به گزارش «فرهیختگان»، اطلاعیه اخیر مجمع روحانیون مبارز درباره برگزاری جلسه و اخذ تصمیماتی درخصوص انتخابات ریاستجمهوری 1400 قدری متفاوت از دیگر اظهارنظرهای گذشته برخی اصلاحطلبان، گویای این بود که جمعبندی جدیدی در مجموعههای محوری آنها اخذ شده و احتمالا دور تازهای از کنشگری سیاسی با محوریت انتخابات از جانب اعضای این جریان بروز خواهد کرد. نگاهی به متن اطلاعیه یادشده نشاندهنده سه نکته اصلی است؛ اول اینکه جمعبندی این جلسه حضور فعال در انتخابات بوده، چنانکه گفته شده: «مجمع کمیتهای از اعضای خود را مامور کرد که شرایط انتخاباتی مردمی و آزاد را بررسی کنند و برنامهای برای ورود مؤثر مجمع در بحث انتخابات و شرایط لازم برای مشارکت فعال تهیه و در جلسه آتی مجمع ارائه کنند.» دومین مساله این است که اخذ این تصمیم با محوریت سیدمحمد خاتمی بود و این خود بهمعنای تلاش مجمع برای بازآفرینی جریان اصلاحات ذیل لیدری خاتمی است و طبعا در چنین فضایی افرادی چون سیدمحمد موسویخوئینیها به حاشیه خواهند رفت، و نهایتا سومین مساله هم اشاره به «مشکلات حاد اقتصادی و معیشتی مردم و عوامل دور و نزدیک آن» و گزارشی از تابآوری آنهاست که گویای حرکت احتمالی اصلاحطلبان بهسوی فاصله گرفتن از وضع موجود است.
درباره این سه نکته توضیحاتی مفروض است که در ادامه به آنها اشاره میکنیم.
اول، گذار از تحریم به حضور فعال در انتخابات
اصلاحطلبان بعد از ریزش سنگین بدنه اجتماعی پس از ناکارآمدیهای دولت روحانی، سه دسته شدند و هرکدام ایدههایی را برای آینده سیاسی این جریان مطرح کردند. برخی از آنها اصل تحریم انتخابات را به میان آوردند و گفتند دیگر نمیتوان به نهاد انتخابات امیدوار بود، عدهای دیگر حضور مشروط را مطرح کردند و گفتند که تنها با شرط پذیرفتن خواستههای اصلاحطلبان ازسوی حاکمیت امکان فعالیت انتخاباتی و حضور در میدان فراهم است و نهایتا دسته آخر که احزابی چون کارگزاران بودند، قائل به حضور در انتخابات در هر شرایطی بودند و نهایتا هم مستقلا در انتخابات مجلس یازدهم لیست دادند و به رقابت پرداختند.
برخی البته معتقدند این یک پروژه سیاسی و تقسیمکار میان اصلاحطلبان بوده است. این افراد میگویند بعد از ناکامی سنگین دولت روحانی که عملا امکان بازیابی برای اصلاحطلبان تا 1400 از دست رفت، آنها خود را در نقطهای دیدند که یا باید ریزش بدنه و ازدست رفتن محبوبیت را میپذیرفتند و صادقانه برای تغییر نظر حامیانشان در میدان تلاش میکردند یا به بهانههایی از میدان عقب میکشیدند تا مقابل چشمها مورد سنجش قرار نگیرند و منتظر بمانند تا گذشت زمان فرصتهای جدید فعالیت برایشان پدید آورد؛ تحلیلی که اگر آن را بپذیریم، آنگاه دو مساله دیگر را نیز مدنظر بگیریم؛ اینکه عقب نشستن از میدان سیاست مانند آنچه در 8 اسفند روی داد، دو مزیت جانبی هم برای اصلاحطلبان درپی داشته است؛ اولا اندک فضایی ایجاد شده تا بهانه نبودنشان در انتخابات را به گردن شورای نگهبان بیندازند و بگویند بهخاطر اینکه شورای نگهبان آنها را تایید صلاحیت نمیکند وارد میدان نمیشوند و ثانیا اینکه خود را بهعنوان آلترناتیو کل حاکمیت معرفی کرده و بدنه رادیکال قبلی را که پس از انتخابات 92 و 94 و البته عملکرد اصلاحطلبان در جریان وقایع دیماه 96 بهشدت ریزش کرده بود، دوباره به خود امیدوار کنند.
