به گزارش «فرهیختگان»، محمد علیبیگی، دبیر گروه اندیشه طی یادداشتی در روزنامه «فرهیختگان» نوشت:
1_ گرچه بجا این است که مواجهه با متفکر و عالم و فقیه و فیلسوف یا حتی مخالفت با وی، فارغ از فکر و فلسفه و فقه و علم نباشد ولی البته عمده مواجهات با استاد علامه مرحوم آیتالله محمدتقی مصباحیزدی از این دست نبود و در مقابل ایشان، بیشتر برچسبها و هجمههای رسانهای و هیاهو و غوغا در کار آمد. نگارنده سر آن ندارد که مرحوم ایشان را مطلق کند یا معصوم بداند اما بهوضوح، مخالفان وی کمتر توفیق یافتند که از باب تفکر و علم به محاجه با او برخیزند.
از خود بپرسیم که اهمیت محمدتقی مصباحیزدی در چیست؟ یا چرا محمدتقی مصباحیزدی، «مصباح» شد؟ بهعبارت فلسفی، آنچه مصباح بدان مصباح بود (یعنی ماهیت بهمعنای ما به الشیء هوهو) چه بود؟ آیا سبب «مصباح» شدن ایشان جز شأن و قوت علمی در استدلال و فکر منضبط و منطقی و تضلع و تسلط ایشان بر معارف دین بود؟ آیا جز بابت عدمعافیتگزینی یا جز بابت امکان فراگیرشدن سخنش و امکان قبول عام یافتن آن؟ نیازی به تکرار نیست که در میدان افکار، غیرت دینی مستدل ایشان که در آثار زبان و قلم جاری میشد، چیزی نبود که نادیدنی و ناشنیدنی باشد.
جای دریغاگویی است که در مواجهه با متفکری استخوانخردکرده و درسخوانده و صاحبنظر، نه شأن علم مراعات شد و نه شأن انسانی و نه حتی شعارهایی که گویا در دفاع از آنها با مصباح به مقابله برخاسته بودند، چندان جدی بود تا برای ایشان هم به کرامت ذاتی و حق آزادی بیان قائل باشند.
2 _ مخالفت و نفی ایشان البته یک روی سکه است و روی دیگر آن عبارت است از بهرهگیری و آموختن؛ و هم ایشان بود که توانست بدون ترک مکرر مبادی و رنگبهرنگ شدن در مواجهه با افکار دیگر، مدرسهای بنیاد کند که إنقلتآورندهترینها و منطقیترین و فلسفیترین و بلکه جویندهترین افراد، آن را مأمن و پناه خود بدانند و ذیل مدیریت عالی ایشان در آن به درس و بحث مشغول شوند. خود اداره چنین مدرسهای برای کسانی که نه خالیالذهنند و نه بهلحاظ علمی سریعالرضا، نشان از قوت علمی او و وزانت و شأن انکارناپذیرش دارد. مصباح مدرسه ساخت و در آن به تعلیم پرداخت. موسسهای که گرچه از جهت ظاهر کوچک است اما آثاری ماندگار در تاریخ فکر کشور برجای گذاشته است که، گرچه مورد نقدهایی باشد، اما کسی را توان انکار آن نیست.
مصباح البته این حسن را داشت که فکر و علم را بازیچه نکرد بلکه خود را ذیل علم و استدلال میدید و بابت غرض، علم و فلسفه و فکر را قربانی نکرد بلکه همواره در قید رعایت اقتضائات علم و عمل بهمقتضیات علم بود. مصباح علم را دستافزار نکرد و بهآنچه بدان میرسید عمل میکرد. چنین عالمانی که ابنای دلیلند، آیا فراوانند؟ اگر چنین باشد، باز وفات هریک از ایشان جای دریغاگویی است...
3 _ اینکه مصباح به تعلیم و تعلم تخصصی بسنده نکرد. او نیک آگاه بود که عموم مردم از دانستن و تفکر مستغنی نیستند و خصوصا کسانی که با افکار جدیدالولاده مواجه خواهند بود، لازم است که با فکر فلسفی و کلام عقلی و بعضی دیگر از علوم اسلامی نیز آشنا باشند. از این سبب بود که دست در کار تعلیم دانشجویان برد و طرح و دورهای بنیاد کرد تا بهقدر مقدور، در این زمینه تماما مغفول، کاری کرده باشد.
ورود او در سیاست هم باز از سر غیرت دینی و مقتفی به تفکر بود. البته از این باب نیز میتوان با نتایج سیاستورزی مرحوم ایشان موافقت تام نداشت -چنانکه خود آن بزرگوار نیز در مواردی تغییر مشی دادند- اما موافق و مخالف چون نیک بنگرند، هرچه بیشتر قدر ایشان را حتی در عالم سیاست خواهند دانست و بر فقدان او افسوس مضاعف خواهند خورد چراکه مرد علم را مبادی و مبانی و استدلالهایی در سیاست بود در حالی که دیگر سیاسیون را معمولا نه چنین قوت فکری است نه اصلا در پی سیاستی مبتنیبر علم و تفکرند. سیاست اقتضایی و دلبخواه دوران ما نیز سبب افسوس و دریغاگویی مضاعف، بر فقدان محمدتقی مصباحیزدی خواهد بود. رحمهالله و رضوانه علیه.