تاریخ : Tue 09 Feb 2021 - 03:12
کد خبر : 51429
سرویس خبری : نقد روز

در نگارش تاریخ معاصر تنها 20 درصد موفق بوده‌ایم

بررسی روند تاریخ‌نگاری انقلاب در گفت‌وگوی «فرهیختگان» با قاسم تبریزی

در نگارش تاریخ معاصر تنها 20 درصد موفق بوده‌ایم

قاسم تبریزی به بررسی و اهمیت توجه به تاریخ‌نگاری شفاهی و موانع موجود در این مسیر پرداخت و به کم‌کاری افراد در این زمینه اشاره کرده و از دلایل اندک بودن منابع تاریخ شفاهی سخن گفت و برخی دوره‌های پرحاشیه و مهم تاریخ معاصر کشورمان را مورد نقد و بررسی قرار داد.

50هزار برگ سند زمان شاه به 420 میلیون سند قابل‌استفاده بعد از انقلاب رسیده است اما همچنان بهره لازم را از آنها نمی‌بریم

به گزارش «فرهیختگان»، به مناسبت 42امین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی تلاش کرده در گفت‌وگو با تاریخ‌پژوهان انقلاب اسلامی فرآیند تاریخ‌نگاری، چالش‌ها و ضروریات آن را بررسی کند. در این پرونده که شامل گفت‌وگو با افرادی از نسل‌ قدیم و جدید پژوهشگران تاریخ معاصر است (می‌توانید مشروح آنها را در صفحات 8، 14 و 15 شماره امروز «فرهیختگان» مطالعه کنید) تلاش کردیم رهیافتی برای ارتقای امر تاریخ‌نگاری به‌ویژه ایام شکل‌گیری و تداوم نهضت امام راحل(ره) قبل و بعد از پیروزی بر طاغوت بیابیم. اولین گفت‌وگوی این پرونده با یکی از تاریخ‌پژوهان باسابقه کشور است. قاسم تبریزی، مورخ و رئیس بخش تخصصی مطالعات انقلاب اسلامی کتابخانه مجلس شورای اسلامی است، او به‌دلیل اشراف به مقاطع مختلف تاریخ معاصر به بررسی و اهمیت توجه به تاریخ‌نگاری شفاهی و موانع موجود در این مسیر پرداخت و در گفت‌وگو با «فرهیختگان» به کم‌کاری افراد در این زمینه اشاره کرده و از دلایل اندک بودن منابع تاریخ شفاهی سخن گفت و برخی دوره‌های پرحاشیه و مهم تاریخ معاصر کشورمان را مورد نقد و بررسی قرار داد. مشروح این گفت‌وگو را در ادامه از نظر می‌گذرانید.

گفت‌و‌گو در  یک نگاه

*‌ جامعه ایران در باب تاریخ‌نگاری متحول شده است. مبانی اسلام و تکیه بر قرآن، اصول تاریخ‌نگاری در دوران پساانقلاب هستند
*  6جریان در برابر یک جریان اسلامی تاریخ‌نگاری قرار دارد
* 50هزار برگ سند زمان شاه به 420 میلیون سند قابل‌استفاده بعد از انقلاب رسیده است
*  مساله بی‌طرف بودن در تاریخ شبیه به شوخی است
*  رکن اول تاریخ‌نگاری بعد از انقلاب، اسلام و قرآن و رکن دوم مبانی اندیشه حضرت امام است
*  اولین معارض انقلاب، استعمار غرب است
*‌ تاریخ‌نگاری فراماسونری 200 سال و تاریخ‌نگاری شاهنشاهی 100 سال سابقه دارند
*  انتشار برخی اسناد دوران رضا شاه از نظر امنیتی در منطقه برای ما مشکل ایجاد می‌کند
*  آیا اسناد کودتای 28 مرداد همان 4 سند است؟!
*‌ ما در تاریخ شفاهی 20 درصد موفق بودیم، بسیاری حاضر به بازگویی خاطرات نیستند
* مقام معظم رهبری از آقای فلسفی خواستند خاطرات خود را بازگو کند
*  مرکز اسناد انقلاب اسلامی بیش از 200 خاطره منتشرنشده دارد
 * خاطرات مطرح‌شده تغییر کرده یا به درخواست افراد منتشر نمی‌شود
*  مهندس توسلی درباره ارتباط خود با جاسوسان سیا هیچ‌گاه توضیح نداده است
*  رُمان و قصه نقش بسیار موثری در بیان تاریخ دارند
*  سخنرانی‌های امام سوژه مستندسازی تاریخی است

