تاریخ : Sun 03 Jan 2021 - 12:16
کد خبر : 49946
سرویس خبری : جامعه

فرمانده امر اجتماعی

حاج قاسم، از خوزستان تا نبل‌الزهرا

فرمانده امر اجتماعی

امروز درباره حاج‌قاسم و فعالیت‌های اجتماعی و جهادی‌اش می‌نویسم. فعالیت‌هایی که شاید بتوان ادعا کرد تمام عمرش را در بر می‌گیرد. حالا در چنین گستره‌ای، با انبوهی از فعالیت‌ها چطور باید شروع کنم و به کجا برسم؟ نمی‌دانم.

  به گزارش «فرهیختگان»، برای مایی که خیلی می‌نویسیم و کارمان نوشتن و روزنامه‌نگاری و این‌طور چیزهاست، گمان می‌کنم در دو شرایط نوشتن سخت می‌شود؛ یکی وقتی سوژه مورد نظر خیلی جای پرداخت نداشته باشد و اطلاعات کمی از آن وجود داشته باشد و یکی هم درست برعکس، وقتی که از یک سوژه و موضوع اطلاعات زیادی در اختیار داشته باشیم. اولی که تکلیفش مشخص است، اما در حالت دوم، ذهن درمیان انبوهی از اطلاعات و محتواها سردرگم می‌شود که کدامش را بگویم و بنویسم که حق مطلب را ادا کند. از کجا بنویسم و به کجا برسم که به‌اصطلاح مطلب را شهید نکنم و آن‌طور که شایسته است گزارش‌نویسی کنم.

سوژه امروز من هم از این دسته از سوژه‌هاست. امروز درباره حاج‌قاسم و فعالیت‌های اجتماعی و جهادی‌اش می‌نویسم. فعالیت‌هایی که شاید بتوان ادعا کرد تمام عمرش را در بر می‌گیرد. حالا در چنین گستره‌ای، با انبوهی از فعالیت‌ها چطور باید شروع کنم و به کجا برسم؟ نمی‌دانم. فقط امیدوارم این چندخطی که می‌نویسم درکنار انبوهی از تولیدات و عرض ارادت‌های این چند روز و در ایام سالگرد ترور ناجوانمردانه این شهید بزرگ جایی برای خود باز کند. قرار نیست خیلی به‌عقب برگردیم.

از همان سال منحوس 98 می‌نویسم؛ همان سالی که منتهی به‌تنهایی ما و شهادت حاج‌قاسم شد. همان سالی که ابتدایش با سیلاب‌های بی‌سابقه‌ای در استان‌های مختلف کشور آغاز شد و خیلی‌ها در جریان همان سیلاب‌ها جان‌شان را از دست دادند و مال و زندگی‌شان را بر آب رفته دیدند. از ایران می‌نویسم؛ از خوزستان، از خوزستانی که صدای مظلومیتش را همه ما شنیده‌ایم و حتی شده به حد چند تصویر و کلیپ هم که شده، از اوضاع اسفبار مناطق مختلف این استان، خصوصا مناطق کمتر برخوردارش مطلع هستیم. ترکیب سیل، خوزستان، سال 98 و... برای همه ما آشناست؛ سیلاب‌هایی که ابتدا از استان‌های شمالی کشور آغاز شد و آخر در استان‌های مرکزی و جنوبی کشور مصائبش را بر سر مردم ریخت. ماجراهای تلخی که هرچه در آن بگردیم، جز یک مساله، هیچ‌وجه مثبتی نمی‌توان در آن یافت و حالا ما از همان وجه مثبت می‌نویسیم. همدلی و همراهی عمومی مردم در جریان کمک‌رسانی‌ها به‌همنوعان‌شان در مناطق سیل‌زده، همین وجه مثبتی است که از آن روزها به یاد داریم. مردم از تمام ایران، شبیه به همان سناریویی که در بلایای دیگر در زمان‌های دورتر هم تکرار شده بود به مناطق سیل‌زده گسیل شدند و تا توانستند پای کار یکدیگر ایستادند و خرابی‌ها را ساختند. گروه‌های مردمی، سازمان‌ها و ارگان‌های مختلف، طلاب، بسیجی‌ها و جهادی‌ها و... همه بودند. اما لابه‌لای این بودن‌ها، یک بودن با همه فرق داشت و نیروی محرکه‌ای بود برای تشدید قوا و اثربخشی بیشتر اقدامات. آن بودن هم، بودن حاج‌قاسم در مناطق سیل‌زده خوزستان بود؛ خطه‌ای که سال‌هاست به آن بی‌توجهی می‌شود، مردمش با خرد و کلان مشکلات و مصائب مواجهند، فقر و فاصله طبقاتی در آن بیداد می‌کند و حالا هم درگیر سیل بودند.
با مردم محلی که آن روزها را به‌یاد دارند، حرف می‌زنیم و همه در پایان تمام روایت‌هایشان از آن روزها، به یک نام می‌رسند و آن هم حاج‌قاسم است. از آن روزها تصاویر زیادی را دیده‌اید. یکی از پرتکرارترین و پرمخاطب‌ترین این تصاویر هم همان عکس معروفی است که حاج‌قاسم و ابومهدی در یک قاب دست‌در‌دست هم ایستاده‌اند؛ همان عکسی که بعد از شهادت‌شان، سند رفاقت دیرینه‌شان شد و روی تمام بیلبوردهای شهر و پست‌های فضای مجازی چرخید و زبانزد خاص و عام شد.

همبستگی و وحدت ملی

گفتم که نوشتن از حاج‌قاسم و آنچه این شهید بزرگوار در زندگی پربارش کرده، نه کار من است و نه می‌توان آن را به‌راحتی مکتوب کرد. برای همین بخش بسیار کوچکی از آنچه را در خوزستان و حین و بعد از ماجرای سیلاب‌های خانه‌برانداز ابتدای سال 98 با حضور حاج‌قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس گذشت، از زبان یکی از نیروهای جهادی و عرب زبان این منطقه می‌نویسم و بعد هم گریز کوچکی به دغدغه‌های حاج‌قاسم بعد از آزادسازی نبل‌الزهرا در سوریه می‌زنیم و خاطرات یکی از نیروهای جهادی حاضر در آن منطقه را هم مکتوب می‌کنیم.

فرید مقامس‌فیه یکی از نیروهای جهادی حاضر در خوزستان در ایام ابتدایی سال 98 و در جریان سیلاب‌های این منطقه، روایتی خواندنی از حضور حاج‌قاسم در این استان و مناطق محروم و سیل‌زده آن و همچنین مواجهه مردم و ارتباط حاج‌قاسم با آنها در آن ایام دارد. او برای «فرهیختگان» این‌طور روایت می‌کند: «سیل در ابتدا مناطق هویزه، سوسنگرد، ملاثانی و حواشی اهواز همانند عین‌دو را درگیر کرد. اوایل بچه‌های قرارگاه امام رضا(ع) در آن مناطق مستقر شدیم و خدمات ارائه می‌دادیم. سپس سمت نواحی جنوب که شامل مناطق شادگان، کارون و دارخمین می‌شود نیز درگیر سیل شدند و واقعا خیلی آب پیش‌روی می‌کرد که تقسیم کار کردیم و به‌سمت شادگان، دارخمین و... آمدیم تا خدمت‌رسانی کنیم و برای همین در این مناطق مستقر شدیم، واقعا وضعیت پیچیده و بغرنجی بود. برای اینکه کارها سامانی به‌خود بگیرد، گروه‌های مردمی را که از طرف قرارگاه ساماندهی می‌شدند با ما متصل می‌کردند و ما می‌توانستیم آنها را در منطقه اسکان دهیم. علاوه‌بر گروه‌های مردمی و جهادی که با قرارگاه فعالیت داشتند، سپاه و ارگان‌های دیگر هم پای کار بودند و انصافا همواره به دوستان گفتم اگر می‌خواهید وحدت اقوام و مردم ایران را بعد از جنگ دوباره در صحنه ببینید، اتفاقاتی نظیر سیل سال‌گذشته را که در کشور رخ داد، مشاهده کنید. من این همبستگی و وحدت را به‌عینه در خوزستان شاهد بودم، برای مثال بیشتر در مناطق عرب‌نشین مردم درگیر سیل بودند و شدت خسارات در آنجا بالاتر بود، با این همه مردم فارغ از قومیت‌ها و هر مساله دیگری به کمک یکدیگر آمده بودند.

جالب اینکه بختیاری‌ها چه خان بختیاری- که در بین ما جاافتاده خان دست به هیچ‌کاری نمی‌زند- چه مردم عادی و... همه کمک می‌کردند و کسی به پست، جایگاه و... نگاه نمی‌کرد. هرکسی می‌توانست کمک می‌کرد؛ از خانم‌های بختیاری که به پخت غذا مشغول شدند تا تمام افرادی که هرکس به حد وسع و توانش برای رفع شدن مشکلات مردم گامی برمی داشت.»

زیاد زندگی را سخت نگیرید

مقامس‌فیه رسید به روایت حضور حاج‌قاسم در خوزستان و هیجانی که مردم از این اتفاق داشتند: «مردم با شوق کار می‌کردند و درحال کمک به یکدیگر بودند که در همین بین عکس‌هایی از هویزه رسید که حاج‌قاسم سلیمانی در منطقه هویزه همراه با فرماندهی سابق سپاه هویزه و کنونی شهرستان شادگان بودند. همه از این عکس‌ها تعجب کردند چراکه عادت داشتند حاج‌قاسم و ابومهدی المهندس را معمولا در میدان جنگ سوریه و عراق ببینند ولی حضور آنها در خوزستان تعجب‌برانگیز بود. دوستان اذعان داشتند حاج‌قاسم سلیمانی همراه ابومهدی المهندس، حشدالشعبی و نیروهای سپاه قدس وارد استان خوزستان شدند. خیلی زود به شهرستان شادگان آمدند و بیشتر اسکان و توان آنها و بیشترین خدمات‌شان در همین منطقه بود، چون این منطقه بیشتر از باقی مناطق درگیر سیل و خساراتش بود، در اینجا بود که در سپاه شادگان مستقر شدند. زمانی که در سپاه مستقر شدند نیروها را آوردند، تمام ماشین‌آلاتی که را ابومهدی در بصره و شهرهای دیگر مربوط به حشدالشعبی داشتند وارد شادگان کردند. آن ایام به دستگاه‌های بیل میکانیکی خیلی نیاز بود. از تمام شهرستان‌های خوزستان با بیل مکانیکی می‌آمدند و کمک می‌کردند با این حال من در مناطق خودمان این ماشین‌آلات حشدالشعبی را دیدم. تمام امکاناتی که جای آنها در جبهه و جنگ بود و باید در آنجا کار می‌کردند در منطقه مستقر کردند و مشغول خدمتگزاری بودند. نیروهای حاج‌قاسم و ابومهدی المهندس زمانی که به شهرستان شادگان آمدند، نظمی در منطقه و در پروسه کمک‌رسانی‌ها شکل گرفت. شبیه به جنگ که ستاد جنگ شکل می‌گیرد، اینجا هم با حضور این دو بزرگوار ستاد بحران واقعی و جهادی شکل گرفت.

حتما دیده‌اید که ستادهای بحرانی داریم که گاهی ممکن است جلسات‌شان به‌صورت ویدئوکنفرانس باشد. طرف در تهران و منطقه دیگر است و بخواهد ارتباط برقرار کند و به‌اصطلاح بحران را مدیریت کند ولی این با مدیریت حاج‌قاسم بسیار متفاوت بود. ایشان می‌رفت و کاری به هیچ‌کسی نداشت، نه محافظی داشت و نه خدم و حشمی با مردم بود و مردم را دلداری می‌داد. در دل مردم خیلی‌جا باز کرد و مردم از رفتار حاج‌قاسم خوش‌شان آمد. با زبان مردم محلی به‌صورت مسلط صحبت می‌کرد. به مردم دلداری می‌داد و با مردم شوخی می‌کرد. هرجا می‌نشستند با مردم می‌نشست و روحیه می‌داد. علاوه‌بر مدیریت حاج‌قاسم وجود او به مردم روحیه می‌داد، حتی وجود او برای نیروهای بسیجی و جهادی روحیه بود. واقعا مشکلات اشخاص زیادی را حل کرد. ما به‌عنوان یک جهادی برخی مواقع در منطقه‌ای قول می‌دادیم که فلان‌چیز را انجام می‌دهیم، انجام هم می‌دادیم ولی شاید باتاخیر راه می‌افتاد. اما حاج‌قاسم همان موقع قولش را عملی می‌کرد. پیرمردی به استقبال حاج‌قاسم در شهرستان شادگان آمد و به یاد دارم از لحاظ مالی ضعیف بود و خانه او را کاملا آب برده بود. عکس حضرت امام خمینی(ره) را بلند کرد و به استقبال حاج‌قاسم آمد و او را بغل کرد و ‌بوسید. به حاج‌قاسم گفت خانه من از بین رفته و حاج‌قاسم قول دادند که خیلی‌زود مشکلش را حل می‌کنند، برای ما که جهادی هستیم این ادعای حاج‌قاسم تعجب‌آور بود. طوری برای ایشان هزینه کرد و با او طوری برخورد کرد که به پیرمرد گفت چه می‌خواهید که برای شما انجام دهم؟ گفت بچه‌های من آواره شدند و جای اسکان ندارم. گفت تا شب شما را در یک جای دیگری اسکان می‌دهم. واقعا بچه‌ها را بسیج کرد تا برای این فرد در منطقه دیگری جایی اسکان داد و ظرف چندساعت قولی را که به پیرمرد داد، انجام داد.

این رفتارهای حاج‌قاسم برای ما درس بود. این وفای به‌عهد حاج‌قاسم بود که قول بدهید و اجرا کنید یا به کسی قول ندهید و مردم را به چیزی که انجام نمی‌دهید، دلخوش نکنید. وقتی به‌عنوان نیروی جهادی وارد می‌شوید به قول‌هایی که می‌دهید، عمل کنید. حاج‌قاسم زمانی که به این پیرمرد قول داد، پیگیر بود که این آقا چه شد؟ بعد به آن آقا سر زد و مطمئن شد که اسکان داده شد. نیروهایی که با خود آورده بود، نیروهای قوی بودند. برخی رانندگان بیل مکانیکی که به‌صورت استیجاری یا از سوی شرکت‌ها آمده بودند در حد یک زمان کاری کار می‌کردند ولی نیروهای حاج‌قاسم شبانه‌روز کار می‌کردند و خستگی نمی‌شناختند. برخی نظامی بودند و به‌قولی برای خود درجه و رتبه در تشکیلات داشتند ولی اصلا به این مسائل توجهی نداشتند. یک پیراهن خاکستری جهادی پوشیدند و شبانه‌روز برای مردم کار می‌کردند. نیروهای حاج‌قاسم و نیروهای حشدالشعبی طوری کار می‌کردند که گمان می‌کردند سرپرست خانواده هستند و همانند سرپرستی که برای خانواده خود کار می‌کند، آنها هم زحمت می‌کشیدند، در پی این زحمت‌ها خدمات زیادی به مردم داده شد. هم در زمان سیل و هم در زمان بعد از آن این خدمات ادامه یافت. کلیپی هست که حاج‌قاسم به زبان عربی به پیرمردی می‌گوید زیاد زندگی را سخت نگیرید، زمانی که باران می‌آید ناراحت هستید و زمانی هم که آب و باران نمی‌آید ناراحت هستید. به او با زبان شوخی دلداری می‌دهد. درکنار سیل‌بندی است که سمت خانه این پیرمرد ساخته شده بود، درکنار او نشسته بود و با او صحبت می‌کرد. روی زمین خاکی بدون فرش و تشکیلاتی درکنار مردم نشسته بود.»

فراتر از فرمانده جنگ

آنچه تا اینجا خواندیم، روایت مختصری بود از حضور حاج‌قاسم سلیمانی در ماجرای تلخ سیل خوزستان، اما در ادامه روایت یکی از نیروهای جهادی را که می‌خواست نامش ذکر نشود، از توصیه و درخواست حاج‌قاسم از آنها برای رسیدگی به وضعیت ایتام و نیازمندی‌های اجتماعی مردم نبل‌الزهرا بعد از آزادسازی این مناطق را می‌خوانیم. روایتی که از آن، نوع مواجهه حاج‌قاسم بعد از آزادسازی یک شهر جنگ‌زده برای من قابل‌تامل و عجیب بود.

این فعال جهادی به «فرهیختگان» گفت: «تقریبا فوریه 2016، بعد از آزادسازی شهر نبل‌الزهرا که در استان حلب سوریه واقع است. حاج‌قاسم روز بعد از آزادی خیلی دغدغه فضای شهری نبل‌الزهرا و معیشت مردم و ایتامی را که آن جا بودند، داشت و این توفیق نصیب بنده شد که ایشان دغدغه‌شان را به بنده گفتند و من با ترکیبی چند روز بعد از آزادی این منطقه عازم نبل‌الزهرا شدم و در آنجا خدماتی را در حوزه شهری و رسیدگی به خانواده‌های ایتام و کسانی که جنگ زده بودند، انجام دادیم. این مردم، همان موقع می‌گفتند حدود 1122 روز در محاصره بودند و مقاومت کرده بودند. در این ایام آنها همه‌چیزشان به‌صورت درون‌زا شکل گرفته بود، از خوراکی‌ها تا هرچیزی که می‌خواستند، چون این محاصره اجازه هیچ دادوستدی را هم به آنها نمی‌داد. فکر می‌کنم یکی از مناطقی که رزمندگان ایرانی در آن شهید شدند، همین منطقه بود. حدود 12-11 شهید ایرانی در آزادسازی نبل‌الزهرا داشتیم.

از اینها که بگذریم، دغدغه حاج‌قاسم بلافاصله بعد از آزادسازی این منطقه و ورود به شهر، تزریق نیروهای امنیتی نبود، بلکه رسیدگی به ایتام و خانواده‌های شهدا و رسیدگی به وضعیت شهر و احداث و ایجاد پارک و بوستان و جمع‌آوری زباله‌ها و... برای آنها بود. این نوع نگاه آن هم از سوی یک فرمانده نظامی، خیلی عجیب و قابل‌تامل بود، چراکه در چنین شرایطی معمولا فرماندهان، دغدغه‌ای برای آینده آن منطقه و وضعیت اجتماعی و مسائل دیگر ندارند و صرفا به فکر پیروزی در جنگ و فتوحات‌شان هستند. نگاه حاج‌قاسم کاملا متفاوت بود و تصاویری که از استقبال مردم از حاج‌قاسم وجود دارد نیز این مساله را به‌خوبی تصدیق می‌کند که او برای آن مردم و برای همه فراتر از یک فرمانده جنگی بود.»

 * نویسنده: ابوالقاسم رحمانی، دبیرگروه جامعه