تاریخ : Thu 01 Oct 2020 - 14:08
کد خبر : 46426
سرویس خبری : ایده حکمرانی

فیلسوفان: متفکران یا متقیان؟

نگاهی به کتاب نسبتا پرفروش «فیلسوفان بدکردار»

فیلسوفان: متفکران یا متقیان؟

چندماه پیش در سال 1398، کتاب «فیلسوفان بدکردار» پس از پنج‌سال به چاپ هفتم رسید. این کتاب اولین‌بار در سال 1393 در تهران چاپ و منتشر شده بود.

به گزارش «فرهیختگان»، چندماه پیش در سال 1398، کتاب «فیلسوفان بدکردار» پس از پنج‌سال به چاپ هفتم رسید. این کتاب اولین‌بار در سال 1393 در تهران چاپ و منتشر شده بود. من که نمی‌خواستم آن را بخرم و بخوانم، بالاخره وسوسه غالب آمد، خریدم و خواندم. فیلسوفان بدکردار درحالی به‌چاپ هفتم با شمارگان سه‌هزار نسخه رسیده که مهم‌ترین و بهترین کتاب‌ حوزه فلسفه غرب با تیراژ 250 یا 300 نسخه سه‌سال طول می‌کشد تا به‌فروش بروند. این است که مردم زندگینامه فیلسوفان را بیشتر دوست دارند و می‌خوانند تا زندگی فلسفی آنان را، زیرا مطالعه زندگینامه کاری است سهل و ساده و بدون نیاز به فکر و تامل و گاه وسوسه‌انگیز، هیجان‌انگیز و نشاط‌انگیز. اما زندگی فلسفی فیلسوفان را باید در آثار فیلسوفان دید، خواند و دریافت، نه در زندگینامه‌های خودنوشت یا دیگرنوشت آنان، و خواندن آثار فیلسوفان کاری است بسیار صعب و دشوار، نیازمند بضاعت و استعداد و قوت فکری و علاقه وافر و صبر و شکیبایی و گاه ملال‌آور. از همین‌رو خوانندگان زندگینامه فیلسوفان کثیرند اما خوانندگان زندگی و آثار فلسفی فیلسوفان قلیل. دو نویسنده کتاب فیلسوفان بدکردار معتقدند که اعمال، رفتارها، تصمیم‌ها، مسائل و درگیری‌های زندگی شخصی فیلسوفان نمی‌تواند با تفکر فلسفی آنان بی‌ارتباط باشد. آثار سترگ فیلسوفان بزرگ مانند «جهان همچون اراده و تصور» شوپنهاور، «قرارداد اجتماعی» روسو، «چنین گفت زرتشت» نیچه، «رساله منطقی-فلسفی» ویتگنشتاین، «وجود و زمان» هیدگر، «وجود و عدم» سارتر و «تاریخ جنون» و «نظم اشیا»ی فوکو همگی به‌گونه‌ای شرح و بیان مسائل و مشکلاتی است که آفرینندگان آنها در زندگی شخصی و خانوادگی درگیر و دلمشغول آنها بوده‌اند. در این صورت، می‌توان گفت که شوپنهاور در جهان همچون اراده و تصور داستان انزوا و خلوت‌گزیدگی خویش را به‌شیوه و صورت فلسفی اظهار کرده، ویتگنشتاین در رساله منطقی-فلسفی حکایت مشکل جنسی خود را به زبان خشک و سخت منطقی و ریاضی بازگفته، هیدگر در وجود و زمان قصه پرغصه گرویدن به حزب ناسیونال-سوسیالیست را سال‌ها پیش از ظهور چنین حزبی(!) و نیز شرح ماجرای عشقبازی با دانشجویی یهودی را نوشته و فوکو درتاریخ جنون لذات اعمال منافی عفت را به زبانی پست‌مدرن وصف کرده است. از جمع این فیلسوفان، قدر مسلم این است که هیدگر به تاثیر حوادث و وقایع زندگی در تفکر فیلسوفان کمترین اهمیتی قائل نبوده است. او کتاب‌های فیلسوفان را «آثار اندیشیدن» آنان قلمداد می‌کند که برای پی بردن به میزان عمق و اصالت آنها باید به فراسوی تاریخ‌انگاری و رمانتیسیسم -که میان زندگی و اثر فیلسوف و نویسنده پیوند مستقیم و محکم می‌بیند- رفت. مشهور است که هیدگر وقتی درسگفتارهایی درباره ارسطو را آغاز می‌کند به‌جای گزارش مفصل سوانح زندگی فیلسوف و نقل زندگینامه او به بیان یک عبارت کوتاه بسنده می‌کند: «ارسطو زاده شد، کار کرد و درگذشت.»

فیلسوف نه نبی است، نه ولی و نه وصی. او هیچ‌گاه ادعای هدایت خلق به‌سوی خدا و قبل از آن، ادعای پاکی و پارسایی و تدین و تقوا نکرده و نمی‌کند. فیلسوف کسی مثل دیگران است با این تفاوت که او نیش می‌زند و فکر مردم را از رکود و سکون و جمود و خمود می‌رهاند و به‌سمت فعالیت و تحرک و جنبش می‌کشاند. علاوه‌بر نیش‌ زدن، فیلسوف مامایی هم می‌کند و به زایش اندیشه‌ها و ایده‌های دیگران کمک می‌رساند. هگل میان پیروان سقراط و پیروان عیسی مسیح فرق می‌گذارد و می‌گوید یاران برگزیده و آزموده عیسی مسیح محدود به حواریون بود اما پیروان و شاگردان سقراط محدود و منحصر نیست و هرکسی می‌تواند در زمره دانش‌پژوهان و فلسفه‌ورزان و اندیشه‌ورزان قرار بگیرد. هرکس دوستدار دانش و دانایی باشد مقدمش مبارک است. فیلسوف در زمره انبیا، اولیا، اوصیا، ازکیا، صلحا، عرفا و صدیقین نیست، بلکه او انسانی است که درهمین عالم می‌بیند و نظاره می‌کند و می‌اندیشد، شاید اندکی دورتر و ژرف‌تر از دیگر مردم. فیلسوف چگونه می‌تواند دعوی معصومیت کند درحالی که آدم صفی دور از خطا و گناه نبوده است:

جایی که برق عصیان بر آدم صفی زد
ما را چگونه زیبد دعوی بی‌گناهی

اعمال و کارهای هشت فیلسوفی که در کتاب فیلسوفان بدکردار بر آفتاب افکنده شده، به‌هیچ‌وجه عظیم‌تر و کبیره‌تر از خطاها و اشتباهات دیگر آدمیان -اعم از فیلسوف و غیرفیلسوف- نیست اما مساله این است که کردارهای آن هشت‌تن آشکار و نمایان شده اما کردارهای دیگران مستور و مخفی مانده است.

هیچ‌کس بی‌دامنِ‌ تر نیست لیکن پیش خلق
باز می‌پوشند و ما بر آفتاب افکنده‌ایم

کجای مردم‌گریزی، انزواطلبی، غمگینی و زن‌گریزی و عزت‌نفس، بدکرداری است که بیچاره شوپنهاور جزء فیلسوفان بدکردار به‌شمار آمده است؟ آیا کسی که سردردهای شدید دارد و بیمار است، بدکردار است؟ نیچه فلک‌زده که درتمام عمر به‌رغم بیماری‌های حاد تنها و مجرد زیست، هیچ‌تجربه جنسی نداشت، شراب نمی‌خورد و با وجود این زندگی را با همه دردها و رنج‌ها و مشقت‌ها و مرارت‌ها و گرفتاری‌هایش تایید کرد و به زندگی آری گفت، بدکردار محسوب می‌شود؟ از آموزه‌های نیک و ماندگار نیچه وفاداری به زمین و آری‌گویی به زندگی است. می‌توان گفت که از دیدگاه نیچه زندگی دردناک‌ترین مصائب و بلاها را به اندیشه‌ورزترین انسان‌ها و بزرگ‌ترین مردان می‌دهد، با وجود این آنان هیچ‌گاه از آری‌گویی به زندگی دست برنمی‌دارند و همچنان دربرابر حملات شدید زندگی مقاومت و دلیری می‌کنند. آنان دشمن بزرگ خود، یعنی زندگی را، تایید می‌کنند و می‌ستایند، زیرا کسی که «چرایی» برای زیستن داشته باشد با هر «چگونه‌ای» می‌سازد. راسل آن‌ همه فعالیت برای صلح داشته، چندین‌بار به‌سبب محکوم ‌کردن سیاست‌های جنگ‌طلبانه به زندان افتاده، جنایات جنگی آمریکا در ویتنام را محکوم کرده و چه‌گوارا و مبارزات چریکی او در آمریکای لاتین را ستوده، اما چون زنانش را طلاق داده، ثواب همه آن اعمال پیشین از بین رفته، به‌تعبیر اهل اصطلاح «احباط» شده! و او درشمار فیلسوفان بدکردار قرار گرفته است. چرا تعداد کتاب‌ها و مصاحبه‌ها و محکومیت‌ها و زندان‌ کشیدن‌های راسل را نادیده می‌گیریم اما تعداد زن‌ها و طلاق آنها را زیر ذره‌بین قرار می‌دهیم؟

خدا را شکر! که در سال‌های اخیر در همه جوامع، علی‌الخصوص در جامعه ما میزان طلاق آنقدر بیشتر شده که دیگر ذنب لایغفر تلقی نمی‌شود، قبح آن فروریخته و افراد بسیاری را می‌توان یافت که مثل راسل چند زن را طلاق داده‌اند.

گر حکم شود که مست گیرند
در شهر هر آنچه هست گیرند

تاکید بیش از حد بر حرف‌های صدمن یک‌غاز و مشهوراتی مانند گرایش هیدگر به نازیسم دیگر چیزی از اهمیت و عظمت تفکر او نمی‌کاهد. مدت‌هاست که این حنا دیگر رنگی ندارد. روستایی ‌بودن هیدگر، ظاهر دهقانی و ساده داشتن او، در شهرهای بزرگ صنعتی آرامش و آسایش نداشتن او و جادوگری در القای کلام و سخنرانی، نه‌تنها بدکرداری نیست، بلکه جزء حسن و هنرهای متفکر بزرگ قرن بیستم است. تکرار و بازگویی ملال‌آور ماجرای عشقی مارتین هیدگر و هانا آرنت برای ژورنالیست‌ها و بیوگرافی‌نویسانی جذابیت دارد که حتی سواد خواندن یک مقاله تخصصی از هیچ‌کدام از هیدگر و آرنت را ندارند و صرفا در پی غوغا و هیاهو و بدنام‌ کردنند. متاسفانه چنین داستان‌هایی مانند خیلی از کالاهای بنجل و عوام‌پسند، در جامعه‌های توسعه‌نیافته طرفداران و خریدارانی بسیار بیشتر از جامعه‌های توسعه‌یافته دارند. متفکرانی مانند نیچه و هیدگر در محدوده آداب و رسوم و خلق‌وخوی قبیله زندگی نمی‌کردند، بلکه در مرتبه‌ای فراتر از عقاید و باورها و ارزش‌های عامیانه قوم می‌زیستند و می‌اندیشیدند. از همین‌رو با معیارهای معمولی و عرفی نمی‌توان رفتارهای آنها را سنجید. آنان اهل تزویر، تظاهر و رنگ و ریا نبودند و صادقانه پروای نام و ننگ نداشتند.

گرچه بدنامی است نزد عاقلان
ما نمی‌خواهیم ننگ و نام را
متفکران بزرگ مردان زهد و توبه و طامات نیستند.
ما مرد زهد و توبه و طامات نیستیم
با ما به جام باده صافی خطاب کن

چه می‌دانیم، شاید تظاهر و ریا و نفاق خیل مردم، برخی فیلسوفان را اهل مستی و راستی کرده است. مگر حافظ را کردار اهل صومعه می ‌پرست نکرده است؟

کردار اهل صومعه‌ام کرد می ‌پرست
این دود بین که نامه من شد سیاه از او

در سنت خودمان، فیلسوفانی مانند علامه‌طباطبایی و ابوالحسن رفیعی‌قزوینی هرگاه غیری ناآشنا به محفل‌شان وارد می‌شد، دم فرو می‌بستند و سخت سکوت می‌کردند تا مبادا تازه‌وارد، نااهلی باشد ظاهرپرست و سطحی‌نگر و دون که حرف آنان را بدزدد و در شکل دیگری به خلق بفروشد.

حرف درویشان بدزدد مرد دون
تا بخواند بر سلیمی زان فسون
من این حروف نوشتم چنانکه غیر ندانست
تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی

فیلسوفانی مانند ابن‌سینا و سهروردی توصیه کرده‌اند که آثارشان را افراد بیگانه با مبادی حکمت نخوانند، زیرا چنین کسانی حکمت را آلوده و خراب می‌کنند و خودشان را گمراه و گمگشته. به‌هرحال، همه آدمیان رانده از بهشت در این عالم به‌مراتب و به‌نسبت خطاکار و خواب‌آلوده و تردامنند و به‌جز اولیای خاص و برگزیده و مقرب خدا، هیچ‌کس نمی‌تواند و نباید ادعای معصومیت کند. وقتی کثیری از متظاهران و متقلبان و بوقلمون‌صفتان روزها شحنه و شب باده‌فروشند، چرا فقط چند فیلسوف را محکوم و مردود تاریخ بدانیم؟

آه از این قوم ریایی که در این شهر دو روی
روزها شحنه و شب باده‌فروش‌اند همه

 * نویسنده: محمد زارع شیرین‌کندی، پژوهشگر فلسفه