تاریخ‌نگاری معاصر واجد چه ویژگی‌هایی است و مهم‌ترین مقاطع آن کدام دوران است؟

بحث تاریخ‌نگاری در ایران معاصر باید در چند مرحله بررسی شود، یک مرحله مربوط به دوران قبل از انقلاب اسلامی است که بیشتر تحت‌تاثیر مراکز شرق‌شناسی و ایران‌شناسی غرب به‌ویژه انگلستان بود که بعدها آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها هم به آن اضافه شدند و جریان دوم نیز تاریخ‌نگاری سلطنتی یا شاهنشاهی بود که زمینه‌های آن از دوره مشروطه آغاز شد و در دوران رضاشاه و محمدرضاشاه تفسیر، تحلیل و نگاه جدیدی به تاریخ شاهنشاهی صورت گرفت که اوج آن جشن‌های 2500 ساله و ایران باستان بود.
مرحله سوم جریان تاریخ‌نگاری ناسیونالیستی ملی‌گرایی مبتنی‌بر وطن‌پرستی یا تکیه به وطن با ایدئولوژی ناسیونالیستی بود که دارای تعارضاتی با تاریخ‌نگاری اسلامی ماست؛ خصوصا محتوای آن که درواقع سکولاریسم یا جدایی دین از سیاست بود.
جریان چهارم تاریخ‌نگاری مارکسیستی است که عموما شامل جریانات چپ از عصر مشروطه، سوسیال‌دموکرات‌ها، حزب کمونیست، گروه 53 نفر، حزب توده بوده و در دهه 40 نیز مائوئیست‌ها، تحلیل ماتریالیستی از تاریخ برمبنای ایدئولوژی خود ارائه می‌کردند.
مرحله پنجم تاریخ‌نگاری دانشگاهی ما برمبنای تئوری تاریخ‌نگاری غربی منهای مراکز شرق‌شناسی بود که روی بینش و نگرش کار می‌کرد.
اما تاریخ‌نگاری اسلامی به‌دلیل استبداد و حاکمیت پهلوی قبل از انقلاب برای ما امکان‌پذیر نبود، البته به جز مواردی که اشاراتی به قصص قرآن و پیامبران و ائمه‌اطهار بود، ازاین‌رو در دوران معاصر از مشروطه تا دوره پهلوی تاریخ‌نگاری برای ما به هیچ‌وجه امکان‌پذیر نبود، حتی در دوره بعد از مشروطه و به‌ویژه در دوران رضاشاه یا محمدرضاشاه تاریخ‌نگاری پیرامون رجال اسلامی ممنوع و غیرقابل‌امکان بود.
بنابراین محیط‌های دانشگاهی و مطبوعات ما عمدتا زیر چتر 5 دوره تاریخ‌نگاری قرار داشته است، البته در بدو پیروزی انقلاب اسلامی تحولی در جامعه پیرامون مبانی اسلام، دیدگاه‌های امام و تجربیاتی که رهبران انقلاب نسبت به تحریف تاریخ یا وارونه نوشتن آن داشتند و همچنین تکیه قرآن به اصول تاریخ‌نگاری ایجاد شد.
در تحولی که صورت گرفت، مبانی نگرش تاریخ‌نگاری، اولا برمبنای قرآن و سیره اهل‌بیت(ع) و دوما مستقل از تاریخ‌نگاری رسمی غربی و شرقی شکل گرفت و نکته سوم نیز این بود که نویسندگان از نیروهای معتقد به اسلام و انقلاب اسلامی بودند.
البته علاوه‌بر 5 جریانی که قبل از انقلاب وجود داشت، کشورهای غربی و دانشگاه‌هایشان به‌خصوص آمریکا و انگلستان همچون کمبریج، هاروارد و حتی دانشگاه برکلی نیز وارد تاریخ‌نگاری ایران معاصر شدند، ضمن اینکه عده‌ای از ایرانیانی که ادبیات یا علوم سیاسی خوانده بودند به اروپا و آمریکا پناهنده شده و در اختیار غربی‌ها قرار گرفتند و ازاین‌رو 6 جریان در برابر یک جریان اسلامی تشکیل شد که البته بیشتر در بیرون از مرزها فعال بودند.
در سال‌ 1358 که اولین متن تاریخی برمبنای اصول اسلامی منتشر شد، کتاب تاریخ سیاسی معاصر «دکتر سیدجلال‌الدین مدنی» بود که به‌صورت درسنامه برای دانشکده نظامی نوشته و بعدا تکمیل و توسط انتشارات اسلامی منتشر شد.
 از همان زمان شخصیت‌هایی همچون مرحوم حجج‌الاسلام علی دوانی، علی ابوالحسنی، محمد شریف‌رازی، عبدالرحیم عقیقی‌بخشایشی و روح‌الله حسینیان وارد تاریخ‌نگاری انقلاب اسلامی یا تاریخ معاصر شدند و هرکدام در حد خود آثاری منتشر کردند که قابل‌توجه است.
بیشترین کار را به‌صورت پراکنده در این عرصه مرحوم حجت‌الاسلام سیدهادی خسروشاهی انجام داد که ایشان هم در نشریات خود یعنی فصلنامه «تاریخ و فرهنگ معاصر» و هم در نشریه «بعثت» و کتب مختلف خدمات قابل‌توجهی داشته و حتی 10 جلد مجموعه بیانیه‌های علمای معاصر را چاپ کرد.
البته در آن مقطع اتفاقاتی افتاد که تاریخ‌نگاری آن‌گونه که در ابتدای سال 58 بود، غیرممکن شد؛ چراکه جریانات و توطئه‌های گروهک‌های چپ و راست، اغتشاشاتی را در سال‌های 59-58 ایجاد کرد و بعد از آن نیز دوران دفاع مقدس به وجود آمد که سبب شد بیشترین نیروهای ما در جبهه و جنگ یا پشتیبانی جنگ حاضر شده و مشغولیات آن‌گونه داشته باشند.
 بنابراین ما تاریخ‌نگاری را به‌شکل جدی از سال 70 آغاز کردیم؛ لذا حدود 16-15 مرکز اسنادی یا تاریخ‌نگاری براساس اسناد داشتیم و این برخلاف رویکرد گروه‌های دیگر بود که بدون سند تخیل می‌کردند و صرفا تحت‌تاثیر اسناد آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها، جنبه ضداستعماری و دخالت‌های غربی‌ها در ایران گفته نمی‌شد و فقط خدمات آنها یادآوری می‌شد.
بعد از انقلاب مراکز اسنادی در اختیار ما قرار گرفت که به‌‌عنوان مثال فقط در مرکز اسناد دیپلماسی وزارت امورخارجه، 53 میلیون سند داریم که بخش اندکی درباره صفویه و قاجار است و بقیه آن عمدتا درباره دوران پهلوی اول و دوم است.
همچنین مرکز اسناد کتابخانه مجلس شورای اسلامی از زمان مشروطه تا انقلاب 12 میلیون برگ سند دارد که البته برخی خریداری شده و تعدادی از نامه‌ها و اسناد مربوط به مجلس است، از سوی دیگر مرکز اسناد وزارت اطلاعات که مربوط به ساواک بوده، حدود 53 میلیون برگ پرونده دارد. همچنین اسناد دادگستری و اسناد ریاست‌جمهوری که اسناد مهمی است، متاسفانه انتشار آن متوقف شد و بعد از انقلاب مجموعا 43 جلد بیشتر منتشر نشد، درصورتی‌که کمک زیادی به تاریخ‌نگاری از زمان مشروطه تا انقلاب کرده و مواردی که منتشر شده، قابل‌اعتماد و قابل‌رجوع است.
