عضو هیئت‌علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی:
علیرضا منجّمی عضو هیئت‌علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی بیان کرد: بخش بسیار مهمی از آسیب‌شناسی مرجعیت علمی و مرجعیت پیدا کردن عالمان، اصلاح این انگاره عمومی در جامعه است. این خیلی مهم است و بسیاری از آن منحصر به جامعه ما تنها نیست.
  • ۱۴۰۳-۰۸-۳۰ - ۱۶:۰۰
  • 20
عضو هیئت‌علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی:
شکاف بین آموزش و پژوهش مصیبت‌بار است
شکاف بین آموزش و پژوهش مصیبت‌بار است

فرهیختگان: عبارت «مرجعیت علمی» که نخستین‌بار رهبر انقلاب بر آن تأکید کردند، در سال‌های اخیر مورد توجه قرار گرفته است. حتی در سیاست‌های ابلاغی مقام‌معظم‌رهبری در بخش سلامت، نیز بر تحول راهبردی پژوهش علوم پزشکی با رویکرد نظام نوآوری و برنامه‌ریزی برای دستیابی به مرجعیت علمی در علوم، فنون و ارائه خدمات پزشکی و تبدیل‌شدن ایران به قطب پزشکی منطقه آسیای جنوب‌غربی و جهان اسلام، تأکید شده است. اهمیت این موضوع باعث شده تا در سال‌های اخیر «مرجعیت علمی» محل توجه اندیشمندان باشد.

در همین راستا سازمان مطالعه و تدوین کتب دانشگاهی در علوم اسلامی و انسانی (سمت) نشستی را با عنوان «مرجعیت علمی» با حضور علیرضا منجمی، عضو هیئت‌علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار کرده است. متن ارائه این استاد دانشگاه با عنوان «اهمیت میان‌رشتگی در علم‌ورزی» را در ادامه از نظر می‌گذرانید. 

چهارچوب نگاه من علم‌شناسی فلسفی یا همان فلسفه علم است. سال پیش، مؤسسه مطالعات اجتماعی و فرهنگی همایشی با نام حکمرانی علم داشت که من یک سخنرانی آنجا داشتم. آن همایش خیلی پر و پیمان بود و بسیاری از دوستان آنجا بودند و با بحث مرجعیت علمی هم‌پوشانی داشت. 

یکی این که از کلمه علم‌ورزی بهتر است، استفاده شود. این خیلی مهم است و این یک واژه همه مفهومی را که می‌خواهیم منتقل کنیم، درون خود دارد. یعنی این‌که ما در تولید علم با یک پراکتیس مواجه‌ایم. این را ما فراموش کرده‌ایم. علم یک نهاد است و یک community داریم که علم تولید می‌کند. ما در پستوی خانه‌مان نمی‌توانیم علم تولید کنیم. این در انگاره‌های عمومی ماست که یک عالمی داریم که بسیار می‌داند و مانند انیشتین است که کارمندی در یک اداره‌ای بود. اصلاً این‌گونه نیست. فکر می‌کنند در آن اداره ناگهان انگاره نسبیت بیرون آمد. این نگاه را باید اصلاح کرد. در اندیشه مدیران کلان ما هم این انگاره است و آن فرد یک قهرمان علمی است که نابغه بود. در سیاست‌گذاری‌مان هم این را داریم. مثلاً، این آیین‌نامه‌های دانشمند یک درصد یک چیزی شبیه انیشتین کوچولو است.

