
به گزارش «فرهیختگان»، پیش از این، در ستونی تحت عنوان «تاریخ علم در اسلام و ایران» به تبیین مباحث علمی و دقیق تاریخ این مبحث مهم و مطرح در مجامع علمی روز میپرداخت. بنمایه این رشتهمقالات، اساسا مباحثی بود که دکتر علیاکبر ولایتی در برنامه تلویزیونی «ایران» از شبکه دوم سیما بیان کرده و سپس، بنابر درخواستهای متعدد استادان، پژوهشگران و دانشجویان، جهت تبیین دقیقتر مباحث و ارائه مستندات این مطالب، برای چاپ در روزنامه، تنظیم کرده بودند. «فرهیختگان» در پاسخ به درخواستهای مکرر خوانندگان، مطابق گذشته به چاپ این مجموعه ادامه خواهد داد. البته به جهت اتصال و پیوستگی مباحث، پیش از شروع مباحث جدید نگاه و مروری خواهیم داشت به مباحث گذشته که در همین ستون منتشر شده بود.
علی بن زید بیهقی گفته است که پدر بوعلی در رسائل اخوانالصفا مطالعه و تأمل و بوعلی خود نیز گاه در آن تأمل میکرده است. حساب هندسه را نزد سبزیفروشی که حساب هند و جبر و مقابله میدانست موسوم به محمود المسّاح فراگرفت. همزمان علم فقه را نزد اسماعیل زاهد خواند و در مطالب آن، غور و تحقیق میکرد و مسائل خلاف و مناظره و مجادله را فرا میگرفت.1 در این اوان، ابوعبدالله ناتلی، فیلسوف شاگرد ابوالفرج بن الطیب دانشمند معروف قرن چهارم هجری به بخارا رفت. عبدالله، پدر بوعلی او را در خانه خویش فرود آورد تا حسین (بوعلی) را از اصول فلسفه آگاه سازد. بوعلی از کتاب ایساغوجی فرفوریوس آغاز کرد و در تحقیق حد جنس، مسائل تازهای آورد که مایه شگفتی استاد گردید. چنانکه ناتلی عبدالله را از واداشتن پسر به شغلی جز علم برحذر داشت. آنگاه ظواهر علم منطق را از آن استاد بیاموخت و خود به تحقیق در شروح آن پرداخت و در این علم، استوار شد. از کتاب اُقلیدِس2 نیز پنج یا شش شکل و مَجَسطی بَطلَمیوس3 (قرن دوم میلادی) تا اشکال هندسیه را از ناتلی آموخت و سپس، به فرمان ناتلی، خود به مطالعه بقیه این کتابها و عرضهداشتِ معلومات خود بر استاد مبادرت کرد و بسیاری از اشکال بود که ناتلی نمیدانست و حسین به حل و فهم آنها و تفهیم ناتلی توفیق مییافت. چون ناتلی از تعلیم او فارغ شد راه گرگانج گرفت و ابوعلی تنها به کار علم پرداخت و به مطالعه متون و شروح طبیعی و الهی همت گماشت تا درهای علم بر او گشاده شد. آنگاه به علم طب رغبت نمود و در آن، مهارت یافت و به درمان بیماران پرداخت4 و بسیاری از علاجها را به طریق تجربه کشف کرد و با اینحال، از آموختن علم فقه و مناظره در آن غفلت نمیورزید و به تلمذ در خدمت اسماعیل زاهد ادامه میداد.5
در 16سالگی، بار دیگر به آموختن فلسفه و منطق روی آورد؛ شبها مطالعه میکرد و روزها مینوشت.6 گاه برای حل و کشف علمی خود به مسجد میرفت و نماز میگزارد؛7 زیرا بر آن شده بود که در آنچه خوانده بود دوباره نظر کند و معلومات و محفوظات خود را نظم و ترتیب دهد. پس یکسال و نیم تمام از ایامی را که همسالان او در بازیهای کودکانه میگذرانیدند منحصر به مطالعه کتابها و یادداشت مطالب و اعاده تحقیق در منطق و جمیع اجزای فلسفه کرد؛ چنانکه شبی را بهتمامی نخفت و روزی را جز به این کار نپرداخت و دستههای کاغذ نزد خود نهاد و هر حجت و دلیلی که بهنظر وی میرسید پس از آنکه مقدمات قیاسی آن را ثابت میکرد، بر آنها مینوشت و شرایط مقدمات را رعایت میکرد و قیاسات منتج و عقیم را از نظر دور نمیداشت و اگر در مسالهای به حیرت میافتاد و به حل آن توفیق نمییافت به مسجد میشتافت و نماز میگزارد و به تضرع و ابتهال، از خداوند حل مشکل خود میخواست و هر شب به خانه بازمیگشت و به کتابت و قرائات مشغول میشد و چون خواب بر او غلبه میجست یا ضعفی در مزاج تفرس مینمود... اعاده نیرو میکرد و باز به کار میپرداخت و بنابر اشاره خود در شرح احوال خویش اگر هم اندکی به خواب میرفت، همان مسائل را که در بیداری مورد مطالعه قرار میداد در خواب میدید و حقیقت آن را درک میکرد؛ چنانکه وجوه بسیاری از مسائل در خواب برای او روشن شد و بر همین نسق کار میکرد تا آنکه در جمیع علوم، استوار گشت و به حسب امکان انسانی بر آنها آگهی یافت و چنانکه خود میگفت هرچه تا این هنگام فرا گرفته بود همان بود که تا پایان عمر میدانست و پس از آن، چیزی بر آن مطالب نیفزود.8
در 18سالگی بهگونهای بر علوم عهد خویش مسلط شده بود که توانست به یاری کتاب اغراض مابعدالطبیعه فارابی (339– 260ق)، مطالب کتاب متافیزیک ارسطو (384 – 322ق) را بفهمد.9 ماجرای معروف این مطالعه، بارها و بارها در افواه جاری شده است و باز هم ذکر آن خلی از لطف نیست. روایت جوزجانی از زبان ابنسینا آن است که چون ترجمههایی که از مابعدالطبیعه ارسطو شده بود از جهت رسایی و بلاغت و تبیین، مقصود استاد یونانی را نمیرساند، ابنسینا نمیتوانست بهنیکی از عهده فهم آن برآید؛ چنانکه 40 بار آن را خواند و همه سخنانش را بهخاطر سپرد، اما حقیقت آن را درنیافت و کار او بدانجا کشید که از خود مأیوس شد و گمان کرد که از عهده فهم آن کتاب برنخواهد آمد. از خوشبختی، روزی هنگام عصر در بازار کتابفروشان بخارا به دلالی بازخورد که کتابی در مابعدالطبیعه بدو عرضه کرد، لیکن بوعلی بر آن بود که فایدتی در این علم نیست و به این سبب از خریدن آن کتاب امتناع ورزید و آخر، به اصرار دلال آن را خرید و چون در آن نگریست، دید که کتاب ابونصر فارابی در اغراض کتاب مابعدالطبیعه ارسطو است. پس به خانه بازگشت و با شتاب تمام، به قرائت کتاب پرداخت و در حال، اغراض استاد یونانی را در مابعدالطبیعه دریافت، زیرا اولا خود به تمام اصول، آن را از بر داشت و ثانیا معلم ثانی، فارابی، حقیقت عقاید ارسطو را از خلال شروح و تفاسیر اسکندرانیها و نوافلاطونیان به بهترین وجهی دریافته و به مسلمین شناسانده بود. نباید فراموش کرد که فارابی زبان یونانی میدانست، و برخلاف رسم زمانه که مترجمانِ اغلب طبیبِ سریانیزبان وقت، که یک بار متن را به سریانی ترجمه میکردند و مترجم دیگری آن را به عربی برمیگرداند، فارابی مستقیما از یونانی میخواند و به عربی ترجمه میکرد. به هر روی، حل این مشکل عظیم دانشمند جوان، ابنسینا را چنان خشنود کرد که مال بسیار به تهیدستان به رسم صدقه داد و خداوند تعالی را شکرها گفت. بدینطریق، واپسین کوشش بوعلی در تحقیق یکدوره از علوم آن عهد پایان یافت و در 18سالگی، کاری را که پیران سالخورده با همه کوشش و مجاهدت نتوانستند به انجام رسانند، به پایان برد، درحالیکه جز برای مقدار کمی از مقدمات، حاجتی به استاد نیافت.10
پینوشتها:
1. بیهقی، تتمه صوانالحکمه، ص 40
2. Euclides
3. Ptolemy
4 . جوزجانی، صص 25 – 24
5 . صفا، 1384، صص 8 – 7.
6 . جوزجانی، صص 26 – 24.
7 . جوزجانی، ص 28.
8. صفا، 1384، صص 9 – 8.
9. جوزجانی، صص 34 – 32.
10. صفا، 1384، صص 10 – 9.
نویسنده: حسن نعمتی، خبرنگار