بههرحال اگر هرکدام از این دو فرض را تصور کنیم، اینکه این سهنظر واقعی بوده یا پروژه، حالا اصلاحطلبان به نقطهای رسیدهاند که حداقل از سومین گزاره یعنی تحریم بهطور صددرصدی گذشتهاند و احتمالا آماده حضور تمامقد در انتخابات 1400 میشوند. اما اینکه چرا چنین اتفاقی افتاده هم قابلتصور است. نکته اول این است که آنها بعد از انتخابات مجلس دیدند که بدون حضور آنها نیز فرآیندها طی میشود و این اصلاحطلبان هستند که از حضور در میدان جا مانده و در ازای تحریم هم دستاوردی نداشتهاند، دوم اینکه آنها با مقایسه ادوار گذشته، دریافتهاند انتخابات ریاستجمهوری معمولا با درصدی مشارکت بیشتر (حدودا 15 درصد) نسبتبه انتخابات مجلس برگزار خواهد شد و حتی فقدان گزینه اصلاحطلب نیز احتمالا خدشهای به آن وارد نخواهد کرد. سومین علت هم احتمال موفقیت مجلس یازدهم و دولت سیزدهم برای بهبود فضا باوجود کنارهگیری اصلاحطلبان است که این میتواند برای آنها بسیار خطرناک باشد و اساسا بود و نبودشان را در افکار عمومی بلاموضوع کرده و حتی تمام تقصیرهای گذشته را نیز به گردن آنها بیندازد. البته نکته آخری هم در این خصوص هست؛ اینکه جمعی از اصلاحطلبان مانند کارگزاران که بنای حضور در هر شرایطی در انتخابات را دارند، ممکن است بتوانند به نام تمام اصلاحطلبان در انتخابات شرکت کنند و بخشی از بدنه را با خود همراه سازند که خب این هم نتیجه معکوس برای تحریمکنندگان درپی خواهد داشت.
دوم، سازمان انتخاباتی و لیدر سیاسی
بعد از چالشهایی که در بالا ذکر آن رفت، یعنی پس از ریزش بدنه و حتی بالاتر از آن درگیر شدن اصلاحطلبان با دولت و دعوا بر سر اینکه اساسا ائتلافی میان آنها شکل گرفته بوده یا خیر، برخی فعالان سیاسی این جریان منتقدانه نسبتبه لیدر سیاسی اصلاحطلبان و ساختار فعالیت انتخاباتی ورود کردند و هم سیدمحمد خاتمی را بهعنوان لیدر این جریان نفی کردند و هم ساختاری به نام شورایعالی اصلاحطلبان را. این حجم انتقادات البته آنقدر سنگین بود که اولا برخی تلاش کردند بگویند خاتمی هیچگاه لیدر جریان اصلاحات نبوده و تنها یک چهره محبوب بوده و ثانیا فضا ایجاد شد که دیگرانی چون سیدمحمد موسوی خوئینیها با سکوت معنادار خاتمی، زمینه فعالیت را باز ببینند و تلاش کنند خود را بهعنوان محور میان فعالان سیاسی این جریان جا بیندازند. نامه تیرماه موسویخوئینیها و بعدا یادداشتی که همین اواخر منتشر کرد، گویای چنین تحریکاتی بود که البته ازسوی برخی چهرههای اصلاحطلب چون عباس عبدی هم مورد استقبال قرار گرفت.
حالا اما با همه این احوال و باوجود اینکه خاتمی قبلا گفته بود، دیگر زمان تکرار کردن گذشته و حتی اگر ما هم بگوییم کسی اعتنا نمیکند، ظاهرا اصلاحطلبان سنتی به این نتیجه رسیدهاند که با محوریت شخص خاتمی دوباره وارد میدان رقابت شوند و او را برای جمع کردن نیروهای سیاسی و بدنه جلو بیندازند؛ اتفاقی که طبیعتا میدان را برای افرادی در داخل و بیرون مجمع روحانیون مبارز ازجمله سیدمحمد موسوی خوئینیها محدود خواهد کرد.
نکته مهم درخصوص تصمیم یادشده این است که احتمالا این تصمیم آنهم در برهه کنونی احتمالا بهسادگی مورد پذیرش جریانها و شخصیتهای مختلف اصلاحطلبان قرار نخواهد گرفت. اول از همه اینکه گروههایی مثل کارگزارانیها، همچنان در پی ایجاد ساختاری هستند که مانند شورایعالی تحتتاثیر جدی افرادی چون خاتمی و عارف نباشد و از اینرو بعید نیست در آینده ساز ناکوکی بزنند، لذا خاتمی اکنون در مسیر پیشروی خود علاوهبر اینکه آن کاریزمای قبلی را برای چهرههای اصلاحطلب ندارد، احتمالا تا زمانی که تصمیم خود برای تن دادن به یک سازمان و ساختار حزبی را به روشنی بیان نکند، نمیتواند نقش محوری و موثری برای انتخابات آتی ایفا کند.
علاوهبر این هستند جریانهای رادیکالتری که بهسادگی نشستن کنار خاتمی برای ورود به انتخابات را نپذیرند، چنانکه در انتخابات سال مجلس نهم نپذیرفتند و حتی او را مورد انتقاد قرار دادند. همین چندروز پیش آذر منصوری، قائممقام دبیرکل حزب اتحاد ملت درخصوص همین مساله و اینکه مردم اساسا از ائتلاف ناموفق اصلاحطلبان در انتخاباتهای اخیر ناامید شدهاند، گفته بود: «اینکه از حالا زمزمههایی ازسوی برخی افراد مطرح میشود که قصد کاندیداتوری در انتخابات ۱۴۰۰ را دارند، نهتنها واکنش مثبتی ازطرف جامعه بهدنبال ندارد، چهبسا مورد تمسخر نیز قرار میگیرند.»
سوم، جدا شدن از دولت یا همان وضع موجود
مهمترین مسالهای که البته نهتنها در این اطلاعیه که از دیگر اظهارنظرهای اصلاحطلبان هم قابلبرداشت است، تلاش برای فاصله گرفتن از دولت یا همان نتیجه عملکرد روحانی است؛ تلاشی که شاید بهمثابه کوبیدن آب در هاون باشد و نهتنها باعث سفیدشدن جایگاه اصلاحطلبان در افکار عمومی نشود، که موجبات یک درگیری جدی با دولتیها را هم فراهم آورد و از آنجاکه دولت هم رسانه دارد و هم نسبتی با بخشی از اصلاحطلبان چون کارگزاران، آنگاه نتایج منفی یک درگیری درونی نیز به نتایج ناکارآمدی روحانی اضافه شود.
اما صرفنظر از این نکته، چرایی اینکه اصلاحطلبان امکان جدا شدن از دولت را ندارند، خود یک مساله مهم است. اولا افکار عمومی همه به یاد دارند که آنها در 92 و 96 برای پیروزی حسن روحانی چهها که نکردند. در انتخابات 92 عارف را قربانی کردند و در انتخابات 96 جهانگیری را سوزاندند و همه اینها علاوهبر اظهارنظرهای پررنگی چون «تکرار میکنم»، «ما تضمین روحانی هستیم»، «اگر روحانی پیروز نشود ایران ونزوئلا میشود» و... است؛ حرفهایی که آنقدر عیان و متکثر است که تنها بازنشر آنها میتواند برای اصلاحطلبان خسارت سنگینی را بهدنبال داشته باشد.
دومین نکته، همراهی گفتمانی اصلاحطلبان با دولت و درنتیجه شکست آن است؛ بدین معنا که حتی اگر اصلاحطلبان موفق شوند که بگویند کارنامه روحانی از ما جداست، مردم میگویند روحانی همان را اجرا کرد که شما در سر داشتید و مدافعش بودید. حل مشکلات کشور از مسیر سیاست خارجی نهتنها ایده اصلاحطلبان از گذشته بوده که هم اکنون هم بسیاری از فعالان سیاسیشان آن را مطرح میکنند و طبیعتا این پاسخ مردم خواهد بود که آزموده را آزمودن خطاست. ناگفته نماند که برخی اصلاحطلبان در همین اثنا باتوجه به همین نکته تلاش کردهاند بحثهایی چون عدالتخواهی را در گفتمان خود وارد کنند و برای آن اسنادی هم بنویسند تا بتوانند در انتخابات پاسخگوی بخشی از مطالبات عمومی مردم باشند، اما خب هم فرصت برای جا انداختن این مساله در افکار عمومی محدود است و هم اینکه کنشی تاکنون از این جریان در افکار عمومی ثبت و ضبط نشده که بتوانند از آن بهرهبرداری انتخاباتی کنند.
سومین مساله همان است که سیدمحمود واعظی در محاجه با اصلاحطلبان بیان کرد؛ اینکه اکنون از معاون اول دولت گرفته تا بسیاری از وزرا و تعداد قابلتوجهی از استانداران و مدیران میانی دولت اصلاحطلب هستند و اساسا انکار حضور آنها در دولت و جدا کردن عملکرد آنها از کلیت دولت شدنی نیست.
چهارمین مساله این است که اصلاحطلبان عملا با آینده بلاتکلیفند و صرفا ورود به میدان را موجب پیروزی نمیدانند. صادق زیباکلام در اینباره میگوید: «روحانی بلایی بر سر شرکت در انتخابات آورده که بسیاری از مردم از رای دادن سرخورده و ناامید شدهاند.» او اظهار میکند: «با چنین وضعی اکثریت مردم در انتخابات ۱۴۰۰ شرکت نمیکنند، حتی اگر سیدمحمد خاتمی توسط شورای نگهبان تایید صلاحیت شود.» علاوهبر این آذر منصوری، قائممقام دبیرکل حزب اتحاد ملت هم عنوان میکند: «اگر واقعبینانه نگاه کنیم و بخواهیم منصفانه قضاوت کنیم و صورتمساله را پاک نکنیم و خودمان را با خوشبینیهای کاذب فریب ندهیم، حضور اصلاحطلبان در سه انتخابات ۹۲، ۹۴ و ۹۶ نتوانست مطالبات حداقلی که شعارش را در این انتخابات داده بودیم، برآورده کند. بهعبارت دیگر حضور با کاندیداهای حداقلی که ما تصور میکردیم میتواند ضمن تحقق مشارکت حداکثری، در بدنه اجتماعی اصلاحطلبان رضایت ایجاد کند، نهتنها این رضایت را از عملکرد نهادهای انتخابی بهدنبال نداشت، بلکه شرایط بهگونهای پیش رفته است که اساسا این بدنه اجتماعی نسبتبه اصل انتخابات بیتفاوت و چهبسا بدبین شده است، بهگونهای که اگر امروز شورای نگهبان اعلام کند هیچ استصوابی در کار نخواهد بود و انتخابات کاملا آزادی برگزار شود، مشارکت مردم در انتخابات خیلی متفاوتتر از آنچه در انتخابات ۹۸ اتفاق افتاد، نخواهد بود.» از اینرو باید گفت بعید است اصلاحطلبان بتوانند در اینخصوص هم در فرصت باقیمانده مانور ایجابی جدی و موثری داشته باشند و امیدوار به موفقیت باشند.
خبر مرتبط: