تاریخ : Mon 18 Jan 2021 - 10:52
کد خبر : 50527
سرویس خبری : ایده حکمرانی

واکسن در چنبره گفتمان مسلط

«چه‌کسی کرونا و دیگرچیزها را روایت می‌کند؟» در گفت‌وگوی «فرهیختگان» با روح‌الامین سعیدی

واکسن در چنبره گفتمان مسلط

بسیاری از نخبگان ما، از جریان موسوم به روشنفکری، این عقده خودکم‌بینی را دارند. یعنی واکسنی که در غرب هنوز تکلیفش مشخص نشده و هنوز مشکل خود اروپا و آمریکا را حل نکرده و هنوز در ابتدای کار است و تایید آنچنانی نگرفته است، جوری تبلیغ می‌شود که می‌گویند ما در داخل اصلا نمی‌توانیم واکسن بسازیم.

  به گزارش «فرهیختگان»، با دکتر روح‌الامین سعیدی راجع به انتقادهای روشنفکرانه از ممنوعیت ورود واکسن انگلیسی و آمریکایی صحبت کردیم و بحث به نظریه‌های پسااستعماری و تبیین و تنقیح نظریات ضداستعماری ایرانی هم کشیده شد.

سعیدی استادیار گروه روابط بین‌الملل دانشگاه امام صادق(ع) و سردبیر مجله فرهنگ و علوم انسانی عصر اندیشه است.

اگر بخواهیم منع اخیر واردات واکسن از 2کشور را از منظر روابط بین‌الملل تحلیل کنیم، آیا  این مساله می‌تواند سویه جدیدی در نظریات روابط بین‌الملل باز کند و آنچه به‌عنوان نظریه مقاومت می‌شناسیم را یک سطح ارتقا بدهد؟ آیا این مساله را می‌توان پسااستعماری دانست؛ مانند اتفاقی که در هند افتاد و هندیان سعی کردند از حاشیه به متن بیایند؟ آیا ما را نیز می‌تواند به آن سمت هدایت کند؟

[بلی] این مساله می‌تواند در همان راستا تعریف شود یعنی نظریه پسااستعمارگرایی شاید تنها نظریه روابط بین‌الملل است که در جهان غیرغرب توسط آسیایی‌ها و هندی‌ها مطرح شده و رفته‌رفته توانسته خود را تحمیل کند و در قالب نظریه‌های روابط بین‌الملل به رسمیت شناخته شود، به‌طوری که در کتاب‌های جدید معمولا یک فصل به پسااستعمارگرایی اختصاص داده می‌شود. مساله واکسن را [نیز] می‌توان از همان منظر خوانش کرد. وضعیتی که الان در حوزه‌های موضوعی مختلف -مانند کرونا- وجود دارد مثلا از حوزه توسعه گرفته تا مسائل اجتماعی و فرهنگی و مسائل زیست‌محیطی و... دوباره همان مسائل می‌تواند مطرح شود یعنی مناسبات سلطه و انقیاد، همچنان درحال بازتولید است. این درحالی است که تصور می‌کنیم استعمار کهن تمام شده است درحالی‌که الان به شکل‌های مختلف همچنان در حال تولید و بازتولید است. بحث پسااستعمارگرایان هم همین است که «ظاهرا» از سال 1945 به بعد همه کشورها استقلال خود را به دست آوردند و دوره استعمار تمام شد اما به همان شیوه‌ها، استعمار در قالب استعمار نوین درحال تولید و بازتولید است و مناسبات سلطه همچنان خود را در لایه‌های عمیق فکری و فرهنگی استمرار می‌بخشد و بازتولید می‌کند. شما به هندی‌ها اشاره کردید خوب است بگویم آشیس ناندی که یکی از پسااستعمارگراهاست جمله مهمی دارد که می‌گوید استعمار نخست بیش از همه «مساله آگاهی» بود و آن را باید در اذهان شکست داد. یعنی در ذهن نخبگان جهان سوم و توده‌ها باید آن را شکست داد.

