تاریخ : Sun 29 Nov 2020 - 11:45
کد خبر : 48517
سرویس خبری : نقد روز

پاسخ بازدارنده برای تغییر زمین بازی

واکنش ایران به ترور دکتر محسن فخری‌زاده چگونه می‌تواند متضمن امنیت ملی باشد؟

پاسخ بازدارنده برای تغییر زمین بازی

اگر امروز پاسخ درخوری در حد مقابله به مثل یا بالاتر به اقدام رژیم‌صهیونیستی داده نشود فجایع بزرگ‌تری در انتظار کشور خواهد بود.

به گزارش «فرهیختگان»، اگر بخواهیم با دقت بیشتری به ابعاد و زوایای ماجرای روز جمعه نگاه کنیم و ارزیابی دقیق و همه‌جانبه داشته باشیم لاجرم ‌باید به اهداف احتمالی طرف یا طرف‌های عامل در ماجرا و همچنین چرایی این ترور ناجوانمردانه نگاه کرده و آنها را مورد بررسی قرار دهیم.

در‌مورد اهداف چنین اقدامی چند گزینه وجود دارد، مواردی که اثبات‌شان لازمه نفی دیگری نیست و می‌تواند به‌صورت همزمان و توامان مدنظر باشند.

پیش از ورود به بحث در‌مورد اهداف، ذکر یک نکته قابل توجه است؛ اینکه در جریان بازدارندگی فعال الزاما ‌باید در کنار کنش اطلاعاتی قوی برای شناسایی هرگونه تهدید علیه منافع ملی، با یک‌سری موضع‌گیری‌ها، اقدامات میدانی و حتی برنامه‌ریزی‌های آتی به دشمن فهماند که حتی درصورت شکسته‌شدن سدهای امنیتی و اطلاعاتی کشور، دست زدن به هر اقدامی عواقب متناسب یا حتی گسترده‌تری در پی خواهد داشت و بدین شکل مانع هرگونه اقدامی علیه منافع ملی کشور شد. اینها علاوه‌بر این است که از دست رفتن انسجام ملی و ثبات داخلی در نتیجه هر اتفاقی چه سیاسی، چه اقتصادی و... خودبه‌خود به‌معنای عدم‌وجود هرگونه امکان برای قوای امنیتی کشور با هدف ایجاد بازدارندگی و مقابل‌به‌مثل است و قاعدتا ممکن است دشمن را به این جمع‌بندی برساند که وارد آوردن یک یا چند ضربه با پاسخ متناسبی روبه‌رو نخواهد شد؛ اتفاقی که برخی معتقدند در جریان ترور شهید سلیمانی و حالا درخصوص ماجرای ترور دکتر محسن فخری‌زاده روی داده است.

    اهدافی فراتر از یک موضوع سیاسی

با توجه به همین جمع‌بندی محتمل، می‌توان درباره اهداف دشمن سخن بیشتری گفت. اهدافی که فراتر از یک کنش سیاسی یکی دو ماهه و برای امکان یا امتناع یک گفت‌وگو و مراوده باید فهم شوند.

اولین هدفی که برای طرف عمل‌‌کننده (و از دیدگاه نگارنده یک سه‌ضلعی تشکیل‌شده از موساد، سیا و منافقین) می‌توان در این ترور درنظر گرفت تضعیف مولفه اقتدار ملی است؛ نشان دادن شکنندگی سیستم تا سطوحی قابل توجه و همزمان از دست رفتن پشتوانه اجتماعی که از مهم‌ترین مولفه‌های قدرت ملی است.

دومین هدف ضربه امنیتی و ایجاد حس ناامنی در کشور است، اتفاقی که می‌تواند نتیجه ضربات قبلی در حوزه سیاسی و اقتصادی باشد و با یک بی‌احتیاطی تبدیل به واقعه‌ای بزرگ در سطح موضوعات امنیتی شود. تبعات این ماجرا به‌سادگی با اتفاقاتی مانند آبان‌ماه سال گذشته که البته نتیجه یک بی‌تدبیری دولتی و سوار شدن خارجی‌ها روی موج آن بود، قابل مقایسه است. ایجاد حسن ناامنی در کشور حتما خطرناک‌تر و خسارت‌بارتر از هرگونه اتفاق اقتصادی و یا سیاسی است و لذا صهیونیست‌ها و آمریکایی‌ها  اگرچه نمی‌توانند با اقدامات بزرگ و گسترده چنین حسی را ایجاد کنند اما در تلاشند با تک اقدام‌هایی اینچنینی این حس را به جامعه منتقل کنند.

