تاریخ : Sat 09 Jan 2021 - 09:05
کد خبر : 50221
سرویس خبری : نقد روز

آخر مغالطه هم حدی دارد

پاسخی به اظهارات اخیر محمود امجد از منظر فقهی، حقوقی و سیاسی

آخر مغالطه هم حدی دارد

آقای امجد آخر مغالطه هم حدی دارد از دین و مذهب می‌گذرم آیا عقل کشته شدن در راه هر هدفی را قابل‌احترام می‌داند. به‌عنوان مثال آمریکایی‌ها به خاطر هدف‌شان که تسلط برمنطقه غرب آسیا و کنترل و مهار جمهوری اسلامی است هزاران کشته در عراق و افغانستان و لبنان داده‌اند، به نظر شما اینها شهید و مظلوم هستند؟

  به گزارش «فرهیختگان»، «ثم کان عاقبه الذین اساءوا السوأی ان کذبوا بآیات‌الله و کانوا بها یستهزئون» سوره مبارکه روم، آیه 10
آنگاه فرجام کسانی که بدی کردند بسی بدتر بود، چراکه آیات خدا را تکذیب کردند و آنها را به ریشخند گرفتند.

بعد از آنکه متن کامل سخنرانی آقای محمود امجد به دستم رسید، دیدم ایشان مبانی‌ای را اتخاذ کرده‌اند که لازمه پذیرش آنها چیزی نیست جز همین حرف‌هایی که از ایشان در فضای مجازی علیه جمهوری اسلامی و مقام معظم رهبری و مراجع عظام تقلید منتشر شده است.

به نظر می‌رسد علاوه‌بر نقد مواضع ایشان مبانی و زیرساخت‌های مواضع‌شان نیز باید مورد نقد قرار گیرد.

ایشان در ذیل آیه شریفه «هل ننبئکم بالاخسرین اعمالا» از باب مقدمه مطالبی را گفته‌اند که خلاصه‌اش این است: انسان در دنیا سرگرم مشغولیت‌های خودش هست و ممکن است مشغله او کارهای دینی ازقبیل منبر و محراب، تالیف کتاب و دعوت و تبلیغ باشد ولی وقتی همین کارها با عجب و غرور همراه باشد، فایده‌ای ندارد و بعد با طرح این فراز از قرآن‌کریم که فرعون به اطرافیانش می‌گفت: «ما اریکم الا ما اری» مطلبی را می‌گوید که عین عبارت ایشان این است: «هرچه من می‌گویم باید اطاعت کنید، من برگزیده خدا هستم و الان مشکل ما عمامه به سرها همین است که خیال می‌کنیم یک قوم برگزیده‌ای هستیم و هرچه می‌گوییم حرف خدا و حرف پیغمبر است و مردم هم باید بدون چون و چرا تابع ما باشند.»

آقای امجد اولین اشکال این سخن شما این است که آیه شریفه را غلط معنا کرده‌اید و آیه شاهد بر ادعای شما علیه عمامه‌به‌سرها نیست.

 آیه می‌فرماید: «من به شما نشان نمی‌دهم جز آن چیزی را که می‌بینم.» کافی است شما به ترجمه‌ها یا تفسیر شریف المیزان مراجعه کنید فرعون در اینجا از موضع قدرت و دیکتاتوری حرف نمی‌زند بلکه با زرنگی و سیاست می‌خواهد بگوید واقعا نظر من این است و آنچه را می‌فهمم به شما می‌گویم نه اینکه بخواهم به‌عنوان یک حاکم امر و نهی کنم.

اشکال دوم سخن شما این است که، عمامه‌به‌سرها دوگونه حرف دارند؛ بعضی از حرف‌های آنها درباره مسائلی است که درمورد آنها فقط شارع مقدس حق اظهارنظر دارد، مثل کیفیت نماز و روزه و... اینها واقعا برداشت آنها از قرآن و روایات است و اتفاقا جلسات بحث و درس در این مسائل از چالشی‌ترین کلاس‌های درس در دنیاست.

نه شاگرد بی‌دلیل از استاد قبول می‌کند و نه استاد از شاگرد، معروف است در حوزه‌ها که می‌گویند نحن ابناء الدلیل.

این مباحث وقتی به نتیجه رسید و به صورت توضیح‌المسائل درآمد واقعا حرف خدا و رسول است، البته آن مقدار که یک مجتهد بین خود و خدا به آن دست پیدا می‌کند در این موارد واقعا ملامت کردن عمامه‌به‌سرها و حوزه‌ها بی‌جا و نارواست.

یک نوع حرف‌های عرفی است در این موارد نه روحانیت می‌خواهد حرف را پای خدا بنویسد و نه مردم می‌پذیرند، مثل همین حرف شما در سخنرانی‌تان که هرکس در این چهل سال در این نظام کشته شده شهید به معنای مظلوم است و فرزندتان در تبیین آن گفت، از نصیری رئیس ساواک و دیگر ساواکی‌های معدوم که خون شهید آیت‌الله سعیدی و شهید غفاری و جنایات بسیار دیگری را در پرونده‌شان دارند تا اهل گناهان شنیع تا منافقانی که هزاران نفر از مردم کوچه و بازار را، در فاز نظامی خود کشتند.

هرکدام در جمهوری اسلامی به مجازات رسیده باشند شهید هستند، خب خود شما یک چنین حرف بی‌منطق و زوری را می‌زنید و اتفاقا آمرانه می‌گویید یک‌بار عین عبارت سخنرانی‌تان را ببینید.

«به من می‌گویند: آقا نگو شهید روح‌الله (زم) نخیر می‌گویم شهید روح‌الله و همه بگویند شهید روح‌الله نه به آن معنای رایج و اصطلاحی به معنای اینکه «من قتل مظلوما» کسی که مظلوم کشته شود کسی که در راه ناموس و هدفش کشته شود و بالاخره مظلومانه کشته شود شهید است. تمام این کشته‌هایی که در این 40سال توسط حکومت انجام شد، من می‌گویم شهید هستند.»

اما آیا احدی به حرف شما اعتنا می‌کند هیچ‌کس پیدا می‌شود بگوید هم رجایی شهید است، هم نصیری رئیس ساواک، کسی نمی‌پذیرد ولو اینکه گوینده‌اش عمامه‌به‌سر باشد.

 از ادعای شما خنده‌آورتر دلیل شماست

آقای امجد آخر مغالطه هم حدی دارد از دین و مذهب می‌گذرم آیا عقل کشته شدن در راه هر هدفی را قابل‌احترام می‌داند. به‌عنوان مثال آمریکایی‌ها به خاطر هدف‌شان که تسلط برمنطقه غرب آسیا و کنترل و مهار جمهوری اسلامی است هزاران کشته در عراق و افغانستان و لبنان داده‌اند، به نظر شما اینها شهید و مظلوم هستند؟

مثال دیگر نظامیان همین فرانسه که میزبان شماست و شما در پناه آنها برای روح‌الله زم عزاداری می‌کنید، به گفته رئیس‌جمهور الجزایر در مدت 123سال حضور استعماری‌اش در آن کشور با هدف گسترش دامنه سلطه کشورشان بر الجزایر و آبادکردن کشورشان با منابع این کشور مسلمان پنج‌ونیم میلیون یعنی نیمی از مردم مسلمان الجزایر را کشتند و خودشان هم در درگیری با انقلابیون الجزایری کلی تلفات دادند، آیا نظامیان فرانسه که در راه اهداف خبیثانه خود در الجزایر کشته شدند به نظر شما شهید به معنای مظلوم و کشته‌شده در راه هدف هستند؟
آقای امجد این شهید شما در فیلمی که از او منتشر شده کسی را که می‌گوید ما 30، 40 تا مسجد را آتش زدیم، تحسین می‌کند، به او تبریک می‌گوید که توانسته در مبارزه با جمهوری اسلامی در ایران عملیات انجام دهد. 30، 40 تا مسجد و به ادعای خودش 500، 600 تا بانک را آتش بزند.
آقای امجد اگر کسی هدف‌هایی از این دست داشته باشد و در راه آن کشته شود هم، از نظر شما شهید و مظلوم حساب می‌شود و آیه شریفه قرآن «من قتل مظلوما» شامل حال این آدم هم می‌شود.
آقای امجد ، اگر دروازه «شهادت» و «مظلومیت» اینقدر از نظر شما وسیع است شما چرا کشته‌های خوارج نهروان را شهید ندانید، چرا طلحه و زبیر را شهید ندانید، مگر طلحه و زبیر هدف نداشتند؟
چرا شمر و عمر سعد و حرمله را شهید به معنای مظلوم ندانید؟
چرا ابن‌ملجم ملعون ازل و ابد را شهید ندانید، او هم هدف داشت، خوارج فکر می‌کردند مشکلات عالم اسلام به خاطر مولا امیرالمومنین علی(ع) و معاویه و عمروعاص است و اگر اینها ترور شوند مسلمان‌ها با هم مسالمت‌آمیز زندگی می‌کنند و مولای متقیان را با این هدف به شهادت رساند و در راه هدفش به درک واصل شد.
می‌بینید مغالطه کردن و شرط و شروط یک مطلب را عمدا یا سهوا در نظر نگرفتن سر از کدام ناکجاآباد درمی‌آورد.
جناب آقای امجد ، جسارت شاگرد کوچک خود را ببخشید، اگر اجازه بدهید قدری صریح و بی‌پرده حرف دلم را خدمت‌تان تقدیم کنم.
این مطلب در حاشیه همان قسمت از سخنرانی شماست که گفتید: بعد از شنیدن خطبه خونین به فرزندتان تلفن زدید و...
خب اولا شما همیشه در جواب دوستان نزدیک وقتی هشدار می‌دادند، مراقب محمدآقا باشید، بعضی از افکار ایشان بوی انحراف دارد مبادا تحت‌تاثیر ایشان قرار بگیرید می‌فرمودید من خودم، هستم با محمد کار ندارم و خلاصه اینکه نگرانی دوستان بجا نیست ولی دراین سخنرانی اعتراف می‌کنید به ایشان زنگ زده و گفتید: که همه‌چیز با این خطبه از بین رفت.
سوال بنده این است شما آن زمان در ایران بودید، دسترسی به همه بزرگان داشتید، بزرگانی که به‌خاطر استفاده از محضرشان شاکر پروردگار متعال بودید و در معاشرت طولانی از آنان حکمت‌ها و حتی کرامت‌ها شنیده و دیده بودید و برای دیگران هم در وقت ذکر خیرشان آنها را نقل می‌کردید. خب چه شد، در چنین موقعیت خطیری که شما را به هم ریخت و همه‌چیز را از دست رفته دیدید، به جای اینکه درد روحی خود را نزد این طبیبان حاذق روح و جان ببرید، مساله را با فرزندتان مطرح کردید؟
آیا قرآن نمی‌فرماید «فاسالوا اهل‌الذکر» به نظرتان آن اساتید و بزرگان اهل‌الذکر نبودند. از این اقدام شما معلوم می‌شود که انکارتان از تاثیر‌پذیری از فرزندتان در مقابل هشدارها مطابق با واقع نبود.
ثانیا اگر نصیحت‌های مقام معظم رهبری به کسانی که در آن فتنه راه را گم کرده بودند و هشدارشان به کسانی که براساس برنامه از قبل تعیین‌شده به‌دنبال انتقام‌گیری از نظام و رهبری بودند، هضمش برای شما سخت و سنگین بود خب باید نزد افراد بی‌طرف یا کسانی که آنقدر قدرت روحی دارند که بتوانند بی‌طرفی خود را حفظ کنند، گله و شکایت می‌بردید نه کسی که خودش در مساله ذی‌نفع است.
بنده از شما سوال می‌کنم و شما به‌عنوان قاضی جواب بدهید.
انتخاباتی برگزار شده، یکی 24میلیون رای دارد و آن دیگری 13میلیون، طرف بازنده قبل از تمام شدن شمارش آرا می‌آید ادعا می‌کند از رقیبش با فاصله زیاد، پیش افتاده و برنده اوست و به هیچ راه‌حل قانونی و بازشماری آرای حوزه‌هایی که در آنها مدعی تقلب است هم، تن نمی‌دهد و یک حرف می‌زند و آن ابطال انتخابات است و دائما با کلمه رمز شورش یعنی تقلب و صدور اطلاعیه طرفدارانش را به کف خیابان می‌آورد. حساب کنید جو، جو بدبینی و بی‌اعتمادی، صحنه صحنه غیرقابل کنترل، که خودی از بیگانه، راستگو از دروغگوی بهانه‌جو، قابل تشخیص نیست؛ دراین فضا آیا نباید مدیریت عالی نظام وارد میدان شود؟
خب، راه‌حل عقلایی چیست؟ جز اینکه از مدعی 11 میلیون! تقلب، در مقابل چشم این همه ناظر بخواهند صندوق‌هایی را که مدعی تقلب درآن هستند، فهرست کنند تا با حضور نمایندگان خودشان تعدادی از آنها شمارش شود، اگر ادعایشان درست بود تعدادی دیگر و همین‌طور... و اگر درست نبود ادعای خود را پس بگیرند و نتیجه انتخابات را پذیرفته و کمک کنند که آرامش به کشور برگردد و بهانه را از دست کسانی که می‌خواهند از هر فرصتی با نظام تسویه‌حساب کنند، بگیرند.
جناب آقای امجد ، آیا در آن شرایط بحرانی که احساسات و هیجانات بر هر حرف منطقی‌ای غلبه می‌کرد چاره‌ای جز این تدبیر حکیمانه بود؟
آیا به فرض غلط و محال که هیچ‌کس در هیچ جای دنیا زیربار چنین حرف زوری نمی‌رود که فقط با صرف ادعای رقیب بازنده، آن‌هم با 11میلیون فاصله، بدون هیچ شاهد و دلیل قطعی‌ای انتخابات را باطل کند، اگر به فرض محال رهبری ابطال انتخابات را می‌پذیرفتند و ضربه سهمگینی به روحیه مردمی که کاندیداشان با 11میلیون اختلاف برنده شده، می‌زدند و انتخابات تکرار می‌شد و فرضا آقای میرحسین رای می‌آورد آیا این‌بار اگر آقای احمدی‌نژاد و طرفداران‌شان مدعی تقلب و خواستار ابطال می‌شدند، امکان مخالفت با آنان وجود داشت؟
اگر برای بار دوم هم آقای میرحسین رای نمی‌آورد چه تضمینی وجود داشت که ایشان و طرفدارانش این‌بار نتیجه را بپذیرند؟
آیا با ابطال انتخابات ‌‌انگیزه مردم برای شرکت در انتخابات مجدد کم نمی‌شد و انتخابات دوم تبدیل به یک انتخابات کمرنگ و بی‌رمق و درنتیجه مستمسکی، برای رسانه‌های بیگانه و تبلیغ علیه نظام نمی‌شد؟
پس می‌بینید، بهترین تصمیم و بهترین اقدام در این موقعیت خطیر همان بود که مقام معظم رهبری انجام دادند. با این تصمیم هم به رای اکثریت احترام گذاشتند و هم راه احقاق‌حق قانونی را برای رقیب بازنده باز کردند، گرچه هرگز قبول نکردند چون می‌دانستند ادعای 11میلیون تقلب محال است درست باشد و نتیجه بازشماری آرا چیزی جز سنگ روی یخ شدن‌شان ندارد.
این راه‌حل حکیمانه و منصفانه باید شما را اگر نه درآن زمان که بسیاری ازجمله شما تحت‌تاثیر جو سنگین روانی دروغ بزرگ تقلب بودید، حداقل بعدها وامی‌داشت که به همه، ازجمله فرزندتان بفرمایید خداوند به رهبری خیر عطا فرماید که با آن تدبیر الهی کاری کردند که «روحانیت و حوزه و علم و اسلام و انقلاب و کشور و امام و همه و هرچه بود ماندگار شد.»
جناب آقای امجد ، جنابعالی گرچه در ابتدای سخنان خود انگار که بر کرسی درس اخلاق، نشسته باشید و با هشدار درمورد اینکه انسان باید مراقب باشد که گرفتار غرور و خودبینی نشود و بعضا با استفاده از عباراتی مانند «ما خیال می‌کنیم مشغول طاعت و عبادتیم ولی درواقع بندگی هوا و هوس می‌کنیم.» گویا خودتان را هم مخاطب منبر دانسته و اظهار تواضع کردید ولی بعد از چند دقیقه با کنایه‌هایی بلیغ‌تر و البته تلخ‌تر از تصریح، سلاح زبان را به‌سوی رهبر انقلاب برگرداندید.
 به جملات خود دوباره نگاه کنید:
«ولی افسوس کانه ما هرچه می‌گوییم حرف خداست.»
«مخصوصا یک‌عده بیایند دور ما را بگیرند و احترام کنند.»
و با استفاده از آیه‌های قرآن «قل هل ننبئکم بالاخسرین اعمالا الذین ضل سعیهم فی الحیاه الدنیا» که در معنای آن بی‌حاصلی تلاش کفار و مشرکان است و آیه «فاستخف قومه فاطاعوه» که درباره گمراهی و استخفاف ملت فرعون توسط فرعون است، جفای زبانی به از جان عزیزتر امت اسلام و علمدار تشیع خامنه‌ای عزیز را بیشتر کردید، اما گویا این طعنه و کنایه‌ها دل بانیان این درس اخلاق را آرام نکرد تا اینکه حدود 10بار نام مقام معظم رهبری حفظه‌الله را بر زبان آوردید و بالاخره خطاب به ایشان گفتید:
«تمام این خون‌ها و کشته‌هایی که از سال 88 به بعد شده، مسئول همه‌اش شما هستید.»
و با این سخن، حرف دل‌تان و یا حرف دل فرزندتان و دیگر ضدانقلاب‌های خارج‌نشین از عفریته مریم رجوی تا پهلوی‌های مفلوک را زدید و آنان را خوشحال و طرفداران اسلام و انقلاب و دوستان خود را ناراحت کردید.
بنگر که را به قتل که خوشحال کرده‌ای!؟
جناب آقای امجد ، خود شما خوب می‌دانید اگر توشه‌ای از علم و عمل در کارنامه شما بوده، به‌خاطر خوشه‌چینی از خرمن بزرگان بوده است.
به نظر شما اگر در یک مساله‌ای اختلاف باشد، در یک طرف امام امت و آیات بهاءالدینی و بهجت و مصباح رضوان‌الله علیهم و آیت الله حسن‌زاده  حفظه الله به‌عنوان مثال باشند و در یک طرف شما باشید، علی‌القاعده حق با کیست؟مردم که می‌دانند حق با کدام‌یک است، بنده سوالم از خود شماست در چنین موردی آیا یقین نمی‌کنید که این بزرگان سزاوارتر برای تبعیت هستند از شما. اگر چنین است که چنین است پس ببینید نظر و نگاه این بزرگان را درباره حضرت‌آقا و آن‌وقت خودتان به خودتان نمره دهید.
امام امت ، نظری درمورد حضرت‌آقا داشتند که اساس رای خبرگان به ایشان برای تصدی مقام ولایت‌فقیه شد که همه می‌دانند.
آیت‌الله بهاءالدینی: «بعد از امام اگر بشود به کسی اعتماد کرد، به این سید (آیت‌الله خامنه‌ای) است. آقای خامنه‌ای از همه به امام نزدیک‌تر است... کسی که ما به او امیدواریم آقای خامنه‌ای است... این دید ماست، نزد ما محرز است سیدعلی خامنه‌ای.
و فرمودند مساله قائم‌مقامی سرنمی‌گیرد. سیری در آفاق مراجعه کنند.
همچنین آیت‌الله بهاءالدینی در جواب آن سه عزیز می‌فرمایند:
آقای منتظری رهبر نمی‌شود، همه‌ امید ما فرزند عزیز زهرا سیدعلی خامنه‌ای است. ایشان را اطاعت و حمایت کنید.»
و در پاسخ کسانی که از دیدار مقام معظم رهبری در قم با ایشان سوال می‌کنند، می‌فرماید: «بله چند دقیقه خورشید تابید و رفت.»
و درمورد دیگر فرمودند: «او چون خورشیدی دارای خیر و برکت است. دید ما و حرف ما این است که آقای خامنه‌ای را بایدکمک کنید.»
آیت‌الله بهجت: «آیت‌الله صدیقی امام‌جمعه موقت شهر تهران سه‌شنبه ۲۸/۲/۸۹ در مراسم ایام شهادت جانسوز حضرت زهرا(س) که در بیت رهبری با حضور امام خامنه‌ای حفظه‌الله برگزار می‌شد پس از بیان فضایل صدیقه کبری(س) و مناقب آن حضرت خطاب به مقام معظم رهبری فرمودند: «آقا جان؛ شما دستور فرمودید از شما چیزی نگویم، اما اینها که آمده‌اند اینجا همه عاشقند. مگر می‌شود چیزی نگفت.»
آیت‌الله صدیقی پس از بیان چند جمله با همین مضامین، به نقل چند جمله از آقای بهجت رضوان‌الله تعالی علیه پرداختند: «از آقای بهجت سوال کردم نظرتان راجع به مقام معظم رهبری چیست؟
آقای بهجت فرمودند: «بهتر از ایشان نداریم.»
همچنین آقای بهجت به خود بنده فرمودند که در دیداری که با امام زمان(عج) داشتم، از ایشان راجع به آقای خامنه‌ای سوال کردم و حضرت پاسخ دادند: «آقای خامنه‌ای از ماست.»»
آیت‌الله حسن‌زاده‌آملی: «رهبر عظیم‌الشأن‌تان را دوست بدارید. عالمی، رهبری، موحدی، سیاسی، دینداری، انسانی ربانی، پاک، منزه، کسی که دنیا شکارش نکرده، قدر این نعمت عظما را که خدا به شما عطا فرموده، قدر این رهبر ولی وفی الهی را بدانید، مبادا این جمعیت ما را، مبادا این کشور ما را، مبادا این کشور علوی را، این نعمت ولایت را از دست شما بگیرند. خدایا به حق پیامبر و آل پیامبر سایه این بزرگمرد، این رهبر اصیل اسلامی حضرت آیت‌‌الله معظم خامنه‌ای عزیز را مستدام بدار.»
و همچنین فرموده‌اند: «قائد، اسوه، رهبرعظیم‌الشأن کشور بزرگ جمهوری اسلامی ایران آیت‌الله معظم جناب خامنه‌ای کبیر- متع‌الله‌الاسلام و المسلمین بطول بقائه الشریف- قائد، ولی، وفیّ، ورائد، سائس، حفی، مصداق بارز، (نرفع درجات من نشاء است.) عزت و شوکت روزافزون آن قائد اسوه‌ زمان را همواره از حقیقه‌الحقائق مسالت دارم و امیدوارم دادار عالم و آدم همواره سالار و سرورم را سالم و مسرور دارد.»
و نیز این عبارت که «گوش‌تان‌ به دهان رهبر باشد. چون ایشان گوش‌شان به دهان حجت‌بن‌الحسن(عج) است.»
آیت‌الله مصباح: «از بزرگ‌ترین نعمت‌های الهی که خدا برای مسلمانان بعد از غیبت امام زمان(عج) مرحمت کرده، وجود مقدس رهبر معظم انقلاب است... باید در پیشگاه عظمت الهی سر به خاک بگذاریم و طول عمر بیشتر برای رهبر معظم انقلاب را درخواست کنیم.»
و نیز گفته‌اند: «اگر امثال بنده شبانه‌روز تسبیح به دست بگیریم و فقط خدا را شکر کنیم که خدا چنین رهبری را به ما داده، والله معتقدم که از عهده شکر این نعمت برنمی‌آییم. رهبر عزیز ما تالی تلو معصوم است. من در زمان حضرت امام هر وقت ذهنم متوجه این مساله می‌شد که بعد از امام چه خواهد شد، مضطرب می‌شدم و به هر صورتی خود را منصرف می‌کردم که اصلا در‌باره این مساله فکر نکنم. چون هیچ جواب و طرح قانع‌کننده‌ای برای جبران خلأ وجود امام نداشتم. این مساله به‌قدری برای من نگران‌کننده بود که سعی می‌کردم به آن فکر نکنم. اما وقتی مقام معظم رهبری ‌‌دامت برکاته ‌‌عهده‌دار این مسئولیت شدند، گویا آب خنکی روی شعله آتش بریزند.»
جناب آقای امجد این تصریحات امام و آیات بهاءالدینی و بهجت رضوان‌الله علیهم و حسن‌زاده و مصباح حفظهماالله تعالی ادامه همان مسیری نیست که با کلام نورانی پیامبر اکرم(ص) درغدیر خم با «من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه» آغاز شد و تاکنون استمرار یافته، آیا سزاوار است شما که خود راوی حادثه غدیر انقلاب و شاهد آن بوده‌اید اکنون این چنین درمقابل انقلاب اسلامی و رهبر آن می‌ایستید؟
بنده به‌عنوان کسی که با شما حشر و نشر داشته، با اطمینان عرض می‌کنم اگر خناسان 10 دقیقه دست از سر شما بردارند و شما در این زمان کوتاه خود را در محضر پروردگار مشاهده کنید، درمقابل سوال پروردگار که ‌ای بنده من محمود به نظر تو این آیات بینات و حجج الهیه خمینی و بهاءالدینی و بهجت و حسن‌زاده و مصباح در درگاه من مقرب‌ترند یا آن کسانی که تو را در سن پیری بعد 70 سال بندگی درمقابل این بندگان صالح من قرار داده‌اند؟
جناب آقای امجد ، سخنرانی کوتاه شما، یک داوری درمورد انقلاب و نظام مقدس جمهوری اسلامی و رهبر بزرگوار آن است. شاید اگر شرایط شما ولو در فرانسه یک شرایط عادی بود، تا این حد درباره نظام از مرزهای انصاف فاصله نمی‌گرفتید. ولی متاسفانه همان‌طور که خودتان گفتید، در شرایطی که به‌شدت از اعدام روح‌الله زم ناراحت بودید، سخنرانی کردید. این ناراحتی و عصبانیت، به اضافه تدبیرهای پشت صحنه فیلمبرداری، این داوری باورنکردنی را از شما
رقم زد.
یک نگاه سطحی و گذرا به کلمات و جملات شما معجزه بودن کلمات نورانی صادره از معادن حکمت و عصمت(ع) را روشن‌تر از هر زمان دیگر  آشکار می‌کند.
رسول اکرم(ص)  فرمود: «غضب جرقه‌ای از شیطان است.»
و امیرالمومنین(ع) فرمود: «غضب آتش افروخته است، هرکس آن را فرو برد، خاموشش کرده و هرکس رهایش کند، خودش اولین کسی است که با آن آتش می‌سوزد.»
و فرمود: «غضب صاحبش را هلاک و عیوبش را آشکار می‌کند.»
و فرمود: «غضب کینه‌های کهن را برمی‌انگیزد.»
و فرمود: «غضب شری است که اگر رها شود، ویران می‌کند.»
و چه روشن، آنچه در این روایات آمده، در قضاوت و داوری شما به چشم می‌خورد.
یک‌بار تعبیرها و نسبت‌هایی را که روا داشته‌اید، خودتان ملاحظه کنید.
واژه‌ها و فرازهایی «مانند غرور، عجب باطنی و خودپسندی، خودبینی، فرعونیت، منیت، بندگی شیطان، بندگی هوا و هوس، رفتار طبق میل خود، منافع شخصی، حق‌پوشی، حق‌کشی، کبر و تکبر، قوم برگزیده دانستن خود، گم کردن خود، درآمدن دین و مذهب به‌صورت یک پوسته، دنیایی بودن باطن همه کارها، از همه مقرب‌تر انگاشتن خود در درگاه الهی، دغل‌کاری، پر از جنایت» و جملاتی مانند:
«مخصوصا اگر انسان به قدرت برسد مگر معصوم والا هرکس هرکاری از دستش بربیاید، می‌کند. سکوت خیانت است. سکوت درمقابل ظلم خیانت است. این همه جنایت شده، به‌جای اینکه خدمت کنیم، خیانت کردیم. به‌عنوان خدمت خیانت کردیم. ما منفور خدا و پیغمبر و قرآن و همه هستیم. خیال می‌کنیم بهترینیم.»  
آقای امجد ! ملامتی، اهانتی، افترا و تهمت دیگری مانده که به این نظام مظلوم و رهبرش نزده باشید؟
آیا قرآن نمی‌فرماید:
«کونوا قوامین لله شهداء بالقسط و لا یجرمنکم شنآن قوم علی ان لاتعدلوا» (سوره مائده آیه 8).
برای خدا به داد برخیزید و به عدالت شهادت دهید و البته نباید دشمنی گروهی شما را بر آن دارد که عدالت را رعایت نکنید.
آیا قرآن نمی‌فرماید:
«یاایها الذین آمنوا اجتنبوا کثیرا من الظن ان بعض الظن اثم» (سوره حجرات  آیه 12).
ای کسانی که ایمان  آورده‌اید، از بسیاری از گمان‌ها بپرهیزید که پاره‌ای از گمان‌ها گناه است.
چرا باید نسبت به نظام مقدسی که از دل آن انسان‌های بی‌نظیر و کم‌نظیری مثل احمد متوسلیان، شهید همت، شهید محمد بروجردی، باکری، حسین خرازی، کاوه، احمد کاظمی، مهدی زین‌الدین، عباس بابایی، برونسی، محمد جهان‌آرا، صیاد شیرازی، فکوری و شهید سپهبد حاج‌قاسم سلیمانی و ده‌ها فرمانده شهید و یا در آرزوی شهادت، بیرون آمده و آزادگانش مانند کوه درمقابل دژخیمان بعثی مقاومت کردند و در زیر بارانی از کابل هم  عزاداری سالار شهیدان حضرت اباعبدالله‌الحسین(ع) و نماز و عبادت و مناجات و اذان و برپایی نماز جماعت را از دست ندادند، تا این حد بدبین باشید؟ و چرا باید تا این حد مورد بی‌مهری شما قرار گیرد؟
آقای امجد ، یادتان هست قبل از انقلاب جز تعداد معدودی از طلاب کسی موفق به اعتکاف نبود ولی بعد از انقلاب  و به برکت جمهوری اسلامی تعداد معتکفان که عمده آنان را جوانان و نوجوانان تشکیل می‌دهند، باید با عدد میلیون و چند میلیون گزارش کرد.
 آیا قبل از انقلاب  و برپایی جمهوری اسلامی در کشور این همه جلسات دعای کمیل و ندبه و سمات و عرفه  داشتیم؟
آیا قبل از انقلاب شما این همه شور و سوز و گریه‌های بلند و بی‌اختیار را که هر عالم و عارفی با دیدن آن احساس غبطه می‌کند، از جوانان و حتی نوجوانان سراغ داشتید؟
آیا قبل از انقلاب این قدر شوق زیارت اعتاب مقدسه آن هم با این سطح از معرفت و امام و امامت‌شناسی که الان در مردم و خصوصا جوانان هست، وجود داشت؟
راستی قبل از انقلاب چقدر از مردم با زیارت جامعه کبیره و دعای عرفه آشنا بودند؟
آیا این همه برکات، حاصل 40 سال خیانت به جای خدمت و جنایت است!؟
اگر اجازه بدهید بنده علت این بدبینی افراطی را خدمت شما عرض کنم.
امیرالمومنین(ع) فرمود: «مجالسه الاشرار، تورث سوءالظن بالاخیار.»
نشست و برخاست با اشرار، بدبینی نسبت به خوبان و نیکان را  به‌دنبال دارد.
و فرمود: «سوءالظن، یفسد الامور و یبعث علی الشرور.»
بدبینی کارها را فاسد، و به انسان برای انجام کارهای ناروا انگیزه می‌دهد.
و فرمود: «اسوءالناس حالا من لم یثق باحد لسوءظنه.»
بدحال‌ترین مردم کسی است که به‌خاطر بدگمانی‌اش به هیچ‌کس اعتماد ندارد.
شما در این سخنرانی به صراحت گفته‌اید: «اگر من  یک آدم متعهد در ایران سراغ داشتم، دست این بچه را می‌گرفتم و می‌آوردم.» یعنی در این کشور به هیچ‌کس اعتماد نداشتید. آیا این همان نیست که مولا امیرالمومنین(ع) فرمود: «بدحال‌ترین مردم کسی است که به‌خاطر بدگمانی‌اش به هیچ‌کس اعتماد ندارد»؟
جناب آقای امجد ، شما در سخنرانی‌تان، به‌طور کلی و مبهم نظام را متهم به خیانت و جنایت کرده‌ و مصداقی را هم نشان نداده‌اید. به نظر می‌رسد غیر از وساوس خناسان، ناراحتی شما از موضع قاطع رهبری درمقابل فتنه 88، و دستگیری و اعدام زم موجب شده این موضع‌گیری نظام را که از نظر شما اشتباه و خیانت و جنایت است، به تمام دوران 40 ساله انقلاب تعمیم بدهید.
اولا واقع مطلب این است که این فکر، فکر خود شما نیست، بلکه وسواس‌های خناس و نفاثات فی العقد (افسون‌گران دمنده در گره‌ها) بودند و هستند که واقعیات سیاسی و اجتماعی کشور را آن‌طور که خودشان می‌خواهند، درمقابل دیدگان شما به تصویر می‌کشند وگرنه خود شما ذاتا، یک عنصر فرهنگی تبلیغی دارای روابط‌عمومی قوی هستید و با وادی سیاست خصوصا از نوع باندبازی‌اش بیگانه‌اید و به قول دوستان اهل مزاح شما نمی‌دانید سیاست- منظورم مصداق خارجی سیاست است نه لفظ و مفهوم آن- با «سین» نوشته می‌شود یا «قاف».
ثانیا ضرب‌المثلی است که می‌گویند، طرف در یک دیگ یک ملخ می‌اندازد و بعد می‌گوید حاجی انا شریک، بنابراین شما هم که بیش از سی و چند سال سر دیگ انقلاب ایستاده بودید، اگر هر سال به اندازه یک ملخ، در این دیگ انداخته باشید که آخرینش همین چند سال پیش بود که برای مجلس خبرگان رهبری ثبت‌نام کردید. پس ما و همه کسانی که کلیپ شما را دیده‌ و شنیده‌اند، حق دارند به شما بگویند حاجی انت شریک.
اگر همه‌اش خیانت است و همه‌اش جنایت و همه‌جا خراب است، شما هم در همه اینها شریک هستید و اگر تمام کسانی که در این 40 سال با آنها به‌نحوی از انحا برخورد شده، مظلوم هستند، شما هم به اندازه سی و چند سال همراهی‌تان با انقلاب، مسئول ظلم‌های واقع‌شده در این مدت هستید. حال چرا به خود حق می‌دهید در نقش یک دادستان درمورد خود سکوت و علیه دیگران ادعانامه تنظیم و قرائت کنید؟
ثالثا یک مروری به آنچه بعد از انقلاب در این کشور اتفاق افتاد، در هر بعدی از ابعاد که شما بفرمایید داشته باشید صحت و سقم ادعانامه‌تان بر خودتان روشن می‌شود.
آقای امجد جنابعالی که مصداق خاصی برای خیانت و جنایت دوره 40 ساله انقلاب بیان نکردید؛ خوب است بدانید، وقتی انقلاب پیروز شد این کشور فقط در حد 33 روز، قادر به تامین مایحتاج خود، آن هم برای سی و چند میلیون جمعیت بود.
پزشکان فیلیپینی، هندی، پاکستانی و بنگلادشی در تمام کشور برای معالجه مردم پراکنده بودند. درست یا نادرست معروف بود که ایران قدرت سوراخ کردن ته سوزن هم نداشت.
در کل کشور از ده‌ها هزار روستا، درصد ناچیزی برق و کمتر از آن آب سالم و از آن کمتر از نعمت تلفن برخوردار بودند و هیچ روستایی از لوله‌کشی گاز بهره‌مند نبود.
اما امروز، در اغلب زمینه‌های صنعتی و کشاورزی و معدن دستاوردها آنقدر زیاد است که رتبه ما بین کشورها به‌طور متوسط، در برخی موارد رتبه پنجم و ششم و در برخی دیگر رتبه چهاردهم و پانزدهم است. و آخرین نمونه آن، ساخت چند واکسن ایرانی ضدکروناست که آزمایش انسانی یک مورد آن، هفته قبل شروع شد و بعضی دولت‌ها و شبکه‌ها آن را مطرح و انجام آن را در دوره اعمال سخت‌ترین تحریم‌ها، تحسین‌برانگیز دانستند و در انرژی اتمی و هوافضا و ساخت و پرتاب ماهواره و صنایع دفاعی در عرصه هوا، دریا و زمین و دانش‌بنیان‌ها و تسخیر مرزهای دانش اتفاقات بزرگی رخ داده که از آن می‌گذرم. حال اینها خدمت است یا خیانت و جنایت است؟
آقای امجد دو ماجرا را یادآوری می‌کنم؛

ماجرای اول

کشور ما کشوری بود که همان‌طور که امام در سخنرانی‌های آغازین شروع انقلاب فرمودند، کسی اسم اسرائیل را نمی‌توانست ببرد.
امام می‌فرماید: «امروز به من اطلاع دادند که بعضی از اهل منبر را برده‌اند در سازمان امنیت و گفته‌اند شما سه چیز را کار نداشته باشید، دیگر هرچه می‌خواهید بگویید. یکی شاه را کار نداشته باشید، یکی هم اسرائیل را کار نداشته باشید، یکی هم نگویید دین در خطر است.»
ماجرای دوم

مادر شاه یک خاطره‌ای نقل می‌کند و می‌گوید: «یک روز محمدرضا که خیلی ناراحت بود، به من گفت مرده‌شور این سلطنت را ببرد که من شاه و فرمانده‌کل قوا هستم و بدون اطلاع من هواپیماهای ما را برده‌اند ویتنام!»
خوب الان کجا هستیم؟ هواپیمای بدون سرنشین غول‌پیکر 220 میلیون دلاری آمریکا وقتی مغرورانه به هشدار حافظان هوای کشور اعتنا نمی‌کند در شب تاریک و ظلمانی و در ارتفاع 15 کیلومتری ساقط می‌شود و آمریکا جرات نفس کشیدن هم به خود نمی‌دهد.
اسرائیلی که روزی کسی حق نداشت نامش را ببرد، حالا نه از ایران، نه از حزب‌الله که از سایه خود هم می‌ترسد. این فاصله شگرف در همین 40 سال اتفاق افتاد. حالا چرا شما به جای دیدن این واقعیات و تقدیر و تحسین جمهوری اسلامی گردوغبار خیانت و جنایت را بر چهره نظام می‌پاشید، سوالی است که البته جواب آن چندان مشکل نیست.
 خلاصه کلام اینکه استقلال در سیاست خارجی و تحقق بخشیدن به شعار پرمحتوای نه شرقی نه غربی در زمانی که تقریبا هیچ کشوری در دنیا نبود که به‌طور واقعی مستقل از دو ابرقدرت، حق زندگی داشته باشد، افتخار و امتیاز نظام است و این آفتاب با لکه‌های ابر پوشیده‌شدنی نیست.
جناب آقای امجد ، بنده و امثال بنده، پای منبرهای شما بزرگ شده‌ایم به همین دلیل خوب می‌دانیم، عباراتی مانند «در اوضاع یک دگرگونی بشود...، یک قانون اساسی باشد که مردم بتوانند درسرنوشت خودشان دخالت کنند. بابا مملکت در زمان غیرمعصوم باید به دست مردم اداره بشود مردم باید اثر داشته باشند.» و «ان‌شاءالله این توبه اثری در آزادی بیان داشته باشد یک کمی مردم در رفاه باشند تجدید قانون اساسی باشد» و «بلکه اثری داشته باشد در تجدید قانون اساسی که مردم یک مساواتی با حاکمان‌شان در عزل‌ونصب داشته باشند» و «همه مردم اختیار داشته باشند نه اینکه انتخابات آزاد نباشد بیانات آزاد نباشد.»
می‌دانیم چنین تعبیراتی از شما شنیده نشده است و اصولا جنابعالی چنین ادبیاتی نداشتید. همه یا اکثر دوستان و پامنبری‌های شما می‌دانند این مطالب نظرات دیگران است که به‌دلیل بی‌اعتباری خود از اعتبار و حسن‌سابقه شما استفاده یا سوءاستفاده کرده و حرف‌ها و نظرات خود و مخالفت‌شان با اصل مترقی ولایت فقیه و جمهوری اسلامی را این‌بار از دهان یک روحانی موجه مشهور که خود جزئی از بدنه نظام حساب می‌شد، زده‌اند.
لب و مغز کلام این آقایان حذف ولایت فقیه از قاموس سیاسی کشور است، زیرا باحذف ولایت فقیه طبعا شورای نگهبان حذف می‌شود و دیگر شرط عدالت و دیانتی باقی نمی‌ماند وآن‌گاه هرکس ولو فاسق و فاجر و لائیک باشد می‌تواند وارد مجلس شود و مجلسی که از چنین عناصری تشکیل شود قوانینی را که ضداسلام یا بی‌اعتنای به احکام اسلام باشد بدون وجود شورای نگهبان به‌تصویب می‌رساند و مواضع ضددین یا بی‌توجه به احکام دین را در سخنرانی‌های پیش از دستور یا هنگام قبول یا رد طرح‌ها و لوایح مطرح و دولتی را که مانند خودشان باشد، سرکار می‌آورند و این همان چیزی است که شما و درواقع آنها گفته‌اند.
این آقایان حدود 40 بار شرکت مردم در انتخابات شوراها و مجالس و ریاست‌جمهوری به‌طورمستقیم و انتخاب رهبری باواسطه را عدم آزادی‌بیان و عدم آزادی انتخابات و نقش نداشتن مردم در اداره کشور بعد از برپایی جمهوری اسلامی معرفی می‌کنند و به‌خیال خود می‌خواهند با حذف ولایت فقیه آزادی انتخابات را البته از نوع موردپسند آمریکا و اروپا رقم بزنند و این همان آرزوی دیرینه آقایان دگراندیش و سکولار و مخالف حکومت دینی و مخالف حاکمیت احکام دین است و نیز همان چیزی است که از اول انقلاب دشمنان قسم‌خورده اسلام آرزوی تحقق آن را داشته و دارند. حال چگونه افرادی مسلمان که سابقه انقلابی هم دارند در چنین نقطه‌ای با دشمنان اسلام و ایران با هم تلاقی می‌کنند از عجایب عالم سیاست است.
جناب آقای امجد ، آنها حرف‌شان همین است که عرض شد اما شما چرا باید فدای اغراض سیاسی و حقیر آنها بشوید؟ جنابعالی چندسال قبل، برای نمایندگی در مجلس خبرگان، و به قول دوستان با هدف دفاع از مقام معظم رهبری اقدام فرمودید؟
اگر انتخابات آزاد نبود، اگر بیان آزاد نبود، اگر مردم حق دخالت در سرنوشت خود را نداشتند، اگر در زمان غیرمعصوم مردم، باید مملکت را اداره کنند و نه ولی‌فقیه چون معصوم نیست، و اگر و اگر... چرا جنابعالی برای نمایندگی در مجلس خبرگان اقدام کردید؟
جناب آقای امجد ، شما چندبار اظهار امیدواری کردید، که خداوند به مقام معظم رهبری توفیق توبه عطا فرماید، و اثر توبه ایشان به گفته شما این باشد که در قانون اساسی تجدیدنظر بشود و همان‌طور که عرض کردم یعنی ولایت فقیه از آن حذف شود یا حداقل اینقدر لاغر و نحیف شود که تبدیل به یک مقام تشریفاتی شود و دخالتش در اداره کشور درحد توصیه باشد.
عجبا! جنابعالی از خداوند می‌طلبید که یک مجتهد و مرجع تقلید و ولی‌فقیه از فتوای خودش که حجت بین او و خدای اوست، توبه کند و طبق نظر دگراندیشان و مخالفان اصل ولایت فقیه عمل کند و حکومت سکولار در کشور اسلامی برقرارکند و به‌طور رسمی احکام اجتماعی و حکومتی اسلام را کناربگذارد!
آقای امجد ، شما اهل علم هستید خوب می‌دانید، امام رضوان‌الله و دیگر معتقدان به ولایت فقیه مانند صاحب جواهر نظرشان این است که تمام یا قسمت اعظم اختیارات امام معصوم علیه‌السلام را ولی‌فقیه در عصر غیبت دارد و امام امت رضوان‌الله تعالی علیه این ولایت را جز درمورد جهاد ابتدایی شامل همه شئون مسلمانان می‌دانند (همان‌طور که در تحریرالوسیله در پایان کتاب امر به معروف و نهی از منکر مساله دوم از مسائل متفرقه آمده است.)
عده‌ای از فقها نیز همین اختیارات وسیع را تحت‌عنوان امورحسبه یعنی اموری که شارع راضی نیست، هیچ‌گاه بر زمین بماند برای فقها قائل هستند.
آقای امجد ، حال بر فرض شما مجتهد باشید و فتوایتان این باشد که فقیه در زمان غیبت ولایت ندارد یا قبلا نظرتان این بوده که ولایت دارد و اکنون از این فتوا عدول کرده‌اید، ممکن است بفرمایید آن مجتهدی که قائل به ولایت فقیه هست به چه ملاکی و به چه دلیلی باید از شما تقلید کند و فتوای خودش را کنار بگذارد!؟ سخافت این کلام بر همه آشکار است.
آقای امجد شما در قسمتی از این کلیپ می‌گویید:
«به من ایراد می‌کنند و می‌گویند: چرا روی منبر، آقای خامنه‌ای را دعا نمی‌کنید؟ گفتم: من دعاگوی همه هستم، همه بشر. سلامت جان و جسم همه بشر را از خداوند آرزو دارم.»
و در قسمت دیگر «ولی اگر روی منبر بروم و از آقای خامنه‌ای حرف بزنم، [به‌عنوان] امضای همه این... ...هاست.»
آقای امجد! قصد جسارت ندارم ولی این دعا نکردن شما برای رهبری از ترس اینکه مبادا... . و آن دعا کردن‌تان برای همه بشر، برای جسم و جان همه بشر و لابد ازجمله آنها ترامپ و بایدن و جانسون و نتانیاهو و بن‌سلمان و ابوبکر بغدادی خصوصا حضرت اجل آقای مکرون! و برادران عزیز! و مظلوم! منافقین ببخشید مجاهدین خلق و روح‌الله زم عزیز و شهید و مظلوم! و همه کسانی که با او دم‌خور بودند و زحمت هدایت آتش زدن مساجد و پمپ بنزین‌ها و بانک‌ها را در فتنه 98 کشیدند بنده را به یاد سرگذشت عبدالله بن عمر انداخت که با امیرالمومنین علیه‌السلام به‌خاطر احتیاط! در دین بیعت نکرد، از ترس اینکه اگر در حکومت و خلافت آن حضرت کار خلافی اتفاق بیفتد، ایشان در آن کار خلاف شریک باشد ولی همین شخص وقتی که حجاج بن یوسف ثقفی به حکومت رسید و دید که به صغیر و کبیر رحم نمی‌کند، شبانه آمد در خانه آن ملعون و تقاضای ملاقات برای بیعت کرد، گرچه دیروقت بود ولی به‌خاطر اینکه مشهور بود و موقعیتی داشت راهش دادند.
حجاج گفت: برای چه این موقع آمدی؟ گفت: پیامبر فرمود هرکس بمیرد و امام خود را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده، من ترسیدم امشب بمیرم، درحالی‌که بیعت امامی برگردنم نباشد.
و معروف شد هرکس با علی دست بیعت ندهد باید با پای حجاج بیعت کند.
شما هم به‌خاطر احتیاط مقام معظم رهبری را دعا نمی‌کنید، نتیجه طبیعی‌اش این می‌شود که برای مرگ رئیس سازمان اطلاعاتی منافقین خلق به پسرش نامه تسلیت بنویسید.
راستی چگونه در تسلیت گفتن مرگ این شخص حساب نکردید که شاید این تسلیت به معنای تایید همه جنایاتی باشد که آنها در حق این ملت کرده‌اند؟ چرا نترسیدید با این کار در گناه آنها شریک‌تان کنند؟
گرچه امام خامنه‌ای عزیز به‌دلیل اینکه سنگین‌ترین بار امانت الهی را در سخت‌ترین شرایط به دوش می‌کشند از همه بیشتر محتاج دعای همگان هستند تا این کشتی را از میان این همه باد و توفان و امواج کوبنده به ساحل نجات برسانند ولی به‌مدد لطف الهی و از باب «من کان لله کان الله له» هرکس با خدا و برای خدا باشد خدا هم با او و برای اوست. همه کسانی که درد اسلام را دارند، درد حضرات معصومین علیهم‌السلام را دارند، درد مستضعفان را دارند، درد مردم مظلوم فلسطین و لبنان و هوای آزادی قبله اول مسلمانان را دارند و مردم رهاشده از بند داعش در سوریه و عراق بیش از آنچه برای خود و خانواده خود دعا کنند، دعاگوی این رهبر حکیم و فرزانه هستند.
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند
دعای نیم‌شبی دفع صد بلا بکند
آقای امجد به‌نظر شما دعای پدران و مادران شهدا درنیمه‌های شب که با یک چشم بر شهیدشان می‌گریند و با یک چشم برای سلامتی و طول عمر و پیروزی رهبر و پایندگی جمهوری اسلامی دعا می‌کنند در پیشگاه خدا چقدر ارزش دارد؟
دعای نمازگزاران بعد از هر نمازجماعت که می‌گویند: خدایا خدایا تا انقلاب مهدی از نهضت خمینی محافظت بفرما، خامنه‌ای رهبر به لطف خود نگهدار. در بارگاه الهی چه منزلتی دارد؟
آیت‌الله خوشوقت که رضوان خدا بر او باد، می‌فرمود: «تمام ارواح انبیا و اولیا دعایشان بدرقه راه این نظام مقدس است.» دعای آنان چقدر نزد پرودگار حرمت دارد؟
شما بفرمایید نظام و رهبری که این همه دعاگو دارد از دعا نکردن شما چه زیانی می‌بیند؟
وانگهی گرچه دعا نکردن برای حضرت سیدعلی اشتباه مسلم است ولی اینکه بگویید من برای جسم و جان همه بشر دعا می‌کنم اشتباه در اشتباه است.
آیا سخن حضرت ابراهیم علیه‌السلام و همراهانش را از یاد برده‌اید که خطاب به قوم‌شان فرمود: «إِنَّا بُرَآءُ مِنْکُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ کَفَرْنَا بِکُمْ وَبَدَا بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ» (سوره ممتحنه آیه 4)
ما از شما و از آنچه به‌جای خدا می‌پرستید بیزاریم به شما کفر می‌ورزیم و میان ما و شما دشمنی و کینه همیشگی پدیدارشده تا وقتی که فقط به خدا ایمان بیاورید.
آیا تولی و تبری دوست داشتن دوستان خدا و اولیای او و دشمنی با دشمنان خدا و اولیای شیطان و طاغوت از فروع دین نیست؟
اگر همه بشر را می‌شود دعاکرد پس چرا خدا به پیامبر صلی‌الله علیه‌وآله دستور می‌دهد:« ولاتصل علی احد منهم مات ابدا و لاتقم علی قبره»و هرگز بر هیچ مرده‌ای از آنان نماز مگزار و بر سر قبرش نایست.
آیا قرآن نمی‌فرماید: «ان الله لایحب المعتدین، لایحب الکافرین، لایحب الظالمین، لایحب المفسدین، لایحب المسرفین، لایحب الخائنین، لایحب الفرحین، لایحب من‌کان مختالا فخورا، لایحب من کان خوانا اثیما، لایحب کل مختال فخور»
خداوند متجاوزان و کافران و ستمگران و اسراف‌کنندگان و خائنان و شادی‌کنندگان به باطل و متکبران فخرفروش و خیانتکاران گنه‌پیشه را دوست ندارد.
جناب امجد ، چگونه ممکن است کسی مدتی از عمر خود را در حوزه سپری کرده باشد و آن وقت حرفی بزند که با این همه از آیات قرآن در تعارض باشد؟ بله توجیه دعا نکردن به رهبری جز به سخافت، آن هم به نهایت نخواهد بود.
آقای امجد ، شما در این کلیپ از واژه مقدس هجرت، درمورد روح‌الله زم استفاده کردید. با یک نگاه به استعمال این واژه در قرآن کریم مشاهده می‌کنیم هجرت با واژه‌های مقدس ایمان، صبر، جهاد با مال و جان فی سبیل‌الله به‌کار رفته است و شما با استفاده از این واژه درمورد فرد معدومی که مدتی کارش جاسوسی به‌نفع استکبار و تلاش برای براندازی نظام مقدس جمهوری اسلامی بوده و در فتنه 98 آتش زنندگان مساجد و اموال دولتی و خصوصی را، مورد تحسین و تمجید قرار داده به این واژه مقدس قرآنی ظلم کردید. این کار شما شبیه حرف عمرسعد است که برای تشویق سپاهیانش به جنگ با امام حسین علیه‌السلام گفت: یا خیل‌الله ارکبی ‌ای لشکر خدا سوار شوید یعنی قاتلان فرزند پیامبر را، لشکر خدا خطاب کرده است. و نیز به‌کاربردن واژه هجرت درمورد سفر خودتان هم، چیزی جز عوام فریبی نیست.
کدام عقل و شرعی مسافرت برای مقابله و مخالفت با جمهوری اسلامی که همه بزرگان دین، حفظ آن را واجب می‌دانند، هجرت می‌داند؟ هجرت دانستن چنین سفری خودفریبی و دیگرفریبی است.
خودفریبی و خوش‌خیالی دیگر شما اینکه گمان دارید حرف‌تان خریدار دارد، به همین جهت می‌‌گویید: «کسانی که ساکتند عذری ندارند، از چه می‌ترسند؟ هیچ‌کس شما را نمی‌تواند بکشد... حالا کشت که کشت مگر خون ما از امام حسین (علیه السلام ) بالاتراست؟ زندان رفتیم مگر ما از موسی بن جعفر(علیه السلام) بالاتریم؟»
چه باید به شما گفت؟ یعنی حالا شما و هرکسی که علیه انقلاب اقدام کند به امام حسین و موسی‌ابن‌جعفر علیهماالسلام نعوذبالله شباهت دارد و طرفداران انقلاب هم با بنی‌امیه و بنی‌عباس مقایسه می‌شوند!؟ جل‌الخالق! چه تقسیم عادلانه‌ای!؟
مطلب عجیب دیگری که شما گفته‌اید: «عمل ما باید مطابق با عقل باشد، اگر خلاف عقل باشد دین نیست، خلاف دین است؛ ولو همیشه به حج [برود]، ولو همیشه به مکه و به مشهد برود مثل من بیچاره؛ از این اعتکاف می‌بردند به آن اعتکاف، عمره، حج، مشهد، اردو و...، خب ما هم دل‌مان خوش بود همه‌چیز داریم؛ ولی یک‌دفعه به خودمان آمدیم و دیدیم نخیر، همه‌چیز از دست رفته است، همه چیز از دست رفته است.»
بسیارخوب حرف درستی است که باید عمل مطابق عقل باشد ولی سوال این است که شما چه زمانی عمل‌تان مطابق عقل بوده است؟
آن موقع که مرید آیت‌الله خوشوقت رضوان‌الله‌علیه بودید یا آن موقع که از ایشان بریدید و جدا شدید؟
آن موقع که سنگ امام و انقلاب را به سینه می‌زدید و نماینده ایشان در سپاه بودید یا حالا که به همه‌چیز و همه‌کس پشت پا زده‌اید؟
آن موقع که نماینده رهبری در دانشگاه بودید و آن وقتی که برای حمایت از رهبری می‌خواستید عضو خبرگان شوید یا حالا که حاضر نیستید ایشان را دعا کنید، بالاخره شما کی عاقل بودید؟
یعنی شما تازه کشف کردید که مکه رفتن، مشهد رفتن اعتکاف و عمره و حج و شرکت در اردوها، خلاف عقل بوده و درنتیجه خلاف دین بوده است؟
لاحول و لاقوه الا بالله تمام این زیارت‌ها و عبادت‌ها خلاف عقل و دین بوده است اما فرانسه و پاریس رفتن و عزاداری‌تان برای یک جاسوس اجنبی و اهانت به تمامیت انقلاب و جمهوری اسلامی و رهبر حکیم انقلاب، کار عاقلانه و دیندارانه! این حرف از دهان مست خواب‌آلوده بیرون نمی‌آید، چطور زبان شما به این اباطیل می‌چرخد؟
خدا می‌داند یا چوب خدا را خورده‌اید، یا آنان که به‌دنبال تهیه این کلیپ بوده‌اند برای رسیدن به اهداف پلید و حقیرخود با اخبار کذب و دروغ و عملیات روانی شما را از حال طبیعی خارج کرده‌اند، زیرا حتی از منافقین خلق هم شنیده نشده که از مشهد و زیارت امام رضا علیه‌السلام و حج و عمره و زیارت خانه خدا اظهار پشیمانی کرده و آن را بی‌حاصل بدانند.
یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد
هر که یوسف به زر ناسره بفروخته بود
آقای امجد علی‌رغم این همه جفایی که از شما صادر شد باز هم آرزوی همه دوستان سابق‌تان این است که از این راه سنگلاخ که به ترکستان منتهی می‌شود، به دامن اسلام و انقلاب برگردید.
شبی که آخرین قسمت‌های این نامه را می‌نوشتم خبر ارتحال علامه مصباح‌یزدی توسط سیمای جمهوری اسلامی اعلام شد. مصباح و ماادریک ماالمصباح المصباح فی زجاجه الزجاجه کانها کوکب دری یوقد من شجره مبارکه زیتونه لاشرقیه و لاغربیه
خدا رحمتش کند که همیشه مصباح و چراغ هدایت بود. و صدافسوس که عمار انقلاب در سالگرد مالک اشتر انقلاب به دیدار معبود شتافت، خداوند حضرت سیدعلی را از شر ابن‌ملجم‌ها و معاویه‌ها و عمروعاص‌های زمان درپناه خود حفظ فرماید.
والسلام علی من اتبع الهدی

 * نویسنده: حجت الاسلام والمسلمین سیدعلی نوری، پژوهشگر و مدرس حوزه علمیه