البته متاسفانه اسناد ارتش، نیروهای نظامی، انتظامی، ژاندارمری و شهربانی منتشر نشد اما بخشی از آن در اختیار مرکز اسناد انقلاب اسلامی قرار گرفته و از آن طریق به بازار آمده است.
 اسناد دربار نیز حدود 2.5 میلیون برگ بود که در دست موسسه مطالعات تاریخ معاصر است و تعداد قابل‌توجهی اسناد نیز در اختیار حوزه هنری سازمان تبلیغات است؛ بزرگ‌ترین خدمت آنها نیز چاپ اسناد لژ بیداری در 5 جلد بوده است.
از سوی دیگر اسناد آستان قدس رضوی را به شکل پراکنده داریم که در نزد افراد نیز اسنادی موجود است. بنابراین بخش قابل‌توجهی از اسناد به عرصه تاریخ‌نگاری درآمد اما نکته قابل‌تامل این است که ما در زمان شاه و تا سال 57، در سازمان اسناد ملی تنها 50 هزار برگ سند داشتیم که بعد از انقلاب به 420 میلیون برگ سند قابل‌استفاده رسیده است که البته این مساله در شهرهای اصفهان و تبریز نیاز به تقویت دارد.
مبدا ما برای تاریخ‌نگاری مشروطیت است، چراکه تغییرات و ایجاد جریانات فکری از زمان مشروطیت شروع شد و اگرچه مقدمه آن از زمان فتحعلی‌شاه است که ارتباط با غرب و اولین جریانات فراماسونری را نیز در آن دوره داریم اما روند حرکت در دوران ناصرالدین‌شاه به نقطه‌ای رسید که ما اولین تشکیلات رسمی فراماسونری را در آن مقطع داشتیم و میرزا ملکم‌خان آن را با عنوان فراموشخانه راه‌اندازی کرد که البته با مبارزه و مخالفت ملاعلی کنی، عالم برجسته پایتخت منحل شد.
بلافاصله بعد از این اتفاق، مجمع آدمیت توسط عباسقلی‌خان قزوینی از طرفداران و مریدان میرزا ملکم‌خان تشکیل شد؛ بنابراین از زمان مشروطه تا کودتای انگلیسی سوم اسفند 1299 دوره جریان تاریخی اول و از زمان کودتا تا 1320 و سقوط دیکتاتوری رضاشاه و اشغال ایران دوره دوم است؛ از سال 1320 تا 1332 نیز یک دوران آزاد با جو مناسب است که آن را به‌عنوان دوره سوم درنظر می‌گیریم که درواقع دوران شکل‌گیری مقدمات تحول است.
از سال 1341 تا 1357 نیز یک دوره دیگر است که براساس اسناد، خاطرات افراد، منابع آرشیوی یا کتابخانه‌ای، با بررسی و تحلیل و طبق نگرش نویسنده یا مورخ نوشته می‌شود.
گاهی از ما سوال می‌شود که آیا در تاریخ‌نگاری موفق بوده‌ایم یا خیر و تاریخ‌نگاری ما در چه وضعیتی است؟ در پاسخ باید گفت این موضوع در دو بخش جواب دارد؛ ما هنوز در مقدمه تاریخ‌نگاری انقلاب اسلامی و حتی تاریخ معاصر هستیم و حتی می‌توان گفت تاریخ‌نگاری انقلاب اسلامی هنوز آغاز نشده است، هرچند تاکنون بیش از 17 هزار لیست درمورد وقایع، رخدادها، جریانات، احزاب، گروه‌ها، رجال و موضوعات مختلف نوشته شده اما همه آنها مقدمه است، چراکه هنوز منابع کامل نیست اما در مقدمه موفق هستیم.
یکی از مسائل قابل‌تامل این است که تاریخ‌نگاری در اسلام هدف دارد و وسیله نیست و هدف آن نیز آگاهی، رشد، شناخت، انتقال تجربه، عبرت‌پذیری و ارائه الگوهاست و در قرآن 4 درس مربوط به تاریخ‌نگاری، بینش تاریخ، تاریخ‌پژوهی و هدف تاریخ را می‌توان به دست آورد.
مساله اول ارائه الگوهاست که انسان درکنار آرمان‌ها و معیارهایی که دارد، نیازمند الگو نیز هست، از این رو قرآن در این نقطه زندگی پیامبران و حتی شهدا، علما و متقین و شخصیت‌هایی همچون لقمان حکیم را بیان می‌کند که در عقل و دین یک انسان برجسته بودند یا سراغ مادر حضرت موسی و زن فرعون می‌رود.
دومین مساله که مورد اشاره قرآن است، موضوع تاریخ به‌عنوان مایه عبرت است که مایه آن افسانه، اساطیر و سرگرمی نیست، بلکه مایه عبرت است و در بین همه پادشاهان قرآن به سه، چهار مورد اشاره کرده است.
مورد سوم قرآن نیز توجه به ملل و اقوام گذشته است که اشاره می‌کند چطور به هلاکت رسیدند و چرا حکومت‌ها سکوت کرده یا جریانات به انحطاط افتادند.
بخش چهارم رویکرد قرآن نیز بیان دو راه حق و باطل است که تاکید دارد در جهان دو راه بیشتر وجود ندارد؛ یا حق یا باطل که از این رو بزرگان و تاریخ‌نگاران ما با این نگرش وارد تاریخ‌نگاری می‌شوند.
 نکته‌ای که گاهی مطرح می‌شود اما بیشتر به شوخی شباهت دارد، مساله بی‌طرف بودن در تاریخ است، درحالی‌که معنی ندارد؛ انسان یا به طرف فجور یا تقوا می‌رود و این ناشی از فطرت انسان است.
به‌طور مثال مگر می‌شود درباره مهاتما گاندی یا جنایات انگلستان در هندوستان بی‌طرف بود؟ حتی اگر مسلمان نباشید نمی‌توانید بی‌طرف باشید، چراکه تاریخ از انسانیت جدا نیست.
 بنابراین در انقلاب اسلامی نیز ما بر مبنای اسلام، قرآن و سیره و سنن اهل بیت(ع) تاریخ‌نگاری می‌کنیم. از این رو رکن اول اسلام و قرآن و رکن دوم مبانی اندیشه حضرت امام است، چراکه نظریه‌پرداز و موسس جمهوری اسلامی امام خمینی است که در جایگاه یک مرجع تقلید، فیلسوف، عارف، مفسر قرآن و محدث و انسان مجاهد و مبارز قرار دارند؛ رکن سوم نیز قانون اساسی است و بر همین مبنا خطا و درستی افراد عمل طبق معیار قانون اساسی است.
 البته ما یک خط‌کشی دیگر نیز داریم که تحت‌عنوان مدافعان انقلاب و معارضان انقلاب مطرح است، لذا اولین معارض انقلاب، استعمار غرب خصوصا مثلث آمریکا، انگلیس و اسرائیل است که به همین دلیل ما ابتدا باید استعمارشناسی داشته باشیم اما آنچه در انقلاب مغفول مانده بحث استعمار است.
ما شاهد یک استعمار کهنه با رویکرد اشغالگری مانند انگلستان در هندوستان بودیم که بیشتر نظامی بود و رویکرد دیگر آن نیز استعمار نو بوده که از زمان جنگ جهانی اول شروع می‌شود و حکامی را بر منطقه حاکم می‌کند که در این زمینه می‌توان به جریان فراماسونری، بهائیت و صهیونیست اشاره کرد.
همچنین یک استعمار فرانو داریم که عمدتا شامل رسانه‌ها، دانشگاه‌ها و ابزار نوین تکنولوژی، رسانه‌ها و جنگ فرهنگی است.

مهم‌ترین نقطه ضعف تاریخ‌نگاری ما کجاست؟

آنچه در تاریخ‌نگاری بعد از انقلاب به‌عنوان ضعف مطرح می‌شود، این است که تاریخ‌نگاران ما نسل اول و دوم هستند و تازه شروع به‌کار کرده‌اند درحالی‌که تاریخ‌نگاری فراماسونری 200 سال و تاریخ‌نگاری شاهنشاهی 100 سال سابقه دارند اما جریان اسلامی به‌دلیل این خلأ 100 ساله بعد از مشروطه و به‌ویژه فاصله 50 ساله که در دوران پهلوی ایجاد شد، نه می‌توانستند خاطرات بنویسند و نه زندگینامه.
البته برخی میراث‌های خطی داریم که درحد لازم نیست و در مدارس ما تاریخ شاهنشاهی و غربی تدریس می‌شد که سبب شد شهید مطهری در کتاب «جامع التاریخ» از آن به‌عنوان یک فاجعه یاد کنند و ایشان به نقل از علامه اقبال لاهوری می‌گوید: «تاریخ به‌عنوان سومین منبع شناخت مطرح است و جامعه‌ای که از این منبع غافل باشد در جهان شناسی، جامعه‌شناسی و انسان‌شناسی دچار مشکلاتی می‌شود.»
یکی از تاریخ‌نگاران با انصاف در غرب «حامد آلگار» است که او از سال 42 در تاریخ ایران تحقیق می‌کرد و یکبار نیز به ایران دعوت شد و می‌خواست در ایران بماند و درباره انقلاب اسلامی و امام یک کتاب جدید بنویسد.
به ایشان گفتم ما دوستانی داریم که برای شما فیش‌برداری می‌کنند و کار را پیش می‌برند، چراکه ممکن است شما با 50 رساله و هزار سند مواجه شوید تا یک تاریخ مشروطه را بنویسید ولی این تاریخ کامل مشروطه نیست، لذا تاکید کردم این موضوع کاری نیست که یکی، دو روزه انجام شود و گاهی دو، سه نسل طول می‌کشد.
آیا می‌توان گفت اکنون همه‌چیز درباره امام خمینی منتشر شده است؟ قطعا خیر. بیش از 600 هزار نامه برای امام آمده که فقط شاید حدود 50-40 نامه از آن چاپ شده باشد، لذا عرصه تحقیق وسیع است.
حتی درمورد مشروطه حداقل 25 جلد کتاب خوب نوشته شده ولی هنوز هیچ‌یک از آنها تاریخ مشروطه را جامع مطرح نکرده است.
درحال‌حاضر ما حدود 20 موسسه تاریخ‌نگاری داریم که البته مشکل بودجه و گاهی مشکل سند و منبع دارند، با وجود این کارهای فاخری انجام دادند که یکی از آنها موسسه مطالعات تاریخ معاصر است.
 کتاب مشروطه سید مصطفی تقوی، کتاب تحولات اجتماعی ایران موسی نجفی و موسی حقانی و امثال آن کارهای قابل تقدیری است. موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی نیز 6 جلد روزشمار معاصر ایران براساس اسناد دربار منتشر کرده که 167 هزار سند آن برای دربار رضاشاه بوده است.
یک روزشمار جمهوری اسلامی هم منتشر شده که جلد یک و سه آن آمده و جلد اول از پیروزی انقلاب تا فروردین سال 58 و شامل 700 صفحه است. از دیگر کتب منتشرشده این مرکز نیز می‌توان به کتاب حزب توده از آغاز تا فروپاشی، کتاب سه‌جلدی سازمان مجاهدین خلق و کتاب احزاب ایران نوین، رستاخیز و... اشاره کرد که کتاب‌های خوبی است.

مواردی که قبل‌تر اشاره کردید یکی از نقدهای وارد به موسسات تاریخ‌نگاری است، چرا ما درباره تاریخ‌نگاری پس از انقلاب هنوز نتوانستیم اتفاقی رقم بزنیم، یعنی به‌طور مثال درباره حزب خلق مسلمان اقدامی کنیم، چراکه بخش مهمی از تاریخ انقلاب اسلامی است، تاریخ باید از پستوی کتابخانه بیرون بیاید و به صحنه زندگی مردم برسد و این کار صرفا به اقدام موسسات بازنمی‌گردد، بلکه رسانه‌ای هم هست، کمااینکه مستندهای شبکه منوتو درباره انقلاب 57 است و بخشی از تاریخ ما در آن روایت نمی‌شود یا اگر روایت شده تحقیقاتی در قالب کتاب‌های قطور بوده، لذا ما متاسفانه در این زمینه عقب مانده‌ایم، این نقدها را چقدر قبول دارید؟

توجه به سه موضوع در اینجا حائز اهمیت است؛ یک بخش از این مسائل تاریخی نشده‌اند و هنوز زنده است و بخشی که جریان است هنوز سیاسی است، مانند جریان آقایان شریعتمداری و بازرگان هرچند اشخاص فوت کردند، اما آن جریان ادامه دارد، لذا باید این تفکیک بین جریان سیاسی با تاریخ انجام شود.
اما در مورد شخص آقایان بازرگان، شریعتمداری، شهید رجائی و شهید بهشتی می‌توان کار کرد ولی جریان فکری آنها ادامه دارد، موضوع دوم این است که مورخ مسلمان نمی‌تواند روی تخیل و تصور خود کار کند و نیاز به سند دارد که اسناد منتشر نشده است.
ما عموما در مراکز اسنادی 7-6 نوع سند داریم که سند فرهنگی همیشه قابل‌استفاده است، سند دیگر قضائی است که عموما مربوط به تاریخ اجتماعی و بعضا خطرناک است. سند سوم اقتصادی است که همیشه قابل‌استفاده است و حتی به‌روز نیز قابل‌استفاده است؛ نوع دیگر سند دیپلماسی است که تشخیص این مورد که آیا تعارف دیپلماسی است یا سند دیپلماسی، قدری ثقیل است ولی تبعاتی در سطح بین‌المللی دارد.
همچنین یک نوع سند نظامی و انتظامی داریم که آن هم در یک حدی قابل انتشار است و تبعاتی دارد و نوع دیگر اسناد نیز نهایتا سند اطلاعاتی و امنیتی است که بیشتر می‌توان درباره آن اسناد نظر داد.
 از سوی دیگر مشکلاتی نیز وجود دارد، مثلا ممکن است سیستم اطلاعاتی بگوید این سند نباید منتشر شود و درسطح منطقه هم همین‌طور است، کمااینکه درحال‌حاضر اسنادی داریم که مربوط به دوران رضاشاه است ولی انتشار آن از نظر امنیتی برای ما مشکل ایجاد می‌کند.

