تاریخ : Sat 21 Nov 2020 - 12:55
کد خبر : 48154
سرویس خبری : ایده حکمرانی

نقد روایت تقی‌زاده‌های جدید از مشروطیت

نگاهی به کتاب تکاپو برای آزادی: بخش نخست

نقد روایت تقی‌زاده‌های جدید از مشروطیت

روایت «تکاپو برای آزادی»، استعاره‌ای از روایت «تکاپو برای قدرت» است و خواننده کتاب در اصل با خوانش «منازعه قدرت» مواجه است و نه با «تکاپو برای آزادی» و این مساله‌ای است که وجه روشنگری و رهایی‌بخشی و نقد رفتار استبدادگرایانه کتاب را مبهم می‌سازد.

به گزارش «فرهیختگان»، داود مهدوی‌زادگان، عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم‌انسانی و مطالعات فرهنگی نوشت:

1 _ مساله‌مندی واقعه تاریخی

رویداد یا واقعه تاریخی، دست‌کم برای دو گروه از مورخان تولید مساله‌مندی می‌کند؛ نخست برای مورخ عین‌گرا و دیگری برای مورخ ذهن‌گرا. مورخ عین‌گرا می‌کوشد متن را به‌دور از گرایش‌ها و داوری‌های ارزشی واکاوی و روایت کند. مساله‌مندی او روایت درست و روشمند تاریخ است. مهم این است که چگونه و با چه روشی می‌توان واقعه را آن‌گونه روایت کرد که مقرون به حقیقت است. اما اینکه متن با چه مسائلی درگیر است، برای او چندان اهمیت ندارد یا در وقت روایت آن را نادیده می‌انگارد. این گروه را «مورخان علمی» نیز می‌توان نامید یعنی مورخی که صرفا دغدغه روایت علمی واقعه را دارد. اما مورخ ذهن‌گرا کسی است که با ذهنیت خاصی سراغ واقعه رفته و از منظر همان ذهنیت، واقعه را روایت می‌کند. او خود را جزئی از متن به‌حساب می‌آورد و با آن همدلی و هم‌زبانی می‌کند. از این‌رو مساله‌مندی چنین مورخی با مساله‌مندی واقعه یکسان است. شکست‌ها و پیروزی‌های کنشگران واقعه و عوامل و موانع آنها برای او مهم است. او واقعه را به‌قصد مرور دوباره روایت نمی‌کند، بلکه خوانش وی به‌ انگیزه احیای متن و تداوم آن در زمان حال است. مورخ ذهن‌گرا را مورخ ایدئولوژیک نیز می‌توان نامید، زیرا واقعه را با دغدغه‌های ایدئولوژیک روایت می‌کند؛ دغدغه‌هایی که با دلمشغولی‌های متن همخوانی می‌کند. البته روایت‌های ایدئولوژیک از واقعه تاریخی، شدت و غلظت بیشتری دارد و بدون شک، این امر متاثر از اندیشه مدرن است.

بی‌شک، شمار مورخان ایدئولوژیک بسیار بیشتر از مورخان علمی است و شاید به‌سختی بتوان مورخی علمی سراغ گرفت. نوشته‌ها و روایت‌های تاریخی غالبا توسط افرادی با رویکردهای ایدئولوژیک پدید آمده است. شاید این امر، طبیعی به‌نظر ‌آید و چندان نتوان بر آن خرده گرفت، بلکه ممکن است بتوان برای آن دلایل اخلاقی هم ذکر کرد. چگونه ممکن است که مورخان نسبت به واقعه هیچ‌گونه نسبت اخلاقی برقرار نکنند. پس، مورخ ایدئولوژیک را به‌صرف رویکرد ایدئولوژیک داشتن نمی‌توان سرزنش کرد، بلکه نقد وی از جهت بی‌طرف نبودن در روایت واقعه و داوری‌هایی است که می‌کند، چون در روایت ایدئولوژیکی تاریخ، واقعه به‌همراه عقیده مورخ روایت می‌شود، به‌طوری که حضور راوی در این‌گونه روایت‌ها پررنگ است، واقعه به‌همراه گفتمان مورد علاقه راوی روایت می‌شود. از این‌رو، آسیب‌شناسی روایت علمی واقعه در خطا‌پذیری آن است ولی کژتابی‌های روایت ایدئولوژیک در بی‌عدالتی و ظلم است که بر واقعه می‌کند. گروه اول به خطای در روایت متهم می‌شود ولی گروه دوم به ظلم در روایت، و البته این دومی گناهی نابخشودنی است چون به‌واسطه اوست که بار دیگر، واقعه به ناروا محاکمه می‌شود و گنشگران آن، مجددا تطهیر یا تخطئه می‌شوند. به‌همین خاطر، نقد روایت‌های تاریخی از جهات ایدئولوژیک، نسبت به نقد علمی آن اهمیت بیشتری دارد. باید این نکته را نیز افزود که روایت علمی برای مصون ماندن از خطا می‌کوشد از روایت ایدئولوژیک فاصله بگیرد و این موافق با اصل بی‌طرفی است -و البته بی‌طرفی غیر از بی‌تفاوتی است- اما روایت ایدئولوژیک، می‌کوشد روایت علمی واقعه را به استخدام خود درآورد. چنین استخدامی، وقتی نامطلوب است که موجب جفا و بی‌عدالتی نسبت به واقعه شود.

2 _ مشروطه‌پژوهی پساانقلاب

واقعه نهضت مشروطیت (1285 ه‍.ش) ازجمله وقایع مهم و سرنوشت‌ساز تاریخ معاصر ایران است که توجه پژوهشگران زیادی را برای روایت آن، به‌خود جلب کرده است. نکته مهم آن است که مشروطه‌پژوهی را می‌توان به دو دوره پیش و پس از انقلاب اسلامی (1357) تفکیک کرد. مشروطه‌پژوهی‌های پیش از انقلاب اسلامی غالبا مربوط به تصحیح و تحقیق و احیای خاطره‌نویسی‌ها و اسناد تاریخی برجای‌مانده از واقعه مشروطه است. به‌عبارتی در این دوره، بیشتر مطالعات معطوف به یافتن و احیای اسناد واقعه بوده است. از این‌رو، مشروطه‌پژوهی‌هایی مانند کارهای فریدون آدمیت، تا پیش از انقلاب اسلامی، چندان زیاد نبوده است. اما پس از انقلاب اسلامی، مشروطه‌پژوهی‌ها عمدتا معطوف به تحلیل و تفسیر واقعه مشروطیت است. با گذشت زمان و تداوم انقلاب‌اسلامی، از شمار مشروطه‌پژوهان کلاسیک کم شده است و بر عده مشروطه‌پژوهان جدید افزوده می‌شود. برخی از آثار این گروه، مانند کتاب «ایران بین دو انقلاب» اثر یرواند آبراهامیان توانسته است مقام «منبع تاریخی» را نیز به‌دست آورد. غالب مشروطه‌پژوهی‌های پساانقلاب با رویکرد ایدئولوژیک تالیف یافته و دیدگاه مولف در این‌گونه آثار بسیار پر رنگ است. مساله‌مندی آنها روایت علمی واقعه مشروطه نیست، بلکه بیشتر دغدغه احیای مشروطیت و بررسی راه‌حل رفع موانع پیش‌رو است. به‌همین‌خاطر، مشروطه‌پژوهی‌های پساانقلاب عمدتا روایت ایدئولوژیک از واقعه است. بی‌تردید، چنین تحولی در مشروطه‌پژوهی بدون ملاحظه انقلاب اسلامی قابل درک نیست و از این رو، نقد جنبه‌های ایدئولوژیک روایت واقعه مشروطه در شرایط کنونی نسبت به نقد جنبه‌های علمی آن، اهمیت بیشتری دارد.

3 _ روایت دیگری از مشروطه

به‌تازگی کتابی با عنوان اصلی «تکاپو برای آزادی» و با عنوان فرعی «روایتی دیگر از انقلاب مشروطه ایران»، اثر علیرضا ملایی‌توانی توسط پژوهشکده امام‌خمینی(ره) و انقلاب‌اسلامی (وابسته به موسسه تنظیم و نشر آثار امام‌خمینی(ره)) منتشر شده است. شاید این کتاب، جدیدترین اثر (تابستان 1399) از نوع مشروطه‌پژوهی‌های نسل دوم باشد، یعنی متنی نیست که مشروطه‌پژوهان به‌لحاظ علمی و مستندات تاریخی بدان نیاز پیدا کنند، چراکه از جهت پژوهش علمی حاوی اسناد و کشف تاریخی جدیدی نیست. ویژگی روایت نویسنده تکاپو (از این پس، این‌طور به کتاب «تکاپو برای آزادی» اشاره می‌کنم) تحلیل و تفسیری است که از مشروطیت ارائه کرده است. از این‌رو ما با روایتی ایدئولوژیک از مشروطه ایران روبه‌رو هستیم. نویسنده تکاپو هم هیچ‌ابایی از چنین برداشتی ندارد و در مقدمه نیز به ماهیت روایت کتاب از مشروطه اشاره شده است. مقدمه معطوف به وضعیت امروز ایران پساانقلاب‌اسلامی است. به‌زعم نویسنده وضعیت اکنون ایران فاصله چندانی با روزگار مشروطه ندارد و «این کتاب می‌کوشد با یادآوری آنها، خردمندان کشور را به اندیشه‌ای ژرف‌تر درباره آینده ایران برانگیزاند.»(ص1) مقصود وی از خردمندان هم جماعت مشروطه‌خواه است: «بی‌گمان، مشروطه‌خواهان به‌رغم همه دشواری‌ها بخشی از راه ناهموار پیش‌روی ایران نو را پیمودند که ایرانیان، امروز باید این راه ناهموار را تندتر و استوارتر بپیمایند، لذا آسیب‌شناسی تجربه زیست مشروطه، توشه ادامه راه امروز ما به‌حساب می‌آید.»(ص4) تجربه مشروطه از جهت مواجهه ایرانیان با مدرنیته، امری یکتا و ناتمام است(ص5) و لذا خوانش آن، اهمیت دارد. به عقیده نویسنده تکاپو، مشروطیت تا واپسین سال‌های سلطنت پهلوی، پابرجا بود و خطای پهلوی‌ها در پایمال کردن اصول مشروطه و خطای ایدئولوگ‌های دهه 1340 و 1350 موجب تبدیل گفتمان دموکراسی‌خواهی به حاکمیت دینی شد و از این‌جهت، چنین خطایی نابخشودنی است.(ص5)

نویسنده تکاپو، روایت خود از مشروطه را همسو با کلان‌روایت آزادی‌خواهی و پیشرفت دانسته است که «می‌کوشد مشروطیت را با اکنونیت‌مان بازخوانی کند و چون آزادی و استقرار دموکراسی را همچنان بزرگ‌ترین دغدغه جامعه ایران می‌شمارد، نام این کتاب را تکاپو برای آزادی نهاده است؛ تکاپویی که هنوز در میانه راه آن قرار داریم.»(ص6) وی در بیان هم‌افقی با کنش‌گران مشروطه‌خواه می‌گوید: «نگارنده آزادی را ستوده و مشروطیت را به‌علت گشودن چنین افقی روی ایرانیان به‌مثابه حرکتی رهایی‌بخش می‌نگرد و قصد دارد تکاپوی آزادی‌خواهی ایرانیان در برابر خودکامگی‌های زمانه خود را روایت کند.»(ص7) طبیعی است که مخاطب با خواندن چنین مقدمه‌ای احساس نمی‌کند که با روایت علمی مشروطیت روبه‌رو خواهد شد بلکه وقتی با فصول کتاب پیش می‌رود حضور پررنگ نویسنده را -در بزنگاه‌هایی که با اکنون ما ارتباط پیدا می‌کند- مشاهده می‌کند به‌ویژه در فصل پایانی که تامل نویسنده در ناکامی مشروطه ایرانی است. حتی توضیح نویسنده پیرامون مفهوم «روایت دیگر» -که در عنوان کتاب آمده است- آشکارا وجه ایدئولوژیک روایت کتاب را توضیح می‌دهد: «روایتی دیگر -در عنوان کتاب- تاکید بر وجه روشنگر، رهایی‌بخش و نقد رفتار استبدادگرانه‌ای است که در جای‌جای کتاب بازتاب یافته است.»(ص7)
از این‌رو، انگیزه اصلی نگارنده در نقد این کتاب، وجه ایدئولوژیک نویسنده «تکاپو» است و الا نگارنده نه خود را متخصص ممحض در مشروطه‌پژوهی می‌داند تا دعوی نقد علمی کتاب را داشته باشد و نه این کتاب را حاوی نکات بدیع علمی می‌بیند تا اهل فن را به خواندن و نقد علمی آن توصیه کند. این کتاب بیش از اینکه بهانه‌ای برای نقد روایت‌های ایدئولوژیک از مشروطه و دیگر وقایع تاریخ معاصر باشد، اهمیت دیگری ندارد و همانطور که گفته شد، در نقد روایت ایدئولوژیک، بررسی بی‌انصافی‌ها و کژتابی‌ها و انگاره‌های راوی مدنظر است. برداشت کلی نگارنده -پس از مطالعه چندباره کتاب- آن است که نویسنده تکاپو با همتی «تند و استوار» می‌کوشد در پرتو نگرش «تاریخیت»، رویکرد سکولار و دنیوی مشروطه‌خواهی را یادآوری کند و آن را به‌عنوان یگانه راه‌حل خروج ایرانیان از مسائل امروز توصیه کند. به‌زعم وی: «مشروطه‌خواهان، آغازگر اصلاحات گسترده قضایی و آموزشی بوده، فرآیند دین‌جدا‌گری و عقلانی‌گری را تسریع کرده‌اند.» وی تاسف می‌خورد که میراث دین‌جداگری مشروطه‌خواهان پایدار نماند و توسط حکومت‌های پهلوی و جمهوری‌اسلامی به محاق رفت: «اما صد افسوس که در دوره پهلوی، مبنای مشروعیت آسمانی در چارچوب اندیشه‌های فره ایزدی ایران باستان و در جمهوری‌اسلامی در چارچوب تفکر سیاسی شیعه باز تولید شد.»(ص3) این‌نحو موضع‌گیری نویسنده تکاپو برابر حکومت دینی به‌بهانه‌های مختلف در کتاب تکرار شده است. برای مثال برابر دیدگاه رسمی جمهوری‌اسلامی درباره بست‌نشینی در سفارت انگلیس موضع مخالف دارد (ص104) و یا برابر دیدگاه انقلابی درباره مرحوم شیخ‌فضل‌الله نوری و اعدام وی می‌ایستد و آن‌ را نمی‌پذیرد (ص237). چنان‌که اشارت رفت، تعبیر «روایت دیگر» -در عنوان کتاب- یعنی که نویسنده روایت رسمی را برنمی‌تابد و قصد روایتی غیررسمی دارد و روایت رسمی در اصطلاح، روایت حکومتی است. بدین‌ترتیب، این گفتار درصدد نقد دیدگاه و روایت سکولار از واقعه مشروطه است. و پاسخ کلی نگارنده آن است که جستن راه‌حل مسائل دیروز و امروز ایران از فکر سکولار، ناموجه و بی‌جاست و هرگونه اهتمام به احیای سکولاریسم پیامدی غیر از بازتولید استبداد مدرن و دیکتاتوری نخواهد بود. احیای مشروطه‌خواهی سکولار حتی با نگرش تاریخیت، نوعی حرکت ارتجاعی و واپس‌گرانه به‌شمار می‌آید.

4_ دیگربودگی

نویسنده تکاپو، دیگربودگی روایتش از واقعه مشروطه را در وجه روشنگر‌ی، رهایی‌بخشی و نقد رفتار استبدادگرانه دانسته است. (ص7) مسلما دیگربودگی روایت وی به‌معنای حرف تازه نیست. چون -چنانکه ذکر شد- متن کتاب حاوی سخن جدیدی نیست مگر برجسته‌کردن برخی از مطالب که پیشترها روشنفکران و نویسندگان مشروطه‌خواه آنها را بیان کرده‌اند. آری، اگر تکرار سخن دیگران را دیگر شدن بدانیم، روایت این کتاب هم روایتی دیگر است. وقتی متن فاقد حرف تازه باشد، وجه روشنگری آن هم به محاق می‌رود چون پیش‌تر و مکرر دیگرانی همین به‌اصطلاح روشنگری‌ها را کرده‌اند و معلوم نیست که این کتاب، خود روشنگر کدام مساله از مسائل مشروطه است. دلیل توصیف اثر به «نقد رفتار استبدادگرایانه» نیز نامعلوم است. سراسر کتاب بیان رفتار مشروطه‌خواهان و رفتار حاکمیت است. البته عمده روایت کتاب معطوف به رفتار معترضان است. این مطلب را از عناوین اصلی و فرعی فصول کتاب می‌توان مشاهده کرد. بیشتر نقد‌های نویسنده معطوف به برداشت‌هایی است که از مشروطه شده است مانند مساله بست‌نشینی در سفارت یا اعدام مرحوم شیخ شهید فضل‌الله نوری و اشاره به سخن مشهور مرحوم جلال آل احمد و یا ماهیت فرمان مظفرالدین شاه مبنی‌بر اینکه آیا این فرمان موجب گسست آسمانی شده است یا خیر (ص 119).

این جمله نویسنده: «نکته مهم سخنان شاه این بود که همچنان در مفاهیم سنتی سخن می‌راند و گویی باور نداشت که روابط دولت و ملت در ایران تغییر کرده است» (ص 133)؛ حاوی چه نکته انتقادی است؟ باید نویسنده توضیح دهد که چرا اصرار بر مفاهم سنتی و عدم باور به تغییر روابط دولت و ملت غلط است. البته لازمه پرداختن به این مطالب، طرح مباحث نظری است که نویسنده همان ابتدا کار گفته است که قصد ورود به مباحث اندیشه‌ای ندارد بلکه می‌کوشد مشروطیت را به مثابه جلوه عینی اندیشه و عمل آزادی‌خواهانه بنگرد (ص 7). ما در این کتاب با صف‌آرایی دو جبهه از کنشگران سیاسی مواجه هستیم که نام یکی استبدادگران است و نام دیگری، مشروطه‌خواهان. اما وصف، رهایی‌بخشی این اثر، بیشتر از دو وصف قبلی نامعلوم است. مسلما این وصف مربوط به وضعیت امروز است. بدون تردید جامعه همواره گرفتار محدودیت و انسدادهایی هست و خواهد شد و به همین خاطر، همواره به ایده‌ها و سخن‌های رهایی‌بخش نیاز دارد. اما سخن در رهایی‌بخشی این اثر است. اگر مقصود نویسنده تکاپو از رهایی بخشی، فاصله گرفتن از نظام سلطنتی و استبداد است؛ اکنون که چنین نظامی حاکم نیست و اگر مقصود وی رهایی از استبداد مدرن و دیکتاتوری؛ چنین مقصودی با این اثر حاصل نمی‌شود. چون چنانکه خواهد آمد، نویسنده صریحا ایرانیان را به برپایی استبداد مدرن و دیکتاتوری فرا خوانده است (ص 284).

اگر وجه دیگربودگی روایت نویسنده در این امر دانسته شود که راوی حقیقت سکولاربودن و این‌جهانی‌بودن جریان مشروطه‌خواهی است؛ چنین چیزی پذیرفتنی است. شاید تنها وجه تازگی این اثر آن است که تاکید زیادی بر دنیوی‌بودن مشروطیت دارد. این مطلب، در جای‌جای کتاب، مشهود است لکن بیان این نکته اختصاص به ایشان ندارد. گرچه علمای مشروطه‌خواه خیلی دیر متوجه این مطلب شدند، ولی علمای مشروعه از همان آغاز یا میانه راه پی به این امر برده بودند و آشکارا با آن مخالفت می‌کردند. مرحوم شیخ‌فضل‌الله نوری حقیقت این ‌جهانی‌بودن را در جریان مشروطه‌خواهی مشاهده کرده بود که از آن فاصله گرفت و از در مخالفت با آن وارد شد. ایده «مشروطه مشروعه» وی اساسا برای همین بود که جریان مشروطه‌خواهی از سکولاریسم رهایی پیدا کند. در این‌صورت، وجه دیگربودگی روایتِ نویسنده تکاپو چیست؟ ممکن است گفته شود مغایرت با روایت حکومت یعنی روایت جمهوری اسلامی از مشروطیت، امری است که روایت نویسنده در تقابل با آن است. او روایت دیگری از مشروطیت را بازگو می‌کند. در این‌صورت، لازم بود نویسنده در همان مقدمه اثر، قدری روایت جمهوری اسلامی را توضیح می‌داد تا وجه دیگربودگی روایتش معلوم می‌شد. اینکه نویسنده روایتش را به روشنگری و رهایی‌بخشی و نقد رفتار استبدادگرایانه متصف می‌کند، موجب دیگربودگی نمی‌شود چون جمهوری اسلامی نیز روایت خود را به این اوصاف نزدیک‌تر و شایسته‌تر می‌داند.

نکته مهم‌تر درباره دیگربودگی روایت نویسنده تکاپو، مساله «اصالت روایت» است. فرضا ما با روایت دیگری مواجه هستیم؛ اما آیا این روایت، اصالت هم دارد؟ مقصود از اصالت، ارزش معرفتی آن است، به‌گونه‌ای که بتوان به آن تکیه کرد یا اثر آن سه توصیف را احساس کرد. نویسنده در حالی به نگارش این کتاب مشغول بوده است که مسئولیت یک پست مهم حکومتی را، آن هم در حوزه پژوهش، برعهده دارد و علاوه‌بر آن، این اثر توسط ناشری منتشر می‌شود که حکومتی است. می‌شود کارگزار و ناشر حکومتی، روایت معارض با روایت رسمی را بنویسد و منتشر کند؟ به یقین، مطابق اندیشه مشروطه‌خواهی، چنین چیزی ناممکن است؛ اگر ممکن بود که عالم مشروعه‌خواه را اعدام نمی‌کردند. مسلما مشروطه‌خواه اصیل که بر حقیقت «دین‌جداگری» -به تعبیر نویسنده تکاپو- اصرار می‌ورزد، نمی‌تواند با این اثر هم‌ذات‌پنداری کند. چون این اثر توسط کارگزار و ناشر دولتی نوشته شده و نشر داده شده است و از نگاه اصیل وی نمی‌تواند اصالت داشته باشد.

5_  استعاره آزادی

گرچه مفهوم آزادی، از منظر این جهانی، مهم است ولی مقدس نیست؛ اما از نگاه دینی، آزادی مهم و مقدس است و به‌همین‌خاطر، یکی از سه رکن ایده حکومت اسلامی(استقلال، آزادی، جمهوری ‌اسلامی) است. با وصف این، مفهوم آزادی نیاز به توضیح دارد چون از مفاهیم کشسان است و از ناحیه خیلی کسان، قابلیت تفسیر دارد به‌طوری که شخص مستبد هم می‌تواند از آزادی سخن بگوید چون او خواهان آزادی مطلق خود است. ایده مشروطه برای تحدید آزادیخواهی مستبدان است چنانکه هواخواهان قدرت نیز از آزادی و لزوم بسط‌ید سخن می‌گویند. پس وقتی پژوهشگری قصد روایت تکاپوی آزادیخواهان را دارد، باید چندوچون اندیشه آزادی را در این تکاپو روشن کند. مفروض گرفتن عده‌ای از کنش‌گران و نخبگان سیاسی به‌عنوان آزادیخواه، کفایت نمی‌کند. چرا باید افرادی مانند میرزا ملکم‌خان، آخوندزاده، تقی‌زاده، شیخ‌ابراهیم زنجانی، سپهدار تنکابنی، مخبر‌السلطنه و... آزادیخواه تلقی شده ولی روحانیانی چون شیخ‌فضل‌الله نوری، امام‌جمعه و مجتهد تبریزی و حتی شاه قاجار -که تمایل به همکاری با مشروطه‌خواهان داشت- ضد آزادی و مستبد معرفی شوند. همایون کاتوزیان از ایرج افشار نقل کرده است که در برابر چشمان حیرت‌زده من [کاتوزیان] گفت: «تقی‌زاده در پاییز عمرش به من [افشار] گفت که من [تقی‌زاده] هرچه در زندگی خودم چوب خوردم به این دلیل بود که وقتی محمدعلیشاه در اواخر استبداد صغیر از در آشتی درآمد و از مشروطه‌خواهان دعوت کرد مجلس را دوباره برقرار سازند و از گذشته بگذرند، پایم را توی یک کفش کردم و گفتم او حتما باید خلع ید شود.»(کاتوزیان، همایون، 1396، فرهنگ، تاریخ، سیاست: 27) نویسنده تکاپو «فرمان‌های سه‌گانه مشروطیت» را عقب‌نشینی‌های مظفرالدین‌شاه دانسته است(ص110) و در مقابل، بسیاری از مشروطه‌خواهان، مانند تقی‌زاده و مخبرالسلطنه به کارگزاری استبداد رضاخانی تن‌دادند. به یقین، اگر بتوان در استبداد پهلوی‌ها تردید کرد(زیبا کلام/رضا شاه؛ عباس میلانی/نگاهی به شاه)، به‌طریق اولی شاه قاجار از مظان استبداد مصون می‌ماند. پس، باید درباره مفهوم و اندیشه آزادی نزد مشروطه‌خواهان روشنگری کرد ولی این وجه از روشنگری در کار نویسنده تکاپو مشاهده نمی‌شود بلکه در همان مقدمه کتاب، خود را از پرداختن به مباحث اندیشه‌ای معاف کرده و کوشیده به «مشروطیت به‌مثابه جلوه عینی اندیشه و عمل آزادیخواهانه بنگرد.»(ص7) این جلوه عینی‌بودن مشروطیت بدون «بررسی و تحلیل مفهوم آزادی و طرح اندیشه‌های متفکران ایرانی و تحلیل نحوه خوانش آنها از مفهوم آزادی و حتی شرح وجه مساله‌مندی(پروبلماتیک) آزادی»، پذیرفتنی نیست.
وقتی «تکاپو برای آزادی» بدون پشتوانه مباحث اندیشگی روایت شود و شواهد عینی زیادی هم برای مشارکت مشروطه‌خواهان در استبداد مدرن موجود باشد؛ وجه روشنگری چنین روایتی به محاق رفته صراحت معنایی خود را از دست می‌دهد. در چنین حالتی، این عنوان (تکاپو برای آزادی) جنبه استعاری و نهان‌روش پیدا می‌کند. آنچه در این «روایت دیگر» به ذهن می‌رسد، چیزی بیش از منازعه قدرت میان دو جبهه نیروهای مستقر - موسوم به مستبدین- و نیروهای معارض - موسوم به آزادیخواه- نیست. نزاع دو طرف بر سر تصاحب قدرت است و استبداد و آزادی به‌مثابه دال‌های ابزاری بی‌محتوا به‌شمار می‌آید و مفهوم آزادی در اصل، استعاره‌ای از مفهوم قدرت است. بدین‌ترتیب، معنای حقیقی «تکاپو برای آزادی»، همان «تکاپو برای قدرت» بوده و درواقع، نویسنده تکاپو، چیزی غیر از «تکاپو برای قدرت» را روایت نکرده است. چنانکه نویسنده به جنبه استعاری‌بودن عنوان کتاب تصریح دارد(ص7) مسلما این عنوانِ استعاره‌ای و این نهان‌روشی -که بی‌هیچ دغدغه‌ای‌ توسط کارگزار و ناشر دولتی نوشته و منتشر شده است-در اصل به‌خاطر خود مردم است که قرار است خواننده کتاب شوند و از رهگذر آن، ترازی از روشنگری و رهایی‌بخشی و نقد رفتار مستبدانه را پیدا کنند. بدیهی است، اگر مردم بدانند که قرار است جماعتی از قدرت‌طلبان و قدرت‌پرستان را سرمشق کنش سیاسی خود سازند؛ از روایت کنشگری‌های آنان روی‌گردان خواهند شد. این است که روایت «تکاپو برای آزادی»، استعاره‌ای از روایت «تکاپو برای قدرت» است و خواننده کتاب در اصل با خوانش «منازعه قدرت» مواجه است و نه با «تکاپو برای آزادی» و این مساله‌ای است که وجه روشنگری و رهایی‌بخشی و نقد رفتار استبدادگرایانه کتاب را مبهم می‌سازد.