تاریخ : Thu 21 Jan 2021 - 00:27
کد خبر : 50645
سرویس خبری : نقد روز

باخت حداکثری

ترامپ درباره ایران چه ایده‌هایی داشت؟

باخت حداکثری

در شماره امروز «فرهیختگان» مروری خواهیم داشت بر مهم‌ترین آرزوهایی که ترامپ و تیم وی برای ایران و در قالب فشار حداکثری در سر داشتند و ناکام ماندند.

  به گزارش «فرهیختگان»، ساعت 12 ظهر دیروز 20 ژانویه (اول بهمن‌ماه) دوران ریاست‌جمهوری دونالد ترامپ بالاخره به پایان رسید و چهار سال رویاپردازی او و تیمش برای ساقط کردن ایران خاتمه یافت. هرچند تیم رادیکال اطراف وی در جریان شکست‌های پی‌درپی در مواجهه با ایران از تیم وی جدا شده بودند، اما بودند کسانی که تا آخرین لحظه برای برداشتن گامی بزرگ‌تر برای فشار به ایران تلاش کردند، ولی خب نشد و حالا این ایران است که مانده و ترامپ دوستان رادیکالش از قدرت کنار رفته‌اند. مایک پمپئو، برایان هوک، جان بولتون و چند تن دیگر در کاخ‌سفید و نتانیاهو، بن‌سلمان و بن‌زاید از حامیان خارجی رادیکالیسم ترامپ امروز ناامیدترین افراد هستند؛ کسانی که می‌بینند دوران سیاست فشار حداکثری ترامپ به پایان رسیده و نه‌تنها به آرزوهایشان نرسیده‌اند، که بعضا حداقل‌هایی از موفقیت نیز برای آنها وجود نداشته است. در شماره امروز «فرهیختگان» مروری خواهیم داشت بر مهم‌ترین آرزوهایی که ترامپ و تیم وی برای ایران و در قالب فشار حداکثری در سر داشتند و ناکام ماندند.

رژیم چنج

افرادی چون جان بولتون و نتانیاهو سال‌های سال آرزوی حضور یک فرد احمق و بی‌پروا در کاخ‌سفید را داشتند تا بتوانند از یک فرصت طلایی برای تحقق اهداف خود درمورد ایران بهره ببرند. با حضور ترامپ از سال 2016 این فرصت برای آنها ایجاد شد و پروژه‌های آنها یکی‌یکی روی میز قرار گرفت. واضح‌ترین هدفی که این تیم دنبال می‌کرد، رسیدن به نقطه پایانی یعنی ساقط کردن ایران بود؛ هدفی که پیش‌تر اوباما و روسای قبلی با روش‌هایی نرم‌تر ولی پیچیده‌تر موفق به تحقق آن نشده بودند و لذا فرصت برای تست ایده بولتون و نتانیاهو که فرارسید، آنها با نهایت سرعت در جاده فشار به ایران حرکت کردند. جان بولتون که چندین و چندبار در نشست‌های سازمان منافقین شرکت کرده بود و عملا یک پای ایده فشار برای براندازی شناخته می‌شد، در تیر 96 و در یکی از همین نشست‌ها گفت که سیاست‌های دونالد ترامپ باید به‌گونه‌ای باشد که ایران جشن 40 سالگی انقلاب خود را نبیند، این درحالی بود که همان روزها رکس تیلرسون، وزیر امور خارجه وقت آمریکا هم در جلسه استماع کنگره گفته بود دولت ترامپ سیاستش را کار با مخالفان داخلی ایران برای تغییر نظام این کشور قرار داده است. در این مسیر البته آن چیزی که آنها را بسیار امیدوار کرد، وقایع پاییز و زمستان سال 96 در شهرهای ایران بود. در جریان اغتشاشات آن روزها آمریکایی‌ها بسیار امیدوار شدند که حکومت ایران تضعیف و رو به سقوط بگذارد و در راستای همین راهبرد و تصور خام هم بود که در اردیبهشت 97 از برجام خارج شدند. تیم ترامپ پس از این خروج اعلام کرد سیاست فشار حداکثری را در پیش گرفته و تمام تلاش خود را کرد که با محوریت فشار اقتصادی و تکمیل آن با اقدامات حقوقی، رسانه‌ای و حتی نظامی به هدف اصلی خود برسد؛ اقداماتی که البته همه براساس طراحی صورت‌گرفته در دولت اوباما اما با پوشش کمتر و عریانی بیشتر عملیاتی می‌شد. جان بولتون در کتاب خاطرات خود که بعدها منتشر کرد، به‌صراحت گفت که «نتانیاهو مانند من به‌خوبی می‌دانست که «تغییر رژیم» بدون هیچ تردیدی، محتمل‌ترین راه برای تغییر دائمی رفتار ایران است. حتی اگر سیاست اعلام‌شده ترامپ هم تغییر رژیم نبود، اما این اتفاق قطعا می‌توانست درنتیجه افزایش فشار تحریم‌ها رخ دهد.» این پیش‌بینی و آرزو نهایتا پس از چهارسال تلاش و با به‌خدمت گرفتن تمامی توان‌های داخلی آمریکا و تمام آن ظرفیتی که در منطقه وجود داشت، بی‌نتیجه ماند و حالا در سال 2021 ایران درحال بازسازی اقتصادی و جان گرفتن است و جان بولتون، نتانیاهو و دیگران باقی مانده‌اند با ایده‌ای سوخته و ازدست‌رفته.

 به صفر رساندن فروش نفت ایران

زمانی‌که ترامپ و تیمش به این نتیجه رسیدند که بستن مسیرهای انتقال پول رسمی به‌تنهایی نمی‌تواند فشار قابل‌توجهی به اقتصاد ایران وارد آورد، که البته این تجربه را پیش‌تر و در پوشش برجام هم یک‌بار تست کرده بودند، نقطه تمرکز خود در سیاست فشار حداکثری را جلوگیری از صادرات نفت ایران قرار دادند. آنها در ابتدای کار برای جلوگیری از وارد آمدن شوک به بازار محدودیت‌های پلکانی برای خرید نفت ایران ایجاد کردند و در مرحله بعد با همکاری امارات و عربستان تلاش کردند جایگزین مناسبی برای نفت ایران به جهان معرفی کنند. نهایتا در فروردین‌ماه 1398 بود که آمریکا اعلام کرد هیچ‌کدام از هشت معافیت قبلی برای خرید نفت از ایران را تمدید نخواهد کرد تا فروش نفت صفر ایران محقق شود. در این مسیر البته این همه ماجرا نبود، چراکه چندی بعد و با علم به اینکه ایران درحال دور زدن تحریم‌هاست و فروش نفت ایران به صفر نرسیده است، اقدامی سخت‌تر و به تعبیر دقیق اقدامی نظامی چاشنی کار شد و یکی از نفتکش‌های ایرانی در تنگه جبل‌الطارق و توسط کماندوهای نیروی دریایی بریتانیا و به بهانه ارسال نفت برای کشور تحریم‌شده سوریه ازجانب اتحادیه اروپا توقیف شد. 13 تیرماه سال 98 بود که نفتکش گریس1 توقیف شد تا عملا پروژه نظامی کردن تحریم ایران کلید بخورد. این اتفاق پیام بزرگی هم برای ایران درپی داشت و هم مشتریان نفتی که با دور زدن تحریم‌ها صادر می‌شد. در این ماجرا اما ایران -‌شاید برخلاف تصور غرب- دست به مقابله‌به‌مثل بزرگی زد و چندهفته بعد به تلافی این راهزنی، نفتکش انگلیسی استنا ایمپرو را در خلیج‌فارس توقیف کرد تا مسیر فشار نظامی به‌سرعت مسدود شود و یک طراحی بزرگ علیه ایران به شکست بینجامد. این اقدام ایران باعث شد ظرف حدودا یک‌ماه نفتکش گریس1 آزاد شود و مسیر خود را به‌سمت سوریه ادامه داده و ماموریتش را به پایان برساند. بعدها و پس از آنکه ناکارآمدی این ایده آمریکایی‌ها مشخص شد، فروش نفت ایران به‌مرور بیشتر شد، تاجایی‌که چندی قبل از انتخابات 2020 آمریکا، رسانه‌هایی چون رویترز گزارش دادند فروش نفت و میعانات ایران مرز یک میلیون بشکه در روز را باوجود تداوم فشار حداکثری رد کرده است. در همین ایام البته اتفاق مهم‌تری هم رخ داد که ضربه آخر بر تابوت فروش نفت صفر ایران بود. همکاری ایران با ونزوئلا در سال‌جاری سبب شد طی چندین مرحله نفتکش‌های ایرانی با ‌GPSهای روشن از مسیرهای رسمی و معمول همیشگی راه آمریکای جنوبی را در پیش بگیرند و مایحتاج ونزوئلا را تامین کنند. درمقابل این صادرات هم طی چندین مرحله وجوهی در قالب محموله‌های طلا به ایران انتقال یافت تا یک تجارت پرسود در اوج فشار حداکثری به‌اجرا درآمده باشد.

محدود کردن ایران در منطقه

یکی از مهم‌ترین هدف‌های آمریکا در جریان فشار حداکثری کوتاه کردن دست ایران در منطقه و ایجاد انقطاع میان زنجیره‌های اصلی محور مقاومت از یمن تا لبنان و سرزمین‌های اشغالی بود. این هدف البته علاوه‌بر آمریکایی‌ها، یک اولویت بسیار مهم و ضروری برای رژیم‌صهیونیستی و برخی کشورهای عربی ازجمله عربستان سعودی هم تلقی می‌شد، تاجایی‌که به‌صراحت بارها و بارها به علنی‌ترین وجه ممکن از آن سخن گفتند. آمریکایی‌ها البته در این مسیر علاوه‌بر تلاش برای قطع رابطه مالی میان کشورهای مقاومت، پروژه‌های جانبی هم داشتند، به‌گونه‌ای که لبنان، عراق و ایران را یکی‌یکی آماج آشوب‌های داخلی قرار دادند تا فشار از درون باعث سقوط حکومت‌های حامی جریان مقاومت شود؛ اتفاقی که البته در بغداد و لبنان با موفقیت نسبی هم همراه بود. آنها برای رسیدن به این هدف حتی دست به یک جنایت بسیار بزرگ هم زدند و در دی‌ماه سال گذشته سردار سلیمانی فرمانده نیروهای قدس سپاه ایران و ابومهدی المهندس جانشین فرماندهی نیروهای حشد‌الشعبی را هدف قرار داده و ترور کردند و در گام سوم هم با ایده توافقات صلح عبری-عربی در مسیر ایجاد یک ائتلاف منطقه‌ای درمقابل ایران گام برداشتند. این حجم بزرگ از تلاش‌های نظامی و دیپلماتیک اما برای آنها منفعت ویژه‌ای دربر نداشت؛ چراکه حال و روز کشورهای منطقه به‌خوبی گویای این است که توان محور مقاومت نسبت‌به گذشته تغییر جدی و قابل‌توجهی نداشته و نه‌تنها رو به افول نیست که درمقابل فشار حداکثری توفیقات زیادی هم داشته است. مراجعه به وقایع میدانی در عراق نشان می‌دهد پس از گرفتن مصوبه قانونی اخراج آمریکایی‌ها در عراق فشارها به نیروهای تروریست ارتش ایالات‌متحده بسیار بیشتر شده و درنتیجه همین اقدامات هم آنها مجبور شدند بخشی از نیروها و ادوات زرهی خود را از خاک عراق خارج کنند. در سوریه باوجود حملات مداوم رژیم‌صهیونیستی به خاک این کشور همچنان دولت مرکزی به توسعه ثبات مشغول است و در تلاش است آخرین سنگر تروریست‌ها در شمال این کشور را هم بازپس گیرد. در یمن همه راه‌های غربی و عربی به بن‌بست رسیده و نیروهای انصارالله پس از چند عملیات بسیار موفقیت‌آمیز که نتیجه آن اسارت چندین‌هزار نیروی متجاوز سعودی بود، حالا به‌سادگی هرچه تمام هر نقطه‌ای از خاک عربستان را که اراده کنند هدف قرار می‌دهند و کسی هم جلودار آنها نیست. نهایتا ایران هم پس از چندسال تلاش و بعد از نابودی داعش موفق شد مسیر زمینی خود را تا مدیترانه گسترش دهد و حالا هم در آستانه تحولی بزرگ برای تجارت در این مسیر قرار دارد.

 کاهش توان موشکی

واکنشی که ایران به شهادت سردار سلیمانی داشت و توانست خاک عین‌الاسد بزرگ‌ترین پایگاه آمریکایی‌ها در عراق را شخم بزند، مهم‌ترین دلیل بر صحت این گزاره بود که توان دفاعی ایران اصلی‌ترین عامل بازدارندگی درمقابل دشمنانی است که اگر می‌توانستند و به‌اصطلاح جراتش را داشتند، بدون درنگ به ایران حمله می‌کردند. از اولین روزهای حضور ترامپ در کاخ‌سفید و زمانی که موضع تجدیدنظر در برجام و سپس مذاکره مجدد برای توافق جدید ازسوی تیم وی مطرح می‌شود، ماجرای مهار توان دفاعی-موشکی ایران یک موضوع اصلی بود و هرگز از دستورکار نه آمریکا و اسرائیل، که حتی کشورهای اروپایی هم خارج نشد. به خاطر بیاورید اظهارات آنگلا مرکل و ترزا می ‌در سال 96 را که از لزوم محدودیت توان موشکی ایران می‌گفتند، یا نشست خبری مکرون با ترامپ چندروز پیش از خروج ایالات‌متحده از برجام در اردیبهشت سال 97 که هر دو بر لزوم مهار توان موشکی ایران تاکید کرده و آن را بخشی از برنامه راهبردی خود درقبال ایران توصیف کردند. همه این تلاش‌ها نهایتا یک جای مهم خود را نشان داد و آن‌هم جایی بود که دولت ترامپ تلاش کرد در قالب جلوگیری از عدم رفع تحریم‌های تسلیحاتی ایران در سازمان ملل در مهر گذشته فشار بیشتری به توان دفاعی ایران وارد آورد، اما خب توفیق به‌دست نیاورد. در این خصوص باید گفت ماجرای متوقف کردن توان موشکی ایران یکی دیگر از آن شکست‌های بزرگ ترامپ و دوستانش درقبال ایران بود، چراکه نه‌تنها برای آنها حاصلی نداشت که هزینه‌های سنگینی هم برایشان درپی داشت. مهم‌ترین هزینه تلاش آمریکا در این مسیر یک اتفاق تاریخی بود که ابهت آمریکا را در جهان خرد کرد. در 30 خرداد 1398 نیروهای سپاه پاسداران یک فروند پهپاد جاسوسی آمریکایی‌ها را پس از تجاوز به حریم هوایی ایران ساقط کردند. پهپاد مدرن، رادارگریز و چندصد میلیون دلاری آرکیو-4 گلوبال هاوک در عین ناباوری آمریکا و متحدانش که به توانمندی نظامی این ماشین جنگی خود دل بسته بودند با شلیک سامانه پدافندی سوم خرداد ساقط شد تا از یک‌سو حرکت ایران در مرزهای فناوری نظامی دنیا نمایان شود و ازسوی دیگر شجاعت انجام چنین اقدامی که یک ضربه بزرگ حیثیتی به آمریکا بود. ترامپ حیرت‌زده پس از این اتفاق به‌جای هرگونه پاسخ، از نیروهای سپاه تشکر کرد که هواپیمای دارای سرنشین آمریکا که در فاصله کمی از پهپادشان حرکت می‌کرد را هدف قرار نداده است. نهایتا اینکه توان موشکی ایران در آخرین روزهای حضور ترامپ در کاخ‌سفید بار دیگر به رخ وی و رفقایش کشیده شد. با شلیک موشک‌هایی با برد 1800کیلومتر به شمال اقیانوس هند و فرود آنها در چند مایلی ناو جنگی نمیتیز، اولا راهبرد دفاعی ایران مبنی‌بر کنترل دوهزار کیلومتری از مرزهای جغرافیایی خود رونمایی شد که نشان‌دهنده شعاعی از اقیانوس هند تا دریای سرخ بود و ثانیا پاسخی به تنش‌آفرینی‌های چندی‌قبل ترامپ و رژیم‌صهیونیستی در منطقه به‌شمار می‌آمد.

رویای 12گانه

چند هفته قبل از خروج آمریکا از برجام و دقیقا در فروردین 97، مایک پمپئو‌ وزیر امور خارجه آمریکا شد تا نماد اصلی فشار حداکثری و سیاست‌های تندروانه تیم ترامپ باشد. او حدودا در این 3 سالی که وزیر امور خارجه آمریکا بود تلاش فراوانی برای پیشبرد آمریکا علیه ایران داشت و از محورهای دشمنی کاخ سفید با تهران به‌شمار می‌آمد. اولین و شاید مهم‌ترین اقدام وی در قبال ایران تنظیم راهبرد مذاکره پس از فرآیند خروج آمریکا از برجام بود. دو هفته بعد از اینکه ترامپ دستور خروج آمریکا از توافق هسته‌ای را امضا کرد، مایک پمپئو‌ در جریان سخنرانی خود در بنیاد هریتج در واشنگتن ۱۲ شرط واشنگتن برای دستیابی به توافقی جدید با ایران را مطرح کرد و گفت اگر قرار باشد مذاکره مجددی با ایران صورت بگیرد باید متضمن این سند مهم باشد، سندی که البته تا آخرین روز حضور ترامپ در کاخ سفید کنار گذاشته نشد و تمام توان آمریکا بسیج شد تا ذیل این 12 شرط ایران پای میز مذاکره کشانده شده و امتیازهای بزرگی را تقدیم ترامپ کند. امروز و دقیقا در اولین روزی که ترامپ از کاخ سفید خارج شده بهترین موقع برای بازخوانی 12 شرط متوهمانه‌ای است که پمپئو روی میز گذاشته بود تا ایران را به وسیله آنها زیر و رو کند و حکومت جدیدی را پدید آورد. مهم‌ترین شروط پمپئو در این سند شامل چند مورد بااهمیت بود. مهم‌ترین مورد اینکه ذکر شده بود: «ایران باید به غنی‌سازی اورانیوم خاتمه دهد و فرآوری پلوتونیم انجام ندهد. این شرط شامل تعطیلی راکتورهای آب سنگین ایران می‌شود.»
دومین شرط محوری در این سند مربوط به صنایع دفاعی ایران بود، جایی که گفته شده بود: «ایران برنامه تولید موشک‌های بالستیک خود را رها کند و از تولید سامانه‌های موشکی با قابلیت حمل کلاهک هسته‌ای خودداری کند.»سومین محور این سند مربوط به کنش‌های منطقه‌ای ایران بود و آمریکا در چند بند خواسته بود ایران تمام فعالیت‌های خود در محور مقاومت را تعطیل کند. برای مثال در این 12 شرط با وارد آوردن اتهاماتی به ایران ذکر شده بود: «ایران از «گروه‌های تروریستی» در خاورمیانه ازجمله حزب‌الله لبنان، گروه‌های فلسطینی حماس و جهاد اسلامی حمایت نکند. ایران به استقلال عراق احترام بگذارد و اجازه دهد گروه‌های شبه‌نظامی شیعه خلع سلاح و منحل شوند. ایران از حمایت از شورشیان حوثی در یمن خودداری کند و اجازه دهد بحران در یمن با راهکاری سیاسی و صلح‌آمیز خاتمه یابد. ایران تمامی نیروهای تحت فرمان خود را از سوریه خارج کند.» در این سند نهایتا ذکر شده بود: «ایران باید به رفتار تهدیدآمیز خود علیه همسایگانش که بسیاری از آنها متحدان آمریکا هستند خاتمه دهد. این شرط شامل تهدید ایران به تخریب اسرائیل و پرتاب موشک به سوی عربستان سعودی و امارات متحده عربی می‌شود.»

حمله نظامی

اگر با دقت به این 4 سال حضور ترامپ در کاخ سفید نگاه کنیم خواهیم دید که پرتنش‌ترین روزها میان دو کشور سپری شده است، در این سال‌ها چندین و چند بار ماجراجویی‌های آمریکا و متحدانش، منطقه را تا سر‌حد جنگ جلو برده و نگذاشته مردم منطقه یک روز آرام را به خود ببینند. رفت‌وآمدهای نظامی با حضور متعدد ناوگروه‌های جنگی آمریکا در منطقه و همچنین ارسال بمب‌افکن‌های بی-‌52 همگی در راستای ایجاد رعب و وحشت عمل کرده و درشت‌گویی‌هایی که برای مدت‌های مدید در سطح رسانه تلاش می‌کرده سایه تهدید و جنگ را روی سر ایران و کشورهای منطقه نگه دارد نمادهایی از این تنش‌زایی‌ها در این ایام است. تنش‌زایی و بحران‌آفرینی نوبه‌ای در این سال‌ها را همه به‌یاد دارند، نمونه‌های آن هم متعدد است. تروریستی خواندن سپاه پاسداران ایران که عجیب‌ترین اقدام آمریکا در آن مقطع به‌شمار می‌رفت یک نمونه است، تجاوز به مرزهای هوایی ایران و ماجرای گلوبال‌هاوک نمونه دیگر. ترور ناجوانمردانه سردار سلیمانی اوج بحران بود و پس از آن وقایعی چون هدف قرار دادن 52 مرکز فرهنگی در ایران و سپس توهمی با عنوان سورپرایز اکتبر در رسانه‌ها مطرح و تحت عنوان گزینه نظامی ساخته و پرداخته شد. نهایتا در آخرین مقطع هم تلاش برای بحران‌آفرینی در هفته‌های پایانی حضور در کاخ سفید شرایط منطقه را متزلزل کرد. جان بولتون، مشاور امنیتی وقت کاخ سفید در این مورد هم در خاطرات خود اشاراتی را ذکر کرده است. برای مثال حتی جایی می‌گوید گرای نقاطی که باید بمباران شود را به ترامپ داده و او هم استقبال کرده است. بیراه نیست که بگوییم حمله نظامی به ایران آرزوی بزرگ افرادی چون نتانیاهو و بن‌سلمان هم بود و آنها تصور می‌کردند با چنین اقدامی ضربه نهایی به ایران وارد خواهد آمد یا ایران مجبور می‌شود پای میز مذاکره یک‌طرفه بیاید و تن به شروط بزرگ آمریکا و صهیونیست‌ها دهد یا آن‌قدر تضعیف خواهد شد که دیگر توان اقتدار و مقاومت را از دست خواهد داد. این آرزو اما هربار با تعیین خطوط قرمز از سوی ایران و ارسال پیام‌هایی که جدیت ایران را برای پاسخ‌های قاطعانه نشان می‌داد بی‌نتیجه ماند و حتی در جریان آخرین تلاش‌های آمریکایی-‌صهیونیستی تنش‌های یک ماه گذشته با رزمایش‌های پی‌در‌پی ایران در نقاط مختلف ازجمله خلیج‌فارس و دریای عمان پوشانده شد و تهدیدهای پوشالی چون حضور زیردریایی صهیونیستی در خلیج‌فارس از بنیان فروپاشید.