به گزارش «فرهیختگان»، مجموعه مقالات علم، مرز بیپایان خلاصـــه دیـــدگاههای کـــــــارشــناسی متخصــصان حـــــــــوزه ســـــیــــاستگذاری عــــلموفنــــاوری درخصـــوص آینده تحقیقات و پژوهشهای علمی است که «فرهیختگان» بخشهای مختلف آن را هر روز در همین ستون منتشر میکند.
نگاه بیشتر به جریان تحقیقات به جای نتیجه نهایی، موضوعات مختلف را عمیقتر به بحث میکشاند؛ مشکلات از کجا ناشی میشوند؟ و اینکه چه کسی این مشکلات را بهوجود میآورد، یکی از سوالات برآمده از جامعه است. اینکه چرا جامعه را به این شکل سازماندهی میکنیم هم جزء مسائلی است که بهوجود میآیند. بهعنوان مثال، به جای گلایه از اینکه احتمال این وجود دارد که رانندگان کامیون با روی کار آمدن خودروهای خودران کار خود را از دست بدهند، چرا نباید از رانندگان کامیون سوال کرد که اولویتهای آنها برای فناوریهای نوین چیست؟ شاید ابعادی از کار آنها وجود داشته باشد که بتوان آنها را خودکار و اتوماتیک کرد. نمونه دیگر، این میتواند باشد که از جامعه بیماران درباره نوع تغییراتی سوال کنیم که بعد از انجام ویرایش ژنوم انتظار دارند روی شرایط و وضعیت آنها اثر بگذارد. چنین تعاملاتی بین علم و جامعه، مشارکت تحقیقاتی را از طرح پرسشهای اساسی درباره هویت، تعلق و احساس اجتماعی بازمیدارد.
«علم، مرز بیپایان»، علم را بهعنوان منبعی از دانش جدید به تصویر میکشد که برای سازگاری و پیشرفت دیگران دستبهدست شده است. اما «جاسانوف» معتقد است که این تصویر از علم بسیاری از روشهای درهم آمیخته را تصدیق نمیکند. دانشمندان در جامعه هستند و جامعه هم در علم حضور دارد، بنابراین، وجه اتصال استعاره از آن است که دوست داشتن بسیاری از مردم جامعه به معنای مناسب بودن آن نیست.
مشارکت قابل توجه
به گفته محمود فاروق، دانشیار و مدیر کنسرسیوم علوم، سیاست و نتایج و دانشیار بالینی مدرسه آینده نوآوری در جامعه در دانشگاه ایالتی آریزونا، مشارکت عمومی بخشی از مباحث 75 سال گذشته یا پرسشی مبنیبر این نبود که علم چگونه میتواند هم برای جامعه و هم همراه جامعه نوآوری داشته باشد. این مستلزم گفتوگو در ابتدای فرآیند علمی است نه در پایان آن که پژوهش تقریبا به پایان رسیده است.
«فاروق» اینگونه عنوان میکند که اگرچه بوش از مشکلات پیشآمده در نوآوری مطلع است، سیستمی که او در پروژه علم، مرز بیپایان تشریح کرده، مسیری خطی از علم تا جامعه است که وارد کردن جامعه را به علم دشوار میکند. ASU در مقابل این دیدگاه، روشی را پایهگذاری کرد که در آن، دانشگاهها، مراکز علمی و اندیشکدههای غیرحزبی برای مشارکت و همکاری آغاز این مسیر دورهم جمع میشدند و نهتنها در ابتدای کار، بلکه تا پایان هم حضور داشتند و به موضوعاتی چون زبالههای هستهای، تغییر اقلیم، ویرایش ژنی، وسایل نقلیه خودکار و آینده اینترنت پرداختند. اگرچه این شبکه ایجادشده ازطریق ابتکار عمل بهکارگرفته شده ضعیف باقی مانده، اما یک مدل مقایسهپذیر و قابل تکرار از چگونگی تعامل با جوامع در آغاز فرآیندهای علمی و برخلاف زندگی آیندهای است که دانشمندان خلق میکنند.
«فاروق» میگوید: «زمانی که ما جامعه را در مرکز قرار میدهیم، با مشکل متفاوتی روبهرو هستیم که سعی میکنیم آن را حل کنیم و اینجاست که مکالمات تغییر میکند. چنین مکالماتی به نفع تمام حزبهای درگیر ازجمله دانشمندان تمام میشود. آنها پرسشها و راهکارهایی را شناسایی میکنند که پیش از این مورد توجه قرار نمیگرفت، استدلالهای جدیدی را برای سرمایهگذاری در پژوهش ارائه میدهند و ارزش و قابلیت پژوهش را بهتر نشان میدهند. نتیجه حاصل شده بیشتر از تولید مشترک دانش است. این درواقع، تغییر در فرهنگ موسسات است.»
توانمندسازی عمومی
«کریستین دورگلو» رئیس و مدیرعامل انجمن مراکز علموفناوری معتقد است که چالش کلی، اطمینان از این موضوع است که افراد از طریق علموفناوری، مأموریت بیشتری در دستیابی به اولویتها دارند. به گفته «دورگلو»، دولت فدرال تصمیمی جدی برای راهاندازی زیرساختهای پژوهشی در فضای دانشگاهی دارد تا از این طریق از تجاریسازی حمایت کند. اما در این بین، تصمیمات محدودتری برای ساخت مدلهایی وجود داشته که برای مشارکت مردم در نوآوری و ایجاد فرصت مثمرثمر بوده است.
* مترجم: ندا اظهری