این اسناد تاریخ مصرف ندارند؟

خیر، اسناد امنیتی همیشه اعتبار دارد، چراکه برای انتشار نیست بلکه کاربرد محرمانه، خیلی محرمانه، سری و به‌کلی سری دارد. مثلا برخی اسناد مربوط به دخالت‌های ایران در زمان شاه در مورد جمهوری آذربایجان و ارمنستان است که انتشار آنها اکنون برای ما مشکل ایجاد می‌کند. هرچند این مسائل به دوره محمدرضا شاه مربوط می‌شود و درباره جریانی است که ساواک در لبنان یا کویت ایجاد کرده اما طرف ما محمدرضا شاه را نمی‌بیند، بلکه ایران را مقصر می‌داند.
انقلاب اکتبر در روسیه تزار مربوط به سال 1917 بود اما اتحاد جماهیر شوروی اسناد روسیه تزار را درباره ایران منتشر نکرد و با اینکه اتحاد جماهیر شوروی سقوط کرد، اما یک سند درباره حزب عدالت، حزب کمونیست، فرقه کمونیست، 53 نفر، حزب توده، سازمان اکثریت یا افرادی که به آن وابسته بودند، منتشر نشد.
انگلستان از دوره قاجار عموما در کشورمان دخالت داشته و دارای افراد نفوذی و جاسوس بوده اما چرا اسناد را منتشر نمی‌کند؟ یا آمریکایی‌ها در این دوره فقط 4 سند منتشر کردند که البته آن اسنادی هم که منتشر می‌کنند، سند نیست و هیچ‌گاه این کار را نخواهند کرد.
البته آن اسناد اندک را نیز برای نشان دادن حسن‌نیت خود منتشر کردند؛ آیا اسناد کودتای 28 مرداد همان 4 سند است؟ جالب است که چندمورد هم در همان چند صفحه اندک با خط سیاه پوشانده‌اند؛ لذا این خاصیت سیستم اطلاعاتی است. اکنون اگر شاه روی کار بود، آیا همین اسناد ساواک منتشر می‌شد؟ قطعا خیر، چراکه نگاه امنیتی تاثیر دارد؛ بنابراین این معضل یا دغدغه نویسندگان، روزنامه‌نگاران و مورخان است.
در حال حاضر بنده یک‌سری سند درباره آقای شریعتمداری دارم که از آن حدود 900-800 سند منتشر شده و برخی مربوط به خاطرات افراد است که در آرشیو مطبوعات و صحبت‌های خود آقای شریعتمداری وجود دارد و یک‌سری نیز مشاهدات و تاملات بنده است، لذا در این حد می‌توانم بنویسم، اما کفایت نمی‌کند.
وقتی حزب توده را دستگیر کردیم، تعدادی اسناد منتشر شد، اما هنوز برخی اسناد امنیتی است که این بنابر تشخیص سیستم اطلاعاتی است؛ هرچند کوتاهی را نمی‌توان توجیه کرد و ما معتقدیم حداقل آن اطلاعات باید منتشر شود و این صحبت‌ها به این معنا نیست که اصلا سندی منتشر نشود.

چند درصد کم‌کاری در این زمینه قائل هستید؟

30 درصد مربوط به مسائل اطلاعاتی است و برای ارتش شاید 70-60 درصد منتشر نشده است.

کلیت تاریخ‌نگاری انقلاب را بیان می‌کنم که چنددرصد حاصل کم‌کاری مجموعه‌ها است؟

تاریخ شفاهی ما تاکنون 20 درصد موفق بوده که البته تاریخ جبهه و جنگ موفقیت بیشتری داشته است؛ اما اینکه چرا منتشر نشد، باید گفت خیلی از شخصیت‌های ما حاضر به بیان خاطرات نشدند، چراکه احساس می‌کنند ریا می‌شود یا غلو و اغراق می‌شود.
حتی خود بنده به دکتر شهیدی یا دکتر حسن حبیبی بسیار التماس کردم، ولی حاضر به بازگویی خاطرات نشدند و بیشتر علمای ما هم اینچنین هستند. یکی از دوستان به یکی از علما گفته بود خاطرات خود را بازگو کنید که ایشان در پاسخ گفتند «خاطرات من به اندازه ران یک جوجه دو روزه است!» درصورتی‌که آن فرد از زمان آشیخ عبدالکریم حائری تا انقلاب را به یاد داشت.
حتی مقام معظم رهبری از آقای فلسفی خواستند خاطرات خود را بازگو کند، چراکه حاضر نبود این خاطرات را بازگو کند. بنابراین مساله دیگر این است که برخی احساس نمی‌کردند ممکن است زود از دنیا بروند، درحالی‌که اگر شهید بهشتی می‌دانست شهید می‌شود، خاطرات خود را کامل می‌نوشت، لذا شهید رجایی، شهید باهنر و شهید مطهری که ازنظر مبانی معتقد بودند، خود را نمی‌دیدند، بلکه انتقال تجربه به جامعه را مدنظر داشتند.
مساله سوم نیز این است که عده‌ای سیاسی هستند و سیاسی فکر می‌کنند و معتقدند اگر خاطرات خود را بیان کنند ممکن است زیر ذره‌بین قرار بگیرند که این تفکرات غلط است. ازسوی دیگر برخی افراد نیز اعتماد نمی‌کنند، کمااینکه یکی از آقایان به ما گفت خاطرات مرا پس از فوت شدنم چاپ کنید، چراکه اکنون هجمه می‌کنند.
یک دلیل دیگر در ضعف تاریخ شفاهی این است که برخی به نوشتن عادت ندارند یا حافظه آنها کار نمی‌کند و با اینکه ممکن است بگوید بسیار حرف دارم، ولی یک‌ساعته حرف او تمام می‌شود، مگر اینکه همواره سوال بپرسید که دیگر شیر بی‌دم‌ویال می‌شود.
موضوع دیگر موسسات هستند که بودجه و نیروی محدودی دارند؛ درحالی‌که برای گرفتن خاطرات لازم است خودتان، زندگی‌ و دوستان و سیر تحصیل شما را بدانیم، درحالی‌که ما مواردی داریم که خاطرات را گرفته‌اند، اما خاطره نیست، چراکه مصاحبه‌گر باید خود تاریخ‌دان باشد.

نقد اول هم اینجا وارد است. اکثر موسسات بر روی تاریخ پهلوی و قاجار تمرکز دارند و از تاریخ بعد از انقلاب غفلت کرده‌اند.

آقای خسروشاهی 23 جلد خاطرات نوشت و در مجله هم مصاحبه‌هایی داشت، ولی ناگفته زیاد داشتند یا درباره مرحوم موسوی اردبیلی هیچ چیزی ندارد.

شخصیتی همچون موسوی خوئینی‌ها هفت حکم انتصاب از حضرت امام دارند و در برهه‌های مختلف تاریخی نقش‌آفرینی کردند، اما اگر روزی به رحمت خدا بروند، علامت سوال زیادی بعد از انقلاب باقی می‌ماند، چراکه سندنگاری هم نشده است.

اکنون مرکز اسناد انقلاب اسلامی بیش از 200 خاطرات منتشرنشده دارد، لذا جا دارد از آقای جواد منصوری که  مسئول پژوهش مرکز اسناد است، این سوال را بپرسید. البته حوزه هنری هم تعداد قابل‌توجهی سند دارد که منتشر نکرده است و یک علت این است که خاطرات ناقص بوده و بودجه چاپ ندارند.
ما اخیرا به دیدن آقای حداد عادل رفتیم؛ ایشان خاطراتی را حدود 12 سال قبل گفته بود، اما همواره گفته بود دست نگه دارید تا ببینیم چطور می‌شود! اخیرا گفت آنها را کنار بگذارید تا دوباره شروع به گفتن کنم. یا مورد دیگر این است که آقای بجنوردی خاطرات خود را بیان کرد و چاپ شد، اما ایشان نپسندید و دوباره داد آقای رنجبر کرمانی خاطرات جدید نوشت؛ آقای عزتشاهی هم خاطراتی بیان کرد و وقتی منتشر شد گفت ناقص است و دوباره نوشت، از این‌رو در این زمینه، تشخیص موضوع و دغدغه‌ها و نیروی کارآمد تاثیرگذار است و توافق با صاحب خاطرات نیز اهمیت دارد.
از موضوعات دیگری که باید اشاره کنیم، خاطره‌نویسی یا یادداشت‌نویسی در غرب است که به‌عنوان یک روش و عادت شده است، طوری‌که طرف 40 جلد کتاب و یک جلد خاطرات دارد، چراکه خاطره‌نویسی جزء زندگی است. یادداشت‌نویسی یا خاطره‌نویسی در کشورمان در دوره پهلوی به‌دلیل امنیتی و تبعات آن که بیشتر مربوط به ساواک بود، تعطیل شد و در بین شخصیت‌های اسلامی هم به همان دلایلی که بیان کردیم، وارد این حوزه نمی‌شدند.
یکی از موضوعات حائز اهمیت علم رجال این است که شخصیت‌شناسی می‌کند و به‌طور مثال حدیثی که نقل می‌کنند، می‌گویند این را چه کسی گفته است و او را بررسی می‌کنند و اگر اصطلاحا صحت شخصیت داشت، سخنان او را نه با یقین بلکه با علم درایت نگاه می‌کنند.
 مساله دیگری که در جامعه ما وجود دارد، جریانات بانام و بی‌نام است که این کار مورخ را سنگین می‌کند. جریانات بانام و نشان او را به تخصص می‌کشاند، به‌طور مثال اگر بنده بخواهم درباره حزب توده چیزی بنویسم، باید تاریخچه جریان چپ قبل از مشروطه تاکنون و وضعیت احزاب و گروه‌ها را بدانم و آنها را شخصیت‌شناسی کنم.
مثلا در این زمینه مطالعه درباره «نورالدین کیانوری» در سال‌های 1322 تا 1362 که دستگیر می‌شود، کار سنگینی است، چراکه من به اسناد کا. گ‌. ب دسترسی ندارم، ولی همان مبانی اندیشه و پیوستگی یا وابستگی این احزاب به اتحاد جماهیر شوروی مهم است، یا درباره احسان طبری نیز همین‌طور است؛ بنابراین ما نیاز به متخصصانی داریم که هم جریان و هم علم رجال را بدانند.

نمونه موفق در جریان‌شناسی داریم؟

نمونه موفق در جریان‌شناسی در بیان حزب توده است، چراکه هم معارض و هم مدافع زیاد داشت و از این‌رو دست ما درخصوص حزب توده باز است و به‌طور مثال خاطرات کیانوری مطالبی علیه حزب توده دارد که بسیار عالی است.

حزب توده در جامعه‌شناسی هم موفق است، چراکه نویسندگانی همچون بزرگ علوی آثار خوبی را منتشر کرده‌اند.

علوی علیه حزب توده کتاب‌های خوبی دارد و درمجموع منابع زیاد است.

 در تاریخ‌نگاری چه جریانی ضعیف بوده‌ایم؟

در جریان‌شناسی فراماسونری با اینکه دست ما پر است، اما ضعیف هستیم و فقط روی رجال می‌توانیم حرف بزنیم، اما اگر افرادی مبانی اومانیسم را بدانند، در اندیشه موفق هستند.

هنوز به‌جز کتاب دکتر رامین کتاب دیگری نیست؟

کتاب رامین هم آمیخته با اهداف ساواک و در بسیاری از موارد ساختگی است. زمانی که این کتاب منتشر شد، یکی از آقایان به آیت‌الله طالقانی می‌گوید چنین کتابی وجود دارد که ایشان می‌گوید کار ساواک است.
درواقع او منبع ساواک بود و در درگیری دو جریان فراماسونری آمریکایی و انگلیسی، آمریکایی‌ها ماسون‌های انگلیسی را مطرح و رسوا کردند؛ وقتی کتاب رامین منتشر شد، برخی گفتند فراماسون‌های انگلیسی می‌خواهند عوامل سازمان سیا را در ایران افشا کنند و اردشیر زاهدی و جمشید آموزگار و دیگران نگران هستند، لذا انتشار آن در درگیری و اختلافات است.
 آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها بعد از کودتا دوبار با هم تقابل پیدا کردند. یک‌بار سال 36 تا 49 بود که سال 40 علی امینی و بعد هم اسدالله علم آمد و توافق داشتند، لذا کتاب رامین برای سال‌های 46 تا 48 است که او منتشر کرده، اما اسامی برخی‌ها که آمریکایی هستند در کتاب او نیست.
بر این اساس موضوعاتی که در تاریخ‌نگاری داریم، یا مورخان مطرح می‌کنند یا موسسات انقلاب و بخشی مقید به اسناد و منبع هستند. البته در برخی موارد دست ما بسته است و ممکن است روزی اسناد بیشتری پیدا شود؛ مثلا درحال حاضر درمورد فرقان اسنادی نداریم و عجیب اینکه ساواک درباره فرقان پرونده ندارد، در‌حالی‌که آنها کتاب‌های 500 صفحه‌ای در سال‌های 55-54 منتشر می‌کردند، اما هیچ سندی درباره گودرزی و متحدین نداریم.