وقتی که مساله واکسن مطرح شد، بسیاری از روشنفکران ما نسبت به واکسن داخلی ابراز تردید کردند، جنبه‌ای از این مسائل پزشکی و فنی است ولی جنبه دیگر آن، وقتی ما به لایه‌های عمیق آن توجه کنیم، همان مناسبات سلطه است؛ همان چیزی که زمانی فرانتس فانون از پدران جریان [ضد استعماری] به آن «عقده خودکم‌بینی» می‌گفت.

واقعا بسیاری از نخبگان ما، از جریان موسوم به روشنفکری، این عقده خودکم‌بینی را دارند. یعنی واکسنی که در غرب هنوز تکلیفش مشخص نشده و هنوز مشکل خود اروپا و آمریکا را حل نکرده و هنوز در ابتدای کار است و تایید آنچنانی نگرفته است، جوری تبلیغ می‌شود که می‌گویند ما در داخل اصلا نمی‌توانیم واکسن بسازیم و... آن هم با تجربه عجیب و غریبی که استعمار در این زمینه دارد، یعنی استفاده از کشورهای جهان سوم به‌عنوان موش آزمایشگاهی برای بسیاری از داروهای خطرناک که برای این مساله حتی فیلم ساخته شد و کشورهای غربی [از این جهت] کارنامه بسیار وحشتناکی در نقض حقوق بشر و نقض حقوق انسانی خصوصا در آفریقا دارند.

بنابراین می‌توان برخلاف [طرح بحث] کسانی که می‌گویند جمهوری اسلامی این مساله را سیاسی کرده است، بحث کرد، یعنی کسانی که یک زمان برای نقد سیاست‌های منطقه‌ای جمهوری اسلامی بر مسائل ملیت و ایرانیت در مقابل اعراب تاکید دارند، همان افراد وقتی در برابر غرب قرار می‌گیرند کاملا مساله عرق ملی و ناسیونالیسم را کنار می‌گذارند و کاملا خودباخته و مرعوب می‌شوند و می‌گویند ما اصلا توانایی کارهایی ازقبیل ساخت واکسن را نداریم و حتما باید واکسن را از غرب بگیریم. عرض کردم این مساله یک بخش فنی و پزشکی دارد که در تخصص ما نیست ولی انسان احساس می‌کند جنبه‌های بسیار عمیق‌تر مساله، آن لایه‌های عمیق فکری است که در ذهن توده‌ها -به‌تبع نخبگان ما- رسوخ کرده و احساس مرعوب بودن نسبت به تکنولوژی غربی می‌کنند. مثلا گفته می‌شود سازمان بهداشت جهانی این واکسن غربی را تایید کرده است. خب من سوال می‌کنم در همین ماجرای کرونا شما شاهد بودید که آمریکا سازمان بهداشت جهانی را متهم به کوتاهی در مقابل چین کرد و ادعا کرد این سازمان در تسلط چینی‌ها قرار دارد. بحث این است که آنهایی که ادعا می‌کنند سازمان بهداشت جهانی سازمانی است که ممکن است تحت‌تاثیر چین قرار بگیرد و ترامپ رسما به آن سازمان چینی می‌گفت، پس نمی‌تواند به‌عنوان یک سازمان بین‌المللی نقش خود را ایفا کند، عملا به اذعان خود شما تحت‌تاثیر یک کشور قرار گرفته است، لذا مبتنی‌بر همین استدلال، الزاما تاییدی که سازمان بهداشت جهانی بر واکسن مدرنا و فایزر کرده، خیلی نمی‌تواند اطمینان‌بخش باشد چراکه خود شما گفته‌اید این سازمان تحت‌تاثیر دولت‌ها قرار می‌گیرد. [اگر چنین بحثی جدی باشد،] ما چطور می‌توانیم اعتماد کنیم؟ همین سازمان ممکن است روابط [یا توافقات] پشت‌پرده‌ای با آمریکا داشته یا کرده باشد. خبرهای دیگری هم بود که در خود آمریکا اگر کسی این واکسن را تایید نکند، باید استعفا دهد. لذا هنوز پرونده باز است و مساله مشخص نشده است لذا چطور ما نباید شک کنیم که براساس همان تجربه مستند موجود، از این ابزارها برای آزمایش روی مردم کشورهای جهان سوم، استفاده نکنند.

در این زمینه تجربه بسیار معتبر و متقنی وجود دارد و این [بحث اصلا] تئوری توطئه نیست. حتی درمورد بمباران اتمی هیروشیما، توجیه آمریکا این بود که ما این کار را کردیم که جنگ تمام شود و افرادی بیش از این کشته نشوند ولی خیلی از مورخان می‌گویند این توجیهی بیش نبود، چرا که کار اروپا -که مقر اصلی جنگ بود- با تسلیم هیتلر تمام بود و ژاپن هم دیر یا زود تسخیر می‌شد، بنابراین یکی از دلایلی که آمریکایی‌ها این بمب را انداختند، مساله آزمایش آن بود. می‌خواستند ببینند دستاوردی که داشته‌اند، چقدر قابلیت تخریب و... دارد. یکی از هواپیماهایی که بر فراز هیروشیما به پرواز درآمد مخصوص تصویربرداری بود تا میزان تخریب این بمب را ثبت کند، یعنی کاملا از مردم ژاپن به‌عنوان یک ابزار آزمایش استفاده کردند. با این کارنامه استعماری، چرا ما نباید نسبت به واکسن آنها سوءظن داشته باشیم درحالی که آنها این واکسن را به صورت کاملا شتاب‌زده دارند به کشور ما تحمیل می‌کنند، واکسنی که هنوز تجربه خود را در آمریکا و اروپا پس نداده و [این در حالی است که در آن کشورها] میزان کشته‌های ناشی از کرونا بسیار بالاست. جالب اینجاست که ما متهم به سیاسی‌کاری می‌شویم.

پروفسور یوسفی می‌گفت در آلمان، روز گذشته، سه‌هزار نفر فوت کرده‌اند. این تعداد برای یک کشور توسعه‌یافته قدری عجیب است. از سوی دیگر ما واکسنی مانند هپاتیتB را داریم که تولید مشترک ایران و کوباست. وقتی این دو نکته را در کنار هم قرار می‌دهیم، مشخص می‌شود ما نمی‌خواهیم خود را ببینیم و همیشه دوست داریم در حاشیه باشیم. چه بحث و رویکردی در نظریات روابط بین‌الملل باید ایجاد کنیم که بتوانیم از این فضا خارج شویم؟ نکته دیگر این است که این افراد [نخبه یا غیرنخبه] نمی‌دانند مثلا در حوزه واکسن ما چه کارهایی کرده‌ایم، واکسن هپاتیتB مثال نقضی است که برای یکی از سخت‌ترین ویروس‌ها به کار می‌رود، لذا ساختن واکسن برای آن را نباید ساده ببینیم و کار عظیمی در این حوزه رخ داده است. اینکه هرچه از سوی غرب می‌آید را بدون بررسی می‌پذیریم، شاید از این جهت باشد که نظریه نداریم و پیش‌فرض‌های ناآزموده جای نظریه را گرفته‌اند. نظر شما در این‌باره چیست؟

 این نکته کاملا درستی است. مساله نظریه‌های روابط بین‌الملل، مساله گفتمان مسلط و روایت مسلط است. یکی از چیزهایی که می‌تواند در رها شدن از این چنبره -که گرفتار آنیم- کمک کند، نظریه‌های پساساختارگراست. اتفاقا همین نظریه‌های پسااستعماری از لحاظ هستی‌شناسی و معرفت‌شناسی کاملا تابع نظریه‌های پساساختارگرا یا پست‌مدرن است. بحث‌هایی مثل بحث‌های فوکو و دریدا و... به ما کمک می‌کنند که تابوهایی که در ذهن ما ساخته شده، از بین برود. مثلا کرونا یک مساله است اما چه کسی درحال روایت آن است؟ ما تحت‌تاثیر روایت گفتمان مسلط قرار می‌گیریم و این‌طور مرعوب می‌شویم. یعنی او چون تریبون‌های تبلیغاتی و رسانه‌ای دارد، روایت خود از مساله را تبدیل به برداشت غالب می‌کند. از منظر و از پشت «تریبون گفتمان مسلط» حرف می‌زند، قدرت گفتمانی دارد و می‌تواند قواعد و گزاره‌هایی را تولید کند که دیگران در سراسر جهان با همین قواعد و گزاره‌ها حرف بزنند. یعنی وقتی بخواهیم مثلا مساله کرونا را در کشور روایت کنیم، به‌ناچار تحت‌تاثیر گفتمان مسلط روایت می‌کنیم. ما هم مرعوب روایت گفتمان مسلط می‌شویم. در مسائلی مانند تروریسم، انرژی هسته‌ای ایران، توسعه و... مهم نحوه روایت است. گفتمان مسلط چون روایت را در اختیار دارد هرچه بخواهد ارائه می‌دهد و بعد نخبگان و روشنفکران و حتی مسئولان شما تحت‌تاثیر همین گفتمان قرار می‌گیرند. بسیاری از دولتمردان ما الان به همین عارضه مبتلا هستند؛ ولی کمکی که جریان‌های پساساختارگرا به ما می‌کنند، این است که آن اعتمادبه‌نفس را به ما می‌دهند که می‌توان این روایت‌ها را شالوده‌شکنی کرد. باید بدانیم این روایت‌ها چگونه مسلط شده و در کنار آن، چه جریان‌ها و روایت‌هایی حاشیه‌نشین شده‌اند، باید تلاش کنیم روایت‌هایی را که حاشیه‌نشین شده‌اند، پژواک دهیم دقیقا مانند کاری که پسااستعمارگراها می‌کنند. یعنی سعی می‌کنند به جریان‌هایی که منکوب شده‌اند، صدا دهند و آنها را از حاشیه بیرون بیاورند. کاری که انقلاب اسلامی کرد همین بود که به مستضعفان توان صدا و صدای آنها را پژواک داد؛ تابوهای نظام سلطه را حداقل در ایران و منطقه فروریخت. امام می‌فرمود ما از شر شاه خلاص شدیم اما از شر تربیت‌یافتگان شرق و غرب به‌راحتی خلاص نمی‌شویم. در همین ماجرای کرونا می‌توانید پژواک فرمایش امام را ببینید.

فارغ از برداشت‌های ایدئولوژیک، اگر رهبر انقلاب را در کنار فردی مانند خانم اسپیوک بگذاریم، ایشان در نشان دادن لایه‌های پنهان استعمار خیلی جلوترند که یکی از [جلوه‌های] آن، همین واکسن است. چرا ما نتوانسته‌ایم در مجامع بین‌المللی این تحلیل استعمار و شأن ضد استعماری رهبری را خوب نشان دهیم. نمونه دیگر، نگاه ایشان به برجام است. چرا نتوانسته‌ایم اینها را تبدیل به یک نظریه کنیم تا حداقل مانند فرانتس فانون یا خانم اسپیوک دیده شود؟

ما اصلا اهتمامی به وجهه بین‌المللی خود -خصوصا در عرصه دانشگاهی- نداشته‌ایم. کدام‌یک از دانشگاه‌های ما جنبه‌های بین‌المللی غنی دارند؟ بنده خود در دانشگاه امام صادق(ع) هیات‌علمی هستم، دانشگاهی که مثلا قرار است طلایه‌دار این مسائل باشد. این دانشگاه اصلا اهتمامی به جنبه بین‌المللی‌اش ندارد. دانشگاهی که باید محل ورود و خروج هیات‌های مختلف و دانشجویان و... باشد، [در آن] از این مسائل خبری نیست. ما حتی در لبنان -که حیاط‌خلوت دیپلماسی عمومی ما بوده- موفق نبوده‌ایم. من از پسر علامه فضل‌الله سوال کردم که شما آیت‌الله مصباح یا آیت‌الله جوادی را می‌شناسید؟ آنها را نمی‌شناختند، دیگر تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل. دیگر چه توقعی دارید که اروپایی‌ها و... آیت‌الله خامنه‌ای را بشناسند. این دیگر به خود ما باز می‌گردد که اهتمامی به عرضه داشته‌های خود نداشته‌ایم. ضعف دیپلماسی عمومی، ضعف دانشگاه و... محرز است. غالب اساتید ما کسانی هستند که در فضای غربی رشد کرده و اصلا تعریف آنها از «علم» همچنان علم اثبات‌گراست و داشته‌های خودمان را علم نمی‌دانند. فعالیت اساتید دیگر مثلا در جامعه‌المصطفی یا مراکز دیگر واقعا در حد شایسته و بایسته نیست. متاسفانه نسبت به انعکاس بین‌المللی افکارمان اهتمام جدی نداریم و جنبه‌های بین‌المللی دانشگاه‌های ما کاملا تعطیل است و نتیجه همان چیزی می‌شود که شما می‌بینید.

یک نکته که رهبری بر آن تاکید دارند، مساله افول آمریکاست. برعکس خیلی از متفکران دیگر که افول آمریکا را فروپاشی آمریکا می‌دانستند، ایشان افول آمریکا را به‌منزله پایان رهبری آنها بر دنیا می‌دانستند. برژینسکی [نیز] در کتاب «سلطه و رهبری» گفته بود که آمریکا رهبری را از دست خواهد داد و جهان چندقطبی شکل خواهد گرفت. [این هم یک مساله دیگر بود که می‌شد آن‌را بسط نظری داد.] به نظر شما چه اتفاقی باید بیفتد تا از این فضا استفاده کنیم؟  

در فضای دانشگاهی و روشنفکری خودمان این بحث‌ها باید مورد پذیرش قرار بگیرد. مساله این است که خیلی از اساتید ما با این چیزها بیگانه‌اند. عجیب است که مسائلی که خود غربی‌ها به آن اذعان دارند، ما در داخل به چشم نمی‌گیریم.

آقای فانون که مساله عقده خودکم‌بینی را مطرح کرد، روانشناس بود. آن روشنفکر شاید خودش هم خیلی آگاه نباشد ولی واقعا تحت‌تاثیر چنین نگاه‌های خودکم‌بینانه‌ای هستند. از سوی دیگر اتفاقات علمی که در غرب می‌افتد، بعد از 20 یا 30 سال تاثیر خود را در داخل می‌گذارد. برخی اساتید هم دچار رکود علمی می‌شوند و با جریان‌های جدید و اتفاقات جدید آشنا نیستند و همچنان در فضای پوزیتیویستی فکر می‌کنند. مدت‌هاست که در غرب از پوزیتیویسم عبور کرده‌اند ولی الان در کشور ما همچنان این تابوها وجود دارد. رکود علمی، عدم روزآمدشدن دانش اساتید، عدم اعتمادبه‌نفس اساتید و... ازجمله این دلایل است.  سال 2010 کتابی به نام «نظریه‌های غیرغربی روابط بین‌الملل» منتشر شد که توسط آمیتاو آکاریا، باری بوزان نگاشته شده است. آنها به‌صراحت می‌گویند ما از اینکه چرا در روابط بین‌الملل، نظریه‌های غیرغربی نداریم، متعجبیم! چرا غیرغربی‌ها که الان در عرصه عملی سیاست بین‌الملل وارد شده‌اند و نقش دارند، در عرصه‌های نظری نیستند و چرا ما نظریه‌های چینی، ژاپنی یا هندی روابط بین‌الملل نداریم؟ یا چرا ما نظریه اسلامی روابط بین‌الملل نداریم؟ یعنی خود آنها متعجبند ولی در داخل کشور هنوز عده‌ای می‌گویند چیزهایی که ما می‌گوییم علم نیست و علم باید جنبه‌های قابل اثبات پوزیتیویستی داشته باشد. لذا این مساله مانع کار می‌شود. فکر می‌کنند وقتی ما از افول آمریکا حرف می‌زنیم، این یک بحث ایدئولوژیک است، درحالی‌که افول آمریکا سال‌هاست در روابط بین‌الملل مطرح بوده و درمورد آن بحث شده، جریان declinistها در خود آمریکا هستند. بله، نه به آن معنای فروپاشی، ولی آن فرمایش رهبر انقلاب که آمریکا رهبری جهان را از دست داده، سال‌هاست در خود غرب مطرح است. لذا دانشمندان شما باید این را باور کنند و بیایند در محافل علمی حرف بزنند و چشم‌انداز آینده را ترسیم کنند و تاثیرات مساله افول بر ایران را بررسی کنند و... اما خب خیلی‌ها به چشم نمی‌گیرند. وقتی امانوئل والرشتاین به ایران آمده بود، اعتراف کرد برخی اساتید به او گفته بودند در اینجا از نقد لیبرالیسم چیزی نگو چون موضع ما در اینجا تضعیف می‌شود. لذا این مسائل منجر شده که در فضای علمی کشور متاسفانه آن اتفاقاتی که باید بیفتد، نمی‌افتد.

چپ‌ها با استعمار برخوردی فانتزی دارند و مثلا اسپیوک را با با دلوز و... مخلوط می‌کنند و به‌جای نظریه وسط می‌کشند. [از این‌سو] ما فردی مانند آیت‌الله خامنه‌ای را داریم که سال‌ها علیه امپریالیسم مبارزه کرده است. کسی مانند خانم اسپیوک هیچ‌گاه مقام یک رهبر را نداشته است ولی مطرح می‌شود. چرا ما نتوانسته‌ایم سال‌ها مبارزه آیت‌الله خامنه‌ای را از منظر روابط بین‌الملل تبدیل به یک تیپ کنیم؟ [این به‌کنار،] موسساتی مانند باقرالعلوم، جامعه‌المصطفی و... حتی یک تیپ هم درست نکرده‌اند؟

اهتمامی به این مساله وجود ندارد. آن فضای جوال و پویا در دانشگاه‌های مختلف نیست. من در چهار تا از دانشگاه‌های مهم علوم انسانی تحصیل و تدریس داشته‌ام، در هیچ‌کدام از این دانشگاه‌ها آن فضای جوالی که از اساتید توقع داشته باشید مکتب‌های مختلف را بحث و نقد کنند، وجود ندارد. مگر مکتب فرانکفورت چه بوده است؟ چند دانشمند دور هم می‌نشستند و بحث می‌کردند، رفته‌رفته تبدیل به مکتب فرانکفورت شدند. متاسفانه ما این فضاها را نداریم. به‌ندرت کسانی مانند آقای دکتر دهقانی‌فیروزآبادی هستند، اما این فضا گسترده‌تر نشده است. اگر نظریه‌ای بخواهد شکل بگیرد، شاید 10 سال اساتید مختلف کار کنند و آجر روی آجر بگذارند تا انباشت دانش به‌وجود بیاید و بحث‌ها حالت نظریه به‌خود بگیرند وگرنه با یک نفر خیلی به‌جایی نمی‌رسیم.
هنر دانشمندان [ما لااقل] این است که [تجارب و] حرف‌های رهبر انقلاب را در قالب نظریه سروشکل دهند. آقای جوادی کتابی به نام اسلام و روابط بین‌الملل منتشر کرده‌اند، وقتی کتاب را می‌خواندم اولین چیزی که به‌ذهنم آمد، این بود که این کتاب اصلا قابلیت ترجمه ندارد، یعنی یک خارجی اگر ترجمه انگلیسی آن را بخواند، هیچ‌چیز نمی‌فهمد. این کتاب به زبان روز آکادمیک روابط بین‌الملل نوشته نشده، ایشان از منظر یک حوزوی بحث خود را مطرح و یکی از شاگردان بحث‌ها را تقریر کرده و به‌صورت کتاب درآورده، ولی این کتاب برای مخاطب انگلیسی‌زبان قابل فهم نیست. باید اساتیدی که زبان آن قوم را می‌دانند، این بحث‌ها را سروشکل نظری دهند. با هستی‌شناسی و معرفت‌شناسی و روش‌شناسی متفاوت و مستقل باید این اتفاق بیفتد.

آیا ما استعمار را بد مطرح نکرده‌ایم؟ ما همواره با استعمار روبه‌رو بوده‌‌ایم، در کشور ما از سوی غربی‌ها کودتا هم رخ داده ولی باز هم عده‌ای نگاه مثبتی به غرب دارند، به نظر شما ما استعمار را از لحاظ نظری بد طرح نکرده‌ایم ؟

می‌تواند همین باشد، یعنی نحوه پرداخت ما نسبت به حوادثی که برایمان به‌وجود آمده و نحوه مقابله ما با گفتمان‌های مسلط و... ممکن است خیلی خوب نبوده باشد و مخاطب ما را اقناع نکرده و نتوانسته‌ایم این امر را به نسل‌های بعدی منتقل کنیم. مثلا در اوایل انقلاب، نقش گفتمان انقلاب اسلامی خیلی نقش پررنگی است و می‌توانست رقابت کند، ایدئولوگ‌های انقلاب زنده بودند و به‌شدت فعالیت علمی و گفتمانی صورت می‌گرفت و مفاهیم گفتمان انقلاب توانایی هماوردی با گفتمان رقیب را دارند. ولی زمانی که این فعالیت‌ها کمتر و کمتر می‌شود و ما نمی‌توانیم تولید و بازتولید داشته باشیم، رفته‌رفته این مفاهیم برای نسل جدید هم ارزش خود را از دست می‌دهد و وقتی شما از استعمار و استکبار و... حرف می‌زنید، برای نسل جدید جذابیت خود را از دست داده است و شما به شعارزدگی متهم می‌شوید. دقایق مفاهیم گفتمان انقلاب اسلامی برای نسل جوان دیگر آن مشروعیت را ندارد و ما نتوانسته‌ایم این گفتمان را برای نسل آینده تولید و بازتولید کنیم و این گفتمان دچار dislocation یا بی‌قراری شده است. به همین خاطر حرف شما درست است و اگر بخواهیم به‌صورت کلی بگوییم، وقتی از گفتمان انقلاب بد حراست کرده‌ایم، می‌بینیم که این مفاهیم مانند استعمار بر سر جای خود نمی‌نشیند.

همین کشورهای اروپایی -مانند فرانسه و آلمان- یا کشوری مانند آمریکا در دفاع مقدس هشت سال در برابر ما بودند. از این اتفاق تنها سه دهه گذشته است. اگر از چیزی مانند خون‌های آلوده فرانسوی‌ها بتوان با اغماض گذشت، جنگ را که نمی‌توان نادیده گرفت. آیا می‌توانیم با استعاره از کتاب شرق‌شناسی ادوارد سعید، از آن الهام بگیریم و یک نوع غرب‌شناسی از منظر روابط بین‌الملل مطرح کنیم که این ضعف‌ها را بگیرد و نسل جدید هم بفهمند که غرب چه بلایی بر سر ما آورده است؟

بله، این کار کاملا امکان‌پذیر است. این کار صرفا در قالب یک کتاب نمی‌تواند صورت بگیرد و ما باید بسته‌ای متشکل از فیلم و مستند و... بسازیم. جریان مقابل برای تطهیر چهره پهلوی مستندهای مختلفی ساخته است تا روایت انقلاب اسلامی را وارونه جلوه دهد. حتی به‌قول رهبر انقلاب جای جلاد و شهید را در ماجرای اعدام‌های دهه 60 عوض کرده‌اند. شما اگر روایت خود از یک حادثه تاریخی را تبدیل به روایت رایج بکنید، مردم آن را می‌پذیرند. حافظه تاریخی افکار عمومی بسیار کوتاه‌مدت است و خیلی چیزها را به‌یاد نمی‌آورد، طرف مقابل در قالب فیلم و متن‌های دانشگاهی و... می‌خواهد خود را تطهیر کند و شما باید در مقابل آن تلاش کنید روایت خود را تبدیل به روایت رایج کنید. ما در مورد روایت دفاع مقدس هم هنوز مشکل داریم و سوالاتی مانند چرایی ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهر و... همچنان مطرح است. در کشاکش جنگ روایت‌ها، جمهوری اسلامی زیرسوال می‌رود، چراکه ما نتوانسته‌ایم روایت خود را تبدیل به روایت رایج کنیم، لذا روایت‌های بدیل جای آنها را می‌گیرند.

فکر می‌کنید می‌توان چشم‌اندازی طراحی کرد تا از این شرایط عبور کنیم و غرب را ابژه مطالعه قرار دهیم؟ [اگر آری،] چه ویژگی‌هایی باید داشته باشد؟ نهاد دانشگاه علی‌الخصوص دانشگاه امام صادق(ع)، باقرالعلوم(ع)، جامعه‌المصطفی و... باید چه کنند؟

وضعیت فعلی خیلی دلگرم‌کننده نیست ولی امید می‌رود با تغییر نسلی که در حال رخ دادن است، با یک دولت جوان یک پوست‌اندازی صورت بگیرد و یک روح جوان وارد عرصه اجرایی و فکری کشور شود. ما در سال‌های اخیر رویش‌های خوبی داشته‌ایم از عرصه‌های جهادی گرفته تا فعالیت‌های فرهنگی و... کارهای خوبی صورت گرفته است. تجربه نشان داده هرجا ما از قالب‌های بروکراتیک دولتی خارج شده‌ایم و فعالیت‌های جهادی توسط جوانان صورت گرفته- مانند همین ماجرای کرونا و مدافعان حرم و...- نتایج خیلی چشمگیرتری داشته‌ایم.  الان ما آنقدر تورم سند داریم که دیگر نیازی به سندنویسی نیست، یعنی مشکل جمهوری اسلامی سند نیست، مشکل این است که این اسناد اجرا نمی‌شود. اگر بتوانیم در زمینه اجرایی کشور پوست‌اندازی کنیم، می‌توان امیدوار بود و رفته‌رفته روح جوانی وارد عرصه‌های مختلف کشور بشود و ما را از این وضعیت رکود خارج کند. اگر از این چرخه معیوب خارج شویم شاید برای سال‌های آینده بتوان امیدوار بود، البته این کارها برای یک سال و دو سال نیست و ممکن است دو دهه طول بکشد تا یک نظریه قوام پیدا کند.

یکی از مسائل همین واقع‌بینی نسبت به زمانبری کارهای علمی است. شاید یکی از مشکلات در شناخت استعمار همین بوده که خیلی سطحی با آن موجه شدیم.

همین‌طور است. شما تجربه انقلاب فرانسه را ببینید. فکر می‌کنید که انقلاب فرانسه از همان 1789 که پیروز شد، بلافاصله [فرانسه] به فرانسه صنعتی تبدیل شد؟ چندین بار عقب گرد کردند و شکست خوردند تا رفته‌رفته این آزمون و خطاها باعث شد فرانسه امروزی شکل بگیرد. ما هم در حد 40 سال باید از خود توقع داشته باشیم. البته نمی‌خواهم توجیه کنم، ما خیلی از کارها را نکردیم که می‌توانستیم انجام دهیم ولی در همین حد 40 سال باید از خود توقع داشته باشم. گذر زمان در عرصه‌های علمی خیلی مهم است در عرصه‌های اجرایی ممکن است با یکسری سیاست‌های اقتصادی بتوان اقتصاد را سروسامان داد ولی در حوزه علمی در کوتاه‌مدت تولید علم و نظریه‌پردازی به‌جایی نمی‌رسد.

* نویسنده: سیدجواد نقوی، روزنامه‌نگار