تاریخ : Sat 10 Oct 2020 - 09:36
کد خبر : 46717
سرویس خبری : ایده حکمرانی

چرا شجریان مرد سیاسی نبود؟

شجریان در دشواری‌های تاریخی اهل هنر

چرا شجریان مرد سیاسی نبود؟

شجریان مرد سیاسی نبود و نتوانست و بنا هم نداشت مواضعی سیاسی اتخاذ کند، گرچه پس از وفات او دو گروه، دو دسته از مواضع او را برجسته کرده و به جدال با هم پرداختند.

به گزارش «فرهیختگان»، در این روزگار مصرف -که همه چیز و همه‌کس را می‌توان به مصرف اغراض و اهواء رساند- چرا شجریان مهم و مورد احترام است؟ آیا جز به جهت تلاش و هنرمندی وی در آواز؟ آیا «موضع‌گیری سیاسی» یا «طبع‌آزمایی در ساختن ساز»، «شکسته‌نویسی و خطاطی» یا «روابط شخصی و اجتماعی» است که موجب اهمیت ایشان شده است؟ به عبارت دیگر آنچه شجریان را «شجریان» می‌کند، آیا غیر از آواز اوست؟ البته که خیر. اگر شجریان از این جهت اهمیتی نداشت، جهت‌گیری او در سیاست هم وجهی نداشت چنان که هزاران نفر از بنی‌بشر مواضع سیاسی دارند اما چون در زمینه‌ای برجستگی ندارند، مواضع دیگرشان -من‌جمله مواضع سیاسی- هم چندان اهمیتی برای سایرین ندارد و حتی قابلیت «مصرف‌شدن» نیز نمی‌یابد.

شجریان خود گفته بود: «کار من آواز خواندن است. وزن کار من روی آواز است و طرفدارانم هم بیشتر کسانی هستند که آواز مرا دوست دارند.»(1) پس «شجریان، شجریان آواز است.» اما این توهم را نیز باید به کناری گذاشت که «شجریان سازساز یا شجریان اهل سیاست، بالکل شجریان دیگری ا‌ست؛ غیر از شجریان آواز.»(۲)

اما پس از اعلام فوت شجریان، خلایق مایلند که حتی آواز خواندن ایشان را یک کار مبارزاتی و سیاسی فرض کنند و از او مردی سیاسی یا اهل مبارزه‌چی‌گری(3) بسازند.

 هنرمند و مرد سیاسی

اقتضای سیاست آن است که هدفی یا غرضی را دنبال کند اما برای اهل ذوق و هنر امروزی، هیچ حالی از احوال اصالت ندارد. هنرمند امروز، خود را در میان احوال، آزاد می‌خواهد و می‌پندارد و فرق میان هنرمند امروز و هنرمند ممدوح در اشعار حافظ و شاعران و عارفان اسلام این است که در آن اشعار، اوج هنر با «تمامت فقر» و «خود را در میانه ندیدن» و بلکه «جز او هیچ در میانه ندیدن» متناسب است اما امروز، جهت تعالی فقیرانه گم شده است و غالبا سرگردانیم. این ابتلا خاص اهل هنر هم نیست. علم و فلسفه و اخلاق نیز سرگردان است چون یاد آوردن از عهد قدیم دشوار شده و در پس تئوری‌ها و نظریه‌ها محجوب است. هنرمند امروز خود را آزاد می‌داند تا میان احوال مختلف -صرف‌نظر از سیر تعالی یا تدانی- مرور کند بدون آنکه در هیچ‌کدام بماند حالیکه هنرمند محمود عارفان، از این آزادی نفس، رسته بود و تا نفس در میانه بود، می‌دانست که طرفی کمروار زان میان نخواهد بست. هنرمند، برنامه‌ریز توسعه یا دانشمند نیست.

هنرمند به احوالی که به او روی می‌آورد، تن می‌سپارد و کسب و تجارت یا علم یا حتی اقوال دیروزش، برایش اصالت ندارد. اگر ترجیحی حصولی میان این احوال مختلف در کار آید، علم یا فلسفه یا اخلاق(به‌معنای متداول) پیدا می‌شود و نه هنر. هنرمند -تا آنجا که هنرمند است- در توارد احوال است و احوالی غیر از احوال روزمره را هم به دیگران تذکر می‌دهد. اما مرد سیاسی امروزی، غرضی دارد و امور را متناسب با آن غرض سامان می‌دهد اما چون غرض‌ آید، هنر پوشیده می‌شود. سیاست به‌معنی حقیقی و شریف لفظ نیز تردد میان احوال متخالف نیست. چنان سیاستی هم ناظر خواهد بود به تعهدی به آرمانی. هنر هم در ادوار تاریخی نیز همواره با تعهد به آرمانی و وضع موعودی مناسبت داشته است، اما «هنرمند امروزی» متذوق است و بنا دارد میان آنچه می‌پسندیده و آنچه از سنت و مرده‌ریگ برای او باقی مانده است، جمع کند اما بر مبنای تعهد امروزی، براساس تاریخی که دیگر استوار نیست. از اینجاست که هنرمند امروزی بی‌تاریخ می‌شود و تعهد و سیر، برای او از هر زمان دیگر دشوارتر خواهد بود.

 شجریان و یاد عهد قدیم

شجریان مرد سیاسی نبود و نتوانست و بنا هم نداشت مواضعی سیاسی اتخاذ کند، گرچه پس از وفات او دو گروه، دو دسته از مواضع او را برجسته کرده و به جدال با هم پرداختند. اما -چنان که ذکر شد- شجریان حتی در سیاست غیراصیل و مجازی نیز بازیگر نبود چه رسد به سیاست حقیقی، در معنای «تدبیر امور در نسبت با تعهدی فقیرانه». او البته این نکته را نیک می‌دانست که مرد سیاسی نیست و نباید زلف هنر را به سیاست گره زد اما گاه این نکته را از یاد می‌برد و این فراموشی بی‌اثر نبود. اما نکته اینجاست که هنوز یادی از عهد قدیم نیز در او بود و او بالکل این یاد را به‌فراموشی نسپرده بود. او گاهی می‌خواست تا به فراسوی دوستی و دشمنی رود. می‌خواست با پایبندی به گوهر هنر، «جمعیت» و «وحدت» پدید‌ آید و هنر را در چنین مقامی می‌دید و می‌گفت: «هنر مثل فروغ خورشید به دوست و دشمن یکسان می‌تابد. مگر خورشید را می‌توان در انحصار کسی درآورد! هنر از آن انسان‌هاست... من می‌خواهم به گوهر بی‌کرانه هنر پایبند باشم. نمی‌خواهم دربند یک گروه یا یک بخش از جامعه باشم. حتی می‌خواهم آنها که مخالف من هستند، مخاطب اثر من باشند.»(4) او البته به خودآگاهی تفصیلی در این وضع نرسید و دائم نیز در این وضع نبود اما به آن التفات داشت و آرزومندی چنان وضعی در او بود و آن را خوش می‌داشت و تحسین می‌کرد. آری آناتی دست می‌دهد که نفس و حجاب آن کنار می‌رود و آن آرزو رخ می‌نماید اما آن آنات، لزوما دائمی نیست و آن یاد همیشه با یاد نمی‌ماند. ما همه گرفتار چنین وضعی هستیم، افتاده در میانه فراموشی و یادآوری آن وضع موعود، آن عهد قدیم. اگر بشنویم که «قیمه کلّ امرءٍ ما یحسنه» پس او که تحسین‌کننده «فقر عشق» بود، ان‌شاءالله که قیمتی و قدری بدان میزان دارد چراکه کسی نیست که دوستدار مجاهدان چنین جهادی نباشد یا با گرفتاران در چنین میدانی درد مشترک نداشته باشد یا «تحسین‌کنندگان عاشقی» را تحسین نکند ولو در مواردی مجروح و هزیمت نیز شده باشند یا از خطایا معصوم نمانده باشند یا آنکه ورود خام‌شان به عرصه سیاست اسباب زحمت خودشان و تشدید نزاع در میان مردم شده باشد، مردمی که آنان از جهتی آرزوی وحدت‌شان را داشتند، اما گاه در این آرزو استقامت نکردند. غفر الله لنا و لهم. بعید است، لااقل بعضی آثار او، چنین فارغ از دوستی و دشمنی شنیده نشده باشند.

پی‌نوشت‌ها:

1. مصاحبه با شب‌های روشن در شبکه جام‌جم.
2. نگارنده در مطلبی دیگر نشان داده است که شجریان از سازسازی تا آموزش آواز یا سیاست، مشی و ممشای واحدی داشته است به‌عبارتی استاد همان‌طور وارد سیاست شدند که فعالیت آوازی خود را پی‌می‌گرفتند. ن. ک: شجریان سیاسی، همان شجریان: 5 پرده با رویکرد رومانتیک استاد، مندرج در: روزنامه «فرهیختگان»، شنبه 12خرداد ۱۳۹۷، ص۶. آن مطلب کامل نبود و روا نیست که آنچه شجریان تحسینش می‌کرد و خود را آرزومند آن می‌دانست، گفته نشود. مطلب حاضر از این‌جهت نوشته شد.
3. مبارزه‌چی‌گری غیر از مبارزه است. مبارزه اساسی است و با یاد حضوری از عهد قدیم و با خرابی نسبت دارد اما مبارزه‌چی‌گری اصل وضع موجود را فرض می‌گیرد و صرفا به‌دنبال تغییراتی صوری است. حافظ می‌گوید:
به‌یاد چشم تو خود را خراب خواهم ساخت
بنای عهد قدیم استوار خواهم کرد
این خرابی از وضع موجود، معنایش جابه‌جایی صندلی‌ها میان مستضعف و مستکبر نیست، بلکه مبارزه حقیقی به‌دنبال خروج از این دوگانه است و بنا نیست مستضعفان، مستکبر شوند.
4. سروش مردم، ص۲۲.

 *‌نویسنده: محمد  علی‌بیگی، دبیر گروه  اندیشه