به گزارش «فرهیختگان»، کودکان حاشیه و آسیبهایی که برای آنها بهوقوع میپیوندد، با بحث مستند «بیجه» بیش از پیش جدی شده است. این مستند را برای مهری بهار، جامعهشناس و عضو هیاتعلمی دانشگاه تهران بهنمایش گذاشتیم و پس از آن به گپ و گفت در مورد «مشکلات و مسائل کودکان» پرداختیم. او که بیشتر پژوهشهایش درحوزه خانواده، زنان و کودکان است، به مطالعات میدانی اجتماعی وزن بالاتری میدهد و معتقد است باید مسائل اجتماعی را از واقعیتهای موجود در جامعه کسب کرد. از نگاه او اولین مساله در ورود به آسیبهای کودکان، بهرسمیت شناختن واقعیت موجود آن است. در ذیل گفتوگوی «فرهیختگان» با وی را میخوانید.
شاید نکته اول و ورودی بحث ما این باشد که مساله اصلی در موضوع آسیبهای اجتماعی ناظر به کودکان چیست و چرا این آسیبها جدی گرفته نمیشود؟
مستندهایی مانند بیجه که درمورد طرح مسائلی چون «کودکآزاری» جلو میرود، یک پیام دارد و آن جدی گرفتن آسیبهای اجتماعی است که اطراف کودکان شکل میگیرد و این مسالهای جدی است که خشونت علیه کودکان، یک بحث اجتماعی است و بهعنوان واقعیت اجتماعی باید آن را پذیرفت. مددکاران و جامعهشناسان باید بهعنوان اولین قدم، وجود این واقعیت اجتماعی را بپذیرند، مساله اول درمورد بحث کودکان و آسیبهای اجتماعی پیرامونی آن نه خود مساله، بلکه پذیرش واقعیت موجود آنها در جامعه است که ازسوی بسیاری این پذیرش وجود ندارد. مستند بیجه در اولین گام میتواند پذیرش یک واقعیت تلخی «از زبان کودکان»، «درباره کودکان» و «روایت کودکان» باشد و آن را توضیح دهد و ورود اینگونه مستندها با تصویرگری ماجرا میتواند بخشی از مشکلات را حل کند.
این نکته که فرمودید آسیبهای اجتماعی کودکان کمتر مورد توجه قرار میگیرد، درحوزه آکادمیک هم پابرجاست؟
بله، اساسا درباره کودکان کمتر گفته و نوشته شده است، حتی پایاننامههایی که درباره کودکان نوشته میشود، چه بهلحاظ کمی و چه بهلحاظ کیفی کارهای ضعیف و نحیفتری است. البته نسبت به گذشته وضع بهتر شده است اما به نسبت واقعیت میدانی موجود هنوز درحوزه آکادمیک هم کمکاری وجود دارد. اگر اینگونه مسائل را بهرسمیت شناختیم، میتوانیم درمورد مشکلات و راهکارهای آن به بحث و گفتوگو بپردازیم و ناظر به آن راهکاری طراحی کنیم و اقدام و عملی انجام دهیم. اگر بهعنوان یک صورت مساله علمی بگوییم که «کودکآزاری در ایران زیاد است» آنوقت به راهحلهایش فکر میکنیم، اما درحالحاضر آن را جدی نمیگیریم و بعضا انکارش میکنیم، درحالیکه نباید انکار شود.
سوال این است که باید ازسوی چه کسانی انکار نشود و از سوی چه کسانی باید پذیرفته شود؟
اولینجایی که نباید این موضوع انکار شود و اولینجایی که باید مورد بررسی قرار گیرد، خانواده است. هوشیاری خانواده و آموزشها و رفتارهایی که باعث سلامتی روحی و روانی کودکان میشود، اولویت اول است. خانواده باید ابزارهای لازم اعم از گفتوگو با کودکان، ایجاد حس امنیت برای بیان مشکلات و پناهگاهی برای مصون ماندن از آسیب را برای کودک فراهم کند. کودک باید بتواند مشکلاتش را بهآسانی برای والدینش تشریح کند و ترس آسیب مضاعف از سوی خانواده را نداشته باشد. آموزش و بالا بردن فرهنگ خانواده به این مساله کمک میکند. کودکان باید حس تحت حمایت بودن در خانواده را داشته باشند. گروه دومی که باید آسیبهای اجتماعی کودکان را بهرسمیت بشناسد، رسانه است. رسانه بهمعنای اعم و رسانهجمعی بهمعنای اخص، یعنی تلویزیون و بعد از آن سینماست که میتواند درمورد این موضوع روشنگری کند و مستندها و خبرها که میتوانند کمککننده باشند.
موضوعی که درمورد کودکآزاری جدی است، بحث تولید محتوا و ادبیات نظری این حوزه است...
خب درست میگویید، این کار آکادمی است. دانشگاه با مقالات و سمینارهایش میتواند تلاش کند تا این مساله حائز ادبیات بحث شده تا کودک مهم شود، همانطور که باقی تقسیمات اجتماعی مثل جوان و پیر یا زن یا مرد مهم هستند. اینکه کودک را بهمثابه یک فرد جامعه درنظر بگیریم باید ازسوی رسانه تایید شود و دانشگاه برای مسائل مبتلابه او ادبیات نظری تولید کند، یعنی اگر فیلمی ساخته شود باید در این راستا باشد تا در ذهن جامعه اهمیت کودک، حقوق او و حمایتها از او به یک مساله جدی بدل شود. این فرآیند کمک میکند در مجاری قانونی حمایت و حقوق کودک تصویب و تثبیت شود.
در این بین جایگاه حکومت چیست؟ بخش زیادی از این چیزهایی که گفتید اراده سیاسی و حقوقی نظام سیاسی را طلب میکند.
سومینجایی که واقعیت موجود آسیبهای اجتماعی کودکان باید در آن تایید شود، نظام سیاسی است. وقتی آن را پذیرفت باید یک محیط امنی را تولید کند که درعین توجه به بهداشت و روان کودک، با تقویت نظام حقوقی کودک به متولی او کمک کند تا امکان و شجاعت پیگیری آسیبهای کودکانشان را داشته باشند. مساله بیجه و بیجهها که در این مستند هم بهخوبی بهتصویر کشیده شده بود، در حاشیهشهرها رخ میدهد و بحران حاشیهنشینی است. کودکانی که در حاشیهها هستند و زندگی میکنند، زندگیشان همراه با بیامنی و عدم حمایت قانونی است و در آن وضعیت خدمات رایگان مشاورهای و پیگیری حقوقی برای آنها باید تسهیلشدهتر از مراکزشهر باشد.
نظام سیاسی بهمعنای عام دولت یعنی سهقوه باید بخشی از مشکلات را حل کنند؛ چه در فرآیند قانونگذاری، چه در اجرای مجریان و چه در بخش پسینی یعنی قوه قضائیه باید مسیر برای حل مشکلات کودک هموار شود، مثلا جایی مثل شهرداری باید مسیرهای امنتر، وسایل رفاهی، روشنایی بیشتر و کم کردن مناطق بیدفاع شهری را انجام دهد تا کودک در حاشیه از حداقلهای امنیت شهری برخوردار شود.
مساله بعدی درمورد محیط کودکان «امکان انجام فراغت» است، یکی از رنجهای بزرگ کودکان ما اساسا در ایران عدمفراغت است. فرصتهایی برای آنکه کودک بتواند نشاط خود را بالا ببرد و حق انتخاب در این خصوص داشته باشد؛ زمینهای ورزشی و کتابخانههای محلی و... کمک میکنند کودک فراغت خود را داشته باشد. مستند بیجه نشان میدهد کودکان فراغتی ندارند، چون مکانی برای انجام فراغت ندارند! مکان تفریحی تاییدشدهای که کودک تحتحمایت ناظران مانند پلیس بتواند بهراحتی نشاط خود را بروز دهد، وجود ندارد.
شما در ابتدای بحث موضوع خانواده را مطرح کردید و اینکه اولینجایی که باید اصلاحی صورت بگیرد آنجاست، خانواده چه کارهایی میتواند بکند؟
عموما کودکی مورد آسیب قرار میگیرد که فرآیند تربیتیاش درست طی نشده است. خانواده باید بهگونهای کودک را پرورش دهد که او از درون مستحکم شود؛ شرایطی را فراهم کند که باعث استقلال، اعتمادبهنفس و پیشبرندگی کودک در جامعه میشود و کودک حس خودشکوفایی پیدا میکند. اول خانواده که مهمترین کانون است و در کانون بزرگتری به نام مدرسه باید درون مقاوم و بالنده کودک شکل بگیرد.
به نسبت روزهایی که حادثه پاکدشت درحال وقوع بود، وضعیت کودکان چگونه است؟ بهنظر شما امروز وضع بهتر است یا بدتر؟
نسبت به گذشته وضع خیلی بهتر است. مستند بیجه نشان میدهد جرائم سنگینی درخصوص کودک وجود داشته که بیتوجهی به آنها شده، اما درطول این سالها رسانه توانسته بخش زیادی از این جرائم را معرفی کند. بهگونهای رسانهجمعی و فضای مجازی توانسته نشان بدهد که جرم علیه کودکان اتفاق میافتد و مجازات آن را از دولتها طلب میکند. رسانهای شدن خیلی از اتفاقات بر نظام سیاسی فشار آورده است که به این مسائل توجه شود. تفاوت دیگری که باعث شده این موضوع نسبت به گذشته بهتر شود، این است که در گذشته بخش کوچکی از نهادها درگیر مساله میشدند. الان آنچه باعث شده موضوع جدیتر گرفته شود، این است که در یک پدیده کودک آزاری، چندین نهاد درگیر ماجرا میشوند و لوایح قانونی نیز به درگیر شدن نهادهای بیشتر منجر شده است؛ از وزارت بهداشت تا وزارت کار، بهزیستی، آموزشوپرورش، شهرداری، صداوسیما، وزارت کشور، قوه قضائیه و... حالا در پدیدههای مربوط به کودک درگیرند. مساله دیگری که تفاوت را بهتر کرده این است که نقش میانجیها بیشتر شده است. علاوهبر نهادهای قانونی و درکنار آن مشاوران کودک، مددکاران اجتماعی، خانوادهها، فعالان حوزه کودک و سازمانهای مردمنهاد و ورود جدیشان به این حوزه باعث شده است ساختار سیاسی هم در این حوزهها بهتر کار کند. البته ما هنوز کار زیادی داریم.