سومین هدف ایجاد سد در‌برابر توسعه توان هسته‌ای کشور به‌‌عنوان یک توانمندی موثر در مسیر رشد تکنولوژیکی و همچنین صنعتی بازدارنده است. طرف غربی که از مسیر ترورهای قبلی و بعدا توافقی چون برجام نتوانسته موفقیت مدنظرش را در این حوزه به‌دست آورد اکنون می‌خواهد با این ترفندها اساسا امکان توسعه بومی، بازتولید و پرورش نیروهای جدید را منتفی سازد.

چهارمین هدف منفعل کردن ایران در منطقه است. یک امر مسلم در این میان این است که جبهه مردمی مقاومت در بین کشورهای مختلف تاکنون توانسته دست برتر خود را در مواجهه با اتحاد دولت‌های متحد آمریکا و رژیم‌صهیونیستی نشان دهند و به قول ترامپ خرج چند تریلیون دلار پول را بی‌اثر سازد. در این مسیر با وجود اینکه دولت‌های برخی کشورهای عربی با رژیم‌صهیونیستی پیمان صلح امضا کرده‌اند اما بازهم در میدان توفیقی که انتظار می‌رفته برای آمریکا و رژیم‌صهیونیستی حاصل نشده و در بسیاری از حوزه‌ها و مقاطع فضا کاملا برعکس شده است.

    چگونه پاسخ دهیم؟

مسئله فراتر از یک ماجراجویی موذیانه است

حالا که ضربه‌ای قابل توجه به ما وارد شده، ابعاد مواجهه ما با عاملان چنین اتفاقی بسیار تعیین‌کننده است. آنچنان که در ابتدای متن توضیح کوتاهی داده شد، صهیونیست‌ها از یک سو تصور می‌کنند کشور ضعیف‌تر از حد و حدودی است که پاسخی برای این اقدام‌شان داشته باشد و از سوی دیگر با توجه به کنش‌های سیاسی اخیر بر این باورند که دولت ایران نمی‌خواهد در دو ماه باقی‌مانده از دوران ترامپ وارد یک تنش جدی شود لذا سعی خواهد کرد از کنار ماجراجویی‌های صهیونیست‌ها و آمریکایی‌ها عبور کند تا این دو ماه هم به پایان برسد. در‌مقابل اما واقعیتی که به هیچ عنوان قابل انکار نیست این است که ترور مسلحانه با مشارکت بیشتر از 10 نفر عمل‌کننده میدانی و به شهادت رساندن فردی چون دکتر محسن فخری‌زاده بسیار فراتر از یک ماجراجویی موذیانه است و عملا ضربه‌ای به ساختار امنیتی کشور در همه سطوح یعنی خرد و کلان است و اگر پاسخی به آن داده نشود بی‌شک باید منتظر ضربات بعدی هم بود، چه آنکه ترامپ در کاخ سفید باشد یا بایدن، مانند آن روزهایی که در دوران دموکرات‌ها ظرف حدودا دو سال 4 دانشمند ایرانی یکی یکی هدف قرار گرفتند، البته با یک تفاوت و آن هم اینکه با وجود اثرگذاری قابل توجه و سطح علمی و فنی بسیار بالا، هیچ‌کدام از شهدای قبلی از نظر راهبردی قابل مقایسه با افرادی چون سرلشکر سلیمانی و دکتر محسن فخری‌زاده نبودند و لذا اکنون اگر پاسخ جدی و درخوری داده نشود ضربه بعدی مهلک خواهد بود.

از این رو باید گفت علاوه‌بر الزامی بودن پاسخ، در اینجا کم‌وکیف پاسخ هم موضوعیت دارد و به عبارتی باید به‌نوعی متناسب یا گسترده‌تر باشد که هرگونه واکنشی را برای طرف مقابل بلاتوجیه و بسیار پرهزینه کند. از این‌رو باید هر 4 هدف توضیح داده شده در بالا در پاسخ ایران مدنظر قرار گیرد، بدین معنا که قدرت ملی احیا و نشان داده شود ایران همچنان توان پاسخ قوی و قدرتمند و حتی متعدد دارد. این پاسخ باید بتواند برای مردم  امیدبخش باشد یعنی حس امنیت را به آنها بازگرداند و از سوی دیگر نیروهای مقاومت در منطقه را نیز از رخوت و سرخوردگی احتمالی خارج سازد. با توجه به جمیع این مسائل باید مجموعه اقداماتی در چند محور مدنظر ایران باشد.

یک: از آنجایی که بعد از ماجرای نطنز در تیرماه و اکنون ترور دکتر فخری‌زاده، معلوم است که بحث هسته‌ای مورد تمرکز دشمن قرار گرفته، باید هرچه سریع‌تر برگ توانمندی هسته‌ای دوباره روی میز ایران قرار گیرد، اتفاقی که البته زمینه‌های آن توسط طرح مجلس فراهم شده و صرفا نیاز به تصویب نهایی و الزام دولت به اجرای آن در بازه زمانی محدود و کوتاهی دارد. در این خصوص چند مورد الزامی است. اول را‌ه‌اندازی سیستم غنی‌سازی 20 درصد در فوردو، دوم استفاده از سانتریفیوژهای نسل جدید، سوم ذخیره‌سازی مواد غنی‌شده کمتر از 5 درصد به همان میزانی که در طرح آمده یعنی 500 کیلوگرم در ماه و نهایتا و از همه مهم‌تر تعلیق آنی اجرای داوطلبانه پروتکل الحاقی.

در این مسیر با توجه به ترور انجام شده خروج از NPT  به هیچ عنوان مساله دور از ذهنی نباید باشد و لازم است این گزینه نیز روی میز قرار گیرد. (در شماره دیروز با تفصیل توضیح داده بودیم که مصاحبه با دکتر فخری‌زاده بزرگ‌ترین خواسته آژانس در حداقل 10 سال گذشته از ایران بوده و در جریان اجرای برجام نیز چنین خواسته‌ای بارها تکرار شده است. اینها علاوه‌بر این است که اسناد زیادی در مورد رابطه به معنای تبادل اطلاعات و همکاری راهبردی میان موساد و آژانس بین‌المللی انرژی اتمی وجود دارد).

دو: واقعیت این است که اگر قرار است منطقه برای ایران و ایرانی که از هزاران سال پیش ساکن آن بوده و با خوب و بدش ساخته و ساختارهای اجتماعی و سیاسی و امنیتی آن را به‌وجود آورده و اداره کرده است، اکنون ناامن شود، باید برای هر فرد دیگری به‌ویژه کسانی که اساسا به این منطقه تعلق ندارند هم ناامن باشد. در این خصوص البته یک تئوری محوری و مرکزی هم هست که صرفا به ایران مربوط نبوده و نیست. امنیت یا برای همه هست یا برای هیچ کس نیست و حالا بعد از شهادت سرلشکر سلیمانی و دکتر فخری‌زاده می‌بایست این راهبرد در دستور‌کار کل جریان مقاومت قرار داشته باشد. به عبارت دیگر ابتکار عمل در منطقه باید در دستورکار ایران و متحدانش به‌عنوان حافظان امنیت در طول صدها سال گذشته قرار داشته باشد و هرگز اجازه اخلال به دشمن خارجی داده نشود.

    قبل از هر اقدام تکلیف مساله‌ای مهم باید روشن شود

به منظور تحقق آنچه در بالا گفته شد به‌عنوان تضمینی برای بقای امنیت و آرامش ایران و ایرانی در آینده، باید تکلیف نگاه‌های دوگانه به ماجرا روشن شود. واقعیت این است که اکنون در‌مورد چرایی وقوع این ترور مسلحانه حداقل دو نوع نگاه وجود دارد.

    رمانتیسم التقاطی چیست؟

اولین نگاه یک نگاه التقاطی است که هم ریشه خارجی دارد و هم برخی داخلی‌ها ترجیح می‌دهند اینگونه ماجرا را فهم کنند. این نگاه معتقد به وجود تفاوتی فاحش میان دموکرات‌ها و جمهوری‌خواهان در آمریکاست و یا در مرتبه‌ای بالاتر حتی تلاش می‌کند میان آمریکا و رژیم‌صهیونیستی در افکار عمومی نوعی فاصله‌گذاری ایجاد کند. مروجان این نگاه می‌گویند آمریکا یا در مواردی که سعی می‌کنند دقیق‌تر صحبت کنند دموکرات‌ها، در مساله ایران اختلاف‌نظر مبنایی با جمهوری‌خواهان و صهیونیست‌ها دارند. بر همین اساس می‌گویند رژیم‌صهیونیستی بنا دارد از روزهای باقی‌مانده دوران ریاست‌جمهوری ترامپ به نحو احسن استفاده کرده و غایت کمپین فشار حداکثری را با اقداماتی بسیار رادیکال از جمله ترور برخی مقامات و یا دانشمندان ایرانی محقق کند. این افراد تلاش دارند بگویند این دو ماه حکم مرگ و زندگی برای افرادی چون نتانیاهو یا محمد بن سلمان را دارد و با پایان دوره ریاست‌جمهوری ترامپ فضا به کلی تغییر خواهد کرد.  کسانی که اینگونه تحلیل می‌کنند یک نتیجه‌گیری کلی و البته بسیار خطرناک برای امنیت ملی کشور هم دارند؛ اینکه ایران نباید به این دست اقدامات رژیم‌صهیونیستی پاسخ داده و به اصطلاح در زمین دشمن بازی کند و حداقل می‌بایست مواجهه با صهیونیست‌ها را تا 20 ژانویه به تاخیر بیندازند. آنها می‌گویند بهترین رویکرد، تداوم صبر استراتژیک در مواجهه با ماجراجویی‌های نتانیاهو است (مانند همان صبر یک‌ساله پس از خروج ترامپ از برجام) و هرگونه پاسخی از‌جمله مقابله به مثل یا غیره به ضرر ایران تمام خواهد شد. آنها البته به این سوال پاسخ نمی‌دهند اگر ساکت ماندیم و دشمن جری‌تر، ضربه بعدی را وارد کرد تکلیف چیست؟ آنها البته پاسخگوی این سوال هم نیستند که اگر امنیت ملی شکننده شده و دشمن وارد فاز عملیات‌های مکرر شد، چرا باید پس از پایان دوران ترامپ، دموکرات‌ها از این فرصت دست بکشند و به مسیر دیگری بروند؟

 نکته دیگر که به فهم دقیق‌تر این نظر کمک می‌کند این بررسی‌ها نشان می‌دهد مدافعان و مروجان این نظر در ایران کسانی هستند که می‌خواهند آینده سیاسی خود را بازسازی کنند و لذا تغییر در کاخ سفید را بهترین فرصت دانسته و با مانور تبلیغاتی روی این ماجرا به‌نوعی یک عملیات رسانه‌ای بزرگ را تدارک دیده‌اند و نمی‌خواهند ولو به هزینه گزاف که می‌تواند تحت امنیت و منافع ملی باشد عملیات‌شان به شکست بینجامد. این افراد که پیش‌تر گفته بودیم از سیاست برداشت‌هایی رویاپردازانه دارند سال‌ها وعده آینده‌ای را به مردم می‌دهند که در آن از مسیر سیاست خارجی و تعامل دموکرات‌های آمریکایی وضعیت اقتصادی کشور بهتر خواهد شد، آینده‌ای که البته با گذشت چندین سال هنوز فرا نرسیده و حتی پس از برجام هم محقق نشده است.

در خارج مهم‌ترین کسانی که چنین ایده‌ای را نمایندگی می‌کنند ایرانی‌تبار‌هایی هستند که با حضور در کمپن دموکرات‌ها و اتحاد استراتژیک با آنها علاوه‌بر تلاش برای تامین منافع ایالات‌متحده،  اکنون چند قدم جلوتر امیدوار به رونق کاسبی خود هستند. افرادی چون تریتا پارسی و دیگر اعضای نایاک را می‌توان به‌عنوان مصادیقی روشن از این گروه دانست.

    واقع‌نگری؛ پایه تامین امنیت ملی

در مقابل این تحلیل اما یک نگاه واقع‌بینانه و مبتنی‌بر تامین منافع ملی در کوتاه‌مدت و بلندمدت وجود دارد.  این نگاه می‌گوید رژیم‌صهیونیستی و آمریکا از هر فرصتی برای ضربه زدن به ایران استفاده خواهند کرد، چه دولت جمهوری‌خواه در کاخ سفید باشد چه دموکرات‌. تحلیلگرانی که بر این عقیده هستند به یک تجربه تاریخی استناد می‌کنند و می‌گویند همه ترورهای دانشمندان هسته‌ای ایران پیش از شهید دکتر محسن فخری‌زاده در دوران ریاست‌جمهوری باراک اوبامای دموکرات اتفاق افتاد و در هیچ‌کدام یک از این موارد هم نه اوباما ابراز تاسف کرد و نه چنین اقداماتی را محکوم کرد، چنانکه همین امروز هم جو بایدن همین گونه رفتار می‌کند.

 این تحلیل البته بخش‌های مهم‌تری هم دارد؛ یک قسمت این است که اگر دموکرات‌ها مستقیم به چنین اقدامی چراغ سبز نشان نداده باشند حداقل اکنون در تلاشند تا با هر روشی که ممکن است مانع پاسخ ایران شوند و توازن قوا را به نفع ایالات‌متحده و رژیم‌صهیونیستی در منطقه و به ضرر جریان مقاومت و کشور ایران برای همیشه حفظ کنند.

بخش مهم‌تر این تحلیل اما این است که اگر امروز پاسخ درخوری در حد مقابله به مثل یا بالاتر به اقدام رژیم‌صهیونیستی داده نشود فجایع بزرگ‌تری در انتظار کشور خواهد بود. آنها بر این باورند که خوش‌بینی زودهنگام و پالس‌های «نیازمندی به مذاکره و بازگشت آمریکا به برجام» در چند هفته اخیر، از جانب طرف غربی و صهیونیستی تحت عنوان موضع انفعال و ضعف برداشت شده و لذا جسارت اقدام بزرگ را به آنها داده است و طبیعتا اگر روش کنونی برخی سیاستمداران متوقف نشود خسارت‌های بیشتری در راه خواهد بود.

 

خبر مرتبط: