به گزارش «فرهیختگان»، روزنامه «فرهیختگان»، پیش از این، در ستونی تحت عنوان «تاریخ علم در اسلام و ایران» به تبیین مباحث علمی و دقیق تاریخ این مبحث مهم و مطرح در مجامع علمی روز میپرداخت. بنمایه این رشته مقالات، اساسا مباحثی بود که دکتر علیاکبر ولایتی در برنامه تلویزیونی «ایران» از شبکه دوم سیما بیان کرده بودند و سپس، بنا به درخواستهای متعدد اساتید، پژوهشگران و دانشجویان، جهت تبیین دقیقتر مباحث و ارائه مستندات این مطالب، برای چاپ در روزنامه، تنظیم کرده بودند. روزنامه «فرهیختگان» در پاسخ به درخواستهای مکرر خوانندگان، مطابق گذشته به چاپ این مجموعه ادامه خواهد داد. البته بهجهت اتصال و پیوستگی مباحث، پیش از شروع مباحث جدید، نگاه و مروری خواهیم داشت به مباحث گذشته که در همین ستون منتشر خواهد شد.
مانی در زمان شاپور اول ساسانی، ظهور کرد؛ اما مانی در وهله نـخست، نـه بـهعنوان دینآور، بلکه مردی پزشک و حکیم خود را به شاهان و شاهزادگان سـاسانی مـعرفی و نـزدیک میکرده است. چنانکه در یک قطعه دستنویس مانوی که از تورفان بهدست آمده مانی به هنگام ملاقات با شاه ساسانی (که نامش در متن نیامده) خود را به عنوان پزشـکی از بـابل زمـین معرفی میکند: «پیش شاه آمـدم و گفتم: درود بر تو از یزدان. شاه گفت که از کجا آیی؟ من گفتم: پزشکی هستم از بابل زمین» و نیز در یک قطعه مانوی دیگر از همین مجموعه، مانی در جریان دفاع خود در نزد بهرام اول، خـدمات پزشـکی خود را به شاه و خانواده او یادآوری میکند. بنا بر متون متعدد تاریخی، پیکر مانی را پس از اعدام بر دروازه جندیشاپور، که پایتخت پزشکی منطقه بوده، یا بیمارستان آن شهر، بر دار میکنند. جندیشاپور در زمان ساسانیان به فرمان شاپور اول توسعه داده شد. برای این شهر تازهتاسیس نقشهای ترسیم شد و شخصی را مامور مخارج آن شهر کردند تا به حسابها رسیدگی کند. گرچه اسناد تاریخی در تایید ساخت شهر جندیشاپور در عهد ساسانی بسیار است، برخی تاریخپژوهان بر این نظرند که این شهر نه در دوران ساسانی، بلکه بسیار قبلتر از آن و حتی پیش از ورود آریاییها به ایران ساخته شده و بعدها در عهد شاپور اول ساسانی بازسازی شده است. نام قدیم شهر به زبان عیلامی، جُنتاشَپیرتا بهمعنی باغ زیبا، بوده است. این شهر پس از شکست و اسارت والرین، امپراتور روم، بعد از غارت انطاکیه بهوسیله شاپور اول، تجدید ساختمان شد. ابوحنیفه دینوری (ص 73) اشاره میکند که شاپور برای اینکه اسرای رومیای را که از شهرهای قالوقیه و جندوقیه (کیلکیه و پادوکیه) روم با خود آورده بود در خاک اهواز موقتا اسکان دهد شهر جدیدی برای آنها ساخت که جندیشاپور نام گرفت. طبری روایت جالبی از ساخت شهر آورده که گرچه افسانه بهنظر میرسد، ذکر آن خالی از لطف نیست؛ زیرا اشارهای دارد به ارتباط این شهر با دانشاندوزی. چنانکه اشاره خواهیم کرد، جندیشاپور بعدها از مراکز مهم علمی و مایه افتخار و مباهات ایرانیان میشود. طبری مینویسد: «وقتی شاپور به محل جندیشاپور رفت که بنیان نهد، پیری بیلنام را آن جا یافت و از او پرسید: «آیا روا باشد که اینجا شهری بنیان شود؟» بیل بدو گفت: «اگر در این سن که دارم نوشتن توانم آموخت، روا باشد که در اینجا شهری بنیان شود.» شاپور گفت: «هر دو کار که پنداری نشود بشود» و شهر را رسم کرد و بیل را به آموزگاری سپرد و مقرر کرد که به یک سال وی را نوشتن و حسابکردن آموزد و معلم با وی بماند و سر و ریش او را بتراشید که خاطرش بدان مشغول نباشد و در تعلیم وی بکوشید، و پس از مدتی او را پیش شاپور آورد که تعلیم یافته بود و ماهر بود و شاپور شمار و ثبت مخارج شهر را به وی سپرد و آن ناحیه را ولایت کرد و «بهاز اندیوشاپور» نامید که معنی آن «بهاز انطاکیه» باشد، و شهر شاپور نیز نام یافت و همان است که جندیشاپور خوانند و مردم اهواز آن جا را بهنام سرپرست بنا «بیل» گویند.»
با توجه خاصی که شاپور به این شهر داشت جندیشاپور بهزودی از بزرگترین و معتبرترین شهرهای ایران شد و دیری نگذشت که بهصورت مرکز عمده عطر و دارو و نیز نساجی درآمد و یک کارگاه سلطنتی نیز به همین منظور در آن جا دایر شد. شاپور دستور بنای بیمارستان بزرگی در جندیشاپور را صادر کرد و پس از هفت سال تلاش در این راه سرانجام به آرزوی دیرین خود رسید و با شور و شوقی فراوان آن را افتتاح کرد و هزاران دانشجوی ایرانی و رومی و یونانی و سوری و عرب و هندی برای دانشاندوزی بهسوی شهر جندیشاپور روی آوردند. بهزودی، تعداد دانشجویان بالغ بر 5هزار تن شد و آوازه دانشگاه جندیشاپور در سراسر جهان آن روز پیچید و شهر جندیشاپور بهصورت یک شهر دانشگاهی کامل درآمد و پرتو دانش از هر گوشه این شهر عظیم بر اطراف و اکناف جهان تابیدن گرفت.