تاریخ : Sat 07 Nov 2020 - 10:33
کد خبر : 47615
سرویس خبری : ایده حکمرانی

دوگانگی رادیکال و رویکرد ضدساختار

چالش‌های ساختار انتخاباتی آمریکا و نقد تحلیل‌های خوش‌بینانه

دوگانگی رادیکال و رویکرد ضدساختار

در روند رقابت‌های انتخابات ریاست‌جهموری 2020 کاندیداها از ادبیاتی صحبت به‌عمل می‌آورند که بیانگر نشانه‌هایی از «دوگانگی ساختاری» است. جنبش‌های ناسیونالیستی با رویکرد پوپولیستی به گونه مشهودی در برابر ساخت قدرت قرار گرفته است.

به گزارش «فرهیختگان»، رقابت‌های انتخاباتی ریاست‌جمهوری آمریکا در سوم نوامبر 2020 برگزار شد. به همان‌گونه‌ای که انتظار می‌رفت، این دوره از رقابت‌های انتخاباتی با چالش‌های حزبی، اجتماعی و ساختاری روبه‌رو شده است. درباره علت اصلی چالش‌های موجود می‌توان فرضیه‌های مختلف را مطرح کرد. برخی از تحلیلگران همانند «سی‌رایت میلز» به این موضوع اشاره دارند که ساختار نخبگی در ایالات‌متحده ماهیت ضدجامعه داشته و در نتیجه دوران‌هایی از رکود، ثبات و بحران اجتماعی را تجربه خواهد کرد.

نظریه‌پردازان دیگری همانند «رابرت دال» به این موضوع اشاره دارند که ساختار سیاسی ایالات‌متحده ماهیت «پلی‌آرکی» داشته و زمینه لازم برای حفظ موقعیت نخبگان در ساختار حکومتی آمریکا را به‌وجود می‌آورد. رابرت دال را می‌توان نظریه‌پرداز ساختار قدرت در آمریکا دانست که تلاش دارد تا چالش‌های ساختاری را از طریق سازوکارهای مدیریت انتخاباتی ترمیم کند. رویکرد سوم مربوط به موازنه‌گرایان در ساختار قدرت آمریکا هستند. نظریه‌پردازی همانند «ویل» به این موضوع اشاره دارد که نظام سیاسی آمریکا به‌گونه‌ای سازماندهی شده که امکان چالش‌های گسترده را کاهش می‌دهد. محور اصلی اندیشه ویل را «ساختار موازنه و کنترل» تشکیل می‌دهد. ساختار موازنه و کنترل بر نخبه‌گرایی استوار بوده که با نشانه‌های دموکراسی آمریکایی فاصله دارد.

1 نگاه خوش‌بینانه تحلیلگران ایرانی به ساختار انتخاباتی آمریکا

‌به‌رغم اینکه هر ساختار سیاسی و اجتماعی تابعی از شاخص‌های فرهنگ عمومی و تاریخی آن کشور است، اما برخی از تحلیلگران و نظریه‌پردازان به این موضوع اشاره دارند که از انتخابات آمریکا می‌توان چیزهایی زیادی را آموخت. این گروه از افراد پنج فرضیه بنیادین را بیان داشته‌اند که با واقعیت‌های ساختار سیاسی آمریکا مغایرت دارد. فرضیه اول آنان به این موضوع اشاره دارد که ساختار سیاسی و نظام قضایی آمریکا از استقلال لازم برخوردار است.

در شرایط موجود ضرورتی به طرح این موضوع وجود ندارد که آیا در ساختار سلسله‌مراتبی قدرت نظام سرمایه‌داری، سیستم قضایی چه جایگاهی دارد؟ واقعیت آن است که در نگرش زیربنایی روبنایی به اقتصاد سیاسی، نظام قضایی هر کشور تابعی از ساختار و سازمان قدرت اقتصادی است. در تبیین این موضوع می‌توان تاکید داشت که در نظام «کنترل و موازنه»، دیوان عالی ایالات‌متحده و دیوان‌های ایالتی در آمریکا تابعی از معادله و ضرورت‌های ساختار قدرت هستند. هیچ‌گاه آمریکایی‌ها موضوع استقلال نظام قضایی را مورد توجه و تاکید قرار ندادند.

نکته دوم را می‌توان در رابطه با استقلال رسانه‌های آمریکایی دانست. رسانه‌های آمریکایی تابعی از معادله سیاست در روند رقابت «نخبگان قدرت» بوده است. رسانه‌های آمریکایی اگرچه دارای ویژگی حرفه‌ای تمام‌عیار هستند، اما تمامی رسانه‌ها بر ضرورت توجه به منافع ملی و منافع جناحی تاکید دارند. ساختار موازنه و کنترل در ایالات‌متحده می‌تواند رسانه‌های رقیب را در برابر یکدیگر قرار دهد. از آنجایی که «توئیتر» به حوزه لیبرال‌های شبکه‌ای آمریکایی تعلق دارد، از قابلیت لازم برای کنترل ادبیات یک کاندیدای ریاست‌جمهوری برخوردار است.

نکته سوم در ارتباط با «اعتماد به نظام انتخاباتی» آمریکا مطرح شده است. واقعیت آن است که موج‌های ضدساختار نه از آن سوی اقیانوس اطلس، بلکه در داخل جامعه آمریکا مطرح می‌شود. در شرایط موجود، جلوه‌هایی از صف‌آرایی بین نخبگان قدرت درباره انتخابات و نظام انتخاباتی وجود دارد. چنین صف‌آرایی را می‌توان انعکاس خلأ در کنترل هیجان اجتماعی در دوران رقابت‌های انتخاباتی دانست.

نکته چهارم مربوط به دقت در شمارش آرای انتخاباتی ذکر شده است. واقعیت آن است که هرگاه جامعه قطبی شود و زمینه لازم برای صف‌آرایی نیروهای اجتماعی در حمایت از کاندیدا به‌وجود آید، آنان به خود اجازه می‌دهند که در فرآیند انتخاباتی تاثیرگذار باشند. به همان‌گونه‌ای که هرگاه جامعه با مشکل اقتصادی روبه‌رو می‌شود، شهروندان حاضرند تا رای انتخاباتی خود را به غذا یا دلار بفروشند. چنین شرایطی را می‌توان در ادله انتقادی ترامپ درباره فرآیند دادرسی مشاهده کرد.

نکته پنجم از همه تعجب‌برانگیزتر است. آیا واقعا روشنفکران و تحلیلگران جامعه‌شناختی ایرانی با کتاب «نخبگان قدرت» سی‌رایت میلز بیگانه هستند؟ ساخت قدرت آمریکا براساس پیوند حوزه‌های مختلف نخبگی شکل گرفته است. هر گروه از نخبگان اقتصادی، بوروکراتیک، هنری، مدیریتی، نظامی و امنیتی از قابلیت لازم برای نقش‌یابی در حوزه قدرت برخوردارند. اندیشه پارتو درباره «چرخش نخبگان» را می‌توان تبیینی بر واقعیت‌های موجود سیاست، اقتصاد و امنیت در نظام سرمایه‌داری دانست. در این بخش شاید دیگر نیازی به بازخوانی اندیشه‌های آلتوسر، گرامشی و پولانزاس وجود نداشته باشد. هر یک از آنان به این موضوع اشاره دارند که ساخت اقتصادی، فرهنگی و سیاسی ایالات‌متحده در وضعیت درهم‌تنیده‌ای قرار دارد.

2 فرآیند رقابت‌های انتخاباتی آمریکا

روندشناسی رقابت‌های انتخاباتی آمریکا بیانگر این واقعیت است که موج‌های سیاسی جدیدی درحال شکل‌گیری است. بحران‌های نوین افزایش‌یافته و جامعه آمریکایی به‌گونه قابل توجهی قطبی شده است. قطبی شدن جامعه آمریکا تاثیر خود را در سیاست، فرهنگ و روابط اجتماعی ایالات‌متحده به‌جا می‌گذارد. پیروزی هر یک از کاندیدای انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا نقش خود را در حوزه سیاست خارجی به‌جا خواهد گذاشت. نشانه‌های ذیل به‌عنوان محورهای اصلی فضای رقابت انتخاباتی ایالات‌متحده در دوران رقابت‌های حزبی، تبلیغات اجتماعی و نتایج آرا شناخته می‌شود.

 هرگونه فرآیند انتخاباتی آمریکا دارای ریشه‌های اجتماعی، ساختاری و اندیشه‌ای است. بنیانگذاران آمریکا، مبانی اندیشه سیاسی خود را براساس رهیافت‌های رئالیستی جامعه غرب در سال‌های بعد از قرون وسطی به‌دست آوردند. اندیشه سیاسی از دوران قرون میانه همراه با قالب‌های فکری و اندیشه «ماکیاول و هابز» پیوند یافت. افراد یاد شده محور اصلی دولت و حکومت را در ساختار قدرت جست‌وجو می‌کردند. محور اصلی اندیشه ماکیاول و هابز را منافع ملی، قدرت و گسترش حوزه نفوذ تشکیل می‌دهد.

چنین رهیافت‌هایی با زیرساخت‌های اندیشه سیاسی و فلسفی جامعه و نظام سیاسی آمریکایی پیوند دارد. در اندیشه آمریکایی، دولت به‌عنوان مجموعه درهم‌تنیده‌ای محسوب می‌شود که اصلی‌ترین وظیفه آن ایجاد نظم، امنیت و تبدیل وضعیت طبیعی به وضعیت مدنی بوده است. بنابراین هر یک از کاندیداها ‌باید از سازوکارهایی استفاده کند که زمینه لازم برای حداکثرسازی قدرت و منافع را برای شهروندان آمریکایی و ساختار قدرت فراهم سازد.

اندیشه قدرت را می‌توان در بسیاری از قالب‌های فلسفی و رمان‌های اجتماعی کشورهای اروپایی و ایالات‌متحده مورد توجه قرار داد. «داستایوفسکی» در کتاب «برادران کارامازوف» به این موضوع اشاره دارد که انسان معجزه و قدرت برتر می‌خواهد. انسان ترجیح می‌دهد آزادی‌اش را دو دستی به کسی بدهد که برایش امنیت بیاورد. به‌همان‌گونه‌ای که «اریک فروم» نیز در کتاب «گریز از آزادی» با تاکید بر روایت روانشناختی فرویدی، به این موضوع اشاره دارد که دموکراسی محقق شدنی نیست. برای اینکه مردم توان و رغبتی به دموکراسی ندارند.

3 اندیشه قدرت و انتخابات آمریکا

جامعه آمریکایی عموما از کاندیدایی حمایت به‌عمل می‌آورد که درک دقیقی نسبت به سیاست قدرت، امنیت و رفاه اقتصادی داشته باشد. کاندیداهایی که دارای اندیشه‌های تکراری باشند طبعا جایگاه چندانی نخواهند داشت. سیاست قدرت محور اصلی تفکر سیاسی، رقابت‌های انتخاباتی الگوی کنش انتخاباتی شهروندان آمریکایی بوده و در آینده نیز تکرار خواهد شد. اندیشه قدرت در سال‌های بعد از جنگ سرد در تفکر آمریکایی گسترش قابل‌ توجهی پیدا کرد.

اندیشه هژمونی لیبرال و دموکراسی آمریکایی معطوف به رویکرد گسترش قدرت بوده است. شهروندان آمریکایی از اندیشه هژمونی لیبرال در انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا حمایت به‌عمل می‌آورند. براساس چنین انگاره‌ای است که می‌توان نشانه‌هایی از رویای آمریکایی را در قالب اندیشه پایان ایدئولوژی، پایان تاریخ و پایان رقابت‌های ژئوپلیتیکی نظام بین‌الملل مشاهده کرد. نظریه پایان تاریخ «فوکویوما» معطوف به عصر چیرگی دموکراسی بوده است که در سال‌های بعد از جنگ سرد مورد توجه نظریه‌پردازان لیبرال قرار گرفت.

در عصر موجود زمینه برای ظهور برخی از چالش‌های سیاسی و فلسفی در آمریکا و جهان غرب به وجود آمده است. چالش‌های جدید به این دلیل شکل گرفته و گسترش یافته است که مبانی اندیشه لیبرالیسم، رقابت آزاد و کنشگری دولت در فضای اجتماعی و بین‌المللی دچار تغییرات و دگرگونی‌های زیادی شده است. اندیشه‌های لیبرالیسم آدام اسمیت کارکرد خود را از دست داده و جهان غرب با شکل جدیدی از اندیشه‌های «نئوکینزی» روبه‌رو شده است. اندیشه‌های نئوکینزی معطوف به بازتولید معادله قدرت براساس الگوهای رقابت، نقش‌یابی دولت و سرمایه‌گذاری دولت در حوزه‌های تولیدکننده قدرت راهبردی خواهد بود.

بین اندیشه‌های نئوکینزی و رویکرد هژمونی لیبرال همبستگی همه‌جانبه‌ای وجود دارد. نظریه‌پردازان «تاریخ دموکراسی» همانند «مایکل مک فال» و «لاری دایموند» معتقدند که دموکراسی در عرصه جهان با چالش جدی روبه‌رو شده است. ترامپ و کرونا را به‌عنوان دو نمادی می‌دانند که چالش دموکراسی و سرمایه‌داری را گسترش داده است. بنابراین چالش‌های دموکراسی نه‌تنها در آمریکا بلکه در جهان نیز در حال افزایش است. ظهور افرادی همانند ترامپ، پوتین و اردوغان را می‌توان چالش پوپولیسم در برابر دموکراسی دانست.

4 پوپولیسم و فضای قطبی شده انتخاباتی آمریکا

پوپولیسم را می‌توان یکی از چالش‌های اصلی رقابت‌های انتخاباتی و ساختاری آمریکا دانست. هرگاه ساختار سیاسی و روند کنش گروه‌های اجتماعی آمریکا قطبی شود، زمینه برای ظهور شکل خاصی از پوپولیسم به وجود می‌آید. اگرچه ساختار قدرت آمریکا موسوم بهdeep state   تمایلی به ظهور و گسترش نیروهای اجتماعی و سیاسی پوپولیستی ندارد، اما ترامپ توانست واقعیت خود را بر ساختار لیبرال دموکراسی ایالات‌متحده تحمیل کند. در فضای پوپولیستی هر بازیگری تلاش می‌کند تا زمینه نمایش بازتولید شکاف‌های اقتصادی و اجتماعی آمریکا را نمایش دهد.

چنین افرادی همانند دونالد ترامپ نماد چالش دموکراسی آمریکایی هستند. آنان ترجیح می‌دهند تا از معادله قدرت برای بهینه‌سازی موقعیت خود استفاده کنند. چالش‌های دموکراسی در محیط پیرامونی را می‌توان براساس کتاب ایرج پزشکزاد با عنوان «انترناسیونال بچه‌پرروها» تحلیل کرد. بخش قابل‌ توجهی از گروه‌های اجتماعی کشورهای مختلف به دلیل چالش‌های اقتصادی احساس می‌کنند که به ظهور دولت کارآمد و قوی نیاز دارند. چنین چالشی چالش روسیه، چین، ترکیه و خانم لوپن در فرانسه است که حرف داستایوفسکی را تکرار کرده و اعتقاد دارد که اقتدارگرایی بهترین راه رسیدن به رفاه و امنیت است.

در انتخابات 2020 شاهد به‌کارگیری ادبیات تند و رادیکال از سوی کاندیداها بوده‌ایم. هر کاندیدایی تلاش دارد تا دیگری را متهم کند که جایگاه چندانی در فضای اجتماعی و ساختاری آمریکا ندارد. جایگاه‌یابی ادبیات ترامپ در ساختار سیاسی آمریکا بیانگر این واقعیت است که جامعه آمریکا در مقایسه با هر دوران تاریخی گذشته دارای رویکردهای ضدساختاری بوده و فعالیت انتخاباتی خود را در شرایط بحران به انجام می‌رساند. به‌کارگیری چنین مفاهیم و ادبیاتی تاکنون در ساختار سیاسی آمریکا سابقه نداشته و اینگونه مفاهیم شکل جدیدی از رقابت سیاسی و انتخاباتی در آمریکا را منعکس می‌سازد.

ادبیات رادیکال می‌تواند زمینه تحریک فضای اجتماعی و رقابت‌های انتخاباتی را به وجود آورد. در فضای پوپولیستی و به کارگیری ادبیات رادیکال، نهادها و احزاب سیاسی کارکرد خود را از دست می‌دهند. واقعیت رقابت‌های انتخاباتی بیانگر آن است که حوزه‌های جامعه مدنی نقش محوری خود را در تبلیغات انتخاباتی از دست داده و جامعه به میزان قابل توجهی قطبی شده است. ترامپ تلاش دارد تا خود را به‌عنوان بازیگر فراساختاری معرفی کند.

 نتیجه

فرآیندهای موجود در فضای انتخاباتی آمریکا بیانگر آن است که موج جدید انعکاس ضرورت تجدیدنظر در ساخت‌های سیاسی و نهادهای اجتماعی آمریکا است. اولین بار در سال 2004 جان کری تلاش کرد تا به‌عنوان کاندیدای حزب دموکرات در برابر جورج بوش پسر مفهوم «راه سوم» را به‌کار گیرد. اندیشه جان کری همانند رویکرد ال‌گور در کتاب «مبارزه علیه بوروکراسی» بیانگر آن است که ساخت قدرت ایالات‌متحده با ضرورت تجدیدنظرطلبی همراه شده است.

فضای اجتماعی آمریکا در دوران موجود با نشانه‌هایی از بحران هویت پیوند یافته است. مقام‌های سیاسی ایالات‌متحده همواره تلاش داشتند تا هویت آمریکایی را از طریق «دشمن‌سازی» بازتولید کنند. در روند رقابت‌های انتخابات ریاست‌جهموری 2020 کاندیداها از ادبیاتی صحبت به‌عمل می‌آورند که بیانگر نشانه‌هایی از «دوگانگی ساختاری» است. جنبش‌های ناسیونالیستی با رویکرد پوپولیستی به گونه مشهودی در برابر ساخت قدرت قرار گرفته است.

دونالد ترامپ تلاش دارد تا فرهنگ آمریکایی را براساس کار بیشتر، اشتغال و مزایای کمتر بازتولید کند. نظام اخلاقی کار آمریکا ماهیت هویتی دارد. در فضای رقابت‌های انتخاباتی می‌توان نشانه‌هایی از بحران هویت را مشاهده کرد. این دوره از رقابت‌های انتخاباتی با پیروزی حوزه‌های ساختاری پایان خواهد یافت. ساختار بر پوپولیسم غلبه می‌کند. اما واقعیت‌های انتخاباتی آمریکا در دوره‌های آینده نشانه‌هایی از اعاده ناسیونالیسم، پوپولیسم و نگاه به درون را نشان می‌دهد. 

*‌نویسنده: ابراهیم متقی، استاد دانشگاه تهران