تاریخ : Sat 14 Nov 2020 - 12:37
کد خبر : 47882
سرویس خبری : ایده حکمرانی

روشن‌اندیشی بومی‌نگر و بومی‌اندیشی روشن‌نگر

نگاهی به جایگاه مرحوم دکتر فیرحی در منظومه علوم انسانی کشور

روشن‌اندیشی بومی‌نگر و بومی‌اندیشی روشن‌نگر

بنده گمان می‌کنم که در آینده بیشتر از مرحوم فیرحی خواهیم شنید و میراث فکری دکتر فیرحی بیش از گذشته دیده و فهمیده خواهد شد. نام ایشان در آینده بارها به میان خواهد آمد و سنت فکری ایشان که من آن را می‌توانم روشن‌اندیشی بومی‌نگر و بومی‌اندیشی روشن‌نگر بنامم، بسی خواننده‌های تازه خواهد یافت.

به گزارش «فرهیختگان»، دکتر فیرحی جایگاهی استراتژیک در منظومه علوم انسانی کشور داشت. تفحص‌ها و غورهای درون‌نگر و تیزبینی‌ها و نکته‌سنجی‌های نوآورانه وی در دو عرصه سنت و تجدد حائز دو ویژگی بسیار مهم بود. ویژگی نخست وجه انتقادی و منطق آسیب‌شناسانه نگرش‌های فیرحی بود و ویژگی دوم مراجعه متاملانه به متن و تلاش نظام‌مند برای ایجاد مکالمه‌ای امروزین و از سر نیازهای اکنون و اینجا با متن بود. این دو ویژگی به رویکردهای دکتر فیرحی در تلاش برای فهم انتقادی و متن پایه سنت و تجدد به‌ واقع وجهی کم‌نظیر و کارکردی پربسامد بخشیده بود.

سال‌ها پژوهش و تحقیق این‌گونه، به دکتر فیرحی توش و توانی بخشیده بود که وی را در موقعیتی ویژه برای فهم مساله اصلی امروز و اینجای ما قرار داده بود. تشخیص و شناسایی دانش مهم و اثرگذار فقه سیاسی به مثابه مبنای تأمل و بستر تحول حاصل این توش و توان بود و پیامد طی طریق در این مسیر پر افت و خیز برای سال‌های متمادی. وی به یک معنا قادر به فهم امکان‌های پیش‌روی جامعه ایرانی در ارتباط با استعدادهای نهفته در دیسیپلین فقه سیاسی گردیده بود. توضیح ابعاد مختلف این مساله طبعا از حوصله یک گفت‌وگوی مطبوعاتی خارج است؛ تنها عرض می‌کنم که فیرحی دریافته بود که دانش فقه سیاسی ظرفیت تأمل در گذشته و مراجعه به آینده را اولا به شیوه‌ای انضمامی و مربوط به نیازهای عینی ما دارد و ثانیا این دانش می‌تواند به‌گونه‌ای اثرگذار و مرتبط با منطق جامعه‌پذیری در جامعه ایرانی مؤثر واقع شود. به یک معنا دانشور بود نه دانش فروش. طبعا این به معنای موافقت با هر آنچه ایشان می‌نگاشت و می‌گفت نیست؛ هرچند بیانگر این است که هر آنچه می‌پرداخت محل تأمل قرار می‌گرفت و موضوع دقت واقع می‌شد.

به این ترتیب باید گفت که دکتر فیرحی از اندیشمندان سیاسی معاصر در ایران بود. به باور بنده وی توانسته بود ظرفیتی تازه را در فهم انضمامی و انتقادی سنت و توضیح نسبت آن با تجدد ایرانی فراهم آورد. البته فیرحی اهل سر و صدا نبود و از هیاهو می‌پرهیخت.

حاصل این نحوه از دانشوری آن شده بود که فیرحی یک چهره متن‌آفرین و صاحب متن شود. او ماتن و خلاق متون بود. وی به متون بسیاری مراجعه می‌کرد و یک توانایی نسبتا کمیاب در زمانه حاضر در مراجعه موشکافانه و پیگیرانه به متون داشت. با این حال در پی این مراجعات خود متن ایجاد می‌کرد. به بیان دیگر بیش از آنکه صرفا ادبیات جاری را در اندیشه سیاسی بسط دهد (که آن هم کاری ارزنده است و در جای خود ستودنی) متون تازه و نورس را به اندیشه و علوم‌انسانی و سیاسی تقدیم می‌کرد. وی دست‌کم چند متن پایه‌ای انگاشت و عرضه کرد. جالب آنکه جان‌مایه‌دارترین انتقادها از برخی متون اولیه دکتر فیرحی را خود ایشان در برخی مصاحبه‌ها و گفت‌وگوهای متاخرش عرضه داشت. به باور بنده هیچ‌کس بهتر از فیرحی متاخر از پس نقد فیرحی متقدم برنیامد. به ‌هر روی این توانایی قابل‌توجه ایشان در ایجاد محتوای مؤثر و کیفی، قابل توجه و در مواقعی غافل‌گیرکننده بود.

به این ترتیب می‌توان فیرحی را نماد علوم‌انسانی مسئول و ثمربخش در کشور دانست. بگذارید کمی بیشتر توضیح دهم. علوم انسانی اگر بخواهد پا بگیرد و گره از مشکله‌ای بگشاید نمی‌تواند به سنت بی‌اعتنا بماند؛ هم‌چنان که نمی‌تواند فارغ از تحصیل درکی عمیق از جهان جدید جریان یابد. در واقع علوم‌انسانی هم به فهم انتقادی و متن پایه عرصه تجدد نیاز دارد و هم به فهم انتقادی و متن پایه سنت و درون‌مایه‌های نهفته در آن. طلوع علوم‌انسانی در جایی فراتر از این صورت‌بندی‌های ظاهری همچون مکلا و معمم بودن، روحانی و دانشگاهی بودن، تحصیلات داخل و خارج داشتن و از تهران یا قم برخاستن تحقق می‌یابد. طلوع علوم‌انسانی در ملاقات لایه‌های درونی و ژرف سنت و تجدد محقق می‌شود. کسانی که در فهم انتقادی و ژرف‌اندیشانه سنت ناتوان هستند و به ابزارهای روش‌شناختی و تیزبینی مطالعاتی لازم برای این حوزه مجهز نیستند، کاری از پیش نمی‌برند؛ آنان که از عصر جدید سر درنمی‌آورند نیز راه به این وادی نمی‌توانند بگشایند. اصلا مساله این نیست که از کجا آمده‌ایم؛ مساله بسی جدی‌تر است: مساله آن است که آیا توان، دلیری و عزم لازم را برای غور در سنت و تجدد در خود جمع کرده‌ایم یا نه؟ قرار گرفتن در چنین موقعیتی، مقرر آن است که آیا ما به وادی علوم‌انسانی ورود کرده‌ایم یا در کناره‌های آن روزگار می‌گذرانیم. فیرحی از افرادی بود که به سفر کردنی پرمخاطره در این وادی خطر کرده بود و ره‌توشه‌ای از ایده‌پردازی را برای علوم‌انسانی و ایران امروز در این سیر مسیر فراهم آورده بود. به زبان دیگر می‌توانم بگویم که فیرحی از کسانی بود که به واقع شأنیت نگرش انتقادی و متاملانه در سنت و تجدد را در خود جمع آورده بود. این یک قابلیت بسیار مهم و کم‌یاب است. وجه ایده‌آل و تاریخ‌ساز قابلیتی از این ‌دست را می‌توان در میرزای نائینی، هنگام فرموله‌کردن نگرش فقهی در باب مشروطیت، و در علامه‌طباطبایی، در شناسایی منطق فلسفه اسلامی ملاقات با دستاوردهای عصری طی صورت‌بندی نظریه اعتباریات، یافت. طبعا جایگاه علامه و میرزای نائینی یگانه و مثال‌زدنی است. منظورم نشان‌دادن سنخیت و جنسیت اندیشه‌ورزی دکتر فیرحی است. دکتر فیرحی در آنچه انجام می‌داد شاخص بود و در حوزه مطالعاتی خود سرمنشأ جریان‌های تازه‌ای از تأمل و گفت‌وگوی مؤثر علمی می‌گردید.

با لحاظ این نکته بگذارید بگویم حتی مساله این نیست که دکتر فیرحی چه می‌گفت یا نمی‌گفت؛ بلکه مساله آن است که چگونه می‌گفت. وی به مرحله تئوری‌پردازی در علوم‌انسانی ایرانی نائل آمده بود؛ مرحله‌ای که، فراتر از خلاقیت‌های نظری، به استعدادی روش‌شناختی و امکانی معرفت‌شناختی برای شناسایی دینامیسم‌های مؤثر در نحوه بودن و شیوه گردیدن ما نیاز دارد. ای‌بسا بتوانم بگویم که بروز و ظهور آثار فیرحی به‌مثابه یک پدیدار در حوزه دانشوری، فراتر از سمت‌وسوی محتواهایی که وی آفرید و طبعا این محتواها می‌تواند محل بحث واقع شد، خود حجتی بود بر امکان علوم‌انسانی در ایران معاصر.
موقعیت دکتر فیرحی به‌لحاظ دانشجوپروری و نیز اخلاق اجتماعی و خصال شخصی:
به‌لحاظ خصایص اخلاقی نیز واقعا نمونه بود. به باور من به بی‌راهه نرفته‌ایم و زیاده نگفته‌ایم اگر فیرحی را اسطوره نجابت همراه با آگاهی و تواضع از سر دانشوری بدانیم.

در آموزش بسیار سخاوتمند و درعین‌حال بی‌تکلف بود. از برخی خصلت‌های نادرست و شایع دانشگاهی هم تا آنجا که ممکن بود و گرفتاری‌های اداری گریبانگیر دانشجویان اجازه می‌داد، کناره می‌گرفت. از جمله اینکه چندان تمایلی نداشت نام خود را در مقالات نگارش‌یافته در جریان تدوین پایان‌نامه توسط دانشجویان منتشر کند؛ البته در بسیاری از مواقع دانشجویان نیاز به آن داشتند که نام استاد در مقاله‌ها بیاید. البته باید بگویم انتشار مقاله مشترک با ایشان، برخلاف بسیاری دیگر، مایه افتخار بود.

بسیار با دانشجویان مهربان بود و به یک معنا سنگ صبورشان می‌شد. من که بیش از ۲ دهه در خدمت ایشان بودم و از این استاد گرانقدر آموختم خاطراتی از این‌دست فراوان دارم. دکتر فیرحی اتفاقا در کلاس‌های درس و محافل بحث با شاگردانش عمیق‌تر و ژرف‌اندیش‌تر از آنچه در عرصه عمومی می‌نمود ظاهر می‌شد. البته به‌تدریج و طی سال‌های اخیر حضور ایشان در عرصه‌های عمومی نیز تقویت شد و جنبه‌های علمی ایشان فراتر از کلاس و درس و بحث ابتدا در آثار و کتب و سپس در سخنرانی‌های ایشان نمود و بروز و ظهور بیشتری یافت. ولی در آن سال‌ها ما همیشه با خود می‌گفتیم که چرا دکتر فیرحی با این همه توان در کلاس‌ها، در عرصه عمومی چندان که شایسته است توانایی علمی خود را نشان نمی‌دهد. خوشبختانه این وضعیت طی دهه اخیر تغییر کرد. افسوس که دست روزگار ایشان را در اوج توانمندی علمی از جامعه ستاند. متأسفانه مورد بی‌مهری‌هایی هم قرار گرفت؛ با این حال مرحوم فیرحی همیشه در قبال چنین بدخلقی‌هایی سر در گریب داشت و به‌جز خیرخواهی زبان به حرفی نمی‌گشود. البته از انصاف به‌دور است اگر نگویم که در کنار این نامهربانی‌ها جمع گسترده‌ای از دوستان دانشجو و طلبه و اساتید حوزه و دانشگاه به فیرحی به‌جد علاقه‌مند بودند و کارها و تلاش‌های ارزشمندش را دنبال می‌کردند. دانشجویان و طلبه‌های دوستدار مرحوم فیرحی -چه از طریق حضور در کلاس‌های درس و چه از راه مطالعه متون ارزشمندش- پروژه فکری وی را دنبال می‌کردند. اتفاقا زبان مهربان و بیان نکته‌سنج فیرحی همیشه به استقبال این افراد می‌آمد. مشخصا دانشجویان ایشان همیشه این فرصت را داشتند تا در اتاق معروف ۳۶۶ در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران وی را بیابند و با او هم‌سخن شوند.
نبود فیرحی بسیار دشوار است به‌ویژه آنکه در این دو سه سال اخیر او به مرحله تازه‌تری در تولید محتوای مؤثر و عرضه آن نائل شده بود. فایل‌های صوتی سخنرانی‌های ارزشمند ایشان همچون نان داغ بر سر کوی و برزن اهالی اندیشه میان علاقه‌مندان به مباحث فکری دست‌به‌دست می‌شد. به یک معنا قابلیت‌های فکری فیرحی لبریز شده بود و محیط عمومی علوم‌انسانی و علوم‌اسلامی را تحت تأثیر قرار داده بود. بنده گمان می‌کنم که در آینده بیشتر از ایشان خواهیم شنید و میراث فکری دکتر فیرحی بیش از گذشته دیده و فهمیده خواهد شد. نام ایشان در آینده بارها به میان خواهد آمد و سنت فکری ایشان که من آن را می‌توانم روشن‌اندیشی بومی‌نگر و بومی‌اندیشی روشن‌نگر بنامم، بسی خواننده‌های تازه خواهد یافت. به همگان درگذشت جانسوز استاد عزیزم، چهره مهربان و نجیب علوم سیاسی کشور، آن یار نازنین از دست رفته و اندیشمند توانمند عصر حاضر، مرحوم داود فیرحی را تسلیت می‌گویم.

 * نویسنده: عبدالمجید مبلغی، عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم‌انسانی و مطالعات فرهنگی