این‌ها آفت این سیستم است. یعنی این دانشمندان یک درصد مصیبت سیستم ماست. اتفاقی که می‌افتد و مسئله این است که ما تصمیم گرفتیم در یک رقابت علمی رتبه‌مان را ارتقا دهیم. من منکر این نیستم و نکاتی دارد؛ ولی این به قول سعدی به تبع آن هم حاصل آید. یعنی شما یک کاری انجام می‌دهید و بعد رتبه‌تان بالا می‌رود؛ اما ما برعکس عمل می‌کنیم، یعنی کار‌هایی می‌کنیم و رتبه را عوض می‌کنیم و عدد را بالا می‌بریم ولی کاری نیست و انجام نشده است. مثل کاری که کی‌روش کرد و آن بازیکنان را آورد. آن بازیکنان لژیونر نبودند. آن‌ها جای دیگری پرورش پیدا کرده بودند و فوتبال یاد گرفتند و ایرانی‌الاصل بودند. یعنی با بدنه فوتبال کشور ربطی نداشتند. آن‌ها نه با فوتبال ما ارتباط داشتند و نه وقتی رفتند، اتفاقی افتاد. پس رتبه همین‌طور بالا می‌رود در حالی که پراکتیسی رخ نداده است. این نکته مهمی است. اگر ما تصمیم داشته باشیم که مرجعیت علمی داشته باشیم باید برای این فکری کرد. این نگاه مکاتب فلسفه علم است که علم حاصل یک کاروزی گروهی در یک نهاد یا اجتماع علمی است. این را زیاد می‌بینیم. چون من سردبیر مجله علم و دین هستم این را زیاد مشاهده کرده‌ام. یک فرد معمولی خارج از آکادمی مثلاً برای خودش کار‌هایی در مورد علم و تکنولوژی انجام داده است و حرف‌های عجیب و غریبی است. معلوم است هیچ کتابی نخوانده است و انتظار دارد کار او منتشر شود. اصلاً این‌گونه نیست. هر چیزی یک فرایندی دارد. ورزش هم همین‌گونه و یک نهاد دارد که وارد آن می‌شوید و ارتقا پیدا می‌کنید و به یک سطحی می‌رسید. در هنر هم همین‌طور است. بنابراین، من علم‌ورزی را به این دلیل انتخاب کردم. ورزیدن معادل مناسبی برای پراکتیس است. 

مثلاً آقای ملکیان اکنون در حوزه عمومی دارند مسائلی را عمومی‌سازی می‌کنند. اما این را از کجا آورده‌اند؟ یعنی عقبه آن کجاست؟ خوب در آکادمی است، یعنی فلسفه و روان‌شناسی و.... این مخصوصا در علوم انسانی ما یک مسئله دارد. بر خلاف بسیاری از کشور‌ها، علوم انسانی ما خیلی کف خیابانی است بیشتر از آن که آکادمی‌مان قوی باشد و این به نیرو‌های چپ برمی‌گردد. یعنی این تعداد مجله علوم انسانی ما که عکس یک فیلسوف را مثل یک سلبریتی روی جلد تمام قد بزنند، اصلاً وجود ندارد. این سلبریتی‌سازی از فیلسوف است. اصلاً نیازی نیست برای این که عالمان مرجعیت علمی پیدا کنند، آن‌ها را تبدیل به سلبریتی کرد. این از اول خطاست. زیرا اگر در این وادی رفتید، دیگر آن حرف مهم نیست. سلبریتی‌سازی یک فرم و اقتضائاتی دارد. یک نکته دیگر در این بحث ما در ایران، شکاف بین آموزش و پژوهش است که مصیبت‌بار است. یعنی ما دو گونه هیئت‌علمی ساخته‌ایم؛ هیئت‌علمی آموزشی بالاتر است و هیئت‌علمی پژوهشی پایین‌تر. اگر بخواهند هیئت‌علمی آموزشی را تنبیه کنند، به پژوهشی تنزل پیدا می‌کند و این فاجعه است و این به‌قدری در ساختار وزارت علوم قوی است که شما نمی‌توانید با این که شبیه غول است دربیفتید. این یعنی چه؟ یعنی این که شما از اول متوجه نشده‌اید، علم چگونه تولید می‌شود. از اول اشتباه بوده است و ادامه دادن گفت‌وگو هم بی‌معناست و همین‌جا باید بایستی. یعنی ما یک درهم‌تنیدگی آموزش و پژوهش داریم. در همه جای دنیا فرد چیزی را درس می‌دهد که درباره آن پژوهش کرده است.

استادان آموزشی ما برای همین هر کدام پدران یک چیزی یا رشته‌ای هستند. این‌ها که پدر ندارند! وقتی نهاد یا اجتماع ساخته شده است. پدر یعنی این که رفته آن چیز یا علم را آورده و آن را برای بار اول ارائه کرده است که بسیاری از آن هم از منظر تاریخی هم غلط است. پس، وقتی می‌گوییم علوم ما پدر و مادر دارند، یعنی اصلاً ما نمی‌دانیم علم چیست. نهاد این است که ما همه در این منظومه شاگرد استاد هستیم. شاید استاد اشتباه بگوید و چهل سال یک جزوه را درس بدهد! این از آن انگاره‌هایی است که باید اول آن را هدف گرفت. 

متن کامل گزارش را در روزنامه فرهخیتگان بخوانید.

نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