تاریخ : Sun 04 Oct 2020 - 10:55
کد خبر : 46512
سرویس خبری : ایده حکمرانی

فلسفه و علم حقوق بین‌الملل در پی قدرت یا پاسدار حق و حقیقت

صادق بشیره:

فلسفه و علم حقوق بین‌الملل در پی قدرت یا پاسدار حق و حقیقت

مقاومت سرسختانه ابتدایی انگلیس با اصل آزادی دریاها و سپس طرفداری شدید این کشور از این اصل، به‌خوبی حاکی از همین مطلب است که پیروی از اصول برای این‌گونه کشورها تابع حصول مصالح و منافع آنهاست واگرنه، اصل همان اصل بود و انگلیس نیز همان انگلیس.

نگاهی به نقش گروسیوس در مناسبات استعماری

به گزارش «فرهیختگان»، صادق بشیره، پژوهشگر حقوق بین‌الملل طی یادداشتی در روزنامه «فرهیختگان» نوشت: منشور سازمان ملل‌متحد و اصول حقوق بین‌الملل بر منع مداخله کشورها در امور داخلی یکدیگر تصریح مبرهن دارند و مبین این حدیث‌اند که حاکمیت‌های برابر حق ندارند در امور حاکمیتی یکدیگر دخالت کنند. بااین‌حال گاه‌گاه مشاهده می‌شود که به بهانه‌های حقوق بشری و بشردوستی از سوی برخی نهادهای بین‌المللی، مقامات سایر کشورها و حتی سفرای آنها در ایران نسبت به مسائل داخلی کشور دخالت‌ها یا اظهارنظرهایی صورت می‌گیرد که اینک البته شاید بتوان این دخالت‌ها را استثنایی مشروع بر اصل عدم‌مداخله دانست.

به این ترتیب که با جهانی‌شدن حقوق بشر، صیانت از آن به‌عنوان یک مساله مهم، بین‌المللی، جهانشمول و فرامرزی وظیفه اخلاقی همه کشورهاست و انجام این وظیفه الزاما محدود و محصور به مرزهای سرزمینی هر کشور نیست.(۱)

بنابراین و با این توجیه که حقوق بشر از اصل عدم‌مداخله، اهمیت بیشتری دارد، در وضعیت ایجاد تعارض میان آن ‌دو، حفظ حقوق بشر ارجحیت داشته و بر این اساس مداخله حقوق‌ بشری مجاز تلقی می‌شود.
علی‌الظاهر فلسفه‌بافی منتج به این موضوع براساس یک دغدغه مقدس شکل گرفته و به‌نظر نیز نباید بد باشد اما به‌قول یک نویسنده خارجی همیشه امکان سو‌ء‌استفاده از آن بالقوه است(۲) کما اینکه بارها نیز بالفعل شده است.

به‌هرحال این موضوعات محل بحث ما نیست. در مصداق یادشده و مشابه آن، آنچه بیشتر محل‌توجه این مطلب است سیر فسلفی مساله است و اینکه چگونه در حقوق بین‌الملل براساس یک نیاز- قبیح یا حسن- فلسفه به کمک می‌آید و رفع‌حاجت می‌کند.  پس از بیان این مثال ملموس و مختصر اما خوب است که ماجرا را ریشه‌ای‌تر و از پیش‌تر آغاز کنیم و به تشریح و تبیین مسائل مدنظر پیرامون جایگاه و کارکرد فلسفه در حقوق بین‌الملل بپردازیم.

هوگو گروسیوس که او را پدر علم حقوق‌بین‌الملل می‌دانند، اندیشمندی هلندی‌ است که چند سال پس از تصدی منصب دادستانی کل این کشور یعنی در سال  ۱۶۰۸میلادی، با انتشار اثری به‌نام «دریای آزاد» نظریه آزادی دریاها را مطرح ساخت و توانست به شهرت بیشتری دست یابد.

 تلاش کمپانی هلندی هند شرقی برای تجارت در خاور دور که در آن زمان با مخالفت پرتغال مواجه شده بود و تجارت در این منطقه را حقی انحصاری برای خود تلقی می‌کرد، موجبات نگارش این اثر را از سوی گروسیوس فراهم آورده بود.(۳)

گروسیوس برای توجیه نظریه خود به الهیات نیز متوسل شده و معتقد بود دریا چیزی نیست که قابل‌تملیک باشد، تنها مالک آن خداوند بوده و میان همگان مشاع است.(۴) این نظریه که ریشه در آیین مسیحیت و حقوق روم باستان داشت و در برابر نظریه دریای بسته طرح شده بود، درواقع می‌کوشید تا اختلافات پیش‌آمده و منازعات احتمالی بعدی میان قدرت‌های دریایی را اساسا از میان بردارد. اما به‌زودی خود این نظریه محل‌نزاع شد و مباحث گسترده‌ای را تا مدت‌ها پیرامون خود شکل داد.

پس از این مقدمه، موضوعی که ممکن است جلب‌توجه کند، این است که آیا گروسیوس به پیروی از تفکرات مکتب حقوق طبیعی(۵) و مذهبی‌اش، در پی تلاشی علمی به حقیقتی تحت‌عنوان آزادی دریاها دست‌یافته، سپس این حقیقت را در دفاع از محق بیان نموده است یا خیر، در راستای منافع شرکت‌های هلندی به ‌حقیقت‌سازی پرداخته و به‌عبارت دیگر از حقیقت خودساخته‌اش به‌عنوان ابزاری درجهت تامین مطامع کشور هلند بهره جسته است. به‌عبارت دیگر آیا اصلا فلسفه، علم و گزاره‌های مذهبی مربوط به حقوق دریاها برای این دانشمند هلندی موضوعیت داشته یا تنها طریقیت دارد تا دعاوی دولت متبوع وی را اثبات کند. اگر مفروض بداریم که وظیفه فلاسفه کشف حقیقت و وظیفه وکلا دفاع از موکلین است، اساسا آیا گروسیوس یک فیلسوف وکیل است یا یک وکیل فیلسوف؟

البته که این موضوع جدای از این مساله است که آیا اصلا اصل آزادی دریاها صائب هست یا خیر. ممکن است حتی اگر گروسیوس با غرض و پیشداوری نیز نگاشته باشد، درنهایت نوشته او صحیح و بدون اشکال باشد و منطق او موردپذیرش سایرین قرار گیرد یا حتی اصلا نظریه او مورد تایید دین هم باشد و به قول فقها اصابت به واقع کرده باشد.

به‌هرترتیب با وجود قرائنی له و علیه گروسیوس این مطلب خود را از درک و سپس بیان نیات و امیال درونی او ناتوان می‌داند اما به همان اندازه که در این مورد عاجز است، به همان اندازه قادر است ادعا کند که تطابق نظریه آزادی دریاها با منافع تعدادی از دولت‌های آن زمان و رفته‌رفته هم‌سویی این اصل با ماجراجویی‌های دریایی استعمارگران اروپایی، علت عمده برجستگی و توفیق آن در مقطعی از زمان گشت و موجب شد تا این اندازه مورد عنایت و توجه قرار گیرد. مقاومت سرسختانه ابتدایی انگلیس با اصل آزادی دریاها و سپس طرفداری شدید این کشور از این اصل، به‌خوبی حاکی از همین مطلب است که پیروی از اصول برای این‌گونه کشورها تابع حصول مصالح و منافع آنهاست واگرنه، اصل همان اصل بود و انگلیس نیز همان انگلیس.

با وجود انتقاداتی که می‌توان نسبت به نظریات و آثار گروسیوس داشت، این نوشته ابدا منکر ارزشمندی تلاش‌ها و جایگاه علمی او و تاثیراتش بر حقوق بین‌الملل نیست اما معتقد است که حتما این پدرسالاری‌ها و پدرخواندگی‌های اروپایی، بی‌منفعت نیست.

گروسیوس قرائتی را از مکتب حقوق طبیعی ارائه می‌دهد که کانت معتقد است براساس آن، رفتار دولت‌ها هیچ محدودیتی ندارد و هر اشغالگری می‌تواند برای توجیه اعمالش به این نظریات متوسل شود.(۶) پس او به‌زودی نه‌تنها در هلند بلکه در سایر ممالک اروپایی نیز حلواحلوا می‌شود.  البته که گروسیوس ابن‌الوقت است و واقعا این موضوع در مورد هر دانشمندی قابل‌تقدیر است که در دل موضوعات زمان خود حاضر باشد، چاره‌اندیشی کرده و بالاخره از این علم و فلسفه استفاده‌ای کاربردی کند. او به‌خوبی چالش‌های فعلی جامعه خود را درک کرده، از مفاهیم نظری در جهت رفع این چالش‌ها بهره می‌گیرد و آثاری منسجم ارائه می‌دهد. رساله حقوق جنگ و صلح از دیگر آثار او که در سال‌های اخیر به فارسی نیز ترجمه شده است دقیقا محصول زمان و مکانی است که گروسیوس در آن حضور دارد. (۷) انگیزه و نگرانی گروسیوس برای نگارش این رساله که در مقدمه آن بیان شده، به‌خوبی موید این ادعاست.  اما همین امتیاز گروسیوس گاه آفت آثار و اندیشه‌های اوست و موجب می‌شود او در مواردی بیشتر در مقام یک وکیل ظاهر شود و به دور از حقیقت، تفلسف کند. هرچند او بعضا در این فلسفه‌بافی‌ها دغدغه‌هایی مقدس دارد، اما به‌هرحال بیراهه می‌رود و به‌زودی اسباب اسقاط برخی نظریات خود را از سوی سایر اندیشمندان فراهم می‌آورد. مساله این است که همزمان در یک اثر نمی‌توان هم دکترین ارائه داد و هم وکالت کرد و به‌عبارتی با یک دست دو هندوانه برداشت، چراکه اصولا علمای علم حقوق باید به وضعیت کلی بپردازند و عمل‌کنندگان به آن ازجمله وکلا باید راه‌حل‌های اوضاع خاص را عرضه کنند. این وضع و اعمال حقوق و قواعد آن هرچند هردو نهایتا بناست پاسخگوی مسائلی یکسان باشند، اما هریک روش‌هایی متفاوت را می‌طلبند.(۸) اگر نه، به ناصواب می‌روند و این خطای شکلی به خطای ماهوی نیز منجر می‌شود.  بنابراین گروسیوس جدای از مساله آزادی دریاها و جدای از امیال نفسانی‌اش و حتی با وجود پیشینه‌ای مذهبی و دغدغه‌های مهمی که دارد و با وجود خدماتی که به علم حقوق بین‌الملل داشته است، با اشتباه شکلی‌ای که دارد اولا خود را در معرض اتهام قرار می‌دهد -که دکترین او بر مبنای جانبداری از منافع کشورش ارائه شده است- و ثانیا گاه در محتوا نیز به خطا می‌رود به‌طوری که این خطاها حتی از نگاه علمای آزاداندیش اروپایی نیز مغفول نمانده و موجب انتقاد به وی می‌شود.  در این میان اما، عده‌ای از اندیشه گروسیوس در جهت منافع خود تغذیه کرده و متقابلا در برابر این خدمات ارزشمند، گروسیوس نیز به نان و نوایی می‌رسد. نتیجه اینکه علم و فلسفه به‌جای پرده‌برداری از حقایق در خدمت مصالح و منافع دولت‌های اروپایی قرار می‌گیرند و از مسیری که باید، خارج می‌شوند. به‌عبارت دیگر فلسفه و علمی مورد حمایت آنها واقع می‌شود که در راستای مصلحت و منفعت آنها باشد و چیزی جز این محکوم به نادیده‌انگاری است. درحقوق بین‌الملل این قبیل مسائل کم نیست و به وفور اتفاق می‌افتد.

ظهور پوزیتیویسم حقوقی و رسوخ آن در حقوق بین‌الملل(۹) حتی افراد را از فلسفه‌سازی و دولت‌ها را از حمایت فلسفه‌سازها لااقل درجهت اقناع افکار غیر نیز بی‌نیاز کرد، تا این علم بیش از پیش بر وفق مراد دولت‌ها به‌خصوص قدرتمندان پیش رود. برای مثال ممکن است گفته شود وجود شورای امنیت به‌عنوان یکی از ارکان سازمان ملل متحد یا حضور اعضایی ثابت در آن با اختیار وتو از عدالت به دور است و به نظم هم منتج نمی‌شود اما از آنجا که این موضوع توسط دولت‌ها توافق و اراده شده، پس اعتبار دارد و لازم‌الاتباع است.

با توجه به اوضاع و احوال پیش‌گفته، درنهایت اما این یادداشت با چند پرسش به پایان می‌رسد تا مقدمه‌ای بر مطالب و مباحثی دیگر باشد و آن پرسش این است که در مواجهه با آنچه بیان شد، تکلیف آنان که وجود حقیقت را باور و دغدغه عدم‌تهدید و تحریف آن را دارند، چیست؟ چگونه می‌توان از حقیقت در برابر این صدمات حراست و حمایت کرد؟ درحالتی که دیگران به‌دنبال منافع خود هستند، ما نیز باید به‌دنبال منافع خود، مقابله به‌مثل کنیم یا آنکه در پی حقیقت و استیفای حقوق همگان باشیم حتی اگر به نفع ما نباشد؟ اصلا آیا آدمی در پیروی از غیرحقیقت، منفعتی خواهد برد؟

  پی‌نوشت‌ها:

۱- رئیسی‌دزکی، لیلا و محمد کفاش‌نیری، جهانی شدن حقوق بشر: اصل عدم مداخله و بحران سوریه، مجله مطالعات حقوق بشر اسلامی، سال سوم، پاییز و زمستان ۱۳۹۳، شماره ۷، صفحه ۸۶.
2- The evolution of international responsibility: from responsibility to protect to responsibility while protection, CristinaG. Badescu , International Studies Journal, Vol. 11, No. 1 ,Summer 2014, page 51.
۳- مدنی، سیدجلال‌الدین، مبانی و کلیات علم حقوق، تهران، انتشارات پایدار، سال ۱۳۷۷، صفحه ۹۱.
4- The History Of International Law, BardoFassbender and Anne Peter, Oxford university press, First edition published in 2012, page 301.
۵- برای مطالعه تفصیلی پیرامون مکتب حقوق طبیعی، رجوع شود به: دانش‌پژوه، مصطفی، فلسفه حقوق، قم، انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام‌خمینی، سال ۱۳۹۶، صفحه ۶۵ به بعد.
۶- موسوس زنور، موسی، نقدی بر حقوق جنگ و صلح در اندیشه هوگو گروسیوس، فصلنامه مطالعات حقوق عمومی، دوره ۴۵، شماره یک، بهار ۱۳۹۴، صفحه ۱۰۱.
۷- این کتاب توسط دکتر حسین پیران ترجمه شده و در سال ۱۳۹۵ توسط انتشارات شهر دانش به چاپ رسیده است.
۸- افتخار جهرمی، گودرز، هفت‌اقلیم عقل در روش‌شناسی حقوق بین‌الملل، نگاهی تحلیلی به کتاب سیر عقل در منظومه حقوق بین‌الملل، مجله حقوقی بین‌المللی، شماره ۶۰، بهار و تابستان ۱۳۹۸، صفحه ۳۸۸.
۹- در این باره رجوع شود به: زرنشان، شهرام و سیدحسین میرجعفری، جایگاه پوزیتیویسم حقوقی در ارکان ملل متحد، فصلنامه مطالعات حقوق عمومی، دوره ۴۸، زمستان ۱۳۹۷.