه یکی را متهم کنیم چه نتیجهای میگیریم؟ منافقین را متهم نمیکنیم که جنایت کردند، آمریکا را متهم نمیکنیم که جنایت کرده است، فرانسه را متهم نمیکنیم که تا آخرین لحظه به صدام سلاح داد، ولی یک فرمانده پاک، سالم، متدین و زحمتکش را متهم میکنیم؟
همین فرمانده بود که رزمندهها را به خط کرد و ایستاد. شهید دادیم، اشتباهاتی هم بود، اما بهطور کلی کارنامه دفاع مقدس درخشان است. اگر مقدمات را ببینیم آنوقت اشتباهات را میتوانیم تحلیل کنیم، چون اولا تجهیزات نداشتیم و حمایت نمیشدیم، ثانیا نظام سیاسی نوپا بود. فرمانده نظامی که آموزش داشته باشد نداشتیم. خیلی از این عملیاتها که انجام میشد حاصل تجربه در همان جنگ بود. جواسیسی در ردههای بالا فعال بودند. فرمانده نیروی دریایی ما عامل «کاگب» بود. افضلی را میگویم. فرمانده ارتش ما در غرب عطاریان بود که عضو حزب توده بود. حمید احمدی که در اروپا تاریخنگار شده، جزء نیروهای اطلاعاتی «کاگب» بود. امیدواریم بهزودی اسناد جنگ هم منتشر شود که مورخان کامل و بهتر بتوانند بنویسند. آن زمان که تجربه و قدرت امروز را نداشتیم. از اینجا موشک میزنیم و فلانجا را نابود یا تجربیات جنگ را در دانشگاههای نظامی تدریس میکنیم. سیستم اطلاعاتی ما به هر حال به دستاوردهایی رسیده ولی آن زمان در جبهه برخی شهادتها [به سبب فقدان نیروی اطلاعات قدرتمند] تعجبآور بود. شهیدچمران را چطور شناسایی کردند و به شهادت رساندند؟ جز اینکه منافقین و عوامل نفوذی اطلاعات دادند؟ هواپیمای شهیدمحلاتی را چگونه زدند؟ برای ارزیابی باید در آن ظرف زمان و مکان قرار بگیریم.
* خبرنگار : محمدحسین نظری روزنامهنگار