به گزارش «فرهیختگان»، بسیاری از کسانی که پس از اعلام نتایج انتخابات ریاستجمهوری سال 88 (2009 میلادی) به خیابانها آمدند و اعتراضات دنبالهداری را رقم زدند، فهمی از تاثیر اعتراضاتشان بر منافع ملی ایران نداشتند. آنها گمان میکردند آنطور که کاندیداهای شکستخورده ادعا میکنند، در انتخابات تقلب شده و با اردوکشیهای خیابانی میتوان در حداقلیترین حالت، نظام را ناچار به ابطال انتخابات کرد. اعتراضات به نتایج انتخابات رفتهرفته از مسیر اصلی منحرف و تبدیل به اغتشاشات دامنهدار علیه کلیت جمهوری اسلامی شد. در داخل ایران اغتشاشات، در تداوم لجاجت نامزدهای شکستخورده تفسیر میشد ولی در خارج از ایران، این تحرکات، بزرگترین مقابله مردم با حکومت. غربیها تا حدودی نیز حق داشتند و در ایران هیچگاه سابقه اغتشاشات در این سطح وجود نداشت و آنان نیز بر همین مبنا برای بهرهمندی از این ظرفیت رایگان، برنامهریزی گستردهای کردند تا در حداقلیترین حالت، فشار بیسابقهای را بر ایران سوار کنند. این رویکرد در رفتار میدانی اروپا و آمریکا بهوضوح پس از اعتراضات سال 88 مشخص بود اما آنان به صراحت حاضر به بیان آن نبودند. در بین کشورهای غربی، آمریکا با توجه به اینکه رئیسجمهور آن با شعار تغییر بهدنبال تغییر رویکرد و مذاکره با تهران بود، بهطور کامل سیاست خود را تغییر داد و با استفاده از ابزار تحریم و پافشاری بر اینکه «همه گزینهها روی میز است»، سیاست فشار بر ایران را در اولویت خود قرار داد. در سالهای گذشته رسانههای غربی به نقل از منابع گوناگون به افشای نسبت تحریم و اعتراضات سال 88 که در ایران از آن به فتنه 88 یاد میشود، پرداختهاند. بهعنوان نمونه روزنامه نیویورکتایمز در پایگاه اینترنتی خود در تحلیلی به قلم مارک لاندر با اشاره به تاریخچه اعمال تحریمهای آمریکا علیه ایران و مذاکرات هستهای بهمرور سفر هیلاری کلینتون و مشاوران وی به عمان و تلاشهای آنها برای پیدا کردن کانالهایی برای مذاکره با ایران پرداخت و نوشت کلینتون، دنیس راس مشاور ویژه خود را در سال 2009 مکلف کرد با مقامات عمانی درباره چگونگی مذاکره با ایران دیدار و گفتوگو کند. اما چند هفته بعد، اعتراضات ضددولتی در ایران کاخ سفید را واداشت تا بهجای تعامل با ایران، راهبرد فشار را پیگیری کند. کلینتون در آن زمان با چین و دیگر کشورها در شورای امنیت سازمان ملل برای تحریم ایران لابی کرد. این نشریه با اشاره به تردیدهای کلینتون برای مذاکرات، افزود حامیان کلینتون میگویند بیاعتمادی وی به ایران موجه بود و موفقیت وی در اعمال تحریمها، او را به بهترین نامزد برای مدیریت مرحله بعدی یعنی توافق هستهای تبدیل کرد.
تغییر اوباما به روایت هیلاری کلینتون
هیلاری کلینتون دومین فصل از کتاب خاطرات خود را «تحریمها و رازها» نامگذاری کرده است. بخشهایی از این فصل به بیان مقاطع کوتاهی از تاریخ روابط جمهوری اسلامی ایران و آمریکا در دوران ریاستجمهوری بیل کلینتون و جورج بوش پرداخته و حتی گریزی نیز به کودتای آمریکای سال 1953 علیه محمد مصدق، نخستوزیر وقت ایران زده است. کلینتون در این بخش مدعی میشود واشنگتن مجبور بوده است در چارچوب رقابتهای جنگ، دولت دموکراتیک ایران را سرنگون کند. نقطهعطف این فصل جایی است که کلینتون بهصراحت از نقش خود در مقابله با ایران و پرونده هستهای آن صحبت میکند. این موضوع دارای لایههای گوناگونی است. کلینتون در گام اول در این فصل اشاره میکند که در آوریل سال 2008 علیرغم وجود مخالفتها در آمریکا با تندرویهای او علیه مخالفان آمریکا، وی ایران را به حمله اتمی و نابودی بهطور کامل تهدید کرده است. او در اینباره نوشته است: «در سال 2008 هم اقدام تحریکآمیز دیگری انجام دادم. به رهبران ایران هشدار دادم که اگر جلوی چشمان من [اگر رئیسجمهور شدم]، دست به حمله هستهای علیه اسرائیل بزنند، آمریکا اقدام به تلافی خواهد کرد و «ما قادر خواهیم بود آنها را کاملاً نابود کنیم.»» این مساله گرچه به بهانه ادعای «حمله اتمی ایران به رژیم صهیونیستی» بیان شده بود تا کمی از زهر تهدید تند کلینتون بکاهد اما تلویحا تهدید ایران به نابودی بود، زیرا تهران نهتنها سلاح اتمی در اختیار نداشت بلکه صحبتی از حمله اتمی ایران به رژیمصهیونیستی نیز در میان نبود، بلکه این تلآویو بود که به سلاحهای اتمی، بیولوژیک و شیمیایی مجهز بوده و تهران را به استفاده از سلاحهای نامتعارف تهدید کرده بود. کلینتون سپس در مرحله دوم سراغ دورانی میرود که در دولت نخست باراک اوباما منصب وزارت خارجه آمریکا را برعهده گرفت. وزیرخارجه اسبق آمریکا به بیان وضعیت اسفبار آمریکا در منطقه پرداخته و میگوید کشورش در زمانی که وی به وزارت رسید، با شرایط سختی در منطقه روبهرو بود، زیرا رژیمصهیونیستی در جنگ 33روزه لبنان شکست خورده و در جنگ 2009 علیه غزه نیز به موفقیتی دست نیافته بود. کلینتون میگوید در چنین شرایطی ایران درحال توسعه نفوذ خود در منطقه و تجهیز ارتش خود بود و دیگران در منطقه تنها نظارهگر پیشرفتهای ایران بودند.
کلینتون در گام سوم به توضیح و تشریح برنامههای خود برای تغییر اوضاع در غرب آسیا و بهطورکل منطقه میپردازد. وزیرخارجه اسبق آمریکا میگوید آنها برای مهار ایران از راهبرد دوگانه «تعامل» و «فشار» استفاده کردند تا بتوانند توسعه نفوذ و پیشرفتهای ایران را مهار کنند. بااینحال کلینتون تاکید دارد که تمام اقدامات آنها علیه ایران با دشواریهای بسیاری روبهرو بود و تهران میلی به پذیرش محدودیتها نداشت. او سپس به سختیهای موجود بر سر راه ایجاد اجماع جهانی علیه ایران اشاره میکند که چگونه رئیسجمهور آمریکا و دیگر اعضای دولت این کشور مجبور بودهاند با مقامات روسیه و چین گرفته تا اوگاندا برای تحریم ایران مذاکره کنند. تلاشهایی که کلینتون تاکید دارد نتیجهای بر اراده ایران نداشتند.
مرحله چهارمی که وزیرخارجه دولت اوباما با شور و شعف خاصی از آن یاد میکند، مربوط به وقایع فتنه 88 است. کلینتون در اینجا با وجود ادعا درباره وجود اشکالات در برگزاری انتخابات 88 میگوید: «ماه ژوئن، احمدینژاد پیروز انتخابات ریاستجمهوری اعلام شد، انتخاباتی که از هر لحاظ، اشکالات عمیق داشت، اگر نگوییم تماما تقلب بود.» گرچه وی ادعای فتنهگران را قبول دارد اما چندین گام از آنها عقبتر است و تلویحا مدعی است تقلبی تاثیرگذار در انتخابات رخ نداده است. باوجود این، کلینتون در بیان خاطراتش از شعارهای معترضان «جنبش سبز» درباره براندازی ابراز خوشحالی میکند و میگوید: «مرتبطان ما از ما میخواستند به شکلی علنی از اعتراضات داخل ایران حمایت نکنیم، زیرا درصورت مشخص شدن ارتباط فتنهگران با آمریکا، دولت ایران راحتتر میتوانست با آنها برخورد کند.» وزیرخارجه وقت آمریکا تاکید دارد این درخواست مرتبطان با آمریکا در داخل ایران بود که باعث شد دولت اوباما بهصورت رسمی به حمایت گستردهای از فتنهگران نپردازد. علیرغم ادعای کلینتون اما نام بردن اوباما از برخی سیاستمداران ایران و حمایت از آنها و فتنهگران اشکال بزرگی را در روایت کلینتون مشخص میکند. او در اینباره میگوید: «بعد از گوش دادن به تمام استدلالها، رئیسجمهور با اکراه تصمیم گرفت که آمریکا برای خدمت به آرمانهای مردم ایران بهتر است وارد این بحران نشود. این تصمیم تاکتیکی، اگرچه دشوار بود، اما با چشم باز گرفته شد. بهرغم باور برخی مفسران در آن زمان، تصمیم رئیسجمهور به این خاطر نبود که بیشتر به تعامل با رژیم اهمیت میداد تا ایستادن مقابل آن. مساله انجام آن چیزی بود که اعتقاد داشتیم برای معترضان و برای دموکراسی بهتر است، همین.» کلینتون سپس به تلاشهای خود برای دمیدن بر اغتشاشات داخلی ایران اشاره میکند و میگوید: «تیم وزارت خارجه آمریکا در پشت صحنه بهطور مداوم با فعالان [فتنهگران] در ایران در تماس بوده است و برای حمایت از آنها حتی بهصورت فوری دخالت کردهاند و نگذاشتهاند توئیتر بهمنظور منظور تعمیر و نگهداری، برای مدتی از سرویس خارج شود.» وزیرخارجه اوباما میگوید برای اثرگذاری بر ایران میلیونها دلار خرج کرده و بهسرعت 5 هزار نفر را در سراسر جهان بهمنظور مقابله با ایران جمعآوری و آموزش دادهاند.
موفقیتهای پیدرپی دولت آمریکا درست از همین مرحله چهارم به بعد آغاز میشود. کلینتون گرچه بهصورت مستقیم در خاطرات خود از استفاده آمریکا از فتنه 88 برای تحریم ایران استفاده نمیکند اما در مرحله پنجم به بیان دستاوردهای آمریکا پس از درگیریهای داخلی ایران میپردازد. او مینویسد: «از سال 2009 دولت اوباما استراتژی دومسیره یعنی فشار همراه با مذاکره را در قبال ایران برگزید.» مسائلی که ایران را پس از فتنه 88 با تحریمهای گسترده سالهای 2010 و 2011 آمریکا و اروپا و همچنین سازمان ملل متحد روبهرو کرد. کلینتون بر همین مبنا، پس از اعتراضات سال 88 و توسعه تحریمها، راهی کشورهای مختلف همچون هند شد تا رهبران آنها را متقاعد به همراهی با تحریم نفتی ایران بکند.
اوباما و ابزار تحریمهای فلجکننده
همانطور که هیلاری کلینتون در کتاب خاطراتش نوشته، اوباما از سال 2009 استراتژی دومسیره یعنی فشار همراه با مذاکره را در قبال ایران انتخاب کرد اما پیش از اتفاقات سال 88، آمریکا چه رویکردی در برابر ایران داشت؟ پاسخ این سوال را باراک اوباما در تازهترین کتابش یعنی «سرزمین موعود» داده است. اوباما در این کتاب با اشاره به اینکه «از سال 1980 تقریبا هیچ ارتباط سطح بالایی بین ایران و آمریکا وجود نداشته است»، نوشته: «در سخنرانی مراسم تحلیف[م] گفته بودم مایلیم دستمان را سوی کسانی دراز کنیم که علاقه دارند مشتهایشان را باز کنند.» منظور او از «کسانی» ایران بود. اوباما بهسرعت نیز وارد عمل شد و چند هفته بعد از آغاز بهکارش، نامهای محرمانه از طریق کانالی که آمریکا با دیپلماتهای ایرانی در سازمان ملل متحد داشت، خطاب به آیتالله خامنهای رهبر ایران ارسال و پیشنهاد آغاز گفتوگوی میان دو کشور درمورد موضوعات مختلف ازجمله برنامه هستهای ایران را میدهد. اوباما مینویسد: «پاسخ [آیتالله] خامنهای در یک نامه محرمانه بیپرده بود: «ایران هیچ علاقهای به گفتوگو و مذاکره مستقیم ندارد.» رام امانوئل (رئیس وقت کارکنان کاخ سفید) وقتی متن نامه را دید، گفت «به گمانم نمیخواهد به این زودیها مشتش را باز کند.» پاسخ دادم آنقدر باز میکند که به من انگشت [...] نشان بدهد.»
پیش از این، «فرهیختگان» در گزارش «تحریم سبز» که دوم آذرماه منتشر شد، نوشت که اوباما خیلی صریح نمیگوید در متن نامه به رهبر انقلاب چه نوشته است، اما پیش از او ویلیام برنز، دیپلمات سابق آمریکایی در کتاب خاطرات خود که به نام «کانال پشتپرده؛ تاریخچه دیپلماسی آمریکا و استدلالی برای احیای آن» منتشر شده، جزئیات بیشتری از این پیام را منتشر کرده است. او در فصل نهم کتابش نوشته: «در اوایل ماه می، رئیسجمهور [اوباما] نامهای بلند و محرمانه برای آیتالله خامنهای فرستاد. این نامه تلاش داشت ظرافت زیادی به خرج دهد، پیام این نامه باید واضح میبود اما باید بهشکلی نوشته میشد که درصورت درز کردن به بیرون، خیلی بحثبرانگیز نباشد.» او ادامه میدهد: «در نامه، اوباما بر کلیت پیام نوروزی خود تاکید کرد. او بر عزم راسخ خود مبنیبر جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هستهای و حمایتش از موضع 1+5 مبنیبر اینکه ایران از یک برنامه هستهای غیرنظامی برخوردار باشد، تصریح کرد. او همچنین تصریح کرد که سیاست دولت او پیگیری تغییر رژیم در ایران نیست و به آمادگی خود برای گفتوگوهای مستقیم اشاره کرد.» برنز در ادامه ضمن ارائه روایت خود از پاسخ رهبر انقلاب به نامه اوباما تصریح میکند: «با اینکه رهبر عالی ایران پاسخ مشخصی به پیشنهاد رئیسجمهور برای گفتوگوی مستقیم نمیداد اما پاسخ وی براساس استانداردهای ادبیات انقلابی خیلی تند نبود.»
برنز مینویسد پس از دریافت پاسخ رهبر ایران و بهرغم آنکه آیتالله خامنهای پاسخ مشخصی به پیشنهاد مذاکره نداده بود، اما اوباما در نامه دوم پیشنهاد ایجاد یک کانال گفتوگوی دوجانبه مشخص را میدهد و حتی نام تیم مذاکرهکننده آمریکاییها را هم در نامه به ایران میفرستد و بر این گفتوگوی مستقیم تاکید میکند! این تیم ویلیام برنز و «پونیت تالوار» از شورای امنیت ملی بودند. همهچیز اما پس از دهمین دوره انتخابات ریاستجمهوری در ایران بههم میریزد. اعتراضات به نتیجه انتخابات و تبدیل آن به اغتشاش باعث میشود آمریکا درخواست مذاکره را کنار بگذارد و سراغ تحریمهایی که بعدها به «تحریمهای فلجکننده» معروف شد، برود. اوباما در کتابش به این مساله اشاره کرده است. او مینویسد: «هرگونه چشمانداز دستیابی به موفقیت زودهنگام، در ژوئن 2009 خاموش شد؛ زمانی که میرحسین موسوی، مقامات دولتی را به تقلب در رایگیری برای کمک به انتخاب مجدد احمدینژاد برای دوره دوم ریاستجمهوری متهم کرد. میلیونها معترض به خیابانها آمدند تا نتایج انتخابات را به چالش بکشند. آنها همچنین جنبش سبز را به راه انداختند که یکی از مهمترین چالشهای داخلی دولت اسلامی از انقلاب 1979 به بعد بود.» رئیسجمهور سابق آمریکا مینویسد نخستین واکنشش حمایت قاطع از تظاهراتکنندگان بود اما پس از مشورت با تیم امنیت ملی و کارشناسان ایران به او توصیه شد که چنین کاری نکند. اوباما به نقل از کارشناسان نوشته، هر سخنی از من احتمالا نتیجه معکوس خواهد داشت. پس از این مشورت، اوباما تصمیم میگیرد به بیانیهای اداری با این مضمون که «اوضاع را از نزدیک دنبال میکند و به تاکید بر حق جهانی برگزاری تجمعات و محترم شمردن آزادی بیان و درخواست برای یک راهحل صلحآمیز که منعکسکننده خواست مردم ایران باشد» بسنده کند.
پس از تداوم اعتراضات، دولت آمریکا مرحله دوم استراتژی منع گسترش سلاحهای هستهای را آغاز میکند: «بعد از آنکه تلاشهایمان برای آغاز مذاکره با ایران رد شد و در شرایطی که این کشور وارد چرخه هرجومرج و سرکوبگری بیشتر میشد ما راهبردمان را بهسمت دومین گام راهبرد منع اشاعهای خودمان تغییر دادیم: یعنی بسیج کردن جامعه بینالمللی برای اعمال تحریمهای اقتصادی سخت و چندجانبهای که میتواند ایران را وادار به حضور در میز مذاکره کند.» او مینویسد: «تا آنموقع، شورای امنیت چندین قطعنامه علیه ایران تصویب کرده و از این کشور خواسته بود فعالیتهای غنیسازی خود را متوقف کند. شورای امنیت، اعمال تحریمهایی محدود علیه ایران را مجاز کرده و گروهی شامل 5 عضو دائم شورا بهعلاوه آلمان را تشکیل داده بود تا با امید به بازگرداندن رژیم به پایبندی به معاهده منع اشاعه با مقامهای ایران دیدار کنند.»
اوباما در ادامه اذعان کرده که تحریمها ضعیفتر از آن بودهاند که اثری داشته باشند: «مشکل اینجا بود که تحریمهای موجود ضعیفتر از آن بودند که اثر چندانی داشته باشند. حتی متحدان آمریکا مانند آلمان، کماکان تجارت قابلقبولی با ایران داشتند و تقریبا همه از این کشور نفت میخریدند. دولت بوش مضافبر تحریمهای بینالمللی تحریمهای یکجانبهای را وضع کرده بود، ولی این تحریمها تا حد زیادی نمادین بودند، چون شرکتهای آمریکایی از سال 1995 از انجام مبادله با ایران منع شده بودند.»
وی در جای دیگری از کتاب درباره موفق شدن تلاشهایش در اعمال این تحریمها مینویسد: «در ماه ژوئیه با رایهای کلیدی روسیه و چین شورای امنیت قطعنامه 1929 را به تصویب رساند تا تحریمهای بیسابقه جدیدی، شامل منع فروش سلاح، تعلیق فعالیتهای بینالمللی بانکهای ایرانی و منع تجارت در زمینه اقلام مهم برای برنامه هستهای ایران وضع شود. دو سال طول کشید تا ایران آثار کامل این تحریمها را احساس کند، اما با ترکیب این تحریمها با مجموعه جدیدی از تحریمهای آمریکا ابزارهای لازم را در اختیار داشتیم تا اقتصاد ایران را مگر درصورت قبول مذاکره به تعلیق درآوریم.» براساس این گزارش، اگر تا پیش از اتفاقات سال 88، غربیها در تحریمها توجه چندانی روی بازخورد تحریمها بر معیشت و افکار عمومی مردم نمیکردند، پس از درک آنها از شکاف در ایران، آنها طرحهای تحریمی خود را متمرکز بر هدف قرار دادن معیشت مردم استوار کردند و بر همین اساس نیز به این تحریمها تحریمهای فلجکننده میگفتند. بهعنوان نمونه در قطعنامه 1929، معیشت مردم، هدف اصلی تحریم بود. در قالب این قطعنامه شدیدترین فشارها در 4 حوزه توسعه بخش انرژی، دسترسی ایران به منابع مالی، ایجاد یک نظام بازرسی از کشتیها و محمولههای هوایی ایران و همچنین بهوجودآوردن یک سیستم یکپارچه برای اعلام نقض تحریمهای بینالمللی به تهران وارد شد. آمریکا البته به این قطعنامه بسنده نکرد و 15 روز بعد در ژوئن 2010، تحریمهای یکجانبهای علیه بخش انرژی و بانکداری ایران موسوم به «سیسادا» یا قانون تحریمهای جامع ایران اعمال کرد تا تحریمهای گستردهای در بخشهای گوناگونی ازجمله نفت و گاز به ایران تحمیل شود. 3 ماه بعد از آن در مهرماه سال 89 (آگوست 2010) اتحادیه اروپا نیز تحریمهایی در حوزه مالی، بیمهای و صنایع نفت و گاز اعمال کرد. با تغییر رویکرد اوباما نسبت به ایران که ناشی از اعتراضات سال 88 بود، روند تحریمها شدت گرفت تا یک ادعای موهوم انتخاباتی، بزرگترین ضربه را به منافع ملی ایران بزند.