به گزارش «فرهیختگان»، آنچه میخوانید متن کامل سخنرانی حجتالاسلاموالمسلمین دکتر رضا غلامی در مراسم افتتاحیه پنجمین هفته علمی تمدن نوین اسلامی است که در ۲۱ دیماه ۹۹ و در مجموعه شهدای هفتمتیر (سرچشمه) تهران ایراد شده است.
بسماللهالرحمنالرحیم، الحمدلله رب العالمین، الصلاه والسلام على رسولالله و علی آله الطیبین الطاهرین و لعنهالله علی أعدائهم أجمعین.
سلام عرض میکنم خدمت شما عزیزان و یاد و نام استاد بزرگوارمان مرحوم حضرت آیتالله علامه مصباحیزدی (رضواناللهتعالیعلیه) را گرامی میدارم. همچنین سپاسگزاری میکنم از همکاران ارجمند در هفته علمی تمدن نوین اسلامی بهویژه دکتر جهانبین و حجتالاسلام والمسلمین دکتر ابوطالبی که مقدمات برگزاری پنجمین هفته علمی تمدن نوین اسلامی را فراهم کردند.
موضوع سخن من در این فرصت کوتاه، موانع اولیه برای گام نهادن در مسیر شکلگیری تمدن نوین اسلامی است.
همانطور که میدانید، یکی از اهداف بلند انقلاب اسلامی، حرکت به سمت تمدن نوین اسلامی است. در واقع، انقلاب اسلامی با احیای خودباوری در ملت ایران و سایر ملتهای مسلمان، با برگرداندن منابع غنی و منحصربهفرد تعالیم اسلامی به حیات مدنی و همچنین با گسترش ظرفیتها و توانمندیها در متن جامعه، دستیابی به تمدن نوین اسلامی را برای ما به هدفی ممکن بدل ساخته است. البته مواجهه همه بهویژه نخبگان با موضوع تمدنسازی یکسان نیست و ما امروز افکار مختلفی را در مواجهه با بحث تمدن نوین اسلامی تجربه میکنیم که من قصد دارم قبل از ورود به بحث موانع، از تفکر سه دسته از نخبگان یکی در مقام مخالف تمدنسازی، دومی بهعنوان مخالف خوداتکایی و سومی موافق تمدنسازی و خوداتکایی پردهبرداری کنم.
دسته اول، کسانی هستند که طی سده اخیر، عقبماندگی ایران و دنیای اسلام را به تماشا نشستهاند اما برای جبران این عقبماندگیها قدم از قدم برنداشتهاند. این افراد نهفقط نگاهی به رفع ضعفها و مشکلات جامعه ندارند بلکه قدم نهادن در مسیر پیشرفت، آن هم با بهرهگیری از تعالیم اسلامی را گناهی بزرگ معرفی میکنند. برخی از آنها میگویند پیشرفت اسلامی در دوران غیبت محال است و برخی دیگر میگویند به راه افتادن هر حرکتی به نام اسلام در دوران غیبت به دلیل احتمال شکست و آلودهشدن دامن اسلام، ممنوع است. این افراد نه خود کاری میکنند و حرف نویی دارند و نه حرفها و کارهای دیگران را ارج مینهند. انتهای همت آنها در دوران غیبت، ترویج بیعملی، حمله به حرکتهای اسلامی و مایوسسازی مردم نسبت به این حرکتهاست.
دسته دوم، کسانی هستند که تنها راه رفع عقبماندگیها و رسیدن به پیشرفت را از فرق سر تا ناخن پا غربیشدن معرفی میکنند. این افراد هیچ باوری به توانمندیهای ایرانی مسلمان ندارند و تا میتوانند با بزرگنمایی ضعفها و مشکلات، ملت خود را ذاتا ملتی عقبمانده و ناتوان معرفی میکنند. آنها بر این عقیدهاند که تا باورها و سنتها و از همه مهمتر، دینمان کنار گذاشته نشود و ذات انسان غربی جایگزین ذات ایرانیِ مسلمان نشود، از پیشرفت خبری نیست. اینها هرگونه توانایی در جامعه اسلامی را با عینک ناباوری مینگرند یا هرگونه تلاش برای رسیدن به استقلال و پیشرفتِ متکی به ظرفیتها و تواناییهای داخلی را به تمسخر میگیرند اما خودشان هیچ حرف نویی جز همان اصرار بر غربیشدن ندارند.
دسته سوم، کسانی هستند که تلاش و مجاهدت برای پیشرفت آن هم براساس تعالیم ناب اسلامی را یک تکلیف میدانند و عصر غیبت را عصر بیهویتی و تعطیلی دین خدا معرفی نمیکنند. آنها بر این باورند که نباید از ترس بروز مشکلات و ناکامیها، راه حق را تعطیل کرد بلکه باید با مشکلات (در هر حد و اندازهای) جنگید. این افراد به ظرفیتها و تواناییهای جامعه اسلامی عمیقا باور دارند و اهل خود حقیربینی نیستند. آنها میدانند که هیچ ملتی بدون استخراج و به میدان آوردن گوهرهای وجودیاش به پیشرفت حقیقی و با دوام نرسیده است. البته این افراد با آنکه قیمت پیشرفت را خوداتکایی معرفی میکنند اما از ارزش ارتباط و تعامل با دیگران البته با چشمان باز و توام با واقعبینی هم غافل نیستند.
البته امروز در شرایطی از این سه دسته سخن به میان میآوریم که دسته اول و دوم با یکدیگر به همزبانی رسیدهاند. به بیان دیگر، مقدسنماهای متحجری که سالیان متمادی از ممنوعیت شکلگیری حرکتهای اسلامی در عصر غیبت و شکست حتمی این حرکتها سخن میگفتند، از یک طرف زبان به تحقیر ملت ایران، بزرگ کردن مشکلات و کوچک شمردن توفیقات و در کل، به سخره گرفتن پیشرفتهای داخلی گشودهاند و از سوی دیگر به تجلیل از غرب و لزوم غربی شدن از فرق سر تا ناخن روی آوردهاند که میتواند برای عبرتآموزان قابلتوجه باشد.
دوستان عزیز؛ امروز ظاهرا جرم دسته سوم چه از منظر مقدسنماهای متحجر و چه غربزدهها این است که برای عظمت ایران اسلامی و کل جامعه اسلامی در جهان در تلاشند و به جای افتادن در مسیر بیعملی یا انفعال، وادادگی و تسلیم، راه دیگری را انتخاب کردهاند که با همه فشارهای داخلی و خارجی به دستاوردهای بزرگی رسیده است.
با این حال، موضع ما روشن است. ما امروز معتقد به امکان رسیدن به تمدن نوین اسلامی هستیم لکن دستیابی به تمدن را در حد یک شعار سطحی و کمعمق تقلیل نمیدهیم. تمدنسازی آن هم در رقابت با تمدن مدرن غربی، یکی از پیچیدهترین، سختترین و پرفراز و فرودترین کارهاست. درحقیقت، حرکت اسلامی در جهت رسیدن به تمدن نوین اسلامی هم با همواریها روبهرو خواهد شد و هم با ناهمواریها و موانع فراوان؛ و من قصد دارم در عرایض خود به مهمترین موانع و ناهمواریها در همان ابتدای مسیر یعنی در مرحله گام نهادن در راه شکلگیری تمدن نوین اسلامی اشاره کنم. مهمترین موانع که همین امروز باید برای رفع آنها کوشش کرد عبارتند از:
1- رویکرد کاریکاتوری به دین
فقدان نگاه همهجانبه و متوازن به دین و تعالیم اسلامی و گرفتن بخشی از دین و رها کردن بخشهای دیگر آن، یک گرفتاری بزرگ و تخریبکننده در دنیای اسلام محسوب میشود. نتیجه چنین برخوردی با دین، از یک طرف، بیبهره ماندن از ظرفیتهای منحصربهفرد دین، و از طرف دیگر، افتادن در دام انحراف و التقاط و سرجمع، فاصله گرفتن از مقاصد دینی است. تصور اولیه این است که عمدتا عامه دینداران هستند که گرفتار رویکرد کاریکاتوری به دین میشوند، این درحالی است که شواهد تاریخی از این واقعیت حکایت دارد که علمای دینی بیش از عامه مردم به چنین نگاهی دچار بودهاند.
2 - بهاءندادن به قوه اجتهاد و فقه نظامساز
قوه اجتهاد، تکیهگاه اصلی در عصر غیبت برای فهم و کاربست شریعت الهی و از همه مهمتر، پاسخگویی مداوم و موفق به پرسشهای نو به نوی جامعه اسلامی به شمار میرود و طبیعی است چنانچه ظرفیتهای این قوه به درستی درک نشود یا صرفا در حد وارسی موضوعات فردی، کماهمیت و تکراری محدود شود، جامعه دینی از مزیتهای پرشمار قوه اجتهاد محروم خواهد ماند. اما موضوع مهمتر در اینجا، اهمیت رویکرد نظامساز به فقه در جهت قرارگرفتن در مسیر تمدنسازی است. به بیان دیگر، تا فقه نتواند از استنباطات مسالهمحور و جزئی به استنباطات سیستمی و کلان دست پیدا کند، صحبت کردن از تمدن نوین اسلامی ممکن نیست.
3 - ضعف خردورزی و عقلانیت
وجود رویکرد خردورزانه و عمیق به امور اجتماعی و تفکیک مصالح حقیقی از منافع زودگذر و همچنین بالابردن تواناییها برای شناخت و حل عقلانی مسائل و چالشهای اجتماعی، یکی از نیازهای ضروری برای ورود به ساحت تمدنسازی است. جامعهای که به دلیل فقر خردورزی دچار سطحینگری است و طبعا مواجهه پرضرری با مسائل اجتماعی دارد یا جامعهای که به خاطر نبود تربیت عقلانی با مشکل همیشگی افراط و تفریط روبهرو است، مادام که به فکر تغییر شرایط و تقویت قوه خردورزی و عقلانیت نباشد، نمیتواند در مسیر شکلگیری تمدن نوین اسلامی قدم بردارد.
4 - کم بهره بودن از عقل ابزاری
شاید ترس از دنیازدگی و اینجهانگرایی یا غلبه گرایشهای صوفیگرایانه موجب شد تا عالم اسلامی از چند سده قبل تا الان، با کم اهمیت شمردن عقل ابزاری و در مواردی تقبیح آن، خود را از مزیتهای عقل ابزاری در عرصه پیشرفت مادی محروم کرده و تن به یک عقبماندگی بزرگ بدهد. واقعیت این است که جامعه اسلامی نیازمند هم عقل کلی است و هم عقل ابزاری و محاسبهگر و این دو، دو روی یک سکه محسوب میشوند که پیشرفت توامان مادی و معنوی را امکانپذیر میکنند. به بیان دیگر، دنیای اسلام نیاز دارد هم از واقعیت به سوی واقعی حرکت کند و هم از واقعی به سوی واقعیت و این امر، جز با تعادلبخشی به حضور عقل کلی و عقل ابزاری در جامعه اسلامی و متعامل ساختن این دو با یکدیگر ممکن نیست.
5 - توقف در دو راهه سنت و مدرنیته و ناتوانی در ایجاد راه سوم
باید قبول کرد که دنیای اسلام مدتهاست در دوراهه سنت و مدرنیته قرار گرفته است و همواره نسخه رایج در این دوراهی، رفتن به سنت و پشت کردن به مدرنیته یا رفتن به سوی مدرنیته و پشت کردن به سنت بوده است، این درحالی است که دنیای اسلام میتوانست با خلاص کردن خود از این دوگانگی متوقفکننده، راه سومی را ایجاد کند که علاوهبر حفظ تمامی مزیتهای سنت، امکان بهرهگیری محققانه از فواید مدرنیته نیز وجود داشته باشد. حتی فراتر از این، عالم اسلامی میتوانست با برهمزدن این دوگانگی، راه کاملا تازهای را برای خود انتخاب کند که در آن اجباری بر تحمل تنگناهای مدرنیته هم نباشد. مسلما زمانی میتوان از تمدنسازی در دنیای اسلام سخن گفت که توانایی خلق راه سوم از جهت تئوریک و عملی وجود داشته باشد.
6 - معالجه فرهنگ عمومی ضعیف و در مواردی بیمار
برخلاف کسانی که صرفا با فهرست کردن انواع ضعفها و بیماریهای فرهنگی برای ملت ایران یا ملتهای مسلمان، به دنبال اثبات حقانیت غربگرایی هستند، من معتقدم بهطور خاص ملت ایران ملتی است دیندار، باغیرت، شجاع، باحیاء، حقطلب، ظلمستیز، انساندوست، مهربان، صلحدوست، انعطافپذیر، تابآور، پراستعداد، ترقیخواه، متحد در برابر دشمن آشکار و... . اما درکنار این همه نقاط قوت، نمیتوان چشمها را روی نقاط ضعف بست. واقعیت این است که ملت ایران در کنار نقاط قوت فرهنگی از ضعفها و بیماریهای فرهنگی متعددی نیز رنج میبرد که بدون درمان آنها پا گذاشتن در مسیر تمدنسازی ممکن نیست. راحتطلبی، ولخرجی، تنبلی، بدگمانی، سستکاری، خودنمایی، تشریفاتزدگی، زودباوری و مواردی از این قبیل، ضعفهایی است که معالجه آنها کاملا ضروری است.
7 - قانونگریزی
تا وقتی یک ملت تمرین قانونگرایی نکند و تبعیت از مرّ قانون را در روان جامعه به ملکه تبدیل نکند، صحبتکردن از تمدنسازی گزافهگویی است. نباید از نظر دور داشت که قبح قانونگریزی در جامعه دینی نسبت به جوامع غیردینی مضاعف است؛ چراکه قانون در جامعه اسلامی یا خود شرع است یا منطبق با شرع و اگر هم خود شرع یا منطبق بر شرع نباشد مغایرتی با شرع ندارد و مهمتر اینکه تبعیت از آن یک امر شرعی است. از طرف دیگر، قانونگریزی یکی از مظاهر بیتقوایی است. با این اوصاف، مساله قانونگرایی در جامعه اسلامی یک مساله بسیار با اهمیت و حیاتی است که میتواند راه را برای همگرایی جهت ساخت جامعه مطلوب باز کند.
8 - کمتوانی در فسادستیزی
باید پذیرفت، جامعهای که نسبت به مقابله با فساد کمتحرک است یا اساسا راهی برای برونرفت از فساد و برقراری عدالت در ساحتهای گوناگون ندارد، قادر به تمدنسازی نیست. فساد چه اخلاقی، چه اقتصادی و چه سیاسی، ظرفیتهای جامعه را میکشد و جامعه را به سرعت به سمت تباهی میکشاند. بنابراین، خیلی مهم است که نهتنها حساسیتهای اجتماعی اعم از نخبگانی و عمومی نسبت به فساد کم نباشد، بلکه قانون و سیستم اجرایی آن از چنان قابلیتی برخوردار باشد که نهفقط با فساد مستمرا مقابله کند بلکه با رویکرد پیشگیرانه، دائما ریشههای فساد را بسوزاند. البته طبیعی است که فسادستیزی پرهزینه است اما برای قدم گذاشتن در مسیر تمدنسازی پرداخت چنین هزینههایی ضروری است.
9 - زودتاثیرپذیری عاطفی
تاثیرپذیری عاطفی فینفسه بد نیست. انسان موجودی بیحس و متحجر نیست و طبیعی است در برابر حوادث کوچک و بزرگ متاثر میشود اما زود تاثیرپذیری که یکی از اضلاع آن زودباوری است مولود فقدان تربیت عقلانی است و حتما برای انسان مضر است و میتواند او را از مسیر درست دور کند. واقعیت این است که جامعه ما به دلیل عدمسرمایهگذاری کافی روی تربیت عقلانی از این آسیب رنج میبرد. تربیت عقلانی دو بُعد مهم دارد: یک، تقویت قوه عقلانی و دو، پرورش عقلانی انسان که هر دو برای ساخت انسان در تراز تمدن ضروری است.
10 - تعارف و رودربایستی در امربهمعروف و نهیازمنکر
نبود صراحت در بیان حق و مهمتر از آن، رودربایستی در مقام مقابله با حقگریزیها، یکی از آسیبهای اجتماعی است که زمینه بروز انواع گرفتاریها را در جامعه به وجود آورده است. مشکل زمانی دوچندانمیشود که انسان بخواهد حقی را بیان کند یا جلوی ناحقی را بگیرد که اقوام، دوستان یا همحزبیهای او مخاطبش هستند. نباید از نظر دور داشت که یکی از موانع امربهمعروف و نهیازمنکر در جامعه، همین تعارفات و رودربایستیهاست که یا زمینه امربهمعروف و نهیازمنکر را از بین میبرد یا آن را به قدری به تاخیر میاندازد که دیگر دیر شده است. این مشکل یک مشکل فراگیر است اما آثار مخرب آن در میان نخبگان و مسئولان جامعه مضاعف است.
11 - رویکرد صفر و صدی
یکی از مشکلات جدی جامعه ما داشتن نگاه صفر و صدی یا سیاه و سفید به پدیدهها یا عملکردهای اجتماعی است. چیزی که نهفقط مثبتاندیشی و امید را در جامعه میمیراند بلکه جامعه را به سمت نوعی تکفیر همدیگر سوق میدهد. رویکرد صفر و صدی به پدیدهها که مولود غیبت واقعبینی است، نهفقط در جامعه تولید دوقطبی و شکاف میکند بلکه همکاری و تعاون اجتماعی را بهشدت تقلیل میدهد. البته روشن است که نگاه صفر و صدی به حوزه عقاید مربوط نیست. یک عقیده یا حق است یا باطل و طبیعی است که نمیتوان گفت یک عقیده تا حدی حق یا تا حدی باطل است. آنچه مسلم است، وقتی از رویکرد صفر و صدی به میان میآید، منظور میدان عمل، آن هم در اتمسفر حق است.
12- نگاه تشریفاتی به علم
در ضرورت و اهمیت علم و نقش بینظیر آن در ساحت تمدنسازی شکی وجود ندارد و طبیعی است که وقتی از تمدن نوین اسلامی سخن به میان میآید، همه از لزوم علم و علمگرایی صحبت میکنند اما نمیتوان انکار کرد که یکی از مشکلات جوامع گوناگون ازجمله جامعه ما، غلبه نگاه تشریفاتی به علم نسبت به نگاه حقیقی به علم است. نگاه تشریفاتی به علم نهفقط کمیتگرایی و کیفیتگریزی در تولید علم را افزایش میدهد، بلکه نوعی علمگریزی در عمل را به جامعه تحمیل میکند. در چنین شرایطی، جامعه به ظاهر از رتبه بالایی از علم برخوردار است اما نمیتواند از این علم در پاسخگویی به نیازهای مبتلابه خود استفاده کند.
13- کمتوانی در استفاده آگاهانه از دستاوردهای تمدنی دیگران
بشر و جوامع گوناگون بشری در ارتقای مداوم حیات مدنی خود و اوج آن یعنی تمدنسازی دائما در تقلاست. بعضی جوامع در این راه به خطا میروند و به اسم تمدنسازی موجب سرنگونی خود میشوند و بعضی دیگر هم خطا دارند و هم درست. به بیان دیگر، بشر فطرتبنیان، حتی در جوامع سکولار هم میتواند دستاوردهای مثبت داشته باشد و دأب تمدن تاریخی اسلام این نبوده است که از دستاوردهای مثبت این جوامع و بهرهگیری درست از آنها چشمپوشی کند. در این جهت، مهم، داشتن چشمهای باز، توانایی گزینش و سپس قدرت بهرهبرداری است. اگر چنین توانایی وجود داشته باشد ابتکار عمل و سرعت پیشرفت در جامعه اسلامی شکل میگیرد و این امر در حوزه رقابت تمدنی یک اصل مهم محسوب میشود.
14 - ضعف فرهنگ نقد
یکی از مهمترین الزامات پیشرفت و تمدنسازی رواج فرهنگ نقد در جامعه خصوصا میان نخبگان و کارگزاران قواست. البته روشن است که منظور از نقد، غرزنی، طعنهزنی، مچگیری، منفیبافی و تخریب همدیگر نیست بلکه منظور استخراج و طرح عالمانه و مودبانه نقاط مثبت و منفی یک مقوله یا عملکرد است. اگر فرهنگ نقد در جامعه رواج نداشته باشد جامعه با افتادن در جهل مرکب یا فروافتادن در ایرادات فراوان گام بهگام به سمت تباهی حرکت خواهد کرد. درکنار اهمیت فرهنگ نقد، وجود سعهصدر کافی برای شنیدن نقد و استفاده از نتایج آن هم بسیار اهمیت دارد و این سعهصدر باید از طریق تربیت اجتماعی در نهاد جامعه مستقر شود.
15 - فقدان شایستهسالاری
گذشته از ضرورت سرمایهگذاری هوشمندانه برای تربیت نیروهای توانا برای تصدی مسئولیتهای مهم، یکی از الزامات قدم گذاشتن در مسیر تمدنسازی، نهادینه شدن موضوع شایستهسالاری در اداره بخشهای ریز و درشت جامعه است. شایستهسالاری با کنار زدن افراد ناتوان و حتی مخرب که یکی از عوامل اصلی عقبماندگی محسوب میشوند و قراردادن عناصر قدرتمند در جایگاههای مدیریتی، زمینه لازم برای بهرهگیری درست از ظرفیتها و حرکت رو به جلو را به وجود میآورد. برای رسیدن به شایستهسالاری، وجود فرهنگ شایستهسالاری اهمیت فوقالعادهای دارد اما نقش قانون و سیستمهای قانونی در این زمینه کمتر از فرهنگ شایستهسالاری نیست.
16- بهاء ندادن به دانایان و خبرگان
با آنکه در جامعه اسلامی پدیدهای به نام نخبهسالاری وجود ندارد لکن ایجاد فرهنگ توجه و مراجعه به علما و خبرگان یکی از مولفههای اصلی جامعه مطلوبِ دینی است. چنانچه در جامعهای عالمان و زبدگان در حاشیه به سر ببرند و به جای آنها شهرهها یا همان سلبریتیها هدایت و جهتدهی به امور را به دست بگیرند، مطمئنا آن جامعه در مواجهه با انبوهی از مسائل و آسیبهای اجتماعی، توانایی خود را در حرکت رو به جلو از دست خواهد داد. لذا جامعهای میتواند هدف تمدنی داشته باشد و آن را محقق کند که دانایان و خبرگان را در متن و رأس جامعه قرار دهد.
17 - پرگویی و کمعملی
هرچند تاثیر سخن قوی، معقول و جذاب در به حرکت درآوردن جامعه یا جلو بردن کارها در ریل مناسب قابلانکار نیست اما واقعیت این است که سهم سخن نسبت به عمل بیشتر از ۳۰ درصد نیست و چنانچه متولیان امور نتوانند با عبور از سخن و سخنوری، فرصت تحقق عینی سخنان را فراهم کنند، نهفقط جامعه به سمت جلو پیش نخواهد رفت بلکه نسبت به سخنان خوب و منشأ آن نیز کمباور و مردد خواهد شد. لذا برای ورود به میدان تمدنسازی باید بخش مهمی از توانها را معطوف به ساخت یا تقویت روشها، ابزارها و سیستمهای اجرایی و نظارتی کرد.
18 - محافظهکاری و گریز از تحول
محافظهکاری یا احتیاط و اصرار بر حفظ وضع موجود با هر رویکردی، اعم از فکری یا اجرایی، موجب میشود تا جامعه از فرصت تحول محروم شود؛ این در حالی است که جوامع زنده و پویا جوامعی به شمار میروند که نهتنها راه را بر تحول نمیبندند بلکه برای تحول در عرصههای موردنیاز برنامه عملی دارند. تحول در نظام اداری، تحول در نظام بودجهریزی، تحول در روابط بیندستگاهی، تحول در نظامهای نظارتی، تحول در رابطه مردم و مسئولان، تحول در نظام انتخابات، تحول در ساخت و شیوه عملکرد احزاب، تحول در نظام نیروگزینی و دهها مورد دیگر، نمونههای بارزی از نیاز جوامع رو به پیشرفت ازجمله جامعه ما برای تحول به شمار میروند.
والسلام علیکم و رحمهالله و برکاته