تاریخ : Wed 09 Dec 2020 - 14:31
کد خبر : 48866
سرویس خبری : نقد روز

یارگیری اشتباه ریاض در منطقه

انتقاد یک موسسه آمریکایی از سیاست عربستان درباره عراق

یارگیری اشتباه ریاض در منطقه

سعودی‌ها تا قبل از 2015 به‌دنبال منزوی ساختن عراقی‌ها بودند و از 2015 سعی در منزوی ساختن حوثی‌ها داشته‌اند. سیاست سعودی در هر دو مورد به‌نفع ایران تمام شد. سعودی‌ها به‌شدت نیاز دارند تا نحوه رفتار خود را با همسایگان عرب شیعی به نحو اساسی تغییر دهند و به‌جای منزوی ساختن آنها به‌دنبال تعامل با آنها باشند.

به گزارش «فرهیختگان»، ماجرای روابط پر چالش میان عراق و عربستان به‌عنوان دو کشور عربی موثر در منطقه، از سال‌ها پیش تحت تنش‌های مختلف قرار داشت، تنش‌هایی که هیچ‌گاه نگذاشت روابط عادی و گرم میان دو کشور در دوران عراق جدید یا همان عراق پساصدام شکل بگیرد. در این خصوص برخی حضور جریان‌های شیعی در نخست‌وزیری را علت مهم می‌دانستند و برخی دیگر دلایل متفاوتی را برای آن ذکر می‌کردند. در نقطه مقابل اما عده‌ای پا را فراتر گذاشته و تنش سیاسی را با محوریت داعش و جریان‌های رادیکال نزدیک به عربستان تحلیل می‌کنند و اساسا معتقدند عراق قدرتمند و مستقل در پازل مدنظر عربستان در غرب و جنوب‌غرب آسیا جایگاه ندارد. عراق اما هرچه که هست برای عربستان و جایگاه این کشور در منطقه بسیار مهم تلقی می‌شود چه آنکه نقشی سیاسی در منطقه بازی کند و با نحوه تعامل خود با ایران و سوریه و... به مولفه‌ای تعیین‌کننده تبدیل شود چه آنکه نقشی اقتصادی بازی کرده و همان‌طور که حاکمانش می‌خواهند بیشتر از گذشته بازار نفت جهان را تحت تاثیر حضور قابل توجه خود قرار دهد. حالا اما با بازگشایی یکی از مهم‌ترین مرزهای عراق و عربستان رسانه‌های جهان نگاه‌شان به تغییر راهبردی در غرب آسیا معطوف شده و می‌گویند که ممکن است عراق و عربستان فصل جدیدی از روابط اقتصادی و سیاسی را آغاز کرده باشند، اتفاقی که اگر در کنار بهبود روابط میان قطر و سعودی ارزیابی شود، تحلیل متفاوتی خواهد داشت و از دورانی جدید برای معادلات سیاسی منطقه خبر می‌دهد.

موسسه بروکینگز (Brookings Institution) که از موسسات پژوهشی و تحقیقات سیاسی معتبر در ایالات متحده است اخیرا این مساله را مورد توجه قرار داده و به بررسی آن پرداخته است. بروس ریدل یکی از مدیران ارشد موسسه بروکینگز نویسنده اصلی این مطلب است. او هم‌اکنون پروژه‌ای را در این موسسه هدایت می‌کند که هدفش تحلیل اطلاعاتی و امنیتی برای قرن بیست‌‍‌‌ویکم آمریکاست. نکته قابل‌توجه این است که وی بازنشسته آژانس اطلاعات مرکزی آمریکاست و بخشی از تجربیات خود را در تحلیل‌هایش به کار می‌گیرد. در ادامه مهم‌ترین بخش‌های این مقاله را مرور می‌کنیم.

در بخش ابتدایی، متن با مرور بسیار سریع روابط 25 ساله اخیر دو کشور آغاز می‌شود: «عربستان سعودی بعد دهه‌ها انزوای عراق در نهایت حاضر به تعامل با همسایه شمالی خود شد. سعودی‌ها کاملا بی‌میل به قبول دولت تحت رهبری شیعیان در عراق بودند. گذرگاه اصلی مرزی در عرعر بعد تهاجم عراق به کویت در 30 سال قبل بسته شد و درنهایت، این گذرگاه اواخر ماه گذشته باز شد. دور جدید از تعامل سعودی‌ها با عراق به سال 2015 بازمی‌گردد. آنها در آن زمان و بعد از 25 سال قطع روابط، سفیری به بغداد فرستادند. وزیر خارجه سعودی در سال 2017 از پایتخت عراق دیدن کرد و آن نخستین سفر یک مقام ارشد سعودی بعد از دیدار سفیر وقت سعودی در آمریکا شاهزاده بندر از این کشور در 1990 بود. عربستان سعودی در 2019 کنسولگری خود را در بصره افتتاح کرد. بازگشایی گذرگاه عرعر بزرگ‌ترین قدم به سوی عادی‌سازی روابط از زمان سقوط صدام‌حسین است.»

