«کیک محبوب من» یک تیزر تبلیغاتی کش آمده است. فیلمی که حتی در انتخاب شخصیت اصلیاش دچار اشتباه فاحش شده است. پیرزنی که به شکلی مفروض احساس تنهایی میکند، با پیرمردی آشنا میشود و در شب وصالشان، مرد بر اثر تداخل دارویی شراب و قرص ویاگرا میمیرد. پیرمرد که سالها از تنها مردن واهمه داشته است، پس از آن که «عشق» را تجربه میکند، به آرزویش -که تنها نمردن است- میرسد. تا همینجا مشخص است که مرد میبایست شخصیت اصلی میبود. با این حال ناچاریم پیرزن را به عنوان شخصیت اصلی بپذیریم تا شاید بتوانیم اندک ارتباطی با فیلم بگیریم.
بعد از چند صحنه که مهین در دورهمی دوستان سالمندش، در حال گفتوگوی اینترنتی با فرزندان مهاجرتکردهاش و... دیده میشود، ناگهان او تصمیم میگیرد با مردی وارد رابطه شود. آنچه شخصیت را به عمل وامیدارد و کنشهای او را منطقی جلوه میدهد، نیاز اوست. این نیاز میتواند نیازی مغفول و ناخودآگاه باشد یا اینکه به دنبال اتفاقی مشخص ایجاد شود. در حالت دوم، لزوم ترسیم حادثه محرک -که در زبان فیلمنامهنویسان به آن «گره» هم گفته میشود- مشخص است اما در حالت اول، حادثه محرک باید حتی پررنگتر از حالت دوم باشد. وقتی پای نیازی مغفول در میان است که زمان پاسخ دادنش جوانی بوده و حالا شخصیت در پیری با آن مواجه میشود، حادثه محرک باید بسیار برجستهتر باشد. در «کیک محبوب من» تماشاگر باید توجیه شود که پیرزن داستان چرا 30 سال پس از مرگ شوهرش، تازه به فکر تور کردن مردها افتاده است. مطابق آنچه در روایت دیده میشود، تنها تغییر در 40 ساله بعد از فوت همسر مهین، مد شدن سریالهای ترکی است. به نظر میرسد پیرزن تحتتأثیر صحنههای اروتیک این سریالها به فکر مردها افتاده و در نانوایی خود را به آنها میچسباند. اینجاست که این سؤال برای تماشاگر پیش میآید که آیا این انگیزه در 40 سالگی منطقیتر نبوده؟ چرا زن در آن سالها سراغ مردها نرفته است؟ فیلم هیچ پاسخی به این سوال ندارد. ضمنا مهین به دنبال یک مرد خاص هم نیست که تعلل 30 سالهاش را در وارد شدن به رابطه دوباره توجیه کند. او به دنبال یک مرد رندوم است. لذا عشق به کل منتفی است و آنچه میماند هوسی مبتنی بر غرایز است که برای مهین مضحک و غیرقابل باور به نظر میرسد؛ چراکه با فیلم فانتزی و چیزی شبیه «مورد عجیب بنجامین باتن» که طرف نیستیم. بنابراین اینجا به نظر میرسد سن شخصیت هم به درستی انتخاب نشده است.
بالاخره مهین یک مرد رندوم پیدا میکند که اتفاقا او هم سالها با هیچ زنی در ارتباط نبوده است. اما همین که مهین را برای اولین بار سوار ماشینش میکند، سر راه جلوی داروخانه نگه میدارد و بعدا مشخص میشود که از داروخانه قرص ویاگرا خریده است! معلوم نیست این گرگ سراپا تستوسترون چطور سالها با هیچ زنی در ارتباط نبوده است. پس از ورود به خانه مهین هم همهچیز حول عقدهگشایی دور از چشم سانسور میگذرد. رقصیدن و شراب خوردن و با هم حمام رفتن و حرف زدن از سکس و... به اضافه دست انداختن زن سابق پیرمرد که مذهبی بوده و همزمان ترسیم چهرهای منفور از زن مذهبی همسایه که به دنبال صدای مرد، به همسایه 70سالهاش معترض میشود. مواردی که هیچ کارکرد و منطق دراماتیکی ندارند. در انتها نیز پیرمرد میمیرد و مهین او را در باغچه خانهاش پس از آنکه در دهان جنازهاش تکهای کیک میگذارد، دفن میکند.
کیک محبوب من یک کیس مطالعاتی ویژه برای وضعیت بغرنج طیفی از سینمای ایران است که خود را علیه طیف بهاصطلاح حکومتی و سفارشی میداند اما به همان اندازه بیهنر و سینما نابلد است. طیفی که شعار و متلک و سیاسیبازی در همه تاروپود آثارشان به چشم میآید. در کیک محبوب من، فیلمساز به جای آنکه متناسب با نیاز درامش شخصیت مرد را به عنوان شخصیت اصلی انتخاب کند، با توجه به التهاب فضا و مطرح بودن بحثهای مربوط به حقوق زنان، شخصیت تخت زن را به عنوان شخصیت اول در نظر گرفته است؛ سن زن که با توجه به نیازش باید حداقل 30 سال جوانتر میبود، 70 سال انتخاب شده که حواشی کمتری داشته باشد و بیحجابی زن را نیز توجیه کند. به این ترتیب فیلم از سویی ادعای «زن، زندگی، آزادی» دارد و از طرف دیگر تهیهکنندهاش ادعا میکند که فیلم براساس موازین شرعی ساخته شده است.
درنهایت هم پایان الکی تلخ فیلم قرار است این پیام را به داوران جشنوارهها برساند که در ایران هیچ پایان خوش و خوشبختیای متصور نیست و هرچه هست سیاهی و تباهی و نابودی است. کیک محبوب من فاقد حداقلهای دراماتیکی است که یک فیلم برای فیلم بودن نیاز دارد و همهچیزش را فدای ژستش کرده است. تنها حالتی که کیک محبوب من میتواند در چشم من اثری منطقی جلوه کند آن است که این فیلم را یک تیزر تبلیغی برای قرص ویاگرا در نظر بگیرم.
پرونده «فرهیختگان» درباره این فیلم را «اینجا» بخوانید.