تاریخ : Wed 03 Feb 2021 - 09:10
کد خبر : 51172
سرویس خبری : فرهنگ و هنر

نقد ساختاری منافقین یا هوایی تازه در سینمای مهدویان؟

مجتبی اردشیری:

نقد ساختاری منافقین یا هوایی تازه در سینمای مهدویان؟

در کلیت ماجرا، «شیشلیک» می‌توانست فیلم کامل‌تری باشد اگر ظرف و مظروف، از یک جنس بودند. در فیلمی که ساختار نگارشی‌اش به سینمای مهدویان نمی‌خورد، حتی همان فوکوس کردن و لانگ‌شات به کلوزآپ‌های دوربین هم توی ذوق می‌زند و از قواره فیلم خارج است.

نگاهی به فیلم «شیشلیک»

به گزارش «فرهیختگان»، مجتبی اردشیری، منتقد طی یادداشتی در روزنامه «فرهیختگان» نوشت: نخستین خبر متعجب‌کننده‌ای که از «شیشلیک» منتشر شد و همکاری محمدحسین مهدویان با امیرمهدی ژوله را رسانه‌ای کرد، حالا به پاشنه‌آشیل فیلم تبدیل شده است. کمدی اجتماعی جدید ژوله، از یک منظر یکی از استخوان‌دارترین و شناسنامه‌دارترین آثار چند دهه اخیر این حوزه است که تلاش می‌کند به‌مدد جغرافیا و زمان مشخصی که رخدادهایش را یک‌به‌یک پیش می‌برد، واگویه یک گروتسک تلخ باشد. از دیگرسو اما تمام قابلیت‌های نهفته در نوشته، در شکل اجرا متبلور نمی‌شوند و با استیلای نگاه مهدویان، به‌نوعی شعارزدگی و نمادگرایی محکوم‌شده، تبدیل می‌شوند که آورده اجرایی خاصی را نصیب فیلم نمی‌کنند.

«شیشلیک» در تمام لحظاتی که به جغرافیای رئالیستی و آدم‌های برآمده از متن خود وفادار مانده، توانسته میخ خود را در فهم مخاطب و این‌همانی ذهنی او، محکم بکوبد و درست در لحظاتی که این رئالیسم تند به ابزاری برای دریچه اطمینان مخاطب کوچه‌وبازار تبدیل می‌شود، به زیاده‌گویی و بی‌تاثیری می‌افتد.

غایت فیلم قرار است تمسخر آرمانگرایی‌های فردی برآمده از محیط باشد برای کسانی که سبک زندگی و جهان‌بینی‌شان چنین تفکری را تاب نمی‌آورد. سکانس طلایی «خانم میزل شگفت‌انگیز»، حالا اینجا در «شیشلیک» هم تکرار می‌شود با این تفاوت که فیلم مهدویان نتوانسته مقدمه تراژیک و رئالیستی را برای خلق این سکانس فراهم کند. مخاطب تا پیش از این سکانس که یک‌سوم پایانی اثر رقم می‌خورد، هنوز نتوانسته دنیای شوخی و جدی فیلم را از یکدیگر تمییز دهد و این دقیقا به‌دلیل همان پاشنه‌آشیلی است که در ابتدا به آن اشاره کردیم: مواد خام و اولیه ژوله در دیگ مهدویان. اگر به فیلمنامه باشد، با یک اثر اجتماعی تند، مطالبه‌گر و منتقد مواجه هستیم که بی‌اغراق، نمونه‌های مشابه چندانی در چهار دهه اخیر نداشته است: تلاش برای به سخره گرفتن باورهای عامیانه‌ای که سال‌ها از زبان برخی مسئولان به مردم دیکته شد، تصویری که فیلم از این مدیران کلان به مخاطب ارائه می‌دهد، دیوارنوشته‌هایی که روزگاری به‌صورت کاملا جدی درصدد رسوخ به خانواده‌ها و فرهنگ ایرانی بود، دورویی و تزویر برخی مدیران، تلاش برای دیکته کردن منویاتی که نه بویی از علم و دانش روز برده و نه خردجمعی با آن همراه و موافق است، نقد درون‌سیستمی آموزش‌وپرورش که طی چندین سال، چنین برخوردهایی را با دانش‌آموزانش در مسیر فرهنگ‌سازی به‌جا می‌آورد و هجو بنیان آموزش خانواده که روزگاری به‌عنوان راهکارهای زندگی بهتر تدریس و آموزش داده می‌شد، تنها بخش‌هایی از صراحت‌هایی است که فیلم با زبان اشاره و غیرمستقیم به آنها ورود کرده است. پیرنگ‌هایی که فیلم برخلاف برخی آثار مشابه، گذرا از کنار آنها عبور نکرده و استمرار آن را تا لحظات پایانی فیلم در جریان اصلی قرار داده است.

در همین سیستم، تلاش برای ورود به رئالیسمی شعاری، تا حدودی مذبوحانه می‌نماید. اینکه فیلم در راستای این عملکرد درخشان خود در برخی سکانس‌ها، تا حدودی به شوخی‌های کوچه‌بازاری و البته جنسی نزدیک می‌شود، تنها ساحت انتقادی آن را خدشه‌دار می‌کند. به همین دلیل است که برخی سکانس‌های اضافه مانند آتش گرفتن پارچه حجله آقاجان (جمشید هاشم‌پور) یکی از اینهاست و البته صحنه‌های به آغوش کشیده شدن دو مرد که احتمالا پس از صحنه رقصیدن آنها در «هزارپا»، بهانه خوبی برای حمله‌کنندگان به فیلم خواهد بود.

به دیده خوش‌بینانه بخواهیم نگاه کنیم، «شیشلیک» ادامه همان مسیری است که مهدویان با «لاتاری» به آن ورود کرده بود. گل‌درشت کردن معضلات و فاصله طبقاتی مردم حاشیه پایتخت. گرچه در این مسیر، کمی جلوتر از «لاتاری» گام برمی‌دارد و می‌تواند هم چاشنی کمدی خود را بیشتر کند و هم دغدغه‌های این طیف را از نگاه فردی و سلیقه‌ای خارج کرده و به یک خردجمعی کلان برسد. هرچند برای نخستین‌بار در کارنامه سینمایی‌اش، داستانش را با زبان سمبل و نماد تعریف می‌کند و همین سبب می‌شود مخاطب عامی که به انگیزه تماشای یک فیلم صرفا کمدی ورود کرده، به‌جز همان شوخی‌های کوچه‌بازاری، چندان با دنیای نمادگرا و شبه‌فانتزی اثر ارتباط برقرار نکند؛ حقیقتی که می‌توان زمزمه‌های آن را از زبان فیلم‌بین‌هایی که در نخستین روزهای جشنواره به دیدنش نشسته‌اند، به وضوح شنید.

البته با توجه به سابقه سینمایی مهدویان، می‌توان این فیلم را به‌نوعی ادامه‌ای بر همان نگاه همیشگی فیلمساز دانست؛ جایی که یونیفرم‌های کارکنان کارخانه پشم ایران، مخاطب را به یاد اعضای گروهک منافقین می‌اندازد که آن شکل رژه و شعارهای عجیب و پیروی محض و چشم‌بسته از رهبرشان که عقاید دستوری عجیبی داشته و خود نیز به آنها پایبند نیست، می‌تواند نمادهایی دیگر برای نقد گروهک منافقین، اندیشه‌ها و کاراکتر رهبرشان باشد که اینچنین دستمایه این گروتسک قرار گرفته است. همچنان‌که گیر کردن «هاشم» (رضا عطاران) در این زمین و گرا گرفتن از «احمد» (پژمان جمشیدی) که سعادت را در بیرون رفتن از آن سرزمین و حرفه به دست آورده، دیگر نشانه‌ای است که این احتمال را پررنگ‌تر می‌کند که «شیشلیک» در ادامه سینمای اعتراضی مهدویان، با انگاره‌های ایرانی و مبارزاتی ساخته شده و رویکرد تراژیک کار نیز به‌دلیل سرنوشت اعضایی است که انتخاب دیگری نداشته و به‌نوعی مجبور هستند در مسیر آبا و اجدادی‌شان، در این گروه حضور داشته و یک امکان ساده برای خیلی‌ها، در حکم آرمان و آرزویی بزرگ برای آنهاست. کمااینکه آن شیون‌ها و ترس‌های ساختاری برای اینکه یک دختر دبستانی، نام «شیشلیک» را بر زبان آورده نیز می‌توان موید رگه‌های انقلابی در ساختار منافقین باشد که سرکوب و پنهان‌کاری، مولفه نخست رهبر و اعضای آن است و کسی حق عدول از آنها را ندارد.

در کلیت ماجرا، «شیشلیک» می‌توانست فیلم کامل‌تری باشد اگر ظرف و مظروف، از یک جنس بودند. در فیلمی که ساختار نگارشی‌اش به سینمای مهدویان نمی‌خورد، حتی همان فوکوس کردن و لانگ‌شات به کلوزآپ‌های دوربین هم توی ذوق می‌زند و از قواره فیلم خارج است. به همین دلیل ماهیت نهایی اثر، نه وامدار رویه دیگر ژوله در نوشتن است و نه اتصالی چندان آشنا به سینمای مهدویان؛ چیزی بین این دو که از قضا، دوست‌داشتنی از آب درآمده است.

درمورد بازی‌ها به‌جز «وحید رهبانی» و «پژمان جمشیدی»، دیگر بازیگران همان همیشگی بودند و ابتکار چندانی از آنها مشاهده نشد. سیاست همیشگی مهدویان در استفاده از بازیگران چهره و البته گیشه‌پسند، در این اثر هم تکرار شد. تدوین، چهره‌پردازی، فیلمبرداری و البته موسیقی از دیگر اتفاقات خوب «شیشلیک» است که احتمالا از چشم داوران دور نخواهد ماند.