که البته آن هم چند خاطره پراکنده است.

بله. آن هم مربوط به افرادی است که بازجویی کردند یا برخی که از آنها جدا شدند و خاطرات بقیه تحلیل ایدئولوژیک است.

 آن هم البته می‌گویند مشاهدات شاگردان آقای موسوی خوئینی‌ها بوده است.

 این نکته را باید آقای موسوی خوئینی‌ها جواب بدهد.

 ایشان در برابر ادعاها تاکنون هیچ واکنشی نشان نداده‌اند.

بله، سه کتاب هم درباره این موضوعات نوشته و مساله مسجد و تفسیر ایشان مطرح شد اما عدم پاسخگویی ایشان باعث می‌شود مسائل در تاریخ مبهم بماند؛ یا به‌طور مثال مهندس توسلی دبیرکل نهضت آزادی از آبان 57 با آمریکایی‌ها مرتبط بوده اما هیچ نکته‌ای در این‌باره نمی‌گوید. در اسناد خود لانه‌جاسوسی داریم که مهندس بازرگان، دکتر سحابی به همراه مهندس توسلی به سفارت می‌روند با جاسوس سازمان سیا صحبت می‌کنند و آقای بازرگان می‌گوید شما اطلاع بدهید که ما موقعیت خوبی داریم و جبهه ملی و حزب ایران این موقعیت را ندارند و درواقع صحبتی با آن طرف می‌کنند.
وقتی قرار جلسه بعدی می‌گذارند دیگر دکتر یدالله سحابی نمی‌رود و فقط آقای بازرگان و آقای توسلی می‌روند و توضیح می‌دهند پیشرفت ما خوب است و با مراجع ارتباط داریم و گفته می‌شود از این پس آقای توسلی رابط ما با شماست و موضوعات ما را به آمریکا انعکاس دهید لذا ایشان به چنین جلساتی رفته و باید بیان کند؛ بنابراین باید این مسائل را بگویند اما خطا می‌کنند.
یک مساله دیگر نیز تاریخ‌نگاری برای نسل جوان است که سه بخش دارد و یک بخش شامل انتقال تجربیات است که باید به صورت کلاس باشد و آقایان حقانی، دکتر جواد منصوری، دکتر یعقوب توکلی یا دکتر موسی‌نجفی باید کلاس‌هایی داشته باشند و یک دوره تاریخ را بیان و خاطرات و تجربیات خود را بازگو کنند. لذا اگر بخواهیم تاریخ‌نگار نسل سوم و چهارم تربیت کنیم باید مسائل را انتقال دهیم.
کتب ما در سطوح اساتید قطور است اما برای جوانان یک قلم ادبی روان می‌خواهد و آگاهی تاریخی می‌تواند موضوع رمان و قصه نیز باشد به شرط آنکه رمان‌نویس مورخ باشد. کتابی به نام موریانه با موضوع کنفدراسیون و نفوذ ساواک وجود دارد که نوشته‌ بزرگ علوی است. او در این باره گفته بود پسر من با این‌ افراد کار می‌کرد و چندین بار به او گفتم اینها بازی می‌دهند و نهایتا این اتفاق افتاد.
یک کتابی هم سعید نفیسی به نام نیمه راه بهشت دارد که به جریان فراماسونری و اشرافیت در دهه 30-20 پرداخته است. درحال حاضر نیز کارهایی که آقای حسن‌بیگی درباره شب‌های ناسور نوشته، خوب است. اگر زندانی بوده باشید یا تاریخ پهلوی و ساواک را خوانده باشید، متن او را تایید می‌کنید.
اگر رمان و قصه به ارائه اطلاعات بپردازد نقش بسیار موثری در بیان تاریخ دارد. به همین خاطر باید از ابزار رمان و قصه استفاده کنیم. همین نکته درباره‌ نمایشنامه و فیلمنامه‌ها نیز وجود دارد و باید بتوانیم آنها را در راستای بیان تاریخ به‌کار گیریم اما متاسفانه فیلمنامه‌ها را کسانی می‌نویسند که سواد و بینش تاریخی ندارند و با عجله یک مطالبی را می‌نویسند.
مدتی برای مطالعه فیلمنامه‌های تاریخی به صداوسیما می‌رفتیم و 600 صفحه را مطالعه می‌کردیم اما حتی 5 صفحه مطلب تاریخی نداشت و داستان به صورت درام پیش می‌رفت درحالی که برای نگارش یک فیلمنامه، نویسنده باید مورخ باشد یا اینکه با نظارت یک مورخ فیلمنامه نوشته شود و بعد مطابق آن عمل شود و حتی لازم است بازیگرانی که بازی می‌کنند، شخصیت را بشناسند.
یکی دیگر از اقشار برای بیان تاریخ روزنامه‌نگاران هستند؛ در روزنامه‌نگاری سه نوع انتقال تاریخ وجود دارد؛ یکی مصاحبه است؛ البته برای بیان سوالات و شبهات تخصص لازم است؛ سوالات سپس باید در اختیار مورخ قرار گیرد که او نیز باید مسلط باشد تا مستند بودن جواب‌ها و ارجاعات را مشخص کند. نوع دیگر انتقال تاریخ مقالات کوتاه هستند که البته نوشتن آن دشوار است؛ به این صورت که در یک صفحه باید به‌گونه‌ای درباره یک شخصیت بنویسیم که خلاف واقع، اغراق و تحریف نباشد و تمام صحبت‌ها مستند باشد و منابع و ماخذ ارائه دهیم.
تاریخ برای همه اقشار جامعه مهم است اما تاریخ اول برای سیاستمداران است. به تعبیر شهید مدرس تاریخ و سیاست غیرقابل انفکاک است؛ اگر مورخ سیاست نداند نمی‌تواند تاریخ بنویسد و اگر سیاستمدار تاریخ نداند نمی‌تواند کار کند؛ این اصل کلی در همه‌ زمان‌هاست اما در عصر حاضر نمود بیشتری دارد چراکه در تاریخ ما یک پیوند مرئی و نامرئی با استعمار برقرار است و این دشمن‌شناسی و استعمارشناسی نیاز به بصیرت دارد.
 مطالبی که امام در سخنرانی‌ها، کشف الاسرار و اواخر عمر خود بیان کرده‌اند را می‌توانیم مستندسازی کنیم. امام در این باره ‌فرمود: «من مجلس دوره‌ رضاشاه را دیده‌ام، دوره‌ محمدرضا شاه را نیز دیده‌ام.» به همین دلیل ایشان به‌خوبی رجال را می‌شناخت. شخصی کتابی به ایشان داد و گفت کتاب ناجوری است؛ امام کتاب را خواند و گفت این اثرِ علی دشتی و نثر اوست؛ یعنی شناخت امام تا این حد بود.
برای شناخت تاریخ باید نیمه‌ پنهان آن را نیز مشاهده کرد که این کار نیاز به بینش و نگرش دارد. یکی از مشکلات فعلی ما در دانشگاه‌ها این است که بعضا اساتید این حوزه بینش لازم را ندارند و تصویری که از رضاخان ارائه می‌دهند منهای انگلیس، لژ بیداری و حضور جواسیسی همچون اردشیر ریپورتر یا ارنست است؛ یعنی صرفا می‌گویند رضاخان یک مقدار دیکتاتور بود و تریاک هم می‌کشید؛ درحالی که این همه‌ خصلت رضاشاه نیست و نیمه‌ پنهان او را نشان نمی‌دهند.
یا برای مثال زمانی که فروغی را منهای فراماسون بودن و خاندانِ وابسته‌ او نشان می‌دهیم یک تصویر شاهنامه‌نویس و ادیب از او در می‌آید که تا حدودی فلسفه‌ غرب می‌داند و یک مترجم توانمند است که کتاب دکارت را ترجمه می‌کند اما وقتی ارتباطات پیچیده‌ او را می‌بینیم، متوجه می‌شویم درواقع شخص دیگری است. این معضل به دانشگاه‌های ما نیز مرتبط است که برخی از اساتید استعمارشناسی و بصیرت به معنای واقعی ندارند و با تدریس خود، جوانان را به غرب نزدیک‌تر می‌کنند.
به آیت‌الله مدرس می‌گویند چرا با رضاخان بد هستید؟ می‌گوید: «او دزد خانگی است؛ اگر انگلیس او را رها کند من او را آدم می‌کنم و از او استفاده می‌کنم؛ اما تا زمانی که با انگلیس‌هاست، نمی‌توان با او کار کرد.» این بینش مدرس است؛ درحالی که همان زمان، عده‌ای از رجال سیاسیِ سالم، فریب رضاخان را می‌خوردند و جزء مشاوران او می‌شدند و تازه در دهه‌ 20 می‌فهمیدند قضیه از چه قرار است. موسسات فعلی ما دغدغه‌ نسل جوان را ندارد؛ البته اشکال در موسسات نیست بلکه مشکل در عدم مدیریت فرهنگی کلان است؛ برای مدیریت کلان باید یک طرح 10، 20 و حتی 50 ساله ارائه شود. گام دوم که مقام معظم رهبری مطرح کردند نیاز به کار کردن همزمان جامعه‌شناس، روانشناس، ادیب و مورخ، اقتصاددان دارد تا مشخص شود 1450 کجا هستیم؛ اما اگر این رویکرد مشترک نباشد، هر کسی کار خود را می‌کند و مانند جزیره‌های منفک از هم عمل می‌کنند.
 درباره موسسات نیز همین‌طور است؛ برای مثال مرحوم حسینیان طرحی را مبنی‌بر تاریخ‌نگاری و پرداختن به مسائل تاریخ تهیه کرده بود که بیش از 200 صفحه بود و در آن حدود 3-2 هزار موضوع مطرح شده بود؛ البته آن کار شخصی نبود و به صورت جمعی تهیه شده بود اما به‌عنوان دستورالعمل توسط او مورد استفاده قرار می‌گرفت. نکته مهم‌تر اینجاست که دو بازوی علمی جامعه‌ ما یعنی حوزه و دانشگاه از تاریخ بی‌خبر است. درحال حاضر 96 دانشکده، رشته‌های تاریخی دارند اما تولیدی در این باره ندارند مگر آنکه پایان‌نامه‌ای در این‌باره بدهند. اما به‌طور کلی حوزه و دانشگاه به حوزه‌ تاریخ وارد نمی‌شود؛ چراکه بینش سیاسی، امنیت و اقتدار ملی، وحدت ملی و فرهنگ ملی را در نظر ندارند.
دانشگاه برکلی و کمبریج تاریخ می‌سازند و به‌گونه‌ای درباره‌ ما می‌پردازند که منافع انگلیس محفوظ باشد. آمریکایی‌ها و فرانسوی‌ها نیز به شکل‌های دیگر به این امر ورود می‌کنند؛ در فرانسه روی جامعه‌شناسی معاصر ایران کار می‌کنند. یا یک کتابی در آمریکا که تحت عنوان امر به معروف‌ونهی از منکر در دو جلد منتشر شده یا با همکاری انگلیسی‌ها و آمریکایی‌ها دایره‌المعارف نوین اسلامی منتشر شده که 4 جلد است و ترجمه هم شده است. لذا بر همین اساس گفته می‌شود دانشگاه ما، بیگانه از فرهنگ و جامعه است.
انتظار از دانشگاه‌های ما این بود که نه‌تنها تاریخ ایران در دوره‌ قبل از اسلام، بلکه تاریخ پس از اسلام و معاصر و تاریخ خاورمیانه و جهان اسلام را نیز بنویسند؛ حتی درباره‌ آمریکا دانشگاه ما باید کتاب بنویسد تا ماهیت و هویت آمریکا بیان شود. حوزه‌های علمیه نیز به همین صورت باید عمل کنند. البته وظایف این دو بازو یعنی حوزه و دانشگاه به معنای تبرئه موسسات نیست. دو بازوی علمی جامعه حوزه و دانشگاه است. حال سوال دیگر این است که وحدت حوزه و دانشگاه به کجا رسید؟ سوژه‌هایی که در این‌باره مطرح می‌شود، در حد متعارف خوب است ولی نقص آنها را نباید نادیده گرفت. این نقص باید بخشی از مطالبات جامعه‌ ما باشد.
این درحالی است که گاهی نقد، مساوی نفی در نظر گرفته می‌شود که این غلط است؛ نقد هم تایید و تجلیل است و هم بیان نواقص؛ زمانی که می‌گوییم خطا وجود دارد، منظور انحراف نیست؛ خطا و انحراف دو مقوله‌ جدا هستند. باید نقد را هم تعریف و هم تبدیل به سنت کنیم.
در همین باره امام در پیام خود بیان کرد نقد، لطف خداست که به جامعه داده شده است. در صورتی که براساس اخلاص و سلامت و در راستای بیان موضوع باشد و نه تخریب شخصیت. ممکن است فردی پیدا شود که اهل نماز و عبادت است ولی در عین حال دوستدار آمریکا باشد؛ در نتیجه باید جریان وابستگی به آمریکا نقد شود تا شیطنت و استعمار آمریکا معلوم شده و آن فرد به طرف آمریکا نرود.

* نویسنده: معین رضیئی، روزنامه‌نگار