در ادامه مطلب، ضمن انتقاد تلویحی از یکجانبه‌گرایی عربستان در منطقه، تلاش شده که یک فرصت ایده‌آل ولی از دست رفته در گذشته مورد بررسی قرار بگیرد. «قبل از سال 2015، سعودی‌ها فرصت مهم و حیاتی برای تعامل با عراقی‌ها را از دست دادند، فرصتی که به نفع ایران تمام شد. نوری‌المالکی در تابستان 2006 و چند ماه بعد از رسیدن به مقام نخست‌وزیری از این پادشاهی دیداری داشت و با ملک عبدالله ملاقات کرد. عبدالله بعد از این ملاقات به این نتیجه رسید که مالکی و دولتش غیرقابل اعتماد هستند و لذا او تصمیم گرفت تا تعامل بیشتری با آنها نداشته باشد. ملک عبدالله با این کار خطای راهبردی آمریکا برای حمله به عراق را با یک خطای بزرگ دیگر تکمیل کرد و به‌واقع باعث تداوم تنش‌ها در منطقه شد.» علاوه‌بر این نویسندگان مطلب به این هم اشاره دارند که همین رفتار هم بود که بی‌ثباتی در عراق را تداوم بخشید.

  نگاهی اشتباه به دولت نوری‌المالکی

ریدل در ادامه توصیف می‌کند که یک نگاه اشتباه و گمراه‌کننده درباره دولت نوری‌المالکی در این سال‌ها شرایط را متشنج کرده است. او می‌نویسد: «امروز مالکی عموما به‌عنوان متحد قدرتمند ایران دانسته می‌شود درصورتی که این تصوری گمراه‌کننده است. مالکی نماد فضیلت نبود و در زمان نخست‌وزیری‌اش کمک شایانی به همگرایی‌ها در عراق نکرد اما گذشته از هر چیز، او فردی ملی‌گرا بود و مسیری مستقل از کشورهای منطقه را دنبال می‌کرد. درواقع، سفر مالکی به عربستان سعودی در 2006 به‌عنوان نخستین سفرش به خارج در مقام نخست‌وزیر پیامی حاکی از تمایلش بود که می‌خواهد جایگاه درست عراق را در جهان عرب دوباره به‌دست آورد. به‌علاوه، مالکی به‌عنوان نخست‌وزیر قصد داشت تا عراق را دوباره به جهان عرب بازگرداند.»

ارسال یک هیات دیپلماتیک سطح پایین به عراق موضوع دیگری است که در این یادداشت به‌عنوان اشتباه دیگر عربستان‌سعودی مورد بحث قرار گرفته است. «مالکی و دیگر اعضای ارشد دولتش در سال‌های قبل تلاش داشتند تا گشایشی در روابط با عربستان سعودی ایجاد کنند اما ملک عبدالله هیچ‌گاه در تصمیمش برای منزوی ساختن آنها تجدیدنظر نکرد. بغداد در 2012 میزبان اجلاس اعراب بود و ریاض برای این نشست هیات دون‌پایه‌ای فرستاد که تحقیری از سوی این پادشاهی بود. دیگر کشورهای عربی هم هیات‌های دون‌پایه‌ای فرستادند.  با این حال مالکی و دیگر مقامات عراقی در اواخر 2013 تلاش‌هایی برای تعامل انجام دادند. رویکرد سعودی به عراق اساسا متفاوت از رویکرد دیگر همسایگان عرب عراق بود. کشورهای عربی نظیر مصر، امارات متحده عربی و اردن از اواخر دهه 2000 شروع به تعامل قابل توجهی با عراق کرده بودند ولی بدون تعامل سعودی، تعداد کمی از دیگر کشورهای عربی رابطه اندکی با بغداد داشتند.»

  یک تلقی سطحی و سال‌ها تنش

در اینجای بحث سوال مهمی مطرح می‌شود و ادامه یادداشت برمبنای پاسخ به این سوال نگارش می‌یابد. سوال این است که چرا ملک عبدالله بی‌اعتمادی عمیقی به عراق داشت؟ و پاسخی که نویسندگان به آن می‌دهند بدین شرح است: «خط فکری قدرتمندی در رهبری سعودی در مورد ایران و اعراب شیعی وجود داشت که علیه عراق دست‌به‌کار شده بود. سعودی‌ها به‌مدت چندین دهه ایران را ذاتا کشوری توسعه‌طلب تصور می‌کردند و معتقد بودند اعراب شیعی به ایران وفادار هستند. این عقیده در میان اعراب سنی از جمله سعودی‌ها عمیقا ریشه‌دار بود و همچنان هم دیده می‌شود. علاوه‌بر این، وهابی سعودی، شیعیان را تکفیر می‌کند که این هم دلیل مهم دیگری برای نوع نگاه سعودی‌ها به ایران و عراق است. با توجه به همین اعتقادات است که رهبران سعودی از همان اوایل تهاجم آمریکا به عراق مشورت‌های متفاوتی را ارائه می‌دادند و نمی‌خواستند که شرایط بدین صورت رقم بخورد.»

نویسندگان مطلب در این بخش توضیح می‌دهند که یک نگاه غیردقیق به منطقه از جانب سعودی‌ها باعث شده که نگاه‌شان به کشورهایی چون عراق اساسا تخریب شود و می‌نویسند که احساس رقابت با شیعیان باعث شده که این وضعیت میان همسایگان رقم بخورد به‌گونه‌ای که این نگاه باعث شده عربستان اقدامات مهمی که کشورهای منطقه مخصوصا عراقی‌ها برای استقلال و تثبیت آرامش خود انجام داده‌اند را نبیند و از کنار آنها بگذرند، نگاهی رادیکال که حتی به اظهارنظرها و اعتقادات سنی‌های عراق و رهبران آنها در مقاطع مختلف به‌ویژه در دوران نوری‌المالکی هم بی‌توجه بود و نمی‌خواست تحسین آنها از دولت مرکزی را مدنظر قرار دهد.  

  حمایت‌های عربستان برای یارگیری القاعده در عراق

در ادامه این یادداشت، به تبعات این نوع مواجهه سطحی عربستان سعودی با عراقی‌ها پرداخته شده و توضیح می‌دهد که چگونه این مواجهه باعث افزایش ناامنی در کل منطقه شده است. در این بخش آمده است: «تصمیم سعودی‌ها برای عدم‌تعامل با عراق پیامدهای متعددی داشت. در سطح مبنایی، سعودی‌ها با رد تعامل باعث شدند تا عراق از داشتن آن وزن متعادل‌کننده‌ در جهان عرب محروم شود که می‌توانست به وسیله آن به ایجاد توازن در روابط جهان عرب با ایران کمک کند. عراق از سوی مهم‌ترین بازیگر جهان عرب کنار گذاشته شده بود درحالی‌که عراقی‌ها تقلا می‌کردند تا دوباره خود را وارد جهان عرب کنند و این کار سعودی‌ها آنها را بیشتر به قوای دیگر منطقه وابسته می‌کرد.»

نکته مهمی که در این بخش عنوان شده مربوط به ایجاد یک تلقی مهم در عراق پس از جمع‌بندی رفتار سران عربستان سعودی با آنهاست. این بخش را بخوانید: «علاوه‌بر این، عراقی‌ها تصمیم سعودی‌ها برای عدم‌تعامل را به‌عنوان خصومت عمیق سعودی‌ها با نظم نوین عراق تفسیر و تعبیر می‌کردند. عراقی‌ها با گذر زمان عمیقا از سوی کسانی احساس تهدید می‌کردند که فکر می‌کردند آنها به‌دنبال معکوس ساختن روند پیشرفت‌شان در سال‌های پس از 2003 هستند.» این یاداشت همچنین تاکید می‌کند که عراقی‌ها در سال‌های  2006 و 2007  توسط وهابی‌ها تشویق می‌شدند تا به القاعده در عراق بپیوندند و این باعث ایجاد یک حس تهدید دائمی در میان عراقی‌ها نسبت به عربستان سعودی می‌شد.

  تصمیم ریاض تناقض رفتار آمریکایی‌ها را آشکار کرد، جرج بوش تصمیم نداشت شیعیان در عراق به قدرت برسند

در ادامه این مطلب آمده است: «تصمیم ریاض برای عدم‌تعامل با عراق، آن تناقض اساسی را آشکار می‌کرد که در قلب تصمیم آمریکا برای تغییر رژیم عراق موجود بود. دولت بوش قصد به قدرت رساندن شیعیان عراق را نداشت بلکه تصمیم آنها برای جایگزین کردن دیکتاتوری صدام‌حسین با یک دموکراسی به‌نفع آمریکا بود. اما بالطبع به‌خاطر ترکیب جمعیتی عراق، به اکثریت شیعه این اجازه را ‌داد تا قدرت را به‌دست بگیرد. طرح آنها البته بعدا قدری تغییر کرد اما هرچه که بود نیاز داشتند تا کاری کنند که عراق پس از حمله آمریکا که عراق جدید نام گرفته بود از سوی همسایگانش پذیرفته ‌شود. درنهایت برای این هدف (که حداقلی برای حفظ آبرو هم بود)، تیم بوش فشار قابل توجهی را بر سعودی‌ها وارد کرد تا با عراق تعامل داشته باشد و حتی خود جرج دبلیو بوش برای این تعامل با عبدالله لابی‌گری می‌کرد که البته نتیجه‌ای نداشت. ملک عبدالله، عراق تحت رهبری شیعیان را مغایر با منافع سعودی می‌دید و هیچ اهمیتی برای او نداشت که آمریکا برای تغییر این فکرش چه میزان فشار بر او وارد کند و عمق روابط بین آمریکا و سعودی نیز تاثیری بر این موضوع نداشت. به‌طور خلاصه، آمریکا به سعودی نیاز داشت تا از باثبات شدن عراق حمایت کند اما به‌نحوی به‌دنبال تغییر رژیم بود که سعودی‌ها را پس می‌زد. پروژه دولت بوش از همان ابتدای کار پروژه‌ای ناقص بود.

  سعودی‌ها گمان می‌کنند بوش به آنها خیانت کرده آنها نمی‌خواستند آمریکا به عراق حمله کند

در بخش دیگری از این یادداشت به نگاه سعودی‌ها پرداخته شده و نوشته است: «اگر بخواهیم در مورد سعودی‌ها منصف باشیم، آنها عمیقا احساس می‌کردند که دولت بوش به آنها خیانت کرده بود. سعودی‌ها از آنها خواسته بودند تا به عراق حمله نکنند و شوکه شدند وقتی دیدند که آمریکا نه‌تنها این کار را کرد بلکه آن را به‌نحوی انجام داد که شرایط بعدا به‌نفع ایران شد. جای تعجب نبود که عربستان سعودی فشار آمریکا را رد می‌کرد.»

  بن‌سلمان و تکرار ماجرای عراق در یمن

در ادامه به اشتباه دیگر سعودی‌ها در منطقه اشاره شده است: «ملک سلمان و پسرش ولیعهد محمد بن سلمان بعد از مرگ ملک عبدالله در 2015 درنهایت تشخیص دادند که عدم‌تعامل با عراق باعث می‌شود تا زمینه به ایران واگذار شود. نکته جالب اینجا است که تغییر سیاست آنها درمورد عراق وقتی اتفاق افتاد که آنها همان خطا را درمورد همسایه جنوبی در یمن هم مرتکب شدند. همان‌گونه که آنها مالکی را نزدیک به ایران می‌دانستند، همین تصور را در مورد شیعیان زیدی در شمال یمن هم داشتند. حوثی‌ها مدت‌ها بود که علاقه‌مند به جمهوری اسلامی بودند اما آنها کمک اندکی را از سوی ایران دریافت می‌کردند تا اینکه در گیرودار جنگ داخلی بعد از بهار عربی یمن، آنها پایتخت یمن، صنعا را در 2015 تصرف کردند و سعودی‌ها هم یک جنگ هوایی را علیه آنان به راه انداختند. از آن موقع بود که حوثی‌ها به نحو فزاینده‌ای رو به تهران آوردند زیرا ایران تنها کشور مهم علیه جنگ سعودی بود.

سعودی‌ها تا قبل از 2015 به‌دنبال منزوی ساختن عراقی‌ها بودند و از 2015 سعی در منزوی ساختن حوثی‌ها داشته‌اند. سیاست سعودی در هر دو مورد به‌نفع ایران تمام شد. سعودی‌ها به‌شدت نیاز دارند تا نحوه رفتار خود را با همسایگان عرب شیعی به نحو اساسی تغییر دهند و به‌جای منزوی ساختن آنها به‌دنبال تعامل با آنها باشند. متاسفانه بعید است که این بازآرایی در آینده‌ای قابل پیش‌بینی رخ دهد علی‌رغم پیشرفت‌هایی که نسبت به عراق اتفاق افتاده است. پیش‌شرط یک تغییر سیاست واقعی این است که سعودی‌ها در مورد انگیزه خود از تصورشان نسبت به گروه‌های عرب شیعی به‌عنوان متحدان ایران، به نحو اساسی ارزیابی مجددی انجام دهند.»