تاریخ : Sun 27 Dec 2020 - 10:10
کد خبر : 49614
سرویس خبری : ایده حکمرانی

انقلاب، اعتراض به انسان و جهان موجود

حاشیه‌ای بر نکات مهم «غیررسمی» (بخش نخست): راهی که رهبر انقلاب نشان می‌دهد

انقلاب، اعتراض به انسان و جهان موجود

نباید از سخن رهبری به این تصور افتاد که با داشتن یک «نظام معترض» و یک انقلاب، دیگر کار ما تمام شده و شاهد مقصود رخ نموده است. در سیطره و جهانگیری وضع مدرن، انسان از مواجهه با غرب ناگزیر است. البته به‌عبارت مولانا «موسی و فرعون معنی» در جان هر انسانی حاضرند اما مدرنیته بسط تفرعن است در علم و فلسفه و هنر و...

  به گزارش «فرهیختگان»، در «غیررسمی» سخنانی از رهبر انقلاب بود که مشخصا باید پس از پخش، محل مناقشه قرار می‌گرفت که گرفت. اما یکی از این موارد که لااقل بنده ندیدم مورد بحث جدی واقع شود، وصف رهبری از «دنیای امروز» بود یعنی دنیای گرسنگی و زورگویی، حاکمیت بی‌قیدوشرط سرمایه و به‌بیان واضح‌تر دنیای سلطه‌گری- سلطه‌پذیری، به‌عنوان دو روی یک سکه.

چنین تبیینی از عالَمِ کنونی مختص ایشان نیست و کمابیش می‌توان گفت که غالب متفکران - لااقل متفکران مابعدمدرنیته متقدم- از این تبیین برکنار نیستند، چه موافق آن باشند و چه مخالفش. البته منکر نباید شد که بعضا اوضاع را روبه «بهبود» می‌بینند یا امید به بهبود آن دارند یا آنکه «راه بدیلی» سراغ ندارند، پس حکم به «ناچاری» می‌دهند یا سعی می‌کنند با قوانینی صوری و قالبی، آن را به‌سامان کنند چنان که کانت با دستورات اخلاقی و سیاسی خود در پی چنین کاری بود. کانت فیلسوف امروز نیست ولی معنایش این نیست که اقتضائات جدالی و «نزاع مستور در تلقی مدرن» را نمی‌دید. او در بخش اول کتابش با نام «به‌سوی صلح جاودان»، در اصل سوم، می‌گوید ارتش‌های کشور‌ها باید به‌مرور زمان منحل شوند و آن را شرط صلح جاودان می‌شمرد. او در زمینه اقتصادی نیز مقروض شدن کشورها به یکدیگر را مذموم می‌دانست یعنی آن را هم به‌نحوی برهم‌ ریختن توازن قدرت تلقی می‌کرد. کانت هشدار می‌داد که با گسترش تسلیحات نظامی در یک کشور دیگر کشور‌ها نیز تشویق می‌شوند که قوای نظامی خود را تقویت کنند. صلح ابدی و جاودان کانت البته صلحی است متزلزل که بر توصیه‌های اخلاقی غیردینی استوار است و اقتضائات زندگی آسوده و آرام دائمی را فرض چنین صلحی دانسته است. به‌هرحال او گمان می‌کرد که از بین بردن تفاوت‌ها و یکسان ‌شدن کشورها در حوزه‌های شاخص آن روزگار، می‌تواند ضامن صلح باشد.

مسلم است که طرح صلحی که کانت از آن صحبت می‌کرد نه‌تنها مورد استقبال قرار نگرفت و محقق نشد بلکه به‌عکس کشورها تجهیزات نظامی خود را ضامن صلح دانسته، «موازنه قوا» مدار صلح تلقی شد و نه کنار گذاشته شدن نیروی نظامی.

به‌هرحال کانت می‌فهمید که منازعه و دشمنی، قریب است. او در تشخیص متفاوت نیست بلکه صرفا راه‌حل متفاوتی دارد و آن «دوری کردن همگان از امکان بروز نزاع» است و گفتیم که این پیشنهاد، تحقق نیافت.

اما جالب توجه این است که حتی متفکرانی که حافظان وضع موجودند نیز مشکلات را انکار نکرده‌اند بلکه فقط از اطلاق «بحران» بر آنها سر باز‌ زده‌اند. پوپر نیز - که فراوان از او به‌عنوان حافظ وضع موجود یاد می‌شود- نه‌تنها منکر مشکلات حل ‌ناشده نیست و حل آنها را آسان نمی‌داند بلکه حتی نسبت به سرمایه‌داری و خطرات آن کور نیست و اغماض نکرده است. او نیز به‌رغم نقد و رد مارکس در «جامعه باز و دشمنان آن» گفته است: «ناعادلانه بودن و غیرانسانی بودن دستگاه سرمایه‌داری افسارگسیخته‌ای که مارکس تبیین کرده است، محل چون‌وچرا نیست.»

از قول کانت گفته شد که او نزاع را صرفا نزاع گرم و نظامی دانسته بود و اگر قرض و بدهی را هم مذمت می‌کرد، از این باب بود که امکان داشت به نزاعی گرم مبدل شود. کانت توجه نداشت که نزاع صورت‌های مختلفی دارد و نه‌تنها نظامی، بلکه واجد صورت‌های دیپلماتیک و حقوقی و اقتصادی و علمی و... هم می‌تواند باشد. هرکدام از این نزاع‌ها به‌قدر نزاع گرم و نظامی می‌مانند و می‌توانند به همان میزان موثر باشند. هر کشور در یک فرآیند حقوقی- دیپلماتیک می‌تواند متحمل ضرباتی شود که معادل فتح یا یورش نظامی وسیع به آن باشد. حتی در ساحت اختلاف فردی نیز ممکن است طی یک کلاهبرداری یا دعوی حقوقی، بیش از سرقت از منزل یا دفتر کار هزینه به‌بار آورد. به این ترتیب جنگ دیگر صرفا در صورت‌های قدیمی‌ترش مانند جنگ برّی و بحری و جوّی رخ نمی‌دهد بلکه میدان جنگ، وسعت یافته است.

مدرنیته - که مواجهه‌ای کلی با عالم و آدم بود- ظهوری جهانی داشت و دیر یا زود همه اقوام و ملل و سنن را درگیر کرد و آنها را -خواسته یا ناخواسته- به منازعه قدرت کشاند. می‌شود دانست که ذیل تلقی مدرن نسبت به عالَم و آدم، تلقی‌ای که دیگر جهانگیر شده است، تعارضی وسیع بین ابناء بشر برقرار است. واقع این است که با بسط مدرنیته، از نوک موی تا بنِ استخوان، بین ابناء بشر جنگ و جدال خواهد افتاد. از خواست‌های اقتصادی تا هواداری سیاسی، از نیاز به شغل تا تمنیات نفسانی و شهوانی، از تحت‌الثّری تا ثریا چه چیز باقی خواهد ماند که بر سر آن ما بین «غرب‌زدگان از ابناء بشر» اختلاف نباشد؟ حتی دموکراسی هم کشمکشی‌ است در میان ابناء بشر و خواسته‌هایشان و چگونه این اختلافات کنترل می‌شوند؟ شاید گمان شود که با دموکراسی. اما دموکراسی به ابناء بشر می‌فهماند که توقعات‌شان را پایین بیاورند و محض خاطر «آنچه مهم‌تر می‌پندارند»، از باقی تمنیات خود صرف‌نظر کنند.

نکته اصلی البته همین‌جاست. نباید از سخن رهبری به این تصور افتاد که با داشتن یک «نظام معترض» و یک انقلاب، دیگر کار ما تمام شده و شاهد مقصود رخ نموده است. در سیطره و جهانگیری وضع مدرن، انسان از مواجهه با غرب ناگزیر است. البته به‌عبارت مولانا «موسی و فرعون معنی» در جان هر انسانی حاضرند اما مدرنیته بسط تفرعن است در علم و فلسفه و هنر و... ؛ این تفرعن دیگر یک ماجرای ساده یا در عرض تحقق عاَمِ دینی نیست بلکه اقوام و ملل را از ورود در منازعه قدرت، ناگزیر کرده است. مدرنیته با «علم حصولی مقتفی به موضوعیت نفس» یا همان «سوبژکتیویته» ملازمت داشت و این صورتی بود از آنچه پیش‌تر، خودبینی و خودرایی خوانده و نزد عرفای دیانات(من‌جمله عرفا و متصوفه اسلام) مذموم و کفر دانسته می‌شد و دعوت به گذشتن از خودبینی و خودرایی و بلکه رفتن به فنا و عدم می‌کردند:

فکر خود و رای خود در مذهب رندان نیست
کفر است در این مذهب، خودبینی و خودرایی

و گرچه حجب هم جلواتند اما چون به چیزی گرفته شوند، زنگارند. هرچه آینه صافی‌تر و فقر تمام‌تر، نقش نگار در آن هویداتر و مجلایی کمالی‌تر برای اسماء و صفات و افعال او، من‌جمله علم و قدرت و اراده و...

آینه هستی چه باشد؟ نیستی
نیستی بگزین گر ابله نیستی
هستی اندر نیستی بتوان نمود
مال‌داران بر فقیر آرند جود
نیستی و نقص هر جایی که خاست
آینه خوبی جمله پیشه‌هاست
چونک جامه چست و دوزیده بود
مظهر فرهنگ درزی چون شود
خواجه اشکسته‌بند آنجا رود
کاندر آنجا پای اشکسته بود
کی شود چون نیست رنجور نزار
آن جمال صنعت طب آشکار
هر که نقص خویش را دید و شناخت
اندر استکمال خود ده‌اسپه تاخت
زان نمی‌پرد به سوی ذوالجلال
کو گمانی می‌برد خود را کمال
علتی بتر ز پندار کمال
نیست اندر جان تو‌ای ذو دلال
از دل و از دیده‌ات بس خون رود
تا ز تو این مُعجَبی بیرون شود

وضع مدرن عین معجبی و خودبینی است. اعتماد و اتکاست بر فکر خود و رای خود و بریدن و روی‌گردانی از عدم و نیستی و نیز فرار از شست‌وشو. اما عادات مدرن و خودآگاهی مدرن فربه است و سیطره یافته است حالی که خودآگاهی دینی زیر بار عادات و مزاعم، مغفول است. این وضع یعنی غلبه عادات، دل‌آگاهی دینی را هم تحت‌الشعاع قرار می‌دهد و شاید از جهتی بتوان به فرمایش جناب مولی‌الموالی امیرالمومنین(ع) رفت که فرموده‌اند: «أفضَلُ العِبادَه غَلَبَةُ العادَه». به‌این‌ترتیب وضع مدرن که سیطره می‌یابد، «دین و دیانت» و «بنیاد انقلاب و نظام معترض» به‌خطر می‌افتد و آنچه «انقلاب» در افق آن و فراسوی آن بود، با اختلال مواجه می‌شود. اینکه شخص خود و علم و رای خود را اصل بداند و ملاکی هم برای ختم اختلاف در دست نیست و هرکس رای و فهم خودش را ملاک می‌انگارد. می‌توان پرسید که کدام وضع و نسبت اکنون میان ما شیوع یافته است و در ابتدای پیروزی انقلاب کدام وضع و نسبت برقرار بود؛ وضع مدرن یا وضع دینی؟ آیا عالَم مدرن آشکارتر بود یا عالَم دین؟ پس پرسش اصلی این است که انسان به‌مثابه آینه و مظهر جلوه‌های گوناگون، اکنون پرستنده کدام صورت و جلوه است. به این‌ترتیب است که می‌توان دانست عیب از کدام «اساس» و «مبنا» است. مبنای دینی یا مبنای سوبژکتیو و مدرن. مواجهه غرب و شرقِ معنی، یا موسی و فرعون معنی، صورت‌هایی دارد و صرفا صورت انفسی، جنگ سیاسی، جنگ اقتصادی، جنگ نرم یا جنگ برّی، بحری و جوّی نخواهد داشت. همه اینها هست اما مواجهه در اساس این نزاع‌ها، همان مخالفت «اله نفس» و صورت مدرن آن است با «الله اکبر.» در این وضع دعوت به تعالی ملازم آن اعتراض اساسی است و تنها نظامی که بر این پایه استوار است، همین جمهوری اسلامی است، با تمام نقص‌ها و ضعف‌هایش. نقص‌ها و ضعف‌ها در هر میدانی البته ناگزیر است اما راه جمهوری اسلامی هنوز گم نشده است. باید دید اساس این اشکالات در کجاست و از آن اساس روی برگردانیم نه‌اینکه هربار ناشی از فقدان خودآگاهی، اشکالات را به‌جای اساس تاریخی مدرنیته، به دیانت یا نظام دینی متوجه کنیم.

ذکر این نکته هم مناسب است که «قائل شدن به تعالی» اقتضائاتی دارد و راهی را روشن می‌کند که باید در علم و خودآگاهی پیموده شود وگرنه، اگر دل‌آگاهی اسلامی همچنان در خودآگاهی‌اش گرفتار خودآگاهی مدرن و برنامه‌ریزی و جهت‌یابی آن باشد، زمین‌گیر خواهد شد و خواهد ماند. طرفه آنکه دل‌آگاهی مدرن با دل‌آگاهی مطلوب و پسندیده ما - به‌لحاظ اجتماعی- هیچ مناسبتی ندارد و بلکه نخواستنی و مهوّع است. ما همچنان ایثار و دوستی و رفق و صفا و مروت را ارج می‌نهیم و دغلکاری و ریا و حرص و نفاق و امثالهم را نیکو نمی‌شماریم ولو بعضا مرتکب آن باشیم و توجیهاتی هم بتراشیم.

اکنون که این سطور رو به پایان می‌رود دوستی توئیتی برایم فرستاده است با این مضمون که فساد و نابرابری در ایران بیش از سایر کشورهای سرمایه‌داری یا غربی است. پس این ادعا که نظام ایران اصلش خوب است، خطاست. من نمی‌دانم که این ادعا مستند به کدام استناداتی است اما هنوز آنقدر عقلم فاسد نشده است که ندانم کشورهای غربی چطور از فرصت‌هایی که برای غارت و چپاول منابع و استعمار کهن، نو و مابعدجدید داشتند، استفاده برده و می‌برند و چطور سایر اقوام و ملل و کشورها را دریده‌اند تا از «محدودیت منابع» متضرر نشوند و ماحصل منابع را در تسلط و تملک خود درآورند. آخر منابع که بی‌حد ونامتناهی نیستند و به همه نمی‌رسند پس آن کس و آن کشوری که دیر بجنبد، «منافع ملی»اش در خطر می‌افتد و کلاهش پس معرکه خواهد بود. با این وصف آیا بی‌خیال استعمار خواهند شد؟

اینکه وضع داخلی یک کشور«خوب» است، با مبانی‌ای که آوردم قابل باور نیست - و بعید است کسی آن مبانی را چه در رفتارهای روزمره چه در مناسبات سیاسی و تاریخ سیاست مدرن نبیند- ولی به‌فرض که چنین باشد، یعنی به‌فرض که در کشور توسعه‌یافته‌ای وضع فساد و فقر و تبعیض بسامان‌تر باشد که در آن صورت سرمایه‌گذاری برای بهره‌کشی بیشتر است به عبارت بهتر:
raising pigs for slaughter.
آیا دلسوزی و ترحم و ایثار و فداکاری و خداترسی موجب رعایت حقوق ناس شده تا سرمایه‌دار - و دولت‌هایی که ریش‌شان گرو سرمایه‌داری است- به حقوق کارگر و مستضعف و گرسنه و بی‌پناه احترام گذارند؟ این شیرین‌عقلی‌ها مختص کسانی است که هنوز ندانسته‌اند در کدام جهان زندگی می‌کنند.

به‌علاوه یکی از موضوعاتی که همچنان در علوم‌انسانی محل مناقشه است، بحث از عدالت و آزادی است آخر برقراری عدالت - یا مساوات- با اعمال محدودیت‌ها و سلب آزادی‌ها میسر می‌شود. این بحثی است جدی در مباحث نظری سیاستْ و نشان می‌دهد که کشورهای توسعه‌یافته و مدرن با بی‌عدالتی - یا نابرابری- مواجهند (وگرنه چه جای بحث جدی بر سر این موضوع بود؟) اما چون در تلقی مدرن برقراری عدالت مستلزم سلب آزادی است، باید میان این‌ ‌دو انتخاب کرد یا آنکه توافقی برقرار داشت یعنی جدی بودن این مباحث، دلیل جدی بودن مشکلات مربوط به آنهاست.

 * نویسنده: محمد علی‌بیگی، دبیر گروه اندیشه