تاریخ : Thu 14 Jan 2021 - 17:06
کد خبر : 50435
سرویس خبری : فرهنگ و هنر

تحریف اعتراض انقلابی جرم  نیست؟

به بهانه آغاز اکران «دیدن این فیلم جرم است»

تحریف اعتراض انقلابی جرم نیست؟

نکته ای که دیدن این فیلم جرم است را میراث‌بر بالغی از فیلم‌های اعتراضی و انقلابی ایران نشان نمی‌دهد، دور بودن آن از واقعیت جامعه است. چند جمله گلدرشت اعتراضی نسبت به شرایط روز جامعه که شبیه کامنت‌های مردم شاکی نسبت به امور جاری کشور در شبکه‌های اجتماعی است، گفتمان این فیلم را به‌روز و مطابق با دغدغه‌های پیدا و پنهان جامعه نمی‌کند.

  به گزارش «فرهیختگان»، «دیدن این فیلم جرم است» حتی از نام خودش مشخص می‌کند که قصد جنجال‌سازی دارد. جنجال ساختن برای دیده شدن، شاید مهم‌ترین و پرکاربردترین ترفندی است که در سینمای ایران، به‌خصوص طی سه دهه اخیر، مورد استفاده قرار گرفته؛ اما حالا با مورد به‌خصوصی طرف هستیم که گروه مخاطبان هدف آن طیف دیگری هستند. خبر انتشار این فیلم یا توقیف آن را بی‌بی‌سی یا هیچ‌کدام از دیگر رسانه‌های فارسی‌زبان خارج از کشور منتشر نکردند و در داخل هم رسانه‌هایی که حتی از سازندگان بی‌کیفیت‌ترین فیلم‌های توقیف شده، قهرمان می‌ساختند، اصلا سراغ این فیلم نرفتند. بله؛ دیدن این فیلم جرم است طیفی از وفادارترین افراد به حاکمیت را به‌عنوان گروه مخاطبانش هدف گرفته و اگر هم نقدی می‌کند، این‌بار از زبان آنهاست. آیا چنین چیزی بی‌سابقه است؟ اینکه یک فیلم اعتراضی در ایران، محبوب بی‌بی‌سی و حتی خیلی از طیف‌های سیاسی داخل کشور نباشد، هرگز بی‌سابقه نبوده است. اگر از نمونه‌هایی مثل «آژانس شیشه‌ای»، «موج مرده» و «ارتفاع پست» که ابراهیم حاتمی‌کیا آنها را ساخته بود بگذریم، تعداد قابل توجهی از فیلم‌های رسول ملاقلی‌پور هم از موضع انقلابی، به نقد ساختارهای حاکم بر کشور می‌پرداختند. به این ترتیب دیدن این فیلم جرم است باید توانسته باشد از چنین میراثی بهره ببرد. شباهت موقعیت دراماتیک فیلم با آنچه در آژانس شیشه‌ای رخ داد ممکن است به نظر برساند که این میراث‌بری به انجام رسیده است؛ اما به‌واقع چنین نیست. یک پیرمرد مست انگلیسی که ایرانی‌الاصل است، همسر باردار فرمانده جوان یک پایگاه بسیج را بی‌دلیل به باد کتک می‌گیرد و باعث سقط جنین او می‌شود. این انگلیسی مست، با یک آقازاده دم‌کلفت سر و سری دارد و همین باعث می‌شود فرمانده جوان پایگاه بسیج را مجبور کنند که او را رها کند. جوان بسیجی دست به اسلحه می‌برد و اجازه نمی‌دهد... مشخص است که با یک کار جنجالی و دارای مایه‌های غلیظ اعتراضی طرف هستیم که در سودای جشنواره‌های آن سوی آب و ستایش رسانه‌هایشان ساخته نشده؛ پس چرا عنوان شد که دیدن این فیلم جرم است، میراث‌بر فیلم‌های اعتراضی کسانی چون ملاقلی‌پور و حاتمی‌کیا و به‌طور کل صاحبان نقد درون‌گفتمانی و انقلابی نیست؟ به‌طور عمده در این باره سه دلیل اصلی را می‌توان برشمرد. اول محدود بودن دایره گفتمانی فیلم در یک طیف اجتماعی به‌خصوص، دوم دور بودن از آرمان‌گرایی و برقرار کردن یک مسابقه حیثیتی به جای آن و سوم مماس نبودن فیلم با مسائل روز جامعه.

به‌عنوان اولین نکته، این فیلم به قدری دایره مخاطبان هدفش را محدود گرفته که نه‌تنها تمام طیف‌های اجتماعی ایران را با خود همدل نمی‌کند، بلکه از بین دو جناح غالب سیاسی در کشور هم فقط درون‌گفتمان یکی‌شان قرار می‌گیرد و درون همان جناح هم یک طیف و صاحبان یک تلقی را مقابل طیف‌های دیگر و تلقی‌های دیگر قرار می‌دهد. مرد مست انگلیسی به همسر جوان بسیجی تعرض می‌کند چون چادری است و خودش خاطره تلخی از چادری‌ها دارد. تا همین‌جا بخشی از مخاطبان، از محدوده همدلی و همذات‌پنداری با شخصیت‌های فیلم حذف می‌شوند. در ادامه هم عمدتا بحث‌ها درون‌محفلی هستند و چیزهایی که به‌عنوان چالش بین بچه‌های پایگاه بسیج رد و بدل می‌شود، درباره این است که آیا رفتار فرمانده درست است یا نیست و این نمادی از همان بحث‌هایی است که درون یکی از دو جناح سیاسی کشور بین دو طیف مختلفش درمی‌گیرد؛ چیزی که دامنه آن نه‌تنها به تمام جامعه، بلکه به جناح سیاسی رقیب و هواداران آن هم سرایت نمی‌کند. آیا مثلا آژانس شیشه‌ای هم چنین بود؟ حاج‌کاظم در آژانس شیشه‌ای از ابتدا تا انتهای فیلم در تلاش بود تا با گروه‌های دیگر اجتماعی دیالوگ برقرار کند و قصه امثال خودش را به آنها بگوید و برعکس حرف زیادی با مامور امنیتی که به نوعی نماد مجریان حکومتی بود، نداشت. اساسا بخش قابل توجهی از این فیلم درخصوص سوءتفاهمی بود که نسبت به رزمنده‌ها در سایر گروه‌های اجتماعی وجود داشت و حاج‌کاظم همه را شاهد گرفته بود تا حقانیتش را ثابت کند. اما دیدن این فیلم جرم است، از پایگاه بسیج بیرون نمی‌رود و بحث و جدلی هم اگر هست، بین اعضای همان پایگاه یا بین آنها و مأموران امنیتی است.

اتفاقا نکته دومی که تفاوت‌های دیدن این فیلم جرم است با فیلم‌های انقلابی و اعتراضی را مشخص می‌کند همین است که جوان بسیجی این فیلم قصد دیالوگ برقرار کردن ندارد و هدف اصلی و نهایی‌اش روکم‌کنی است. درکدام یک از فیلم‌های اعتراضی که بچه‌های نسل انقلاب و جنگ ساخته بودند، چنین چیزی هدف غایی فیلمساز بود؟ تقریبا هیچ‌کدام. جالب اینجاست که جوان بسیجی در رسیدن به همین هدف هم با بن‌بست مواجه می‌شود و شکست می‌خورد. اساسا نشان دادن بن‌بست، تناقضی آشکار با ایده‌های انقلابی دارد. انقلابی‌ها از آنجا که آرمان‌گرا هستند، حتی اگر کشته شوند خودشان را پیروز می‌دانند؛ اما آرمان این جوان بسیجی چیست؟ اساسا او عصبانی است، نه آرمان‌گرا و بازی روکم‌کنی را به‌راه انداخته که برخلاف جهان‌بینی انقلابی، در آن برد و باخت وجود دارد.

 نکته سومی که دیدن این فیلم جرم است را میراث‌بر بالغی از فیلم‌های اعتراضی و انقلابی ایران نشان نمی‌دهد، دور بودن آن از واقعیت جامعه است. چند جمله گلدرشت اعتراضی نسبت به شرایط روز جامعه که شبیه کامنت‌های مردم شاکی نسبت به امور جاری کشور در شبکه‌های اجتماعی است، گفتمان این فیلم را به‌روز و مطابق با دغدغه‌های پیدا و پنهان جامعه نمی‌کند.

اساسا فیلم برمبنای چه موقعیتی چالش اصلی‌اش را ایجاد می‌کند؟ مرد مست انگلیسی و زن باردار ایرانی... اینکه در پایان دهه ۹۰ شمسی فیلمی ساخته شود و مبنای آن چیزی شبیه موقعیت کاپیتولاسیون باشد، چقدر مماس با مسائل روز جامعه ماست؟ در این فیلم هنگام بیان انتقادات به ساختار سیاسی کشور، صراحت لهجه حیرت‌انگیزی به کار رفته اما چرا نمی‌بینیم که این فیلم بین گروه‌های اجتماعی مختلف دست‌به‌دست شود و درباره‌اش صحبت کنند و صرفا یک گروه فکری، اجتماعی و سیاسی خاص است که به دیدن این فیلم جرم است توجه دارد؟ دلیل قضیه، همان مماس نبودن مسائل فیلم با دغدغه‌های روز جامعه و دلخوش کردن به چند دیالوگ گلدرشت شعاری است که نه حرف جدیدی می‌زنند و نه حتی به اندازه کافی دل مردم را خنک می‌کنند.  تمام مواردی که ذکر شد جدا از ایرادات فنی فیلم است. غیر از بازی اکثر بازیگران و به‌خصوص نقش اول فیلم که ضعیف است و غیر از کلیشه‌هایی که در دیالوگ‌ها و اکت‌ها وجود داشت؛ داستان هم به جای اینکه پیش برود و فرازونشیب داشته باشد، مرتب بر گره‌هایش اضافه می‌کند و از این جهت شبیه فیلم «حمال طلا» است که در جبهه سیاسی مقابل این فیلم، به همین شیوه رادیکال، مسائل جاری کشور را نقد می‌کرد. در فیلم حمال طلا فیلمساز به جای پیش بردن قصه، مرتب گره‌افکنی می‌کند تا اینکه نهایتا مجبور می‌شود شخصیت اصلی‌اش را به کشتن بدهد؛ چون گره‌ها قابل بازگشایی نیستند. در دیدن این فیلم جرم است هم با شکست جوان فرمانده پایگاه در عملیات روکم‌کنی‌اش تقریبا با همان نوع پایان‌بندی مواجه هستیم و یک بخش مبهم دیگر قبل از بالا آمدن تیتراژ پایانی‌اش به کار اضافه شده که سوپاپی برای فرار سازندگان فیلم از اتهام بن‌بست‌سازی باشد.

 * نویسنده: میلاد جلیل‌زاده، روزنامه‌نگار