تاریخ : Sun 14 Feb 2021 - 15:02
کد خبر : 51589
سرویس خبری : ایده حکمرانی

تأملاتی بر دیدگاه آیت‌الله مصباح درمورد علم دینی

باریک‌بینی‌هایی در تبیین نظریه و محل نزاع

تأملاتی بر دیدگاه آیت‌الله مصباح درمورد علم دینی

یکی از معضلات جدی مساله «علم دینی» این است که گاهی خلط بین مساله «علم دینی» و موضوع «رابطه علم و دین» می‌شود. بحث از علم دینی غیر از موضوع رابطه منطقی علم و دین است. واضح است که این دو بحث بی‌ارتباط با یکدیگر نیستند، اما یکی هم نیستند.

به گزارش «فرهیختگان»، این جستار بر فرض پذیرش این دغدغه به رشته تحریر درآمده است که مسائل و مشکلات بسیاری گریبانگیر علوم انسانی موجود در دانشگاه‌های کشور شده است. صاحب‌نظران بسیاری در راستای حل‌ورفع این مسائل و مشکلات، طی دهه‌های گذشته ایده‌ها و راهکارهای مختلفی ارائه داده‌اند. یکی از این صاحب‌نظران استاد مصباح است. در این جستار درصدد بررسی نظر ایشان درمورد علم دینی هستیم. این جستار از دو بخش کلی تشکیل شده است: یک بخش به طرح کلی مباحث علم دینی و انطباق آن با نظرهای آقای مصباح اختصاص یافته و بخش دوم به بررسی مقاله «رابطه علم و دین از دیدگاه حضرت آیت‌الله محمدتقی مصباح‌یزدی» نگاشته فرزند ایشان علی مصباح‌یزدی اختصاص یافته است.

بخش اول

علم و دین یا علم دینی
یکی از معضلات جدی مساله «علم دینی» این است که گاهی خلط بین مساله «علم دینی» و موضوع «رابطه علم و دین» می‌شود. بحث از علم دینی غیر از موضوع رابطه منطقی علم و دین است. واضح است که این دو بحث بی‌ارتباط با یکدیگر نیستند، اما یکی هم نیستند. می‌توان مساله علم دینی را ذیل موضوع رابطه علم و دین طرح کرد که براساس کدام‌یک از نظریه‌های چهارگانه یا پنجگانه‌ای که برای رابطه علم و دین بیان شده است، علم دینی امکان دارد. مساله رابطه علم و دین نه‌تنها عامل پیدایش اصطلاح علم دینی نبوده، بلکه سبب رواج اصطلاح علم دینی، هجوم علوم سکولار به محافل و جوامع علمی در دو قرن گذشته بوده است. پس از آن بود که این پرسش مطرح شد که آیا می‌توان علوم جدید را دینی کرد یا نه؟ اما موضوع رابطه علم و دین از مباحث قدیمی علم کلام و فلسفه دین است که از طرح نخستین آن قرون متمادی می‌گذرد، اما موضوع علم دینی مساله‌ای جدید است که دو سه قرنی بیش از تاریخ آن نگذشته است. ازاین‌رو این سوال طرح می‌شود که محل نزاع در مساله «علم دینی» چیست؟

محل نزاع در علم دینی

برای «علم دینی» چهار معنا متصور است که یکی از آنها در مساله «علم دینی» محل چالش و نزاع بین موافقان و مخالفان آن است.

1. علوم فهم دین

گاهی مراد از علم دینی، علومی است که در آن، مجموعه آموزه‌ها و تعالیم یک دین و مذهب خاص در باب یک موضوع کشف، استخراج، تنظیم و تبیین می‌شوند و احیانا مورد دفاع واقع می‌گردند. به‌عبارت دیگر، علوم دینی علومی هستند که مستقیما برای توجیه و تبیین مفاهیم و آموزه‌های کتاب و سنّت به‌کار گرفته می‌شوند. به این معنا می‌توان از کلام اسلامی، اخلاق اسلامی و فقه اسلامی به‌عنوان سه علم دینی به این معنا دفاع کرد. در این جستار مراد از علم دینی به‌طور مسلم این معنا نمی‌تواند باشد.

2. دین‌شناسی‌

گاهی مراد از «علم دینی» نوعی دین‌شناسی است، براساس این تعریف، در علم دینی راجع‌به پدیده دین یا به‌طورکلی، یا راجع‌به شناخت ادیان بحث‌های تجربی، یا عقلی و تاریخی می‌شود. به این معنا، روانشناسی دین، جامعه‌شناسی دین، انسان‌شناسی دین، فلسفه دین، تاریخ ادیان و دین‌شناسی تطبیقی(1) را می‌توان علوم دینی محسوب کرد. اینها علومی هستند که ناظر به پدیده دین هستند و درباره پدیده دین از نظرگاه‌های مختلف و با روش‌های گوناگون مطالعه و تحقیق می‌کنند. مراد از علم دینی در این معنا، «مطالعات علمی در باب دین» یا به‌طور رساتر «دین‌شناسی» است. دین‌شناسی‌ها و این معنا از علم دینی نه‌تنها ممکن، بلکه مطلوب و ضروری نیز هستند، ولی مسلما مراد غالب کسانی که از دینی کردن علوم یا تولید علم دینی دم می‌زنند، و منظور از علم دینی در این اثر این معنا نیز نیست.

3. تولید علوم دینی

گاهی هم معنای سومی از «علم دینی» مراد است که نسبت به معنای پیشین خاص است، یعنی این تلقی که به جای علوم تجربی اعم از طبیعی و انسانی، علومی در باب مسائل طبیعت، اجتماع و انسان با بهره‌گیری از متون مقدس دینی و مذهبی و با روش و معیار خاص فهم متون دینی، یعنی روش تفسیر متن و یا روش اجتهادی، بسازند و بپردازند (رویکرد تاسیسی)؛(2) سیطره این رویکرد اگرچه نسبت به علوم انسانی است، ولی کسانی نیز یافت می‌شوند که دم از علوم طبیعی دینی می‌زنند. سه نکته در این معنای علم دینی شایان ذکر است: یکی اینکه اگر مراد از علم دینی این معنا باشد، نتیجه آن هرچه باشد، قطعا از نوع علوم تجربی (science) نخواهد بود، چراکه با روش و شیوه این علوم حاصل نشده است؛ دوم اینکه پاره‌ای از مدعیان علم دینی، بر این باورند که علوم انسانی را نیز می‌توان براساس این مبنا از منابع دینی استخراج کرد و به‌طور مثال به اقتصاد اسلامی یا جامعه‌شناسی اسلامی دست یافت. درصورت امکان و تحقق این معنای علم دینی و استخراج یک نظام معرفتی به‌طور مثال در باب جامعه (براساس جامعه‌شناسی اسلامی)، نتیجه آن فهم و تفسیری از منابع دینی در باب جامعه خواهد بود، نه شناخت جامعه بیرونی (یک تفسیر موضوعی ارائه شده است، نه جامعه‌شناسی). و سوم اینکه این رویکرد نسبت و مناسبت خود را با علوم موجود در دانشگاه‌ها که آموزش داده می‌شود، بیان نمی‌کند. مساله جامعه تعلیم علوم ناکارآمد به‌خصوص علوم انسانی در دانشگاه‌هاست، و این رویکرد نسبت به این مساله و مشکل ساکت است. در پاره‌ای از باورهای علم دینی این معنا مراد و منظور است، ولی در این نوشتار این معنا مراد نیست.

4. دینی کردن علوم جدید

اما گاهی معنای چهارمی مراد و مقصود مدعیان «علم دینی» است. تلقی پاره‌ای از مدعیان علم دینی این است که انواع علوم و معارفی که انسان‌ها به مدد روش تجربی پدید آورده‌اند؛ این علوم و معرفت‌ها را با استفاده از همین روش، و 1. الهام گرفتن از محتوای متون مقدس دینی، و 2. یا سازگار با ارزش‌های متون دینی و 3. یا تغییر پیش‌فرض‌های علم جدید، و 4. یا استفاده روشی از متون دینی، اصلاح و بازتولید کنند و آنها را جایگزین علوم و معارف جدید غیردینی کنند. مراد از علم دینی در این معنا هم می‌تواند «علوم دینی‌شده» باشد. در این تلقی، کسانی که چنین مراد و مقصودی دارند، البته می‌خواهند جمیع علوم تجربی را دینی و در جهان اسلام، اسلامی کنند، ولی شاید بیشترین تاکیدشان بر دینی و اسلامی کردن علوم تجربی انسانی باشد. دیدگاه آیت‌الله مصباح در مقاله «رابطه علم و دین از دیدگاه آیت‌الله مصباح»، گاهی در پی ساخت‌شکنی و تغییر درون‌علمی علوم و معارف جدید و بازسازی آنها در شکل و سیاقی متفاوت با اثبات‌گرایی، تفسیرگرایی و رویکرد انتقادی و به‌طور کلی ماتریالیسم است و گاهی به‌دنبال صرف تغییر محتوای علوم جدید (تغییر برون‌علمی) درنتیجه تغییر پیش‌فرض‌ها و جهان‌بینی غالب بر آن است. طبق این تلقی، اگر مطالعه طبیعت، جامعه و انسان در چارچوب جهان‌بینی اسلامی انجام گیرد، آن را علوم اسلامی و اگر فارغ از جهان‌بینی اسلامی و یا جهان‌بینی یکی از ادیان صورت گیرد، آن را علم سکولار می‌نامیم.

معانی دین

برای دین چهار معنا را می‌توان در نظر گرفت. یکی آنچه در لوح محفوظ نزد خداوند برای سعادت انسان وجود دارد. دوم آموزه‌ها و تعالیمی که بر پیامبران نازل شده است و خود را در قالب گزاره‌های متون دینی نشان می‌دهد. این معنا از دین عبارت است از: مجموعه گزاره‌های اخباری ناظر به هست‌ها و گزاره‌های انشایی ناظر به بایدها و نبایدها برای هدایت و سعادت انسان. سوم تفاسیری که دین‌شناسان و حاملان معرفت دینی از گزاره‌های متون دینی ارائه کرده‌اند و سرانجام دین تحقق‌یافته در تاریخ که خود را در رفتار و منش مومنان و دینداران به آن دین نشان داده است. به‌طور مسلم دین در «علم دینی» به‌هیچ‌وجه نمی‌تواند به‌معنای اول باشد. این نیز مسلم است که یک معرفت علمی نظام‌یافته نمی‌توان در بین‌گزاره‌های دینی(معنای دوم)‌ سراغ گرفت. اما می‌توان از گزاره‌های دینی برای شکل ‌دادن به یک نظام معرفت علمی استفاده کرد که در این صورت این استفاده خود نوعی فهم و تفسیر خواهد بود که در معنای سوم دین قرار خواهد گرفت. همچنین می‌توان گزاره‌های تفاسیر موجود دین‌شناسان برای فربه‌کردن و حتی شکل ‌دادن به یک نظام علمی استفاده کرد و سرانجام می‌توان رفتار و منش مومنان به یک دین را موضوع یک علم قرار داد و به این مناسبت آن علم را دینی خواند. در بحث امکان و ضرورت علم دینی بیشتر معنای دوم و در مرتبه بعد معنای سوم مورد نظر است. به هر حال «علم دینی» براساس سه معنای آخر قابل تصور است. دو نکته که در اینجا در کلام استاد مصباح قابل تأمل است این است که ظاهرا تعریف دین در مقاله «رابطه علم و دین از دیدگاه حضرت آیت‌الله محمدتقی مصباح‌یزدی» دین در معنای دوم اینجاست؛ و نکته دوم اینکه در بین مدعیان علم دینی کسانی یافت می‌شوند که دین را به معنای سوم یا چهارم گرفته‌اند.

دینی‌کردن جهان‌بینی حاکم بر علوم

تمامی علوم دارای یک‌سری از اصول موضوعه و پیش‌فرض‌های متافیزیکی در باب هستی، انسان و معرفت هستند که در ادبیات و فرهنگ اسلامی به جهان‌بینی و در فلسفه علم به پارادایم تعبیر می‌شوند. پیش‌فرض‌های علوم موجود همگی غیرمعنوی و مادی یا ریشه در مادی‌گرایی دارند. (3) استاد مصباح براساس مقاله مورد اشاره تاکید بر این دارند که مسائل و مشکلات علوم جدید عمدتا ریشه در ساختار و اجزای تشکیل‌دهنده علوم جدید ندارد. بلکه اشکال در جهان‌بینی حاکم بر آنهاست. از این رو با تغییر اصول موضوعه و پیش‌فرض‌های متافیزیکی، علوم دینی خواهند شد. طبق این باور علومی که در غرب ساخته و پرداخته شده‌اند، دارای فرهنگ و تاریخ خاص خویشند و پیش‌فرض‌های خود را دارند و فکر الحادی و مادّی در حد بسیار بالایی در آنها اشراب شده است. حال اگر براساس بینش دینی، آن پیش‌فرض‌های الحادی را کنار گذاریم و پیش‌فرض‌های دینی را جانشین آنها کنیم، علوم را دینی کرده‌ایم؛ مثلا براساس این باور، اگر بخش فراساختاری علوم تجربی سازگار با ارزش‌های دینی(گلشنی) یا اگر خالی از پیش‌فرض‌های مادی‌گرایانه و دارای پیش‌فرض‌های معنوی(ملکیان با کمی تسامح) گردد، که امری ممکن است، علوم تجربی موجود دینی خواهند شد. براساس این تلقی، علوم تجربی پوزیتیویستی و بعضا سکولاریستی دینی خواهند شد. بنابراین منظور داعیان این رویکرد از علم science است. آقای مصباح به‌عنوان یک احتمال نیز تغییر بستر جغرافیایی شکل‌گیری علوم را به‌عنوان مکانیسم اسلامی ‌کردن علوم موجود بیان می‌کنند. گاهی به این دلیل که یکی از علوم، در یک سرزمین و جامعه اسلامی ساخته و پرداخته شده است، به آن اسلامی اطلاق می‌شود. «شاید بتوان گفت: دقیق‌ترین مناسبت که دینی و اسلامی خواندن برخی از علوم را توجیه می‌کند، پیدایش و رشد یک رشته علمی یا یک نظریه در سرزمینی اسلامی است. مشابه چنین رابطه‌ای را می‌توان در جایی سراغ گرفت که یک علم را به این دلیل اسلامی می‌نامند که توسط دانشمندان مسلمان(و نه الزاما در یک کشور اسلامی) تولید شده است. در این کاربرد علم اسلامی در حقیقت به معنای علم عالمان مسلمان است و بهتر است به آن علم مسلمانان گفته شود. توصیف چنین علمی به اسلامی بودن یک استعمال مجازی برای لفظ اسلامی است». (4)

بخش دوم

در بخش دوم این نوشتار نکات قابل تأمل در مقاله «رابطه علم و دین از دیدگاه حضرت آیت‌الله محمدتقی مصباح‌یزدی» را یادآور می‌شویم. شایان ذکر است این نکات براساس نقلی که از مقاله آورده‌ شده است، بیان می‌شود که بعضی از آنها احتمالا در جای دیگر مقاله به‌صورت درست آورده شده است که پاره‌ای از آنها به نوعی از تهافت بین دو مطلب اشاره دارد.

تعریف علم

یکی از موضوع‌هایی که به‌طور مفصل در مقاله مطرح شده است، تعریف علم و انواع آن است. اما معنای منتخب ایشان از علم عبارت است از: «علم مجموعه مسائلی با محوریت موضوعی واحد است. این مسائل که تشکیل‌شده از موضوع و محمولند، پاسخی برای اثبات یا نفی می‌طلبند به‌گونه‌ای که هر پاسخی به مساله داده شود، درون علم جای می‌گیرد. در علم نوع پاسخ، منبع یا روش اثبات یا حل یک مساله نقشی در ورود یا خروج آن از علم ندارد. علم به این معنا شامل فقاهت، فلسفه و تحقیق و پژوهش تجربی در علوم تجربی می‌شود. علم دینی امر مسلم است».(5)
با چشم‌پوشی از طول مبحث تعریف علم -که بعضی از مطالبش ربط چندانی با مساله علم دینی ندارد- و ابهاماتی که در تعریف منتخب وجود دارد، دو تأمل اساسی در این تعریف وجود دارد:
1. براساس این تعریف به‌طور مسلم علم دینی نه‌فقط ممکن که وجود هم دارد و نزاع بر سر امکان و عدم‌امکان این معنای علم دینی بی‌معناست.
2. گسترش دایره علم به خارج از علم محل نزاع؛ نزاع در امکان و عدم‌امکان علم دینی براساس این تعریف از علم، خارج از موضوع است؛ چراکه نزاع بر سر امکان تولید علمی دینی هم‌عرض علوم تجربی جدید یا بازسازی و اصلاح علوم تجربی جدید براساس آموزه‌های یکی از ادیان است، نه‌اینکه تعریفی از علم ارائه دهیم و بعد مدعی شویم براساس این تعریف علم دینی امری ممکن و مطلوب است. به‌عبارت دیگر این تعریف از علم، علم مورد نزاع را از science به discipline بدل می‌کند، چراکه خود را محصور در روش تجربی نمی‌داند. در این موضوع که می‌توان رشته علمی(discipline) اسلامی داشت شک و تردیدی نیست(البته غیر از آقای ملکیان که در همین معنا هم ایشان نظر مخالف دارند)، بلکه محل نزاع در علوم‌تجربی (science) است که علوم تجربی اسلامی با حفظ شرایطش امکان دارد یا نه؟ یا این علوم‌تجربی موجود را می‌توان اسلامی کرد یا نه؟ افزون بر این، یکی از پیش‌فرض‌های این معنا از علم، عدم‌وحدت روش در یک علم، خصوصا علوم اجتماعی است که با آنچه که امروزه در روش‌شناسی علوم پذیرفته و مرسوم است، ناسازگار است. حال جای این تأمل وجود دارد که واقعا منظور کسانی که موافق یا مخالف علم دینی هستند، مرادشان از علم، این معناست؟ به‌عبارت دیگر، اگر علوم تجربی را که روشش منحصر در روش تجربی است، مبنای گفت‌وگو قرار دهیم، آیا این علوم امکان دینی شدن‌شان وجود دارد؟ به ‌هرحال در تعریف منتخب برای علم، به‌طور دقیق، روشن و صریح معنای علمی که محل نزاع بین مدعیان و مخالفان علم دینی است، بیان نشده است.
به‌نظر می‌رسد محل نزاع، علوم‌تجربی جدید باشد نه معنایی که منتخب استاد مصباح است. و این دقیقا مطلبی است که آقای علی مصباح‌یزدی از جانب پدر رد می‌کند. در مقاله... آمده است، «اگر علم به‌معنای شناخت حصولی تجربی باشد و در مقابل دین به مجموعه باورها و ارزش‌های معطوف به سعادت بشر محدود شود، در این صورت چیزی به‌نام علم دینی نخواهیم داشت، زیرا اعتقاد یا عدم اعتقاد به خدا و دیگر آموزه‌های دینی تاثیری در کشف کردن رابطه میان دو پدیده محسوس از راه تجربه ندارد، همان‌گونه که دیگر گرایش‌ها و نگرش‌های پژوهشگر ربطی به علم نخواهد داشت».(6) و این همان نظر مخالفان «علم دینی» است.

علم دینی

براساس معنای منتخب علم و معنای منتخب دین، دو تامل جدی در باب «علم دینی» وجود دارد: اولا معنای علم دینی به «علوم فهم دین اسلام» تقلیل می‌یابد، ثانیا علوم‌اسلامی عبارت می‌شود از مجموعه اطلاعاتی که برای هدایت بشر برای رسیدن به کمال نهایی و سعادت ابدی با هر روشی کسب شده باشد. و این معنای «علم دینی» همان‌طور که در بخش اول نوشتار عنوان شد، محل نزاع نیست.در معنای منتخب علم دینی در مقاله «رابطه علم و دین از دیدگاه حضرت آیت‌الله محمدتقی مصباح‌یزدی» آمده است، «مهم‌ترین انگیزه ما از پرداختن به بحث علم دینی بیان نسبت علوم دانشگاهی با دین است.» در ادامه نیز هدف از کنکاش در رابطه علم و دین و طرح علم دینی این‌طور بیان شده است: «این رابطه [علم و دین] به‌شکل صحیح بررسی شود و خدمات متقابل علم و دین به یکدیگر در قالب علم دینی به تصویر کشده شود».(7)
1. این درست است که یکی از اهداف طرح علم دینی بررسی رابطه و نسبت علوم جدید دانشگاهی با دین است و همین مهم‌ترین دغدغه مدعیان اسلامی‌کردن علوم است.
2. اما بین اهداف موضوع علم و دین -که مبحثی کلامی و مربوط به فلسفه دین است- با مساله علم دینی -که مربوط به فلسفه علم است- خلط شده است. افزون بر اینکه هدف بررسی «رابطه علم و دین، خدمات متقابل علم و دین به یکدیگر در قالب علم دینی» نبوده است، بلکه هدف بررسی امکان تولید علوم‌تجربی دینی در مقابل علوم‌تجربی غیردینی است یا بررسی امکان دینی‌کردن یا اسلامی‌کردن علوم‌تجربی جدید است.

علوم توصیفی و توصیه‌ای

در علوم‌انسانی تا جایی که سخن از تشریح ماهیت یک پدیده انسانی یا اجتماعی و تبیین رابطه آن با دیگر پدیده‌هاست، با علم محض سروکار داریم. این علوم که صرفا به توصیف واقعیات انسانی و اجتماعی می‌پردازند، میان دین‌داران و بی‌دینان، مسلمانان و غیرمسلمان مشترکند. ولی به‌محض آنکه پا از توصیف فراتر گذاشته، به قلمرو ارزش‌گذاری، هنجاریابی و توصیه دستورالعمل‌های اقتصادی، حقوقی، تربیتی و مانند آنها وارد شویم، به مرزهای مشترک با دین پا گذاشته‌ایم. اعتقادات، اخلاقیات و احکام عملی دین می‌توانند اصول موضوعه، پاسخ‌ها و دستورالعمل‌های اقتصادی را تحت‌تاثیر قرار دهند.(8)
1. اگر فرض کنیم علوم‌انسانی جدید درصدد تشریح ماهیت پدیده‌های انسانی و اجتماعی و تبیین رابطه پدیده‌ها با یکدیگر است، بنابراین علوم‌انسانی جدید علوم محض هستند؛ بنابراین بنابر بیان استاد مصباح، نیازی ظاهرا به اسلامی‌کردن آنها نیست.
2. علم محض در این عبارت مبهم است، علم محض علمی است که در مقابل علوم کاربردی قرار دارد، یا علومی است که غیرایدئولوژیک و غیردینی هستند؟ از عبارت به‌دست می‌آید که علوم محض علومی توصیفی هستند که غیرایدئولوژیک و نسبت به دین لابشرط باشند. نتیجه اینکه همه علومی که ادعای توصیف صرف دارند و پا را از توصیف فراتر نمی‌گذارند، علومی محض و نسبت به دین لابشرط هستند. از این‌رو مدعیان علوم دینی درصددند این علوم محض را هنجاری، ارزشی و ایدئوژیک کنند. یا براساس نظر آقای مصباح علومی را ساخته و پرداخته کنند که فراتر از توصیف، هنجارین، ارزشی و ایدئوژیک باشد.
3. اگر علم پا را فراتر از توصیف گذاشت، به مرزهای مشترک با دین پا گذاشته‌ است. بنابراین درصورتی علم دینی است که به مرزهای مشترک بین علم و دین پا گذاشته باشد و توصیفی، هنجارین، ارزشی شود. تفاوت عمده علوم دینی با علوم غیردینی در این فرض، به توصیفی بودن و فراتوصیفی بودن علوم است. در بخش اول این نوشتار گفته شد ما درصدد اسلامی‌کردن علوم جدید یا ساخت علومی دینی براساس ویژگی‌های علوم جدید هستیم و یکی از ویژگی‌های علوم جدید، غیرهنجاری و فارغ از ارزش بودن آنهاست، و این خارج شدن از طور بحث است.

نقش مبانی در شکل‌گیری علوم

نظریه‌های علمی که یا بر مبانی ضددینی مانند ماتریالیسم، انکار مجردات و انکار روح مستقل از بدن مبتنی‌اند، یا روش‌ها و رفتارهایی را پیشنهاد می‌کنند که با باورها یا ارزش‌های دینی ناسازگار یا در تضادند، مصادیق علم غیردینی یا ضددینی به‌شمار می‌آیند.(9)
1. آیا امکان ندارد، در یک علم هم نظریه‌هایی براساس مبانی ضددینی و هم براساس مبانی دینی وجود داشته باشد، کمااینکه بیشتر علومی که می‌شناسیم، چنین هستند. در این صورت این علوم جزء کدام دسته‌ به حساب می‌آیند. دینی یا غیردینی؟ همین‌طور درمورد روش‌ها و رفتارها این پرسش قابل طرح است.
2. آیا اگر در علمی یک نظریه‌ای بر مبانی غیردینی یا ضددینی وجود داشته باشد، می‌توان ادعا کرد که آن علم به‌دلیل یک نظریه یا چند نظریه، غیردینی یا ضددینی است؟
تنافی داشتن نظریه‌ها با باورها بدین معناست که این نظریه‌ها بر اصول موضوعه‌ای، مانند تساوی هستی با ماده یا محدود بودن زندگی انسان در این جهان، مبتنی شده‌اند که مورد قبول دین نیستند. دینی یا اسلامی‌کردن این علوم مستلزم کشف و ترویج نظریه‌ها و تفسیرها و تجویز روش‌ها و رفتارهایی است که با باورها و ارزش‌های اسلامی سازگار باشند.(10)
3. افزون بر اینکه عبارت «دینی یا اسلامی‌کردن این علوم مستلزم کشف و ترویج نظریه‌ها و تفسیرها، و تجویز روش‌ها و رفتارهایی است که با باورها و ارزش‌های اسلامی سازگار باشند» ابهام دارد، در این عبارت ایده اسلامی‌کردن علوم جدید مطرح شده است که با معنای منتخب در باب علم دینی ازسوی ایشان سازگاری ندارد.
4. تنافی پاره‌ای از نظریه‌های یک علم با باورهای دینی و اسلامی، موضوعی قابل‌قبول و پذیرفتنی است؛ اما نشان دادن تنافی یک نظریه با باورهای دینی نه مربوط به علم،‌ بلکه مربوط به فلسفه علم است که خارج از موضوع علم دینی است.
5. آیا با کشف و ترویج نظریه‌ها و تفسیرهای علوم جدید و تجویز روش‌ها و رفتارهایی که با باور و ارزش‌های اسلامی سازگار باشند، شرط نظام و ارگانیک بودن علم را مخدوش نمی‌کنیم؟ آیا اصولا می‌توان در علوم موجود دستکاری کرد و بخشی از آنها را پذیرفت و بخشی را رد کرد، بخشی را اصلاح و بخشی را ابطال کرد، بخشی را تفسیر به رأی و بخشی را بدون تفسیر رها کرد؟ علم باقی‌مانده چه علمی خواهد بود؟

انواع علوم توصیفی

در نظر آقای مصباح نسبت علوم توصیفی به دین، سه‌گونه است: 1.علوم لابشرط، علومی که موضوع، مسائل و اهداف‌شان با دین ارتباطی پیدا نمی‌کند، این علوم به دینی و غیردینی متصف نمی‌شوند؛ 2.علوم بشرط شی، علومی که در مبانی، ارزش‌ها یا روش‌هایشان با یکی از مولفه‌های دین (باورها، ارزش‌ها و احکام) دارای مرز مشترک باشند، اینها علوم دینی هستند؛ 3.بشرط لا، علومی که در مبانی، ارزش‌ها یا روش‌هایشان با یکی از مولفه‌های دین (باورها، ارزش‌ها و احکام) دارای مرز مشترک نباشند، اینها نیز علومی غیردینی تلقی می‌شوند.(11)
1. براساس دسته‌بندی بالا عبارت زیر مبهم است؛ «علومی که در مبانی، ارزش‌ها یا روش‌هایشان با یکی از مولفه‌های دین (باورها، ارزش‌ها و احکام) دارای مرز مشترک باشند، می‌توانند دینی یا غیردینی باشند.» آیا اگر علمی در مبانی، ارزش‌ها یا روش‌هایشان با یکی از مولفه‌های دین دارای مرز مشترک باشد، می‌تواند غیردینی باشد؟ این عبارت این فهم را القا می‌کند.
2. تا آنجا که از خود آقای مصباح شنیده‌ایم، روش‌ها امری فرادینی هستند و باید حجیت آنها مثل روش عقلی قبل از ورود به دین به‌دست آمده باشد. از این رو چگونه یکی از علوم جدید می‌تواند روشش را از یک دین بگیرد یا با مولفه‌های آن مرز مشترک داشته باشد.
3. تعداد علوم تجربی طبیعی و انسانی محدود و مشخص است، اگر استاد مصباح براساس دسته‌بندی فوق بفرمایند، کدام‌یک از آنها نسبت به دین بشرط لا، کدام‌یک لا بشرط و کدامیک بشرط شی هستند، به‌لحاظ کاربرد بسیار راهگشا خواهد بود.
4. پاراگراف بلند ص22 تا ابتدای ص23 مربوط به موضوع رابطه علم و دین است و ربط چندانی به موضوع بحث «علم دینی» ندارد.

علوم توصیه‌ای دینی و غیردینی

مهم‌ترین نقشی که دین در علوم توصیه‌ای (نظریه‌های کاربردی و روش‌های عملی) ایفا می‌کند، از طریق تاثیر ارزش‌های دینی است. علوم توصیه‌ای رفتار و کنش‌های اختیاری انسان را جهت می‌دهند تا اهداف مکاتب علمی محقق گردد. شناخت اهداف و راه رسیدن به آنها اصول موضوعه‌ای هستند که پیش از ورود در علوم دستوری باید تعیین‌تکلیف شوند و بهترین ملجا برای آن دین است و معنای علوم دینی در بخش علوم توصیه‌ای همین است. از این رو می‌توان علوم توصیه‌ای را به دینی و غیردینی تقسیم کرد. از این رو اقتصاد توصیفی قابل تقسیم به دینی و غیردینی نیست، اما اقتصاد توصیه‌ای که مربوط به رفتار اقتصادی است، قابل تقسیم به دینی و غیردینی است. (12)
1. پیش‌تر در بخش علوم توصیفی نیز علوم به دینی و غیردینی تقسیم شد. «علومی که در مبانی، ارزش‌ها یا روش‌هایشان با یکی از مولفه‌های دین (باورها، ارزش‌ها و احکام) دارای مرز مشترک باشند، اینها علوم دینی هستند» و «علومی که در مبانی، ارزش‌ها یا روش‌هایشان با یکی از مولفه‌های دین (باورها، ارزش‌ها و احکام) دارای مرز مشترک نباشند، اینها نیز علومی غیردینی تلقی می‌شوند.»
2. از آنچه در مورد علوم توصیفی و توصیه‌ای گفته شد، این نتیجه به‌دست می‌آید که دین فقط در اصول موضوعه علم نقش دارد.
3. آنچه در این دو بخش گفته شده است، خالی از ابهام نیست. اصطلاحات ابهام دارند و خواننده تصویر روشن و واضحی از «علم دینی» در بخش توصیفی و توصیه‌ای به‌دست نمی‌آورد.

نقد علوم رایج

یکی از گام‌ها برای تولید علم دینی یا اسلامی کردن علوم، نقد علوم رایج، نظریه‌ها و دستآوردهای آنهاست. نقد این موارد نیز یا درونی است یا بیرونی. نقد درونی بررسی نقادانه نتایج تحقیقات علوم با همان روش خودشان و براساس اصول موضوعه‌ای که در آنها پذیرش عام یافته است. نقد مبنایی که مربوط به اصول علمی است. علوم در اثبات یا ابطال مسائل خود بر اصولی معرفت‌شناختی، هستی‌شناختی، انسان‌شناختی، ارزش‌شناختی و دین‌شناختی مبتنی‌اند. برای نقد دستاوردهای علوم باید ابتدا این اصول مورد نقادی قرار گیرند. (13)
1. همان‌طور که نویسنده در ادامه نقد درونی بیان می‌کنند، نقد درونی جزء علوم است و یکی از راه‌های رشد علوم در طول تاریخ نقد درونی علوم توسط دانشمندان آن علوم یا کسانی دیگر بوده است. اما براساس نقدهای درونی هیچ‌علمی از هویت خود خارج نشده است و به حیات خود ادامه داده است. به‌عبارت دیگر نمی‌توان علوم را با نقد درونی اسلامی یا دینی کرد.
2. نتیجه نقد مبنایی در علوم نیز دو احتمال است: یکی اینکه نظام و شیرازه علم پس از نقد مبنایی از هم پاشیده شود که در این صورت علمی برای اسلامی کردن باقی نمی‌ماند، دوم اینکه نظام علمی پس از نقد مبنایی باقی است، اما این نظام با اصول مبنایی مورد پذیرش اسلام ناسازگار است و آنها را بر‌نمی‌تابد. در این صورت نیز امکان اسلامی کردن آنها وجود ندارد.
گام بعدی در تولید علم دینی یا اسلامی‌سازی علوم بنای اصول موضوعه علوم دینی است؛ نخست گسترش روش به روش‌های عقلی و غیرتجربی است. روشی که امروزه بر فضای علمی غرب غالب است، روشی ناقص و نادرست است. آموزه‌های اسلامی دانشمند مسلمان را به‌گونه‌ای تربیت می‌کند که بتواند از این کاستی‌ها دور و سالم بماند و از این جهت اسم این روش و علم بر آمده از آن را اسلامی می‌گذاریم. گام دوم تبیین اصول هستی‌شناختی در علم متافیزیک است و گام سوم اثبات هستی و چیستی موضوع علوم در فلسفه است که از روش‌های مختلف استفاده می‌شود. (14)
1. روش امری فرازمانی، فرامکانی و فرادینی است و هیچ‌دین، مذهب یا مقامی نمی‌تواند حجیت روش را به دیگران بقبولاند. قبل از ورود به قلمرو دین و پذیرش یک دین باید با روش حجیت دین را اثبات کرد، بنابراین روش‌ها فرادینی هستند.
2. اشاره شده است این روش [عقلی] اسلامی است. گسترش روش علوم به روش عقلی یا تلقی کردن روش عقلی به‌عنوان روش اسلامی کمی دور از واقعیت است. بسیاری از مکاتب و نظریه‌های غیراسلامی نیز بر روش عقلی تاکید دارند.
3. در چند مورد از نوشتار مورد بحث آمده است؛ اولین گام برای تولید علم دینی و اسلامی کردن علوم این است که مبانی علوم [مثلا معرفت‌شناختی] را با دلایل متقن اثبات کنیم. ما می‌توانیم با دلایل عقلی یقینی، منظومه‌ای از علوم را ارائه دهیم که منطقی‌ترین بحث‌ها در آن مطرح شده و به اثبات رسیده است و با مبانی فکر اسلامی همخوانی داشته باشند. از این رو می‌توان آن را علم اسلامی یا علم دینی نامید. حال سوال این است آیا واقعا با صرف تبیین مبانی علوم ازجمله معرفت‌شناسی می‌توان به علوم دینی یا اسلامی‌سازی علوم نایل آمد؟
4. اصول معرفت‌شناختی، هستی‌شناختی، انسان‌شناختی و دین‌شناختی اسلامی که از دیرباز وجود داشته و به‌صورت نظام‌مند نیز ارائه شده است، پس چرا در پرتو آنها هیچ‌گاه علوم انسانی کارآمد و کاربردی به‌وجود نیامده است. آیا صرفا با بنای این اصول و تبیین آنها مدعیان علم دینی و اسلامی‌سازی علوم به هدف‌شان می‌رسند؟نگارنده خوب واقف است که اندیشه‌ها درحال شدن هستند و چه‌بسا بسیاری از نظرهای مورد نقد در این نوشتار تغییر، تکمیل و اصلاح شده‌اند، ولی نقد ارائه‌شده نسبت به مقاله «رابطه علم و دین از دیدگاه حضرت آیت‌الله محمدتقی مصباح‌یزدی» ارائه شده است.

پی‌نوشت‌ها:
1. comparative religion
2. برای نمونه‌ای از این تلقی می‌توان به اقتصادنا اثر شهید صدر و اقتصاد اسلامی محمدرضا حکیمی اشاره کرد.3. ر. ک: کافی، مجید؛ باورهای علم دینی؛ فصلنامه حوزه و دانشگاه، ش23. 4. مصباح‌یزدی، علی؛ «رابطه علم و دین از دیدگاه حضرت آیت‌الله محمدتقی مصباح‌یزدی»، ص14. 5. همان، ص20. 6. همان، ص14. 7. همان، ص20. 8. همان، ص21. 9. همان، ص22. 10. همان. 11. ر. ک: همان. 12. همان، ص23. 13. همان، ص24. 14. ر. ک: همان، ص26.

* نویسنده: مجید کافی، دانش‌‌آموخته حوزه علمیه قم و عضو هیات‌علمی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه