تاریخ : Mon 21 Dec 2020 - 12:10
کد خبر : 49356
سرویس خبری : ایده حکمرانی

۸مورد چاره‌اندیشی برای بازگشت از سیر قهقرایی و ناکارآمدی

پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی را چه می‌شود؟

۸مورد چاره‌اندیشی برای بازگشت از سیر قهقرایی و ناکارآمدی

از زمان کنار رفتن دکتر گلشنی (1387)، پژوهشگاه علوم انسانی هم سیر قهقرایی خود را آغاز کرد تا به‌امروز که در وضعیت بالایی از ناکارآمدی به‌سر می‌برد.

به گزارش «فرهیختگان»، داود مهدوی‌زادگان، عضو هیات‌علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی نوشت: زمانی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی با حضور دانشمند و اندیشمند فرهیخته، آقای دکتر مهدی گلشنی در قامت ریاست، مقام و موقعیت وزینی داشت و در ذهنیت دوستداران و دلسوزان انقلاب به‌اعتبار شخص ایشان مرجعیت گفتمانی و اندیشگی پیدا کرده بود.  اما از زمان کنار رفتن دکتر گلشنی (1387)، پژوهشگاه علوم انسانی هم سیر قهقرایی خود را آغاز کرد تا به‌امروز که در وضعیت بالایی از ناکارآمدی به‌سر می‌برد.  به‌خاطر دارم که دو روز قبل از معارفه ریاست اسبق پژوهشگاه، مرحوم دکتر صادق آئینه‌وند در سال 1392، خدمت ایشان در دانشگاه تربیت مدرس رفتم و درباره مسائل و مشکلات پژوهشگاه مطالبی را به‌عرض رساندم. اصلی‌ترین مساله‌ای که با ایشان درمیان گذاشتم، مساله فقدان مرجعیت علمی و گفتمانی پژوهشگاه به‌عنوان تنها مرکز عالی پژوهشی- حاکمیتی بود.  مرحوم با این حرف موافق بود و حتی در جلسه معارفه به آن اشاره کرد.  با آمدن ایشان خیلی احساس امیدواری کردم، اما متاسفانه دست روزگار به‌ ایشان مهلت نداد و به‌ رحمت ایزدی پیوست. رحمت و مغفرت الهی بر ایشان باد. شاید اگر دکتر آئینه‌وند زنده می‌ماند، این سیر قهقرایی پژوهشگاه علوم انسانی متوقف می‌شد و همچون دوره ریاست دکتر گلشنی در مسیر اعتلا قرار می‌گرفت. متاسفانه مدیریت جانشین -ناخواسته- روزمرگی زیست علمی را -که از چندسال قبل آغاز شده بود- به‌همراه انحصار طلبی و سیاست‌زدگی و عافیت طلبی توأم با سوداگری را تقویت و تحکیم کرد تا اینکه دوره ریاست ایشان به‌ انتهای خود نزدیک شد.

خیلی امیدوار شدیم که مقام وزارت در اصلاح مدیریت پژوهشگاه مدبرانه و معقول رفتار کند و پیش از هرگونه تصمیم‌گیری درباره آینده مدیریت پژوهشگاه، لااقل پای صحبت اعضای هیات‌علمی نشسته و به‌جمع‌بندی علمی و شفافی از وضعیت موجود پژوهشگاه می‌رسیدند. اما متاسفانه چنین نشد و مدیریت فعلی در غبار کرونایی، بی‌سروصدا در اردیبهشت امسال ابقا شد. با وصف این، تصمیم مقام وزارت را علی‌رغم غیرکارشناسی بودن آن، محترم شمرده ناامیدی به‌دل راه ندادیم، بلکه گمان می‌رفت پژوهشگاه علوم انسانی با همین مدیریت کنونی هم می‌تواند دوباره در مسیر اعتلا و پیشرفت قرار گیرد. لکن هرچه از تاریخ تمدید ریاست کنونی می‌گذرد و به‌زمان حال که می‌رسیم، نشانه‌های تجدیدنظر و اصلاحات بنیادین در وضعیت موجود پژوهشگاه کمرنگ‌تر می‌شود. متاسفانه توصیه‌های خیرخواهانه هم در وضعیت کنونی اثربخش نیست و با دست رد و بعضا کژدهنی مواجه می‌شود. یک نمونه آن، توصیه‌ای بود که درباره ضرورت برکناری معاون پژوهشی و آموزشی پژوهشگاه، آقای دکتر علیرضا ملایی توانی به‌عرض ریاست رسانده، ولی نتیجه عکس گرفتیم. ابتدای آذرماه طی نامه‌ای به همراه مقاله‌ای علمی و مستدل به‌ایشان عرض شد که معاون پژوهشی کنونی با توجه به‌دیدگاه و رویکرد فکری که به‌شدت باگفتمان و نظام اسلامی زاویه دارد و از بیان آن هم هیچ ابایی ندارد و به‌ویژه که ضرورت تاسیس دیکتاتوری و دولت مطلقه را تئوریزه کرده است، صلاحیت عهده داری پست‌های مدیریتی پژوهشگاه را ندارد. متاسفانه نه‌فقط نسبت به ‌این توصیه خیر خواهانه اعتنایی نشد بلکه دو هفته بعد، در هفته پژوهش، ایشان را به‌همراه یکی دیگر از مدیران میانی پژوهشگاه به‌عنوان پژوهشگر برتر سال 99 معرفی کردند. حتی اگر این اقدام را تصادفی تلقی کنیم، اعلام آن به‌ مصلحت نبود. اینکه مجری برنامه انتخاب پژوهشگر برتر سال، خود را نسبت به‌باقی اعضای هیات‌علمی ترجیح دهد و برگزیند، وجاهت اخلاقی و حرفه‌ای ندارد. ای کاش ایشان به‌عنوان مدیر شایسته انتخاب می‌شد و نه پژوهشگر برتر. در آن صورت پروژه شخصیت‌سازی کاذب طبیعی‌تر به‌نظر می‌آمد. مگر یک معاون آموزشی و پژوهشی با کلی مشغله‌های کاری چقدر فرصت پژوهش دارد تا چه رسد به‌ اینکه نسبت به ‌پژوهشگرانی که تمام‌وقت مشغول تحقیق و پژوهش هستند، رجحان پیدا کند. گویا، هنوز این معاون، فلسفه انتخاب پژوهشگر برتر را نیک درنیافته است. در این پژوهشگاه، اعضای هیات‌علمی اندیشمند و پرکاری وجود دارند که از سر تواضع و فروتنی همه ساله از شرکت در فرآیند انتخاب پژوهشگر برتر خودداری می‌کنند و متاسفانه مدیریت پژوهشگاه هیچ‌سعی‌ای برای معرفی و شناساندن این دسته از اعضای علمی خود نکرده است. ایشان می‌تواند این گروه از محققان را به‌نحو غیابی در فرآیند انتخاب پژوهشگر برتر قرار دهد و این امر، خود نشان از کم‌اهمیت بودن امر پژوهش نزد ایشان است. در ادامه برای جلوگیری از اطاله کلام و نیز توضیح ناکارآمدی وضعیت موجود پژوهشگاه علوم انسانی، به‌ چند مشکل اساسی نهادینه شده اشاره می‌شود. امید است که مدیریت کنونی و مراجع ذی‌صلاح تصمیم‌گیرنده با دیده انصاف به‌این گفته‌ها نظر کنند و چاره‌ای بیندیشند. حقیقتا خیلی دردناک است که تنها پژوهشگاه علوم انسانی دستگاه آموزش عالی نظام اسلامی با برخورداری از جمع ارزشمندی از اندیشمندان و نیز صرف بودجه چند ده‌میلیاردی، این‌گونه سیر قهقرایی و ناکارآمدی را سپری کند.

  مسائل بنیادین پژوهشگاه

1 . مساله گفتمان رسمی؛ اصلی‌ترین و مهم‌ترین مساله پژوهشگاه علوم انسانی، سیطره واقعی گفتمان انقلاب اسلامی است. سازمان‌ها بدون چیرگی گفتمان رسمی قادر به‌ادامه حیات نیستند. گفتمان رسمی سازمان‌ها توسط مرجعی تعیین می‌شود که به ‌آن وابستگی سازمانی و مادی دارد، لذا مرجع تعیین گفتمان رسمی سازمان دولتی حاکمیت است. از این رو، گفتمان رسمی پژوهشگاه به‌دلیل ماهیت دولتی بودن آن، گفتمان انقلاب اسلامی است. اما این گفتمان حضور چندان جدی در برنامه پژوهشی و فعالیت آموزشی پژوهشگاه ندارد. معدود پژوهشکده یا گروه علمی را می‌توان سراغ گرفت که به ‌استقبال گفتمان انقلاب اسلامی رفته باشد و اهداف و ارزش‌ها و دغدغه‌ها و جهت‌گیری‌های علمی آن را سرمشق پروژه پژوهشی خود قرار دهد. چرا در پی‌گیری این مسائل تنها یکی دو پژوهشکده یا فقط بسیج اساتید و کارکنان وارد صحنه می‌شوند. سیطره گفتمان غیررسمی که میانه ‌چندان خوبی هم با گفتمان رسمی ندارد، بر پژوهشگاه کاملا مشهود است به‌طوری که گاه نیروهای علمی – ارزشی پژوهشگاه مجبور به‌اتخاذ رفتارهای تقیه‌آمیز می‌شوند. بخش اعظم بودجه پژوهشگاه صرف پروژه‌های پژوهشی و برنامه آموزشی گفتمان غیررسمی است. اسفبار‌تر اینکه گفتمان غیررسمی در رکود علمی و عدم رشد و بالندگی پژوهشی به ‌سر می‌برد و متاسفانه این وضعیت به‌حساب گفتمان رسمی گذاشته می‌شود. البته این سخن، هرگز به‌معنای نفی موجودیت گفتمان غیررسمی نیست، بلکه به‌معنای نفی چیرگی و فعال مایشاء و غیر پاسخگو بودن آن است.

2 . بحران هویت سازمانی؛ پژوهشگاه به‌لحاظ تعریف سازمانی یک مرکز پژوهشی است و نه نهاد آموزشی. امر آموزش در مرکز پژوهشی جایگاه بالاصاله ندارد و تعریف مشخصی از مواد آموزشی آن نمی‌توان ارائه کرد. آموزش در مراکز پژوهشی موردی است و حسب نیاز‌های پژوهشی یا نیاز به‌ کارشناس پژوهشی تعریف می‌شود و لذا دامنه آن زمان‌مند و موقت است و برنامه‌ای مشخص و پیوسته نیست. اساسا آموزش در مرکز پژوهشی، به‌مثابه‌پروژه پژوهشی تلقی می‌شود. این امر در دانشگاه‌ها که یک نهاد آموزشی است، برعکس است؛ یعنی پژوهش در دانشگاه فرع بر امر آموزش است. بیش از یک‌دهه است که امر آموزش به‌عنوان برنامه ثابت و مستقل از نیازهای پژوهشی در پژوهشگاه نهادینه شده است. به‌طوری که اکنون مشخص نیست که آیا این مرکز ماهیت پژوهشی یا آموزشی دارد. از این رو پژوهشگاه از مشکله پنهان بحران هویت سازمانی رنج می‌برد.

متاسفانه این بحران با عارضه منحرف‌کننده دیگری به‌نام «خدمات پژوهشی» -که در چندسال اخیر در پژوهشگاه نهادینه‌ شده- تشدید شده است. مقوله خدمات پژوهشی فی‌نفسه و بالاصاله کار پژوهشی نیست، بلکه نوعی واسطه‌گری و خدمت‌رسانی به ‌فعالیت پژوهشی دیگران است. مراکز خدمات پژوهشی مداخله مستقیمی در کار پژوهشی ندارند، بلکه رابطه تولید‌کننده و مصرف‌کننده علمی را تسهیل می‌کنند. آنها کار پژوهشی که دیگری یا در جای دیگر انجام شده است با یک یا چند واسطه به‌ مصرف‌کننده یا مخاطبان پژوهش می‌رسانند. درحال‌حاضر این شکل از فعالیت خدمات پژوهشی در پژوهشگاه علوم انسانی نهادینه شده است. فعالیت نقد متون، طرح جامع اعتلای علوم انسانی، راه‌اندازی بیش از 20 عنوان نشریه علمی – پژوهشی و پرتال علوم انسانی در زمره خدمات پژوهشی تلقی می‌شود و درتمام این موارد، مداخله حداقلی دارد. پرتال علوم انسانی که آشکارا جمع‌آوری و انتشار پژوهش‌های انجام شده است. نشریات علمی– پژوهشی هم اختصاص به‌انتشار مقالات علمی پژوهشگاه ندارد، بلکه با این تعداد از نشریات مجبور به‌انتشار کار دیگران است.

حتی هیات تحریریه این تعداد نشریه را هم نمی‌تواند با استفاده از اعضای هیات‌علمی خود تامین کند. پژوهشگاه در گذشته یک نشریه با عنوان «فرهنگ» داشت و پژوهشکده‌ها محتوای شماره‌های آن را به‌نوبت تامین می‌کردند. پژوهشگاه به ‌بیش از یک عنوان نشریه که فقط تولیدات پژوهشی خود را انعکاس دهد، نیاز ندارد. به‌هرحال، نهادینه شدن امر آموزش و خدمات پژوهشی به‌عنوان وظایف اصلی پژوهشگاه علوم انسانی موجب بیماری مزمن رکود علمی شده است. این دو عامل، رضایت‌مندی کاذبی در مدیریت عالی و میانه پژوهشگاه پدید آورده است. آنان همواره برای نشان دادن کارآمدی پژوهشگاه گزارش بلند بالایی از فعالیت آموزشی و خدمات پژوهشی خود ارائه می‌دهند. درحالی‌که این امور نه کار پژوهشی محض به‌شمار می‌آید و نه اساسا وظیفه پژوهشگاه است. مضافا اینکه کثرت این‌گونه فعالیت‌ها موجب خارج شدن بخشی از نیروی علمی و کارشناسی پژوهشگاه از فعالیت پژوهشی شده است. علاوه‌بر این، فعالیت آموزشی موجب پنهان نگه‌داشتن رکود فعالیت پژوهشی برخی از پژوهشکده‌ها شده است. درحال‌حاضر، برخی پژوهشکده‌ها با گسترش فعالیت آموزشی، کم‌کاری پژوهشی خود را کتمان می‌کنند و بالاخره اینکه فعالیت گسترده آموزشی و خدمات پژوهشی غیرضروری هزینه سنگینی را بر پژوهشگاه تحمیل کرده است. این حجم از فعالیت غیرضروری قطعا بخش زیادی از بودجه پژوهشگاه را به‌خود اختصاص داده است و بالطبع بر بودجه پژوهشی اثر منفی می‌گذارد.

3  . مشکله هیات جذب و هیات ممیزه؛ پژوهشگاه علوم انسانی با روند فعلی هیات جذب که هیچ‌اهتمامی برای جذب پژوهشگران ارزشی و انقلابی ندارد – اگر نگوییم که اهتمام به نپذیرفتن آنان را دارد – یکصدسال هم که بگذرد، حتی یک عضو هیات‌علمی انقلابی را نمی‌تواند وارد هیات ممیزه کند. چون اکثریت همواره با پیروان گفتمان غیررسمی ناکارآمد یا اعضای خنثی است. طبیعی است که با چنین اکثریتی هیچ‌گاه یک عضو علمی انقلابی نتواند وارد هیات ممیزه شود. همین امر نگرانی‌هایی از جهت برخورد سلیقه‌ای هیات ممیزه برای اعضای علمی پژوهشگاه پیش آورده است. هیچ‌اطمینانی برای عدم اعمال سلیقه ایدئولوژیک هیات ممیزه وجود ندارد. نگارنده در گذشته، سابقه‌ای از سنگ‌اندازی هیات ممیزه در راه ارتقای علمی و دانشیار شدن خود را تجربه کرده‌ام. راه درازمدت برای حل این مساله همان جذب بیشتر متخصصان ارزشی یا برابر با دیگران است. اما راه عاجل آن انتصاب چند عضو انقلابی در هیات ممیزه است. ریاست پژوهشگاه اختیار چنین کاری را دارد. این اقدام، موازنه حداقلی را پدید می‌آورد. نگارنده بعد آخرین انتخابات هیات ممیزه که در بهار 99 برگزار شد و همان نتایج سنوات گذشته را به‌دنبال داشت، طی نامه‌ای به ریاست پژوهشگاه این مساله مهم و راه‌حل آن را گوشزد کردم ولی پاسخی از جانب ایشان دریافت نکردم.

4. شفافیت در ارزیابی و هزینه کردهای پژوهشی؛ چندسالی هست که جریان سیاسی بر پژوهشگاه حاکم شده است که داعیه لزوم شفافیت در کارها را دارد. لکن درطول این چندسال چیزی که شاهد آن نبودیم، شفافیت در امور است. این مساله فرا گیر است و تقریبا همه فعالیت‌های پژوهشگاه را شامل می‌شود. هیچ‌ارزیابی دقیقی از شاخص‌ها و ملاک‌های تعیین موضوعات پژوهشی و پایان‌نامه‌ها و سفارش پروژه‌های پژوهشی وجود ندارد، چون اغلب این کار‌ها در اتاق‌های در بسته و با انعکاس حداقلی پی‌گیری می‌شود. در شورای نقد متون برخی از گروه‌های آن – برای مثال گروه اندیشه سیاسی– شاهد انتخاب‌های ایدئولوژیک هستیم. معلوم نیست که ملاکات انتخاب این شورا در انتخاب آثار علمی چیست. چرا باید چندین اثر یک نویسنده متعلق به گفتمان غیررسمی مورد بررسی قرار گیرد ولی هیچ اسمی از آثار نویسنده متعلق به گفتمان انقلاب اسلامی به‌میان نیاید؟ چرا باید این شورا اساتیدی را با هزینه زیاد از راه‌های دور به عضویت گروه تخصصی خود در آورد ولی حاضر نباشد از اساتید پژوهشگاه استفاده کند؟ این عدم شفافیت را در فعالیت آموزشی نیز شاهد هستیم. درحال‌حاضر، برخی از اعضای هیات‌علمی که عمدتا عهده‌دار پست‌های مدیریتی پژوهشگاه نیز هستند از امتیاز تدریس چند عنوان درس و قبول رساله‌های راهنمایی و مشاوره دوره‌های ارشد و دکتری برخوردارند ولی برخی دیگر از اعضای هیات‌علمی از جمیع این امکانات محروم و بلکه ممنوع شده‌اند. نگارنده بیش از هشت سال متمادی از هر گونه بر قراری ارتباط رسمی با دانشجویان و تدریس و پذیرش پایان‌نامه ارشد و دکتری محروم شده است. ساحت دیگر این عدم شفافیت مربوط به هزینه کرد بودجه چند ده‌میلیاردی پژوهشگاه است. درحال‌حاضر، بودجه مصوب پژوهشی پژوهشکده‌ها مشخص نیست و گمان هم نمی‌رود که این بودجه بر پایه حساب و کتاب‌های علمی تخصیص پیدا کند. این عدم شفافیت شامل تخصیص بودجه نسبت به افراد حقیقی نیز می‌شود. مدیر پژوهشی که علاوه‌بر دریافت حق مدیریت، از امتیازات حق‌التدریس و حق استاد راهنمایی و مشاوره با نرخ‌های نجومی و اضافه کاری‌های بی‌رویه بهره‌مند است ولی بسیاری از اعضای علمی پژوهشگاه تنها از حقوق ماهانه بهره‌مند می‌شوند. این امر نشانه جدی وجود تبعیض‌های رنج‌آور در میان اعضای هیات‌علمی است. به‌طور قطع، چنین تبعیضی علاوه‌بر اینکه موجب احساس تحقیرشدگی در میان پژوهشگران می‌شود – انتخاب معاون پژوهشی به‌عنوان پژوهشگر برتر سال هم مزید بر این حس تحقیرشدگی است - در کیفیت کار پژوهشی نیز تاثیر منفی می‌گذارد. به‌راستی پژوهشگاهی که درون خود قادر به عدالت‌ورزی نیست، چگونه می‌تواند نظریه‌پرداز عدالت و انصاف باشد.

5 .  نارسایی ارتباطی؛ درحال‌حاضر، بر قراری اشکال ارتباطی میان کادر پژوهشی با سطوح ارشد مدیریتی پژوشگاه در نازل‌ترین حد انتظار قرار دارد. چرا هیات امنای پژوهشگاه درطول سال‌های متمادی حاضر به برگزاری جلسات مشترک با پژوهشگران خود نشده است؟ قطعا تدبیر این کار از اختیارات مدیریت پژوهشگاه است. چرا درطول این سال‌ها نمایندگی ولی‌فقیه در پژوهشگاه حضور نداشته است. این عدم حضور به‌حدی است که در اصل وجود چنین نماینده‌ای تردیدهای جدی وجود دارد. به‌ندرت دیده شده است که معاونت پژوهشی در جلسات علمی اعضای هیات‌علمی حضور جدی داشته باشد. وی از همان آغاز انتصاب به چنین سمتی، لااقل در پژوهشکده‌ای که نگارنده افتخار عضویت در آن را دارد، حضور نداشته است. تنها مسیر ارتباط با اعضای علمی همان جلسات ماهانه است که به‌دلیل بی‌حاصل بودن این نشست، استقبال کمی از آن می‌شود. این درحالی است که هر از گاهی خبر بازدید هیات رئیسه از یک مرکز پژوهشی بیرون از پژوهشگاه به‌میان می‌آید.

6 .  نارسایی شنوایی اعتراض پژوهشگران؛ تاکنون چندمرتبه از معاونت پژوهشی جویای دلیل ممنوع‌التدریسی و محرومیتم  از استاد راهنمایی و مشاوره شده‌ام، ولی هربار جز سکوت چیزی دیده نشد. یک‌بار از مدیر شورای نقد متون پرسیدم، شما که می‌فرمایید با بیش از 2000 استاد در سراسر کشور در ارتباط هستید، پس چرا با ما که در یک ساختمان به‌سر می‌بریم، ارتباط برقرار نمی‌کنید. پاسخ ایشان سکوت بود. نسبت به برخی برنامه‌های معاونت فرهنگی اعتراض به‌عمل آمد، ولی یا به‌سکوت عبور کردند یا پاسخ‌های سر بالا دادند. آقای دکتر سیدجواد میری از اعضای هیات‌علمی مدتی است که صدای اعتراض خود را بلند کرده است لکن به‌ندرت دیده شده که به اعتراضات وی وقعی بنهند. از مدیریت سابق، مرحوم دکتر آئینه‌وند تقاضا شد که تظلم‌خواهی برخی همکاران سابق علمی و اداری پژوهشگاه را که مجبور به رفتن شده‌اند، شنوا باشید. ایشان هم در این زمینه قول مساعد داده بودند. چنانکه دکتر خانبیگی از فرهیختگان ارزشی و انسانی بسیار متخلق پژوهشگاه بودند ولی مجبور به ترک آنجا شدند. معاون کاربلد و دانای اسبق اداری و مالی که روابط بسیار صمیمانه‌ای با اعضای هیات‌علمی و دیگر کارکنان پژوهشگاه داشت به ناحق مجبور به انتقالی گرفتن شد، ولی مدیریت پژوهشگاه در طول این سال‌ها هیچ‌اقدامی برای رفع ظلم وارده بر ایشان نکرد. گویی در این پژوهشگاه، هرگونه اعتراض تظلم یا خیرخواهانه به‌مثابه خصومت با مدیریت تلقی می‌شود و نباید به آن اعتنا کرد. این رویه بی‌اعتنایی طبعا بر روحیه علمی پژوهشگاه در درازمدت اثر می‌گذارد و نتایج نا گواری به‌دنبال خواهد داشت.

7.  مشکله تداخلات و موازی‌کاری‌های علمی؛ پژوهشگاه به‌دلیل تداخلات و موازی کاری‌های علمی به‌شدت ورم کرده است. پژوهشگاه چابکی لازم برای فعالیت پژوهشی بالا را ندارد. درحال‌حاضر، برخی پژوهشکده‌ها عناوین پژوهشی را که ارتباط چندان با آن ندارند، مال خود کرده جزء عناوین پژوهشی خود قرار می‌دهند. بسیاری از آنها سر فصل‌های علوم سیاسی را به‌کار می‌برند، مثلا پژوهشکده تاریخ، عنوان تاریخ سیاسی را سرهم بندی می‌کند و به این اعتبار بحث از روش‌شناسی سیاسی مرحوم نائینی یا هویت ایرانی را پیش می‌کشد. بسیاری از عناوین پژوهشی پژوهشکده علوم اجتماعی از همین قبیل است. جالب‌تر اینکه حس خود کفایی به آنها دست می‌دهد و هیچ‌ضرورتی نمی‌بینند که با پژوهشکده مربوطه تبادل‌نظر کنند. اساسا روابط علمی میان پژوهشکده‌ها تقریبا صفر است. متاسفانه معاونت پژوهشی تاکنون اقدام قابل توجهی برای رفع این مساله به‌عمل نیاورده است. اینک دو پژوهشکده علوم سیاسی به موازات هم مشغول به‌ کار هستند. شنیده شده بود که قرار بر ادغام این دو پژوهشکده است ولی معلوم نیست به چه دلیل از این ادغام صرف نظر کردند. به‌هرحال، موازی‌کاری و تداخلات علمی به‌همراه همکاری نکردن پژوهشکده‌ها با هم، علاوه‌بر بالا بردن هزینه‌های پژوهشی، سرعت کار پژوهشگاه را کُند کرده است. باید برای تورم ساختاری پژوهشگاه چاره‌ای اندیشید.

8 .  ناکارآمدی معاونت فرهنگی؛ به‌نظر می‌رسد معاونت فرهنگی بعد گذشت چندسال، هنوز با دوران پختگی خود بسیار فاصله دارد، چون هنوز به تعریف روشنی از کار فرهنگی در تمام سطوح پژوهشگران و منشیان و دانشجویان و حوزه عمومی نرسیده است. هرازگاهی حرکت‌هایی دیده می‌شود ولی چون قرار ندارد نمی‌توان جدی گرفت. شاید تنها کار مستمر این معاونت، همان بسته‌های فرهنگی و تهیه خبرنامه‌های ماهانه‌ای است که ازطریق سامانه الکترونیک برای کارکنان پژوهشگاه ارسال می‌شود. متاسفانه در این معاونت هیچ‌اراده‌ای برای به‌کار‌گیری و استفاده بهینه و مستمر از اعضای هیات‌علمی وجود ندارد. به‌نظر می‌رسد که یکی از دلایل رخوت و بی‌هویتی این معاونت، سایه سنگین سیاسی کاری مدیران گذشته و حال آن است.

گمان می‌رود بیان همین اندازه از مسائل پژوهشگاه کافی است که مدیریت پژوهشگاه و تصمیم‌گیران بالا دستی را تکانی دهد و آنها را به فکر اصلاح بنیادین پژوهشگاه وادار کند. اهمیت این امر از آن رو دوصدچندان است که دانسته شود این پژوهشگاه تنها مرکز عالی پژوهشی در حوزه علوم انسانی است و همه‌ساله چند ده‌میلیارد از بودجه بیت‌المال برای آن تخصیص اعتبار می‌شود. نگارنده وظیفه خود می‌داند که براساس همکاری 15-10 ساله با پژوهشگاه، از سر صدق وخیرخواهی مسائل این مرکز پژوهشی را بیان کنم. خیلی مایل بودم که این مطالب به‌صورت درون‌سازمانی مورد بحث قرار گیرد. اما متاسفانه علی‌رغم ابراز نظر به طرق مختلف، شاهد هیچ‌گونه شنوایی از سطوح بالادستی گرفته تا ریاست و برخی از مدیران میانه پژوهشگاه نبودم. به‌هرحال، اگر قرار است هفته پژوهش جدی گرفته شود، باید به مسائل مبتلا به پژوهشی که شامل مسائل مراکز پژوهشی می‌شود، پرداخت. خلاصه سخن اینکه پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی با وضعیت کنونی که در آن به‌سر می‌برد، هرگز نباید پژوهشگاه را در تراز انقلاب اسلامی تلقی کرد. اگرچه گفتمان رسمی انقلاب اسلامی بر آن حکمفرماست. پژوهشگاه با چنین اوضاع و احوالی در تراز همان گفتمان غیررسمی حاکم بر پژوهشگاه است. نباید به مردم آدرس غلط داد و چنین وانمود کرد که دستاورد گفتمان انقلاب اسلامی، پژوهشگاه علوم انسانی کنونی است. بی‌تردید از افق گفتمان انقلاب اسلامی نقدهای بنیادینی بر پژوهشگاه علوم انسانی موجود وارد است.

در خاتمه دو مورد از نامه‌نگاری‌های خود با ریاست پژوهشگاه را به پیوست می‌آورم. به گمانم هر دو نامه از اهمیت بالایی برخوردار است و اگر به پیشنهادهای ارائه‌شده عمل شود، امید است که مسیر اصلاح پژوهشگاه از انسداد خارج شود. ان‌شاءالله.

  پیوست اول

بسمه تعالی
خدمت جناب آقای دکتر قبادی
ریاست محترم پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
سلام‌علیکم
الحمدلله خبردار شدم که ابتلای حضرتعالی به ویروس منحوس کرونا رفع شده است و دوره نقاهت را می‌گذرانید. ان‌شاءالله هرچه زودتر سلامتی کامل بازگردد.
آقای دکتر! مدت زیادی است که قصد درمیان گذاشتن پاره‌ای مسائل پژوهشگاه را با حضرتعالی دارم ولی هربار به خاطر پاره‌ای از ملاحظات از انجام آن منصرف شدم. البته دو، سه مورد را به خدمت تان عرض کرده‌ام ولی تقریبا بدون‌پاسخ ماند. به گمان بنده پژوهشگاه در وضعیت خوبی به‌سر نمی‌برد. خیلی امیدوار بودم که با تمدید ریاست جنابعالی، اقدامات ترمیمی عاجلی انجام شود ولی تاکنون چنین نشده است. اما عجالتا می‌خواستم درخصوص فعالیت آقای دکتر ملایی توانی به‌عنوان معاون پژوهشی حضرتعالی مطلبی را به عرض برسانم. به گمان بنده با توجه به توضیح زیر و نیز پیوست این نامه، ادامه فعالیت ایشان در پست‌های مدیریتی پژوهشگاه به مصلحت نیست. بهتر آن است که جناب دکتر ملایی در همان سمت هیات‌علمی به کار خود ادامه دهند.
 به‌عرض می‌رساند که اولین آشنایی من با دیدگاه آقای دکتر علیرضا ملایی توانی به چندسال قبل باز می‌گردد. ایشان در یک جلسه علمی که پیرامون اندیشه سیاسی مرحوم نائینی برگزار شده بود، معترضانه درجمع حضار گفت که چرا نائینی را بزرگ می‌کنید، او که نو‌آوری نداشت. نوآوری را امثال ملکم‌خان و شیخ ابراهیم زنجانی داشت. من طی نامه‌ای، ایشان را به‌خاطر گفته‌هایش دعوت به مناظره علمی کردم ولی از پاسخ به نامه من استنکاف کرد و بعدا شنیدم که در یکی از نشست‌ها گفته بود که حرف هم نمی‌توانیم بزنیم و الا نامه پراکنی می‌کنند. یک‌سال بعد، ایشان به این سمت (معاونت پژوهشی) منصوب شد. بعد این مدت کتابی از ایشان منتشر شد به نام «سه روحانی دگراندیش؛ دولت‌آبادی سنگلجی و حکمی‌زاده.» وقتی این کتاب را به‌دقت خواندم برداشتم این بود که ایشان علاقه وافری به روحانیون دگراندیش غربگرا دارد. وی در این کتاب خیلی سعی کرده حکمی‌زاده را – نویسنده جزوه «اسرار هزارساله» که امام‌خمینی‌(ره) کتاب «کشف اسرار» را در پاسخ به آن نوشته است- آدم معقولی جلوه دهد. شنیده‌ام که وی در این کتاب به شیخ ابراهیم زنجانی – روحانی فراماسونی که مرحوم شیخ شهید فضل‌الله نوری را محاکمه کرد - هم پرداخته بود ولی ناشر (پژوهشکده تاریخ اسلام) آن بخش را حذف کرده است. از دوستی هم شنیدم که وی در کنفرانسی در یکی از کشورهای آسیای میانه مقاله‌ای درباره شیخ ابراهیم زنجانی قرائت کرده است. بعد متوجه شدم که ایشان کتاب دیگری با عنوان «از کاوه تا کسروی تاملی درباره دین و نقد باورهای دینی ایرانیان» دارد که باز به همت پژوهشکده تاریخ اسلام منتشر شده است. استنباط من از این دو کتاب این شد که ایشان ‌انگیزه قوی برای احیای تفکرات دگراندیشان سکولار که خواهان جدایی دین از سیاست هستند، دارد. این برداشت من، وقتی دوصد چندان شد که به‌تازگی (تیرماه 99) کتابی از ایشان با عنوان «تکاپوی برای آزادی» (روایتی دیگر از انقلاب مشروطه ایران) توسط پژوهشکده امام خمینی(ره) و انقلاب اسلامی منتشر شد. بلافاصله این کتاب را خریداری کرده و به‌دقت مطالعه کردم. متاسفانه در این کتاب با حقایق تلخ و ناگوار و بلکه نگران‌کننده‌ای مواجه شدم. برآیند کلی کار نویسنده در این کتاب، احیای روحیه جریان تندروی تقی‌زاده‌ای عصر مشروطه در نسل امروز و تاسف‌آورتر از آن تئوریزه کردن ضرورت تاسیس دیکتاتوری در ایران امروز است. با خواندن این کتاب، قویا ایشان به‌مثابه مصداقی از تقی‌زاده‌های جدید که در فرمایش ولی‌فقیه‌مان حفظه‌الله آمده پدیدار می‌شود. مقصود دکتر ملایی توانی از «روایت دیگر» در این کتاب، روایتی است که در تقابل با روایت جمهوری اسلامی است. او بیان این روایت را در شرایط کنونی، کاری شجاعانه، روشنگرانه و رهایی‌بخش می‌داند. نویسنده کوشیده چنین القا کند که روحانیت بخشی از نظام استبدادی در ایران است. گفتمان مشروعه را محصول دربار قاجار می‌داند که در ادبیات علمای شیعه راه یافته است. وی نسبت‌های ناروایی به علمای مشروعه‌خواه به‌ویژه مرحوم شیخ شهید فضل‌الله نوری(ره) می‌دهد و آنان را مستمری بگیر دولت می‌خواند، و نیز تفسیر جفاکارانه‌ای از اعدام این بزرگوار ارائه می‌دهد و معتقد است که اگر اعدام نمی‌شد، مفیدتر بود! بر مرحوم سیدجلال آل‌احمد می‌شورد که چرا آن سخن معروفش را در کتاب غربزدگی آورده است. ایشان به‌شدت بر اصل «دین جداگری» - این تعبیر از خود ایشان است – اصرار می‌ورزد و راه نجات ایران را در گسست از دین و نفی مرجعیت وحی و مداخله آن در سیاست می‌داند، سعی زیادی دارد که ماجرای بست‌نشینی در سفارت انگلیس را امری عادی و درست نشان دهد، اهتمام زیادی دارد که انگلیس را تطهیر کند و درمقابل روس‌ها را دشمن ملت نشان دهد. وی در این کتاب از میان جریان‌های مشروطه‌خواه تنها جریان تندروی تقی‌زاده را مقرون به صحت می‌داند. به‌شدت بر الگو‌گیری از سبک غربی تاکید دارد و راه ترقی ایران را در تبعیت کورکورانه از غرب مدرن می‌داند. اما نگران‌کننده‌ترین بخش از عقیده ایشان مطلبی است که در فصل آخر کتاب آمده است. ایشان یکی از علل ناکامی مشروطه را در فقدان تجربه نظام و دولت مطلقه یا دیکتاتوری می‌داند. به‌زعم وی چون مشروطه در ایران، مسبوق به دولت مطلقه نبود، ناکام ماند. بر همین اساس، از آنجا که راه ترقی ایران را در تاسیس نظام مشروطه به شکل جمهوری می‌داند، تلویحا ضرورت روی کار آمدن دیکتاتوری یا دولت مطلقه را تجویز کرده است.
مطالب یادشده، اجمالی از محتوای کتاب دکتر ملایی توانی است که نقدی بر آن نوشته‌ام و در سه روز پیاپی در روزنامه فرهیختگان (اول تا سوم آذر 99) منتشر شده است. به‌هرروی، چگونه ممکن است که شخصی با این دیدگاه و رویکرد سکولار مسئولیت معاونت پژوهشی و آموزشی دستگاهی با بودجه‌ای چند ده‌میلیاردی را برعهده داشته باشد. چگونه چنین کسی اجازه خواهد داد که برنامه‌های پژوهشی پژوهشگاه در راستای خدمت علمی و آموزشی به ملت و انقلاب و نظام اسلامی قرار گیرد. چنانکه تاکنون چنین نبوده است و حقیقتا پژوهشگاه علوم انسانی تاکنون نتوانسته در تراز یک آکادمی علمی انقلاب اسلامی خود را نشان دهد. خوب است که بدانید ایشان سال‌گذشته به مناسبت هفته پژوهش طی یادداشتی در ویژه‌نامه هفته پژوهش (آذر 98) با عنوان «پژوهش و آزادی آکادمیک» چنین گفته است: «ما پژوهشگران باید از آزادی آکادمیک – به‌معنای آزادی و استقلال دانشگاه از سلطه آمرانه دولت و فشار نهادهای بیرونی و حتی در برابر همه تامین‌کنندگان منابع مالی‌اش – دفاع کنیم.» جالب است که نظام اسلامی به‌عنوان تنها تامین‌کننده منابع مالی پژوهشگاه، تاکنون فشاری بر روند فعالیت‌های پژوهشی آن به کار نبسته است.
آقای دکتر، بیش از این، تصدیع اوقات شریف نمی‌شوم. گمان می‌کنم پشتوانه این گفتار، نقدی است که به‌همراه یک پیوست به خدمت حضرتعالی ارسال می‌کنم. اینجانب خیلی خوشحال خواهم شد که بدانم شخص ایشان (دکتر ملایی‌توانی) چه پاسخ قانع‌کننده‌ای می‌تواند برابر عرایض بنده ارائه کند. مسلما من با حضور ایشان در پژوهشگاه به‌عنوان عضو هیات‌علمی هیچ‌مشکلی ندارم به‌ویژه که خود بنده در جلسه مصاحبه جذب ایشان حضور داشتم، بلکه مشکل در استمرار مسئولیت ایشان در سمت معاون پژوهشی و هر پست مدیریتی دیگر در پژوهشگاه است و این مشکله هم ان‌شاءالله به‌دور از خصومت شخصی با ایشان است. چون اساسا چنین خصومتی با ایشان نداشته و نخواهم داشت. والامر الیکم.
پایدار و برقرار باشید
به امید پدید آمدن پژوهشگاه علوم انسانی در تراز ایران انقلابی و اسلامی
داود مهدوی‌زادگان /  2 آذر 1399

 

پیوست دوم

بسمه تعالی
خدمت آقای دکتر قبادی
ریاست محترم پژوهشگاه

با سلام و عرض ادب، و با عرض تبریک سال جدید، ان‌شاء الله در این ایام کرونایی تندرست و سلامت باشید. پیرو برگزاری جلسه انتخابات اعضای هیات ممیزه از میان دانشیاران پژوهشگاه در تاریخ سی‌ام فروردین امسال، نکته‌ای را خدمت جنابعالی عرض می‌کنم. این عرض من به محضر جنابعالی به‌عنوان رئیسی است که سعی دارد همواره موازنه‌ای در محیط کار علمی پژوهشگاه برقرار شود.
حتما مستحضرید که هیچ‌یک از نیروهای انقلابی در میان اعضای انتخاب شده این دوره، همانند دوره‌های قبل، حضور ندارند. متاسفانه مدیریت‌های پیشین با توجه به اختیاراتی که دارند، سعی نکردند این خلاء نیروهای انقلابی در هیات ممیزه را جبران کنند. این امر جدای از آنکه موجب کم رنگ شدن دغدغه‌های انقلابی در سطح اعضای هیات‌علمی پژوهشگاه شده است، فقدان حمایت هیات ممیزه از اعضای علمی – انقلابی پژوهشگاه نیز بوده است. برخوردهای ایدئولوژیک پاره‌ای از اعضای هیات ممیزه در گذشته، موجب تضییع حق برخی از اعضای علمی متدین و انقلابی پژوهشگاه شده است. بر این اساس، انتظار اینجانب به‌عنوان یکی از اعضای هیات‌علمی پژوهشگاه از حضرتعالی، آن است که با توجه به اختیاراتی که دارید، تعدادی از اعضای انقلابی پژوهشگاه را به‌عنوان عضو هیات ممیزه منصوب بفرمایید تا به این وسیله هم موازنه‌ای در جمع هیات ممیزه برقرار شود وهم اطمینان خاطری در میان نیروهای انقلابی پژوهشگاه نسبت به آرای هیات ممیزه پدید ‌آید.
پیشاپیش، از اینکه حضرتعالی نسبت به این مساله عنایت مقتضی را مبذول می‌فرمایید، سپاسگزارم.
داود مهدوی زادگان
سی‌ویکم فروردین 99