به گزارش «فرهیختگان»، سریال «آقازاده» را همانطور که میشود سیاسیترین سریال تلویزیونی در شبکه نمایش خانگی دانست به همان اندازه هم میشود عنوان اقتصادیترین مجموعه را هم به آن اختصاص داد. در این گفتوگو درباره دو وجه سیاسی و اقتصادی آقازاده صحبت شده است و عنقا سعی کرده از چالشهایی که با آنها مواجه بوده و تبعات احتمالی ساختن چنین مجموعهای در آینده صحبت کند. چگونگی دسترسی به پروندهها، مسائل مالی و نوع مواجهه سازمانها و افرادی که در این سریال درباره آنها حرف زده شده از دیگر بخشهای این مصاحبه است.
محورهای مهم مصاحبه با عنقا به شرح ذیل است:
* بحران اقتصادی یعنی سرقت پوشک در جامعه
* دوگانه ژان والژانسازی ایرانی و رژه پورشهها
* فقط بخشی از مفاسد اقتصادی را نشان دادم
* مفاسد اقتصادی مولود مفاسد اخلاقی است
* شکاف طبقاتی کف خیابان دیده میشود
* با پدیده ژان والژانسازی در جامعه مواجه هستیم
* پورشهها در خیابانها رژه میروند
* سیاستگذاران اقتصادی به تبعات اجتماعی تصمیمات توجه نمیکنند
* اقتصاد ما هنوز دلالمحور است
* با پدیده رانت طبقاتی مواجه هستیم
* اتحادیه آش و حلیم هنوز به سریال آقازاده اعتراض نکرده است!
مشروح مصاحبه در ادامه می آید:
دادگاه مفاسد اقتصادی دو رو دارد، یک روی آن این است که فعالان اقتصادی میترسند، یعنی کسی که کمتر تخلف میکند هم میترسد. میخواستم مصاحبه را از همینجا شروع کنم؛ با توجه به این موضوع نظرت در مورد دادگاه مفاسد اقتصادی چیست؟
فکر میکنم ممکن است یک تصور عمومی در مورد رفتار حکومت را همیشه متصور باشیم. دادگاههای مفاسد اقتصادی از دو زاویه یعنی نگاه درونحکومتی و نگاه بیرونی قابل ارزیابی است. مثلا در روزگاری که فکر میکردیم 3 هزار میلیارد تومان چه اختلاس بزرگ و عجیب و غریبی است و وقتی در موردش کنکاش کردیم دیدیم اینقدر هم بزرگ نیست و اصلا آن تخلف، اختلاس نبوده بلکه ماجراهای دیگری در مورد گردشهای مالی داشته که زمینهساز فسادهای بزرگتر بوده است.
از دو زاویه میتوان به این موضوع نگاه کرد؛ یک نگاه از جایگاه سفت و محکم نظام و یک نگاه هم نگاه متزلزل است. وقتی از حکومت صحبت میکنم تفاوت Government و state را لحاظ میکنیم و منظور همان سیستم و نظام حکومتی است نه دولت.
یک نگاه این است که بگوییم اگر معاون فلان وزیر یا خود وزیر و یا مثلا چند نفر از نمایندههای مجلس فساد اقتصادی داشته باشند، مبادا اعتماد عمومی به نظام کاهش یابد. این نگاه نگاهی است که از ضعف ناشی میشود. یک نگاه از سر قدرت این است که من اینقدر از موقعیت خودم و بدنه اجتماعی خودم اطمینان داشته و نسبت به شرایط مملکت آگاهی دارم و میدانم در این مملکت کسانی هستند سوار ماشینی میشوند که قیمت آن ماشین میتواند هزینه یک سال ساکنین یک روستای مرزی را به بهترین حالت پوشش دهد. یعنی من میدانم بعد از اتفاقاتی که بعد از دهه 70 افتاده، جاهایی اینقدر شکاف طبقاتی رخ داده که وظیفه منِ حکومت این است که با فساد مبارزه کنم، به جریان توزیع عادلانه ثروت کمک کرده و برای ایجاد امید در طبقه عمومی کشور، برنامهریزی و تلاش کنم. در یکی از جلسات گزارشی از میزان درآمدها در دهکهای مختلف عنوان شد. تصور من این بود که مثلا ما به جهت درآمدی در دهکهای 5 و 6 هستیم اما وقتی موضوع باز شد متوجه شدیم اینطور نیست و ما جزء دهکهای بالا هستیم. یعنی تفاوت حقوق 200 هزار تومان تا 400 هزار تومان میتواند دهک را تغییر دهد. طبیعی است نظام با این موضوع مواجه است که 80، 90درصد مردم در این دهکها تعریف میشوند. جمعیت محدودی که این جمعیت محدود دیگر مانند 2 دهه پیش پنهان نیستند که مثلا شخص با موتور وسپا به در مغازهاش برود ولی بنز آخرین سیستمش در خانهاش پارک باشد، الان با همان بنز تردد میکند. یعنی زمانی بود که شکاف طبقاتی را در کف خیابان نمیدیدیم اما امروز شکاف طبقاتی را میبینیم. این موضوع بعد از مدتی برای قاطبه مردم ایجاد ناامیدی میکند. یعنی من بهعنوان یک کارمند یا یک کارگر که مالیات میدهم و حق بیمه اجتماعی هم از من گرفته میشود، حداقلها با هزار کمبود و نارسایی به من رسانده میشود اما طبقاتی در این جامعه هستند که بدون هیچ مسالهای زندگی میکنند. از طرفی منِ حکومت خودم داعیه مبارزه با فساد را دارم باید از یک جایی به مساله ورود کنم. آن دوره گذشت که مثلا در دهه اول انقلاب میگفتیم مقابله کردن با یکی از فسادهایی که ممکن است در نهادهای دولتی باشد باعث تضعیف دولت شود، امروز بدنه جمهوری اسلامی و بدنه انقلاب اسلامی دهه 60 نیست که یک نهال نورس باشد، یک درخت 40 ساله است. از این بابت من با دادگاههایی که در مورد مفاسد اقتصادی ایجاد میشود کاملا موافقم. این موضوع هزینههایی دارد، هر شب مردم از تلویزیون رقمهای میلیاردی میشنوند که آدمهای مختلف اختلاس کردند، آیا احساس نومیدیشان بیشتر نمیشود که فساد را کشور برداشته است؟ یکی از هزینهها این است. در این زمینه میگویم اگر قوه قضائیه که من در این دوره جدید آقای رئیسی میبینم در مورد موضوع مبارزه با فساد اقتصادی جدی است؛ پروندهها را به نتیجه میرساند حالا چه احکام شدید مثل اعدام چه احکام میانه حالا مثل حبسهای طویلالمدت میدهد که بازهم بهنظر من این کفایت نمیکند. یعنی وقتی یک مفسد اقتصادی به مجازات محکوم میشود، برای مردم اقناعکننده نیست. مردم میخواهند بدانند پولی که مثلا این آدم برد، چه شده است؟ این پول چند هزار میلیاردی که در موردش صحبت میکنی چگونه به بیتالمال برگشت تا حتی ساکنین فرودست یک روستای حاشیهای هم درک کنند این پول، پولی بوده که حقشان بوده، یک نفر بالا کشیده و برده است اما دوباره به سیستم زندگیشان برمیگردد. این بخش همان حلقه مفقودهای است که بهنظر من بهجز دادگاههای مفاسد اقتصادی، قوه قضائیه باید خیلی روی آن خوب کار کند. البته ممکن است بعضی بگویند دادگاههای مفاسد اقتصادی برای بخشی از جامعه سرمایهای کشور احساس ناامنی ایجاد میکند اما یادتان باشد در همه دنیا یکی از راههای حمایت از سرمایهداران حقیقی است. منظورم از سرمایهدار حقیقی این است که فردی سالها کار کرده و زحمت کشیده، شغل ایجاد کرده، کارآفرین است و حالا توانسته به یک ثروت بسیار خوبی برسد و هزاران کارگر در سطح کشور دارد، این فرق میکند با آدمی که دلار 4 هزار تومانی گرفته و در بازار 10 هزار تومان فروخته است. در همه جای دنیا یکی از راههای حمایت از جریان گردش سرمایه و سرمایهداران واقعی مبارزه نهادهای قضایی با سرمایهدارهای فیک و تقلبی است. مثلا کمیسیونی مثلsec در آمریکا بر معاملات بورسی نظارت میکند برای اینکه از وارن بافت، ری دالیو و پل تودور جونز که از بزرگان بازار سرمایه هستند مقابل موسساتی امثال جردن بلفورت در آمریکا یا کسانی که براساس نگاه پانزی خرید و فروش سهام میکنند، حمایت کند. با آنها مبارزه میکند برای اینکه آنها نتوانند حبابی را در بازار بورس ایجاد کنند و اتفاقا از موسساتی که در این حوزه بهصورت درست کار میکنند، حمایت کند. قوه قضائیه باید روی این بخش رسانهای موضوع هم کار کند که من حامی کارآفرینی و سرمایهدار واقعی هستم، اتفاقا چون کارآفرین شغل ایجاد میکند. چرا در دوران انتخابات ریاست جمهوری موضوع ایجاد شغل موضوع مهمی است بهدلیل آنکه هر چقدر درصد ایجاد شغل را در یک کشور بالاتر ببرید، ناخودآگاه امنیت ملی و اجتماعی افزایش مییابد.
در سریال آقازاده، مخاطب با آقازاده خوب و آقازاده بد مواجه است که این موضوع مبحث جدا دارد اما در هیج جای سریال فعال اقتصادی خوب دیده نمیشود و فعال اقتصادی بد را مدام میبینیم و محور داستان هم همان است.
آنچه ما امروز در موردش صحبت میکنیم، بحث نظری است. بدنه یک درام، یک قصه و یک سریال در واقع قرار نیست مشمولیت کامل درباره همه چیز داشته باشد. من درباره کارآفرین سالمِ سلامت و سرمایهدار سالمِ درستی که انسان باخدایی هست، نمازش ترک نمیشود، خمس و زکاتش را پرداخت میکند، مالیات میدهد و هزار نفر هم بهعنوان کارگر سر سفرهاش نان میخورند در سریال پدر با کاراکتر مهدی سلطانی پرداختهام. یعنی آدم باخدای متدین ثروتمندی که بنز آخرین مدل هم زیر پایش است. آنجا جا داشت که این بخش را به تصویر بکشم. آن موقع هم با هجمهای مواجه شدم و افراد زیادی انتقاد داشتند که مگر میشود یک شخصی متدین باشد اما ثروتمند هم باشد! در پاسخ گفتم در طول تاریخ اسلام هزار هزار نمونه وجود دارد. مشی زندگی زاهدانه داشتن ربطی به ثروت ندارد. کما اینکه در همین سریال آقازاده خانهای که حاجرضا در آن زندگی میکند، یک خانه چند ده میلیاردی است. یعنی میتواند آن خانه را بفروشد و یک پنتهاوس در بالاشهر بخرد، اما تصمیم دارد این نوع سبک زندگی را داشته باشد. پس قرار نیست من همه عقایدم را در یک فیلم بریزم. من در سریال آقازاده اول اینکه درباره جریان فاسد اقتصادی حرف میزنم، دوم اینکه درباره یک جریان جدی درون نظام حرف میزنم که به مقابله با جریان فاسد میپردازد؛ مقابل جریان فاسدی که پشتوانه قدرت، رانت اطلاعات و رانت ارتباطات دارد. بحث آقازاده خوب و آقازاده بد هم نیست. در مورد شخصیت «حامد» خیلی گفته میشود که آقازاده خوب است اما در هیچ کجای سریال نمیبینید از اعتبار پدرش بهعنوان کسی که روزگاری در این کشور صاحبمنصب بوده است، استفاده کند. بهنظر من شاید اطلاق «آقازاده» با این بار معنایی که امروز با کاراکتر «حامد» پیدا کرده است، درست نباشد. مثلا آقای حاتمیکیا فیلم چمران را ساخت. چمران در واقع در آمریکا زندگی میکند و دانشگاه میرود و دکترای پلیمر میگیرد، یا وقتی که به جنبش امل میپیوندد و با امام موسی صدر همراه میشود، همچنین بعد از انقلاب اسلامی به ایران برمیگردد و حضور در جنگهای نامنظم و وزارت سپاه و... هزار جور ماجرا و البته ارتباطات سیاسیاش با یک جریان سیاسی خاص. ابراهیم حاتمیکیا گفت من میخواهم این مقطع از زندگی دکتر چمران را بسازم آیا میتوان به آقای حاتمیکیا گفت پس مقاطع دیگر زندگی دکتر چمران چه میشود؟ ایشان حتما در جواب خواهند گفت که بقیه را شما بسازید.
اقتصاد مبحث خشک و ضددرام و ضدداستان است چگونه با این مساله کنار آمدید؟
من مطمئن نیستم آقازاده یک موضوع اقتصادی دارد بلکه بهنظر من آقازاده بیش از اینکه از یک معضل اقتصادی حرف بزند به بهانه یک معضل اقتصادی درباره زمینههای اجتماعیاش حرف میزند، به همین دلیل است من خیلی به جنس بیزینس «نیما بحری» ورود نمیکنم و از کنارش میگذریم مثلا میفهمیم که چندتا کارخانه خریده و... ما اینها را از این شخصیت میفهمیم برای اینکه من درباره زمینههای اجتماعیاش حرف دارم و فکر میکنم دغدغه مردم هم الان این است. اینکه معامله چگونه اتفاق افتاده است. میخواهم بگویم رانت ارتباطات و رانت قدرت و رانت اطلاعات چه بلایی میتواند سرمان بیاورد.
شما پروندههای اینچنینی را دیدید در مورد واگذاری بانک و بیمه و... اشراف داشتید؟
نسبت به این موضوع بیاطلاع نبودم. آدمهایی مثل تو که به جزئیات این مسائل اشراف دارند متوجه میشوند که از قسمت اول تا حالا هر چیزی نشان دادیم تقریبا واقعی بوده است اما آیا مستندسازی میکنم؟ نه من جهان را درامی روایت میکنم.
اما مثلا شما موضوع میلگرد و پرونده آن را روایت میکنید که کاملا اقتصادی است.
یادت باشد مخاطب درگیر میلگرد نیست، درگیر اتفاق و فرآیندی است که به بهانه یک معامله میلگرد رخ میدهد.
در مورد بانک همه دوست دارند بدانند کدام بانک مورد نظر است یا حراج تهران...
حراجی که در سریال وجود دارد نامش حراج خاورمیانه بوده و جعلی است و اصلا وجود خارجی ندارد.
آیا سکانسهایی شبیه پرونده آقای نجفی آگاهانه بود؟
قضیه هم آگاهانه بود جدای از بحث جذابیت، اخلاقی و اقتصادی و حتی پروندههای مشابه آقای نجفی و...
پرونده سریال ما ربطی به پرونده آقای نجفی ندارد علاوهبر اینکه محاکم در مورد ایشان اظهارنظر کردند. من در کنار مفاسد اقتصادی به مفاسد اخلاقی هم میپردازم این آن چیزی است که باید به جامعه گفت. مثلا مفسد اقتصادی که میبینید فقط بهدلیل سکه و یا چند هزار تا ماشین یا جابهجایی هزاران ملک مفسد اقتصادی نشده بلکه پول این آدم ناخودآگاه باعث بهخطر افتادن بخشی از امنیت اخلاقی حاشیهایاش هم شده است و اتفاقا از این بابت هست که نظامی مثل جمهوری اسلامی یکی از ادعاهای اصلیاش مباحث اخلاقی است.
به هر حال این پرداختن به موضوع مفاسد اخلاقی در کنار مفاسد اقتصادی داستان را جذاب میکند...
علاوه بر جذابیت ملزومش هم هست.
این یعنی شما به برخی از پروندههای اقتصادی دسترسی داشتید.
نیازی به بررسی کردن پروندهها نیست. همین الان در سایتها و رسانهها و شبکههای اجتماعی اطلاعات در این زمینه هست.
شما به فساد سیستماتیک اعتقاد دارید؟ شخصی مثل آقای توکلی اعتقاد دارند در کشور فساد سیستماتیک وجود دارد.
این نظریه آقای توکلی است و ایشان هم معتقد نیست که فساد سیستماتیک است بلکه میگوید سیستم میتواند فسادخیز باشد. این با فساد سیستماتیک فرق دارد. البته من با آقای توکلی موافق نیستم.
من با توجه به برداشت خودم میگویم، وقتی که تلویزیون را روشن میکنم، صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران گزارش دادگاه به اسم و رسم و مشخصات کامل و جزئیات پرونده و فساد اقتصادی را در قوه قضائیهای بررسی میکند که در پرونده اسم 5، 6 نهاد دولتی از جمله سازمان خصوصیسازی و بانک رسمی و... میآید، میگویم اگر این فساد سیستماتیک بود هیچوقت من نباید گزارش این دادگاه را میدیدم. بخشی از سیستم بهعنوان نهاد قضایی و بهعنوان سازمان بازرسی کل کشور و بهعنوان نهادهای نظارتی و نهادهای امنیتی و ضابطین قضایی و... با بخش دیگری که در خود سیستم فسادی ایجاد شده، در بالاترین سطح برخورد میکند، حالا ممکن است من و تو بگوییم به اینجا اکتفا نکنیم. روزگاری در دولت آقای احمدینژاد مهآفرید خسروی را محاکمه کردند، همه درباره نزدیکی مجموعه خانوادگی آقای خسروی با بخشی از دولت قبلی اذعان داشتند، به ظاهر هم اینگونه بود که آن زمان نهاد قضایی با دولت نزدیکی بیشتری داشتند، خسروی اعدام شد و حتی دادگاهش رسانهای شد. اگر فساد سیستماتیک بود، ما توقع داشتیم این موضوعات را بهگونهای لاپوشانی کنند و از آن رد بشوند، پس چرا این کار را نمیکنند؟ چرا رئیس قوه قضائیه برای تمدید استجازه دادگاههای ویژه مفاسد اقتصادی مصر میشود. یک اجازه یک ساله حضرتآقا به شما داده و تمام شده است، اگر اراده جدی در قبال مبارزه با فساد وجود نداشته باشد دیگر پیگیری نمیکند، اتفاقا پیگیری میکند و موسعتر هم میکند، یعنی میتوانند تعداد وکلای بیشتری باشند و... به همین دلیل میخواهم بگویم شاید امثال آدمهایی مثل آقای توکلی چون امروز به هر دلیلی از مراتب قدرت دور ماندند، نگاه بدبینانه و شکاکانهای را به جامعه تزریق میکنند.
میدانم ساخت سریال آقازاده از سال گذشته کلید خورده و ساخته شده، اما عجیب است که به موضوع فساد در قوهقضائیه و پرونده طبری اشاره شده است. این موضوع اتفاقی بود یا قبل از اینکه بندهخدا دستگیر شود، میدانستید...
هیچ مفسد اقتصادی وجود ندارد مگر اینکه دو بال داشته باشد؛ بال قضایی و بال دولتی. هر پروندهای را که نگاه میکنید میبینید یک پشتوانه دولتی دارد و منظورم از دولت حکومت نیست و اختصاصا درمورد دولت حرف میزنم. اگر یک مجموعهای دلارهای دولتی را گرفته و در بازار فروخته یا به خارج از کشور برده، پولش را برنگردانده و به چند کارخانه و ملک و... تبدیل کرده است، میبینید یک پا دارد در نهاد مالی بهاصطلاح دولتی که حالا میخواهد صندوق ذخیره فرهنگیان باشد یا فلان بانک یا بانک مرکزی و یا سازمان خصوصیسازی. وقتی طرف دیگر ماجرا را نگاه میکنید، میبینید نهادهای ضابط ما که کور و کر نیستند، به هرحال در مراحلی متوجه این موضوع شدند...
به همین دلیل سیستم کاری کرده که نظارت چندلایهای و مرحلهای وجود داشته باشد...
بله و در اینجا احتیاج به یک پشتوانه قضایی هم هست. همه جای دنیا اینگونه است و ربطی به ایران و غیرایران ندارد. اصلا وجود نهادی مانند حفاظت قوهقضائیه برای این است که یک آدم من در قوهقضائیه هم میتواند آلوده شود، حالا یا خودش آلوده میشود یا مفسد اقتصادی که در خیلی از پروندهها دیدیم، اینقدر زیرکی دارد که چگونه او را آلوده کند؛ ما در آقازاده به این بخش پرداختیم. مفسد اقتصادی ما در آقازاده همزمان دو بخش را آلوده میکند؛ یک بازپرس را آلوده میکند و یک ضابطی مثل حامد را میخواهد آلوده کند. اتفاقا همه تنش ما در قصه از اینجا شروع میشود که آن بازپرس آلوده میشود و ضابط جان و مال و آبرو و خانواده و همهچیز خود را از دست میدهد، اما درنهایت خودش آلوده نمیشود. شاید اینجا این سوال پیش بیاید که آیا در عالم واقعیت اینطوری است؟ اتفاقا من فکر میکنم این ضریب قدرت نظام را خیلی بالاتر نشان میدهد که نظام با فساد در مهمترین رکن خود به اسم قوهقضائیه هم بهمقابله میپردازد و آقای رئیسی از روز اول درمورد این مساله بهطور جدی برخورد کرده است. خدا خیرش بدهد. این بدین معنا نیست که قوهقضائیه امروز هیچ مشکلی ندارد، اما حداقل میتوانیم بگوییم یک قدم به جلوییم.
در سریال، شما پول کثیف را خیلی خوب مطرح میکنید، بهگونهای که شعاری نیست. در سریال منِ اقتصادی میبینم به موضوع پول کثیف به خوبی پرداخته میشود، چون درام وارد موضوع میشود و جذابیتهای از بصری گرفته تا محتوایی موضوع را بهسمت شعاری کردن نمیکشاند. آیا این پول کثیف در روند داستان محوری بوده یا اینکه از قبل درنظر داشتید در حاشیه باشد و شعاری نباشد؟
بهنظر من شعار باید آن تکجملهای باشد که پایان کار در ذهن مخاطب شکل میگیرد؛ شعار این است. شعاری است که حتما باید واجد شعور باشد. موضوع پول کثیف یا هر بحثی که مطرح میکنید باید ببینیم ظرفیت یک درام چیست. من در یک مصاحبه دیگر گفتم و البته بعضی هم جور خاصی نسبتبه آن واکنش نشان دادند که ما 10 درصد آن موضوعات را گفتیم. ما یادمان میرود آقازاده بیستمین کاری نیست که در حوزه فساد اقتصادی ساخته میشود و اولین کار در این زمینه است. ما در این راه یک قدم برداشتیم. به قول بعضیها خطشکنی کردهایم، هزینهاش را هم دادیم، هزینهاش را با هجمهها و حملهها، حرفها و گوشه و کنایهها دادیم. من بعد از بیست و چندسال کار رسانهای میفهمم وقتی دارید موضوعی را بولد و پررنگ میکنید، بخشی از آن به این خاطر است که دوست ندارید این موضوعات بولد شود، همانطور که مفسدان اقتصادی در خیلی از جاها نفوذ دارند، رسانهها را هم در اختیار دارند. من میفهمم وقتی اصرار دارند درمورد موضوعی در سریال به تکرار بهعنوان نقد بپردازند، یک دلیلش این است که نمیخواهند دیگر موضوعاتی که مطرح شده بولد و پررنگ شود، اما خبر بد برایشان این است که یکیدو قسمت دیگر آن موضوعاتی که این چندوقت میپردازند را دیگر ندارند و ناخودآگاه مجبورند با این حقیقت روبهرو شوند. امروز هم خدا را شکر میکنم سریال آقازاده بعد از سالها موقعیتی پیدا کرده که تقریبا امروز نقل همه شده است، حالا چه موافق چه مخالف. باعث افتخار است که مخالفانش هم مخالفان جدی هستند؛ یعنی با همه سازوبرگشان به میدان آمدند و البته موافقانش هم با همه سازوبرگشان به میدان میآیند. همیشه مخالفان سعی میکنند صداهای بلندتری داشته باشند، چون فکر میکنند هرچه بلندتر داد بزنند، صدای بقیه شنیده نمیشود، اما اشتباه میکنند. آنها ناخودآگاه هرچه بیشتر داد میزنند، بیآنکه بخواهند تبلیغ اثر من را میکنند و من از آنها متشکرم که با یک نیت دیگری به میدان میآیند، اما درنهایت باعث میشوند حرف اصلی من به گوش آدمهای بیشتری برسد.
در این سریال کدام وجه قضیه برای شما پررنگ بود؛ مثلا موضوع رانت دلار 4200 تومانی که به برخی فعالان اقتصادی دادند و معلوم نشد بازگشت ارزها چگونه بود. آیا شما هم مثل فیلمها و سریالهای هالیوودی دوست داشتید یک سریال به اسم افراد باشد مثل بابک زنجانی، مهآفرید خسروی و مثلا پروندههای مختلف مثل پرونده فولاد و... شما کدام را دوست داشتید بپردازید و آزاد بودید در این زمینه سریال بسازید؟
میدانم چه موضوعی را دوست دارم که بهجهت نمایشی هم خیلی جذاب است، اما بهدلایلی که میتواند سوءتفاهمبرانگیز باشد، نمیخواهم جواب بدهم. دوست ندارم اینطوری هم احساس شود که حجم اطلاعاتی بالایی داشتیم. یک وقت هست ما میخواهیم یک سریال ملودرام حتی با زمینههای خاص فسادستیزی کار کنیم و یک وقت هست میخواهیم جدیتر در لایههایی کار کنیم تا آدمهای اقتصادی مثل شما را که نسبتبه موضوع هم اشراف دارند، بتواند درگیر کند. صدها ساعت بحث و جلسه با جاهای مختلف و آدمهای مختلف دارد، موافقانی دارد، مخالفانی دارد و باید بتوانیم برای مخالفان توضیح بدهیم، نظرشان را جلب کنیم، موافقان را تعدیل کنیم تا بتوانیم برای حرفی که میخواهیم بزنیم به یک حد معدلی برسیم. به همین دلیل موضوع آقازاده شاید 6، 7 ماه قبل از اینکه اصلا نطفهاش منعقد بشود و دربارهاش کار شود، من سریال پدر را که تمام کردم آن زمان اطلاعرسانی کردیم که برای شبکه نمایش خانگی میخواهیم سریالی بسازیم. آن زمان تصمیم به ساخت سریال آقازاده گرفتیم و قرار شد با بهرنگ توفیقی کار کنیم. خیلی زمان صرف این آمادهسازی و حرفها شد. مثلا اگر سریال پدر در شهریورماه به پایان رسید، در بهمنماه در آمادگی قرار گرفتیم که وارد ساخت سریال آقازاده شویم. همان زمان هم مقدماتی مثل تقاضای پروانه ساخت و... را شروع کردیم که وسط آن موضوع سریال به همین سادگی پیش آمد، بهخاطر اینکه آقای جعفریجلوه اصرار داشتند سریال عیدشان نرسیده است. ما یکیدوماه به خودمان مرخصی دادیم و سریال برسر دوراهی را ساختیم و دقیقا روزی که فیلمبرداری برسر دوراهی تمام شد، پخشش همان شب بود. همان شب ساعت 4 بعداز ظهر آخرین پلان را گرفتیم، ساعت 8ونیم، 9شب آخرین قسمت را پخش کردیم. سهروز استراحت کردیم. آقای توفیقی سهروز شمال رفتند و من سهروز از خانه بیرون نیامدم. بعد هم مشغول تسویهحساب شدیم. از روز چهارم درواقع دستیار آقای توفیقی روی تابلوی پایین که پیشتولید است، نوشت: «بهنام خدا سریال آقازاده» و شروع کردیم متن بنویسیم و مسائل دیگر. به همین دلیل آن چندماهی که طول کشید، مشغول همین کارها بودیم، چون نمیتوان درمورد چنین مسائلی بدون هماهنگیها ورود کرد و البته این بهمعنای رانت و پشتیبانی و... نیست.
یک نفر به عنوان نویسنده و درام نویس که اینجا حامد عنقاست باید یک انباشت ذهنی داشته باشد یعنی من نوعی وقتی بخواهم سریال بسازم همان اول کار نمیبینم در سایتها چه مطالبی وجود دارد. برای شما زمینه ساخت این سریال و موضوع فساد اقتصادی از کجا شکل میگیرد؟
جدای از جذابیت، دغدغه را در کف جامعه میبینی. من وسط سریال پدر بودم، تلویزیون دچار مشکل مالی شد و در آن مقطع نتوانست به ما پول تزریق کند. ما رفتیم از یک دوستی پول قرض بگیریم برای اینکه شب عید بود و میخواستیم به بچهها دوسه روزی استراحت بدهیم و بعد از آن بقیه سریال پدر را بسازیم. چون آن موقع میخواستیم به ماه رمضان برسانیم که نشد. ما از یک دوستی پول قرضی خواستیم. آنهایی که مرا میشناسند میدانند اهل وام گرفتن از بانک نیستم و میتوانید بپرسید و اگر توانستید هزارتومان وام از من پیدا کنید بابت هر هزار تومان، صد میلیون تومان میدهم. یعنی پول گرفتن از بانک را بهجهت شرعی مسالهدار میدانم. تنها راهی که باقی مانده بود و یکی از همکاران یعنی مدیر تولید هم پیگیری کرد، این بود که یکی از دوستان مقداری دلار داشت؛ مثلا چندده هزار دلار داشت، گفت من دلار میدهم و دلار به من پس بدهید. ما دلار چهار هزار و خردهای گرفتیم و رسیدیم به اردیبهشت و خردادی که دلار 7، 8، 9هزار تومان میشد. ما پول آن دوست را هم دادیم. معلوم بود پولی حدود 45هزار دلار، 50 هزار دلار بود. معلوم بود 200 میلیون تومان از یک نفر قرض گرفتی، اما 600 میلیون تومان پس میدهی! کاری هم ندارند که تلویزیون پولت را داد یا نداد. ما میدیدیم کف خیابان چه اتفاقی میافتد. بعد از آن رسیدیم به موج دوم که دلار تا حدود 20 هزار تومان شد. دیگر دغدغه همه مردم دلار شد. اتفاقات آبانماه رخ داد و... و معلوم بود ماجرای آبانماه براساس مسائل اقتصادی است؛ یعنی مساله بنزین و... پیش آمد. مردم میبینند بهخاطر یک میلیون تومان ممکن است سلامت خانوادهشان به خطر بیفتد و آدمهایی هستند که بهواسطه این شکاف و ناکارآمدی که در بخشی از بدنه دولت بهجهت مدیریت اقتصادی وجود دارد، یکشبه میلیاردر میشوند؛ مثلا کارخانه یا مرکز تولیدی مثل نیشکر هفتتپه که مدتهاست دربارهاش صحبت میشود. سازمان خصوصیسازی این کارخانه را به دو تا جوان میدهد و یکی از کارخانههای بزرگ تولید نیشکر که از قبل از انقلاب فعالیت میکرده است، زمینگیر میشود، چون اینها برای کارآفرینی نیامدند. اینها آمده بودند که بتوانند پشت این کارخانه ارز بگیرند – اینهایی که میگویم، براساس اطلاعاتی است که در دادگاهشان گفته شده است. شاید من اطلاعاتم بیشتر باشد اما مطلبی را میگویم که رسانهای شده است مردم میبینند کارگر میگوید من 6 ماه است حقوق نگرفتهام، اما در دادگاهها و و بازپرسیها و بازجوییهای اولیه صحبت چندهزار میلیارد تومان میشود. طرف آدمی است که با پنج کلاس سواد در تبریز صاحب کارخانه ماشینسازی میشود. در روزگاری که مردم بابت سکه از صبح میروند میخوابند و ممکن است نوبتشان نرسد تا بتوانند سکه بانکی ثبتنام کنند، ناگهان میبینیم در مملکت کسی را داریم که چندین میلیون سکه از او بهدست میآید. این موضوع ناخودآگاه به یک خشم اجتماعی منجر میشود. این خشم اجتماعی باعث بهوجود آمدن مشکلات امنیتی در جامعه میشود. مساله امنیتی را فقط در نسبت با حکومت نمیگویم، بلکه میگویم وقتی این موضوع اتفاق میافتد، چرا رئیس پلیس آگاهی چندوقت پیش مصاحبه میکند و میگوید ما با پدیده سرقت اولیها مواجهیم؟ چندروز پیش در شبکههای اجتماعی خبر میخواندیم که طرف را بهخاطر دزدیدن یک بسته پوشک میگیرند! ما پدیده ژان والژانسازی ایجاد میکنیم، از طرف دیگر در خیابانهایمان بنز و پورشه و ماشینهای چندمیلیارد تومانی رژه میروند. روزی نیست که یک شبکه اجتماعی را باز کنی و نبینی عکس یک کارتنخواب را کنار یک ماشین گرانقیمت گرفته باشند و انتشار داده باشند. من درمورد امنیت سیاسی حرف نمیزنم، امنیت اجتماعی را ایجاد کنند، توزیع عادلانه ثروت را ایجاد کنند. منظورم از توزیع عادلانه ثروت آن نگاه کمونیستی و مارکسیستی نیست که همه هزار تومان داشته باشند. چرا یک آدم کارآفرین که کار کرده و یک استارتاپ و یک کارخانهای را احیا و شغل ایجاد کرده، طبیعتا مانند منی که اینجا نشستهام و تنبل هستم و فقط حرف زدهام نباید یک سطح درآمدی داشته باشد. آن هم یک فساد دیگر ایجاد میکند، اگر که خطکش بگذاریم و بگوییم که همه اندازه هم. نتیجهاش را در اتحاد جماهیر شوروی دیدیم. آنهم یکجور فقر ایجاد میکند. یعنی نظام تولید عادلانه ثروت نباید نظام عادلانه فقر باشد. اما وقتی نمیتوانند درست مدیریت کنند، در سیستم اقتصادی هزارجور ماجرا ایجاد میشود. این مساله برای طبقه فرودست به خشم اجتماعی تبدیل میشود. خشم اجتماعیاش را لزوما نمیآید کف خیابان دربرابر حکومت نشان بدهد، خشم اجتماعیاش را با کیفزنی که در خیابان است، نشان میدهد. یعنی امنیت اخلاقی- اجتماعی به خطر میافتد.
آیا بابت این دغدغه دست مریزاد میگویند و مدال بر گردن شما میاندازند؟
اگر بابت هرکدام از فحشها، تهدیدها، پیغامها و پسغامها، حاشیهها و جریانسازیهایی که علیه بحث مبارزه با فساد اقتصادی اتفاق میافتد، هزار تومان به من داده بودند، الان یکی از بزرگترین میلیاردرهای ایران بودم!
در سریال کمی شلختگی در پرداخت به موضوع اقتصادی هم میبینیم، مثلا نیما بحری در کار حراجی میرود و در آنجا تخلف میکند و مثلا موضوع زمین و مشابهت آن به موضوع پدیده شاندیز...
من چه کار باید بکنم که ما در این کشور هزار هزار نمونه این جوری داریم و خدای احد و واحد شاهد است این چیزی که از نظر شما زیاد است من یک از هزارش را گفتم. این درحالی است که من نگفتم میتواند شرکت بیمه داشته باشد، نمیتوانم بگویم نمایندگی فلان خودروی خارجی را هم دارد، نمیتوانم بگویم فلان کارخانه محصول غذایی را هم دارد و نمیتوانم بگویم که در بازار سهام شرکت کارگزاری سهام هم دارد. یک از هزارش را گفتم. نمیتوانم بگویم در فلان محصولات فرهنگی و هنری هم سرمایهگذاری میکند و نمیتوانم درباره واردات قیر حرف بزنم، نمیتوانم بگویم باشگاه ورزشی هم معامله میکند و هزار هزار چیز دیگر از آن صد آیتم...
آن دهک پایین فکر میکند اصلا واقعی نیست و باورش نمیشود.
وظیفه توی رسانه اقتصادی است که به آن دهک هفت به پایین بگویی بیشتر از این دارد. واقعیتش این است که سریال یک مخاطب عام دارد و یک مخاطب خاص. من برای مخاطب عام زمینههایی را مطرح و چیزهایی را هایلایت میکنم که او را درگیر کند؛ رابطه دخترها و پسرها و خانوادهها و مسائل کلی. اتفاقا این روزها ماجراها خیلیوقتها از آن مخاطبان خاص میآید اما مخاطب خاص من که میداند من چه میگویم و میداند این حرفی که برای مخاطب خاص میگویم اگر باعث گفتوگو بین مخاطبان خاص شود با توجه به گستردگی رسانهها و شبکههای اجتماعی تبدیل به دغدغه مخاطب عام میشود. اگر تبدیل به دغدغه مخاطب عام شد و دربارهاش حرف زد، ناخودآگاه تبدیل به مطالبهگری مخاطب عام هم میشود. چیزی که تبدیل به مطالبه مردمی شود ناخودآگاه تبدیل به مطالبه از بخشی از نظام میشود و بهنظر من این وظیفهای است که ما داریم، حداقل در قالب یک سریال. یادمان بماند ما سریالی کنار هزار تا سریال دیگری که در تلویزیون و شبکه نمایش خانگی و اینها که مردم دیدند و میبینند و خواهند دید، ساختهایم. ما جنبش اجتماعی نیستیم، ما سریالساز هستیم. اکتیویست نیستیم. ما یکسری سریالساز معمولی هستیم. خیلی خدا را شکر میکنم که مباحث «آقازاده» امروز مستقیم و غیرمستقیم در شبکههای اجتماعی بعضیها مستقیم واکنش نشان میدهند و بعضیوقتها هم به دیالوگشان تبدیل میشود. وقتی مخاطب میبیند یک سریال در نظام جمهوری اسلامی ایران که از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی یعنی دولت پروانه میگیرد، از طرف دیگر نهادهای نظارتی اعم از ضابطان و قوه قضائیه هم بر آن نظارت میکنند و میبیند چنین موضوعاتی را مطرح میکند ناخودآگاه ضریب اطمینانش بالاتر میرود. یادتان باشد یکی از وظایف ما این است؛ یکسری کار را اپوزیسیون انجام میدهد که اصلا دوست دارد ناامیدسازی کند، مثلا میگوید مبارزه با فساد که اتفاق نمیافتد و... اینها همه شو و نمایش است و... این وظیفه ماست که خودمان را از بدنه نظام میدانیم و حداقل اگر خیلیها تکلیفشان با ما معلوم نیست، ما که تکلیفمان با خودمان معلوم است. ما خودمان را بدنه نظام میدانیم و فکر میکنیم اولین وظیفهمان بهعنوان آرتیستی که در بدنه نظام است، این است که به مردم حداقل امیدواری را بدهیم تا اگر در خیابان میبینید دزدی میشود، یک نفر هست با این دزدیها برخورد کند. تو فکر میکنی که شاید کافی نیست من میگویم تازه شروع شده است، زمان بدهیم.
موسسه اوج واهمه نداشت این سریال اصلا بهانهای شود برای مورد هجمه قرار گرفتنش؟ خود سازندهها همیشه وقتی یک موضوعی را مطرح میکنند مثل این مفاسد اقتصادی که حساس است قطعا آماج حملات قرار میگیرند، شما این مورد را پیشبینی کرده بودید؟
روزی که با بچههای سازمان اوج صحبت کردیم که این کار را با هم تولید کنیم، چون فکر این کار در ما ایجاد شد. وقتی که طرح موضوع شد طبیعتا آنها هم با جاها و افراد مختلفی مشورتهای خودشان را داشتند. بعد از چند جلسه به نتیجه رسیدیم و آنها هم تحقیقا همداستان با ما فکر میکردند این حرف، حرف امروز نظام است و موضوع مبارزه با فساد درواقع موضوعی است که باید به آن پرداخت. وقتی به موضوع پرداختیم و جلو رفتیم و حرف زدیم و... این همدلی بیشتر اتفاق افتاد. درواقع میتوانم بگویم همراهی و مشارکت ما با سازمان اوج یک مشارکت عقیدتی هم درباره این موضوع بود و اینکه مخاطب حرفهایمان را فقط یک قشر خاص قرار ندهیم و سعی کنیم برای قشر خاکستری و قشری که شاید علامت سوالها در ذهنشان نسبت به این موضوع و مبارزه نظام با فساد شاید وجود داشته باشد هم بتوانیم حرف بزنیم. این کار هزینه و لوازمی دارد.؛ بخشی از هزینهاش هم همین حملهها و حرفهاست. بههرحال یادتان باشد وقتی درحوزه مبارزه با فساد اقتصادی و بعد فساد اخلاقی حرف میزنیم وارد فضای مهآلودی میشویم که دیگر تکلیفمان با خیلی از جبههها معلوم نیست. تصور ذهنیمان این است که شماها که باید موافق باشید؛ بعد میبینیم اینطوری نیست. میگوییم شما که میفهمید ما چه میگوییم، میبینیم تصمیم بخشی است که این را نفهمند یا به هردلیلی وارونه نشان بدهند، من نیتخوانی نمیکنم شاید بدانم نیتها را اما لزوما نمیخواهم دربارهاش حرف بزنم. ما در جلسهای برای بحث و مشورت با یک فرد بزرگ و موثر، آدم بسیار بسیار مهمی، موضوع را طرح کردیم. ایشان دو تا حرف زد؛ یکی اینکه خیلی دعا کرد و دوم اینکه اگر میخواهید این کار را انجام دهید با خدا معامله کنید، برای اینکه اتفاقات عجیبوغریبی برایتان میافتد و ناخودآگاه دست درلانه زنبور میکنید و نمیفهمید دوست و دشمنتان چه کسی خواهد بود. این حرفی که میگویم برای قبل از این بود که ما میخواستیم سریال را کلید بزنیم. در آن جلسه آن بزرگوار با تجربهای که طی 40 سال انقلاب داشت، تکتک اتفاقهایی که قرار بود برای ما بیفتد را پیشبینی کرد. تا الان نزدیک 20، 30 درصدش عین به عینی که ایشان پیشبینی کرد، اتفاق افتاده است، امیدوارم بقیهاش به آن سفتی و سختی که ایشان پیشبینی کرده بود، اتفاق نیفتد، یعنی امیدوارم همین 20، 30 درصد پیشبینی ایشان کفایت کند. اما واقعیتش این است از یک چیز مطمئن بودیم؛ ممکن است این مسیر سنگلاخهایی داشته باشد، ممکن است هر روز یک جایی علیهات بنویسند اما اگر ما بتوانیم این موضوع را به دغدغه اجتماعی تبدیل کنیم، بهزعم خودمان به نظام خدمت میکنیم. حالا ممکن است هرکسی در هر گوشهای نظر موافق یا مخالف داشته باشد. وقتی که جلوتر رفتیم فهمیدیم آن بزرگوار نظرش درمورد اینکه با خدا معامله کنید یعنی چه؛ یعنی در راهی که میروید درگیر اینکه موافق چه میگوید و مخالف چه میگوید، نشوید و یعنی نه از موافق خوشحال شو و نه از مخالف ناراحت شو، مردم را ببین. توی روزنامهنگار را نبین، مردم را ببین. وقتی بعد از یکی، دو قسمت در شبکههای اجتماعی دربارهاش حرف زدند، مثل همین موضوع آش و شکلات وقتی پیش آمد، ما واقعا فکرش را نمیکردیم، بعد تحلیل کردیم و دیدیم ما اولین مجموعهای نبودیم که درباره این موضوع حرف زدیم، هم در تلویزیون قبلا گفته شده و هم در فیلم سینمایی به آن پرداخته شده بود. علاوهبر اینکه یک فیلم دربارهاش ساخته شده بود، مثلا در فیلم شوکران آقای افخمی هم به این موضوع پرداخته بود و 10 نمونه دیگر. چرا این اتفاقات درباره سریال آقازاده افتاد؟ نمیخواهم نیتخوانی کنم اما این هم یکی از آن پیشبینیها بود. وقتی میخواستم کاراکترم را نشان بدهم که چگونه از یک دختری که دستاویز و ملعبه یک جریان فساد میشود تا روزی که توبه میکند و تبدیل به این دختر میشود، بههرحال ما به جهت عقیدتی خودمان یعنی من و سازمان اوج و بچهها، نمیتوانستم حجاب بانوانم را به شکلی نشان بدهم که در بقیه فیلمها و سریالها هست. قرار شد حالا که بیرون از تلویزیون کار میکنیم برای خودمان یکی، دو شاخص بگذاریم. یکی از شاخصهایمان فیلمهای ابراهیم حاتمیکیا بود برای اینکه همه انتساب او را به نظام میدانند و از علاقه حضرت آقا نسبت به حاتمیکیا آگاهند و بهنظر من او میتواند یک میزان باشد. گفتیم فیلمهای چندسال اخیرش را ببینیم و بهعنوان دست فرمان موضوع حجاب درنظر بگیریم. وقتی این موضوع را بررسی کردیم، دیدیم ما کاراکتری داریم که لزوما در فیلمهای آقای حاتمیکیا نبوده است، یعنی شخصیت مانلی. قرار بر این شد از تکنیک موی مصنوعی استفاده کنیم که هم حدود حجاب را رعایت کرده باشیم و هم اینکه بتوانیم حرفمان را بزنیم و همچنین بتوانیم تمایز این دو وجه را نشان دهیم. یادتان هست که در قسمتهای اول چه اتفاقاتی افتاد؛ عکسش را گرفتند و گفتند اینکه موهایش بیرون است، اینکه تولید سازمان اوج و سپاه است و... با اینکه بهنظر شما زیادهروی هم کردیم، یعنی حتی مخاطبان ما در نظرات پلتفرمها در سامانه و شبکههای اجتماعی معتقد بودند یکبار این کار را کردی و ما فهمیدیم این موی خودش نیست، پس چرا اینقدر بر این موضوع تاکید داری؟ برای اینکه برای توی منصف این را جا بیندازم اما بهجایی میرسد که میبینم تو تصمیم گرفتی متوجه این موضوع نشوی یا تصمیم گرفتی این موضوع را به شکل معکوس جلوه بدهی، تصمیم گرفتی این سریال را بهعنوان یک سریالی که از المانها و جاذبههای این شکلی استفاده میکند، ببینی. من میتوانم ادعا کنم اولین سریال شبکه نمایش خانگی است که اینقدر تاکید و المانهای مذهبی را نشان میدهد؛ از تدین و نماز و حلال و حرام و حجاب و ارزشهای خانوادگی و زیارت و توبه در بالاترین سطح تا جایی که تیتراژش را یک قسمت اذان مرحوم موذنزادهاردبیلی میرود... همه اینها هست و تو میگویی که اینها را استفاده میکنی برای اینکه آن مسائل اخلاقی و آن المانهای جاذبهات را بگویی! سلمنا اشکالی ندارد، تو اینطوری فکر کن، مسالهای نیست و من هم اصرار ندارم فکرت را عوض کنم اما واقعا اصرار بر این مسائل بهخاطر این نیست که بر بخشهای مغفولمانده سرپوش بگذاریم. من از اینکه میبینم مردم با این موضوع بیواسطه برخورد میکنند، خوشحالم.
نکتهای که کم به آن پرداخت شده بود و شما به آن پرداختید موضوع اقتصاد و هنر بود، مثل قضیه حراجی و... چقدر این پرداخت بهروز بود...
تصورم این بود که مخاطب عامم بیشتر از اینکه نشان دادم، نسبت به موضوع حراجی همدلی نشان نمیدهد. البته وقتی کار پخش شد، دیدم که اشتباه فکر میکردم و تصورم قبل از پخش این بود. شاید اگر اشراف بیشتری داشتم بر واکنش مخاطب عام بیش از این حد به این موضوع میپرداختم.
پس شما خودتان شخصا دوست داشتید به قضیه هنر و اقتصاد بپردازید...
حتما، بهنظر من یکی از مسائلی که امروز تنها مبتلابه جامعه هنر نیست، بلکه مبتلابه کل جامعه است، مساله اقتصاد و هنر است.
شاید شما بگویید من اصلا اقتصادی نیستم و هنری هستم اما میخواهم بهعنوان یک مخاطب و کسی که در جامعه هست، نظر بدهید که چرا به نظر شما وضعیت اقتصادی اینگونه شده است؟ میخواهم ذهنیت یک تهیهکننده را در اینباره بدانم.
ذهن تهیهکننده را نمیتوانم بگویم. میتوانم بهعنوان یک شخص و حامد عنقا که در این بیستوچند سال بهجز کار هنری و تهیهکنندگی و... بهعنوان یک ژورنالیست که تقریبا نسل قبل از شما محسوب میشویم، شاید بهعنوان کسی که در این بیستوچند سال شاهد و ناظر بوده، تحلیلهای مختلفی ارائه میدهد و خودش هم درمعرض تحلیلهای مختلف قرار میگیرد، صحبت کنم. من فکر میکنم این موضوع دلار که پیش آمد، وقتی نگاه کنیم متوجه میشویم هر 10 سال یکبار در جامعه ما این اتفاق افتاده است. یکی از آن موضوعات 10 ساله زمان دولت آقای هاشمی بود که اگر خاطرتان باشد آن دو، سه خودکشی که از بالای ساختمان پلاسکو خودشان را به پایین پرت کردند و ناگهان دلار را تکنرخی کردند و آن اتفاق افتاد. فکر میکنم روزگاری یک سیاستی گذاشته شد که با برنامه اول توسعه شروع شد. در آن برنامه اول توسعه که نگاه اقتصادی و سازندگی داشت یک مورد خیلی مهم مغفول ماند به اسم پیوست اجتماعی و فرهنگیاش. یعنی دولت آقای هاشمی به این فکر کرد که ما بعد از جنگ توسعه و سازندگی را ایجاد کنیم، به این فکر کرد که کارخانهها را راهاندازی کنیم اما به این فکر نکرد که این موضوع مسائل تبعی خود را هم دارد، یعنی بهواسطه این اتفاق تبعات اجتماعی و فرهنگیاش را میبینیم، آیا اختلاف طبقاتی را میبینیم؟ آیا بهخاطر ایجاد نوسازی و بهخاطر یک جهش اقتصادی ناخودآگاه در لابهلای اینها جاهای مهآلود و سیاه و خاکستری به وجود نمیآوریم که زمینهساز بهوجودآمدن دلالها و افرادی شود تا بتوانند با استفاده از رانت قدرت و رانت اطلاعاتی یکشبه ره صدساله بروند؟ این موضوع مهمی بود که باید در دهه 70 یعنی دقیقا یکی، دو سال بعد از جنگ به آن فکر میشد. باید به این فکر میشد که ما دوست داریم در کشور مترو داشته باشیم اما آیا ساختوساز مترو و جریان پیمانکارها و... اتفاق میافتد، میخواهیم بانک خصوصی داشته باشیم، جریانهای سیاسی که توانایی ایجاد بانکهای خصوصی دارند، میخواهیم خصوصیسازی کنیم، دولت را سبک کنیم و بودجه جاری کشور را به حداقل برسانیم، برای اینکه وابستگیمان را به هزینه کردن نفت تغییر بدهیم و نفت را در صندوق توسعه ملی برای نسل بعدیمان سرمایهگذاری کنیم ولی به این فکر کردیم هرکدام از این تصمیماتی که میگیریم در درازمدت چه تبعات اجتماعیای دارد؟ به نظر من اگر آن روز به این موضوع فکر میشد، نمیگویم امروز هیچ مشکلی نداشتیم اما شاید راهحلهای بهتری برای حل مشکلات امروزمان داشتیم. شاید لازم نبود مسیرها را از صفر بسازیم. این سرشکستگی است همچنان در خوزستان نفتخیزی که همه ثروت ملی یک کشور را دارد و طبق قانون چهار درصد از درآمد نفت باید خرج خود استان شود هنوز روستاهایی داریم که مردمش برای داشتن آب تظاهرات میکنند.
شما میگویید اگر حداقل توزیع عادلانه ثروت نداشتیم، نباید توزیع فقر هم میداشتیم؟
میتوانم بگویم به یک بخش چسبیدیم و بقیه بخشها را رها کردیم و به اصطلاح رانت طبقاتی ایجاد کردیم برای اینکه سریع میخواستیم به نقطه موردنظر برسیم و حاضر نبودیم لوازم و ابعادش را ایجاد کنیم. چون عجله داشتیم. نتیجه آن تندرویهای آن روز درگیری امروز است. نمونهاش این است تو میخواهی به یک روستایی که تعداد محدودی جمعیت دارد، آب برسانی و باید 6 نهاد بزرگ کشوری دست به دست هم بدهند تا به یک روستای چندصد خانوار آب برسانند. این خیلی بد است.
میخواستم نظر خودتان را بدانم، شما در سریال به مفاسد اقتصادی پرداختید اما خیلی کمتر به بیتدبیری پرداختید، یعنی در اقتصاد یک مبحثی است که میگوید خود مدیریت است که هم خیلی فساد به وجود میآورد و هم هزینه برای جامعه ایجاد میکند. حالا نظر شخصی شما این است که در کنار فساد، آن بیتدبیری و بیمدیریتی ما بیشتر در اقتصاد نقش دارد؟
اصلا زمینهساز فساد بیتدبیری است.
ما قوانین بد داریم یا مجریان قوانین بد داریم؟
من سعی کردم به موضوعات این شکلی هم در حد ظرفیت سریال بپردازم. اینکه چقدر موفق شدم یا نشدم باید جلوتر برویم و ببینیم. ما همه این زمینهسازیها را برای رسیدن به آن نقطه موردنظر انجام میدهیم. نقطه موردنظر و نهایی که در پایان سریال باید در ذهنتان نقش ببندد.
قضیه آش و شکلات...
خیلی درمورد قضیه آش و شکلات حرف زدم و در همین مصاحبه هم اشاره کردم.
بزرگترین نقدی که دوستان مذهبی وارد کردهاند، این است که به یک موضوع درست بهصورت بدی پرداخته شده است. این نظر شخصی دوستان است و من نقدم در این زمینه جداست اما نظر دوستان این است که با توجه به اینکه خیلیها نمیدانستند ماجرای کل سریال چیست و فقط همین دو دقیقهاش را نگاه میکنند...
این دیگر گناهش گردن ما نیست. مثل اینکه تو نشان میدهی یک آدمی در یک موقعیتی یک کاری کرده است...
بله موضوع چادر مثلا اگر آن زمان کاراکتر مانلی چادر سر نمیکرد، دیگر آن نقدها را نمیدیدید...
فکر میکنم وقتی یک حرف درست را میزنی نباید نگران واکنشها باشی. دو نفر در موقعیتی قرار گرفتند مثل صیغه و هرکدامشان با نیت دیگری این کار را انجام میدهد. یک پسری است که واقعا دلبستگی دارد و خواستگاری کرده و قرار است ازدواج کند، مادرش او را به در خانه عروس آیندهاش فرستاده و دختری که قرار است بعدا عروسش شود، با این همه اما همچنان تقیدات مذهبی خود را دارد. دختری است که دام پهن میکند. من دو هزار دقیقه کار ساختهام و 600 دقیقه زمینهسازی میکنم که قصه را به این نقطه برسانم.
یک قسمت کامل را به این موضوع اختصاص میدهم اما متهم میشوم به اینکه چرا ریتم سریال افتاد و... برای اینکه نشان بدهم این دختره چه کار میکند، توضیحالمسائل میخواند، مسجد میرود و خود را درمعرض دید اینها قرار میدهد، از خود چهره اینجوری میسازد برای اینکه بتواند از این زاویه به این آدم نفوذ کند و روی کلمه نفوذ خیلی تاکید دارم. تو دو دقیقهاش را بدون اینکه مقدمه و موخره را تماشا کنی، میبینی. به طرف گفتند چرا نماز نمیخوانی، گفت در قرآن نوشته. گفتند کجای قرآن نوشته؟ گفت لاتقرا فی الصلاه! گفتند لا تقرا فی الصلاه وقتی که مستی! گفت نه دیگر ما تا همینجا را میخوانیم. هنگام مستی نماز نخوان. میگوید من کاری به آن ندارم. نمیشود که مقدمهاش را بخوانی اما موخرهاش را نخوانی!
نخواهید که من باور کنم حامد عنقا پیشبینی نمیکرد که در همین دو دقیقه این اتفاقات میافتد؟
واقعیتش این است اینکه پیشبینی میکردم یا نمیکردم از سریال نمیآید، از شناختی که از واکنش جامعه رسانهای دارم، میآید و نه مخاطب لزوما. یعنی واقعیتش این است من میدانستم این سکانس واکنشبرانگیزی میشود، تردید نداشتم. وقتی هم که واکنشبرانگیز میشود همهجور واکنش بههمراه دارد. به قول معروف آش با جایش هست؛ درهم است. تا یک اندازهای از واکنشها برایم طبیعی بود اما اینکه روی این موج هم سوار شوند، آن هم محتمل بود. طبیعی است که هر کسی از زاویه دید خود و از ظن خود همداستان این ماجرا میشود.
اتحادیه آش و حلیم واقعا با شما کاری نداشتند، چون گفتید همهجا؟
نه فعلا، احتمالا چون آنها خیلی سریال تماشا نمیکنند. شبی سینا مهراد اینجا بود و ما شوخی میکردیم قبل از این ماجراها و حاشیهها گفتیم که الان تو کاملا آمادگی این را داری که بروی بهعنوان سفیر برند آشفروشهای مثلا جاده چالوس بشوی...
حرف آخر؟
ما یک قدم برداشتیم. ما فقط یک قدم برداشتیم. ما در این موضوع بسیار جوان و بسیار تازهکار هستیم...
پس خطشکنی کردن را قبول دارید؟
من نمیدانم اسمش چیست اما خطشکنی کردن یکجور تفاخر است و شاید بهنوعی داشتن اعتمادبهنفس کاذب و خودشیفتگی است. نمیتوانم بگویم خطشکنی است یا نه فقط میتوانم بگویم ما اندازه یک قدم برداشتیم و هزار بادهناخورده در رگ تاک است. البته میدانم بقیه درحال شروع کردن هستند. آقای طالبی سریالی را درباره فساد اقتصادی میسازد. خبر دارم یکی، دو سریال دیگر در شبکه نمایش خانگی درحال تولید است. میدانم آقای دهنمکی به این حوزه میآید. تلویزیون یکی، دو کار اینجوری دارد تولید میکند. خوشحالم ما زمینهساز این شدیم؛ چون تا قبل از ما همه تردید داشتند که آیا میشود و آیا میگذارند.
* نویسنده: محسن جندقی، روزنامهنگار