تاریخ : Sat 10 Oct 2020 - 09:41
کد خبر : 46721
سرویس خبری : فرهنگ و هنر

شجریایران

سیدمهدی موسوی‌تبار:

شجریایران

استاد محمدرضا شجریان باوجود تلاش‌های برخی گروه‌های سیاسی در مصادره و سوءاستفاده از او اما تنها به فرهنگ و هنر این کشور و مردمش تعلق دارد.

به گزارش «فرهیختگان»، سیدمهدی موسوی‌تبار، روزنامه‌نگار طی یادداشتی در روزنامه «فرهیختگان» نوشت: برای سنجش اعتبار آثار یک هنرمند می‌توان هم سلبی رفتار کرد و هم ایجابی. از سویی از این زاویه به هنرمند و آثارش نگاه می‌کنیم که چه چیزهایی را به جهان پیرامون و مردمش اضافه کرده و از سوی دیگر می‌نگریم که دنیای بدون آن هنرمند و هنرهایش چقدر متصور و شدنی بوده است. به‌عبارت دیگر، باید پرسید که اساسا می‌توان جهان را بدون اشعار سعدی، حافظ یا فردوسی و موسیقی باخ و بتهوون تصور کرد یا نه. هر هنرمندی از خود چیزی به‌جای می‌گذارد و صحنه را ترک می‌کند و گاه در دوران حیاتش موردتوجه قرار می‌گیرد و گاه پس از مرگش. با این‌همه اما آثار ماندگار فارغ از همه هیاهوها و حاشیه‌های مخالفان و موافقان ماندگار هستند و خانه‌شان چنان مستحکم است که هیچ توفانی را یارای خرابی آن نیست.

هنرمندان هم مانند انسان‌های دیگر، معصوم و خالی از اشتباه نیستند و هیچ هنرمندی هم چنین ادعایی را نکرده است. در واکاوی و بررسی زندگی و آثار هر هنرمند یا حتی هر چهره مشهوری رعایت چنین ملاحظه‌ای ما را از حب و بغض‌های احتمالی در امان نگه می‌دارد؛ حب و بغض‌هایی که گاه ریشه‌اش جهل و ناآگاهی است و گاه لجاجت و کینه‌ورزی. افراطی‌های طرفین بازار سیاست چه در زمان حیات هنرمند و چه در نبودش ردپای خود را می‌گذارند و از رسانه‌شان، خواه یک شبکه مطرح و مشهور باشد و خواه یک صفحه اینستاگرامی، صدای افراط و تفریط‌شان را پخش می‌کنند؛ صداهایی که گاه آنقدر بلند و رسا است که نمی‌گذارد صداهای آرام دیگر هم به گوش برسد. نوع مواجهه با مرگ هنرمندان و چهره‌های مشهور هم شاید نیاز به آموزش و اصلاحاتی در جامعه ما دارد؛ در جامعه‌ای که یک نفر می‌تواند بدون شنیدن حتی یک دقیقه از آثار یک هنرمند و با شلوغ‌بازی و نشستن در خیابان ادعای طرفداری از او را بکند و دیگرانی که از کودکی با صدای خواننده‌ای بزرگ شده و شناخت کامل و دقیق از او دارند و به احترام شرایط کرونایی کشور و رعایت حال بیماران بیمارستانی در خانه‌شان مانده‌اند، بی‌عاطفه و محافظه‌کار شناخته می‌شوند. به‌راستی که چگونه می‌شود تحلیل درستی از وضعیت پیش‌آمده ارائه داد.

استاد محمدرضا شجریان که پس از تحمل یک دوره بیماری، روز پنجشنبه 17 مهرماه در بیمارستان جم تهران درگذشت، اولین چهره مشهوری نبود که حاشیه‌ها و جدل‌های بی‌موردی پیرامون مرگش شکل گرفت و قطع به‌یقین آخرین هم نخواهد بود. انگار یاد نگرفته‌ایم که یکدیگر را در دوران بودن و نبودن، منصفانه و شفاف ببینیم و حتما باید چیزی از خودمان اضافه کنیم یا بکاهیم یا حتی از یک اتفاق کوچک، یک رویداد بزرگ و باب‌میل‌مان بسازیم. شجریان 80 سال عمر کرد و به‌جز سال‌های پایانی عمرش که گرفتار بستر بیماری بود، در هر دهه از عمرش اثر و یادگاری از خودش برجای گذاشته است و برای شناخت و قضاوت صحیح درباره او و زندگی‌اش راهی نداریم مگر کنارهم گذاشتن تمام قطعات این 80سال. شجریان در دسته‌ای از هنرمندان قرار می‌گیرد که دنیا بدون آثار و صدای او حتما چیزی کم داشته و بی‌اغراق، اقبال بلند ما بوده که در عصری زیسته‌ایم که توانسته‌ایم صدای او را بشنویم و سوال اصلی اینجاست که پیشینیان ما لحظات عمیق و خلوت خود را بدون صدای استاد شجریان چگونه گذرانده‌اند؟

مهر و زندگی شجریان

استاد محمدرضا شجریان متولد مهر است و سفرکرده از مهر. اول مهرماه ۱۳۱۹ در مشهد دنیا را دیده و آن‌طور که خودش گفته، پنج‌ساله بوده که در خلوت کودکانه‌اش آواز می‌خوانده است. ۱۵بهمن ۱۳۲۶ به کلاس اول می‌رود و یک سال بعد به آموزش تلاوت قرآن‌کریم نزد پدر می‌پردازد. در ۹ سالگی تلاوت قرآن را آغاز می‌کند و یک سال بعد این کار را در میتینگ‌ها و اجتماعات سیاسی آن سال‌ها ادامه می‌دهد. برای نخستین‌بار در سال ۱۳۳۱ و در 12 سالگی صدایش از رادیو خراسان پخش می‌شود. یک‌سال بعد شاگرد ممتاز دانش‌آموزان مشهدی می‌شود و بعد در دبیرستان شاهرضا تحصیلات خود را پی می‌گیرد. همزمان در مسابقات فوتبال دبیرستان‌های مشهد هم حضور می‌یابد و در سال ۱۳۳۴ موفق می‌شود به تیم دانش‌آموزی استان راه یابد. شجریان در سال ۱۳۳۶ به دانشسرای مقدماتی در مشهد می‌رود و از همین سال است که برای نخستین‌بار با یک معلم موسیقی به نام جوان ‌آشنا می‌شود. پیگیری جدی کار آواز سبب می‌شود در سال ۱۳۳۸ وی به اجرای آوازهایی بدون ساز و نیز قرائت قرآن برای رادیو خراسان بپردازد. یک سال بعد شجریان دیپلم دانشسرای عالی را می‌گیرد و به استخدام آموزش‌وپرورش درمی‌آید و همزمان به تدریس در دبستان خواجه نظام‌الملک بخش رادکان می‌پردازد و با سنتور نیز آشنا می‌شود.

پس از چندسال تدریس و مدیری دبستان‌های مشهد آذرماه ۱۳۴۶ شجریان به تهران منتقل می‌شود و از همان بدو ورود با استاد احمد عبادی (نوازنده و نواساز نامی سه‌تار) آشنا می‌شود و همزمان به همکاری با رادیو ایران می‌پردازد و درکنار آن به کلاس درس آواز استاد اسماعیل مهرتاش و انجمن خوشنویسان نزد استاد بوذری می‌رود. آشنایی با رضا ورزنده (استاد سنتور) در تابستان همین سال است و اجرا و ضبط اولین برنامه در رادیو ایران که با عنوان «برگ سبز شماره ۲۱۶» در شب جمعه ۱۵ آذرماه پخش شد، از دیگر فعالیت‌های شجریان در این سال بود. کار در رادیو با نام مستعار «سیاوش بیدکانی» تا سال ۱۳۵۰ خورشیدی و بعد در رادیو و تلویزیون با نام خودش ازجمله تلاش‌های شجریان در مسیر زندگی هنری‌اش به‌شمار می‌رفت. در سال ۱۳۴۷ از آموزش‌وپرورش به وزارت منابع طبیعی انتقال می‌یابد و همزمان به کلاس خوشنویسی استاد حسن میرخانی می‌رود. در سال ۱۳۴۹ همکاری خود را با برنامه‌های تلویزیون ملی ایران آغاز می‌کند و همزمان به دریافت رتبه خوشنویس ممتاز نایل می‌شود.

استاد شجریان در سال ۱۳۵۰ با استاد فرامرز پایور آشنا می‌شود و به مشق سنتور و آموزش ردیف آوازی صبا نزد ایشان می‌پردازد. در همین سال است که وی با هوشنگ ابتهاج «سایه» آشنا می‌شود و به همکاری با برنامه گل‌های تازه رادیو می‌پردازد. در سال ۱۳۵۱ شجریان ضمن همکاری در برنامه گلها با استاد نورعلی خان برومند آشنا می‌شود و به آموزش سبک و شیوه آوازی طاهرزاده نزد وی مشغول می‌شود. در سال ۱۳۵۲ وی به اتفاق گروهی از هنرمندان چون محمدرضا لطفی، ناصر فرهنگفر، حسین علیزاده، جلال ذوالفنون، داود گنجه‌ای و مقدسی و حدادی و دیگر هنرمندان، مرکز حفظ و اشاعه موسیقی را به سرپرستی استاد داریوش صفوت بنا می‌گذارند.

دو سال قبل از انقلاب برای استاد شجریان پر از اتفاقات خوب و ناخوب است؛ در سال 55 حضور در جشنواره توس نیشابور و بعد در برنامه جشن هنر حافظیه شیراز با محمدرضا لطفی و فرهنگفر و اجرای برنامه راست پنجگاه و کناره‌گیری از رادیو در همین سال به‌همراه ابتهاج و برخی دیگر از هنرمندان از ماجراهای عجیب سال 55 است. شجریان یک سال بعد شرکت دل‌آواز را تاسیس می‌کند و در سال ۱۳۵۷ در مسابقات تلاوت قرآن سراسر کشور مقام اول را به‌دست می‌آورد.

ربنای مردم، ربنای شجریان؟

بیش از 60 آلبوم موسیقی از استاد شجریان منتشر شده، اما بی‌شک مهم‌ترین و مشهورترین اثر وی، قطعه ربنا و مثنوی‌خوانی (چندخوردی چرب و شیرین) کنارش است؛ قطعه‌ای که بارها موضوع نامه‌نگاری شجریان با مدیران وقت سازمان صداوسیما بوده و از آن‌سو هم چهره‌های مطرحی لب به تمجید از آن گشوده‌اند؛ «اگر بخواهم ربنا بخوانم و اذان بگویم، ممکن است مخاطب من را نپذیرد و این کار زیبا نیست؛ چون مردم فکر می‌کنند حالا که جمهوری اسلامی سر کار آمده، شجریان که تا دیروز آواز می‌خواند، امروز دعا می‌خواند و اذان می‌گوید و ممکن است نپذیرند و ازسوی دیگر افراد دیگری که به صدای من عادت کرده‌اند، هم ممکن است بپرسند که چرا شجریان آواز را رها کرده است و دعا می‌خواند. برای من این کار بسیار سخت بود. به همین دلیل به آنها گفتم که من به شما کمک می‌کنم و به دیگران آموزش می‌دهم تا آنها بتوانند ربنا و دعا بخوانند، اما خودم این کار را نمی‌کنم.» اینها را مرحوم شجریان در گفت‌وگویی بیان کرده است. استاد شجریان در همین گفت‌وگو درباره ماجرای خواندن ربنا توضیح داده بود که سال ۵۸ تغییراتی در رادیو به‌خصوص بخش موسیقی‌اش در حال انجام بود و مدیران تصمیم گرفته بودند تولید موسیقی در رادیو تعطیل شود و آثار را از بیرون خریداری کنند که جلساتی با حضور او و تعدادی دیگر با مدیران گذاشته می‌شود و مدیران را راضی می‌کنند نیرو‌های خوب را نگه دارند و بقیه را بازنشسته کنند. در همین جلسات هم رئیس وقت رادیو از شجریان می‌خواهد طرحی برای اجرای آثاری برای پیش از افطار آماده کند. شجریان توضیح می‌دهد که من سال‌هاست از این فضا فاصله گرفته‌ام و امروز با موسیقی و ارکستر سروکار دارم، اما رئیس رادیو می‌گوید ما کسی به‌غیر از شما را نداریم. درنهایت شجریان قبول می‌کند کلاسی برای افرادی که قرار بود دعای سحر و مناجات بخوانند، بگذارد و به آنها نحوه صحیح خواندن را بیاموزد. محمدرضا شجریان در این‌باره توضیح می‌دهد: «برنامه‌های دم افطار قبل از انقلاب را سیدجواد ذبیحی بسیار عالی خوانده بود و من تمام کارهای او را از نوجوانی شنیده بودم و مناجات حضرت امیر را با صدای او از حفظ بودم. با این حال پذیرفتم که این کار را بکنم. مردم به ربنا و دعای سحر مرحوم ذبیحی و اذان مرحوم مؤذن‌زاده اردبیلی عادت کرده بودند. نمی‌شد به این راحتی این عادت را در مردم تغییر داد.»

ربنا و مثنوی خوانده می‌شود و تا سال 1388 یعنی به مدت 30 سال میهمان خانه‌های مردم در ماه رمضان بوده است. این قطعه آوازی البته در سال‌های ابتدایی بدون ذکر نام شجریان و حتی بدون اجازه وی پخش می‌شود و تا مدت‌ها شنوندگان گمان می‌کردند یکی از قاریان آن را خوانده است.

شجریان سیاسی، شجریان فرهنگی

«هنرمندی که به اتفاقات جامعه‌اش واکنش نشان ندهد، هنرمند نیست.» این جمله را بارها گفته‌اند و آنقدر قدیمی است که حتی گوینده‌اش هم مشخص نیست. در ابتدای گزارش گفتیم که برای شناخت هر انسان یا هنرمندی باید به‌طور جامع درباره‌اش بررسی و تحلیل شود و او را از صورت یک قدیس خارج کرد. از سیاست حرف زدن، کسی را سیاسی نمی‌کند. همین‌طور روزنامه خواندن و شرکت در بحث‌های سیاسی، قوانین دیپلماتیک را آموزش نمی‌دهد. بیراهه نگفته‌ایم اگر بگوییم اساسا هنر و سیاست دو پادشاهند که در یک اقلیم نمی‌گنجند. هنرمند با عاطفه و احساس سروکار دارد و سیاست بویی از احساس نبرده و اگر بخواهد عاطفه را همراهش کند، بلاشک بازنده است. یک هنرمند 70ساله هم می‌تواند فریب چندنفر ساده‌لوح یا حتی آب‌زیرکاه را بخورد و حرف‌هایی در شبکه‌های تلویزیونی بزند که خودش هم بعدها از آنها پشیمان شود.

«من سخت جلوی کسانی که فعال سیاسی بودند یا احزاب سیاسی که می‌خواستند از موقعیت هنری من سوءاستفاده کنند، ایستادم. من خودم اساسا با موسیقی منحرف مخالفم. موسیقی یک علم و هنر است، لهو و لعب و هوا و هوس نیست.» این جملات متعلق به استاد شجریان در گفت‌وگو با روزنامه ایران در سال 95 است؛ «شما فرض کنید هر نظامی؛ مثلا در نظام جمهوری اسلامی که همه آن را پذیرفتند، یک آدمی می‌آید یک کار اشتباهی می‌کند. ما به او تذکر می‌دهیم. این تذکر دلیل آن نیست که با نظام جمهوریت مخالفیم. این آدم اشتباهی کرده و دروغی گفته است، به او تذکری می‌دهیم. یا وقتی به یک نفر می‌گوییم تو حق توهین کردن به مردم را نداری، این درافتادن با کل نظام نیست. عده‌ای می‌خواهند سوء‌استفاده کنند که چون این شخص به وزیر یا رئیس‌جمهور گفته این کار را اشتباه انجام دادی، پس این آدم با اصل جمهوری مخالف است که این ستم است.»

شاید اگر اواسط دهه 90 و قبل از اوج‌گیری بیماری استاد شجریان، عقلایی به میان میدان می‌آمدند و با نگاه هنرمندانه و فرهنگی ماجرا را به شکل مسالمت‌آمیزی حل می‌کردند، عرصه بر سوءاستفاده‌کنندگان فعلی از هر دو طرف تنگ می‌شد و استاد هم در شرایط مناسب‌تری امکان اصلاح اشتباهات خود را پیدا می‌کردند. امان از این ‌ای‌کاش‌ها...