تاریخ : Sat 26 Sep 2020 - 09:52
کد خبر : 46226
سرویس خبری : جهان شهر

تحولات غرب آسیا در دنیای واقعی

سیدمهدی طالبی:

تحولات غرب آسیا در دنیای واقعی

«اراده» مردم ایران و مسئولان این کشور تنها امید واشنگتن برای پیروزی است. آنها باید در نبرد اراده‌ها ایران را شکست داده و به نابودی بکشند و ایرانیان را در ذهن به این نتیجه برسانند که شکست خورده‌اند. درصورت شکست آمریکا در نبرد اراده‌ها، سرنوشت روی دیگر خود را به واشنگتن نشان خواهد داد.

به گزارش«فرهیختگان»، سیدمهدی طالبی، روزنامه‌نگار طی یادداشتی در روزنامه «فرهیختگان» نوشت: با ورود ایران و دیگر اعضای محور مقاومت به بحران سوریه برای کمک به نظام این کشور درمقابل قدرت‌های جهانی و منطقه‌ای، جبهه متشکل از غرب، اعراب، ترکیه و رژیم‌صهیونیستی تلاش کردند ورود این محور را ورود «شیعیان» به جنگ علیه «اهل تسنن» القا کنند. هرچند بسیاری از سربازان و اعضای نظام سوریه را اهل تسنن تشکیل می‌دادند و کشتاری که گروهک‌های تروریستی به‌راه انداخته بودند، بیشتر در دایره اهل تسنن بود تا شیعیان ولی این تبلیغات و حمایت‌های لجستیکی و مالی غرب و کشورهای منطقه از تروریست‌ها، باعث شد برخلاف واقعیت، تفکری مبنی‌بر جنگ شیعی-سنی در قسمت‌های مهمی از افکارعمومی ایجاد شود و گروه‌هایی مانند داعش از دل القاعده بیرون بیایند. این درحالی بود که تا پیش از این، القاعده وارد نبرد با شیعیان نشده بود و حتی جمله‌ای از بن‌لادن علیه شیعیان منتشر نشده بود و جانشین او ایمن‌الظواهری نیز تا پیش از قضایای سوریه سخنی علنی ضدشیعیان نگفته بود.

پس از جا افتادن پررنگ مساله شیعه-سنی و به وجود آمدن گروه‌های ضدشیعی مانند داعش، نیروی ضدشیعی موجود در منطقه به آن پیوست و درسوی دیگر با دوقطبی‌شدن وضعیت در کشورهای منطقه، گروه‌های مسامحه‌جوتری نسبت به گذشته میان جهان اهل سنت شکل گرفت که از شقاوت و بی‌رحمی گروه‌های تروریستی (داعش، النصره و...) به وجود آمده از دل اهل تسنن احساس نگرانی می‌کرد. حتی برخی جریانات اسلامگرا مثل جنبش النهضه تونس و بخشی از اسلامگرایان مصری برای آنکه به داعشی و خشونت‌طلب بودن متهم نشوند مجبور شدند بخشی از دیدگاه‌های خود را تعدیل کنند. این گروه‌ها درمقابل تبلیغات رقبا و دشمنان خود مانند ملی‌گرایان، لیبرال‌ها و سکولارها بالاجبار دست به تعدیل دیدگاه‌های خود زدند که این امر باعث شد آنها به گروه‌های مخالف خود نیز شباهت پیدا کنند.

با شکست داعش و گروه‌های مشابه آن در سوریه، از میان دو گروه «ضدشیعی» و «مسامحه‌جو» اهل سنت گروه نخست به‌شدت سرکوب شد. صدهاهزار عضو این گروه نه‌تنها با شیعیان روبه‌رو شده بلکه بخش مهمی از اهل سنت را نیز با خود دشمن کردند. جبهه تکفیری ضدشیعی در جریانات بحران سوریه و اشغال عراق، در وهله نخست به‌شدت سرکوب شد و توان خود را از دست داد و در مرحله دوم بخش بزرگی از اهل سنت را به‌دلیل توحش با خود دشمن ساخت و در سومین گام نیز باعث شد افرادی که ضدشیعه بودند به‌دلیل ترس از متهم‌شدن به خشونت، راه سکوت را در پیش گرفته و در جامعه منزوی شوند. این افراد درصورت ابراز سخنان خود به‌دلیل مشابهت افکار و عقایدشان با داعش، ازسوی جامعه طرد می‌شدند.

با رخ دادن این قضایا، جامعه جهان اسلام و جهان عرب که اکثریتی اهل تسنن دارد از تفکرات و عقاید ضدشیعی تا حد زیادی تخلیه شد و گروه‌ها و افراد ضدشیعه مسلح نیز سرکوب شده و به‌دلیل کشتار اهل سنت حتی ازسوی آنان نیز مورد خشم قرار گرفتند. درسوی دیگر نیز طرفداران اصلی این گروه به‌دلیل شکست گسترده در عراق و سوریه و همچنین بدنامی داعش و افکار داعشی سرخورده و منزوی شدند. این مساله درحالی بود که حتی تا پیش از به اوج رسیدن قضیه شیعه-سنی طی بحران سوریه، نگرانی از گسترش شیعه در بطن جامعه عربی جایگاه قابل‌توجهی داشت.

عبدالله دوم، پادشاه اردن نخستین فردی بود که در سال 2004 با به‌کار بردن کلمه «هلال شیعی»، «شیعه‌هراسی» را در منطقه و میان افکار حکام و مردم جهان عرب به نمایش گذارد. این حرف تاثیرگذار او که بر امکان اتحاد شیعیان ایران، عراق و شام تاکید داشت، در سال جاری میلادی در گفت‌وگو با فرانس24 نیز تکرار شد اما برخلاف سال 2004، این‌بار با بی‌توجهی افکارعمومی مواجه شد. این تغییرات به‌خوبی نشان می‌داد دوگانه شیعی-سنی از منطقه رخت بربسته است. ازسوی دیگر، پان‌عرب‌ها که حکومت شوروی حامی آنها بود، بعد از فروپاشی این حکومت، شکست‌های سنگینی خوردند. تحقیر ملی‌گرایان عربی مانند صدام‌حسین، معمرقذافی و علی‌عبدالله صالح باعث شد نیروی قوم‌گرای عربی نیز به محاق برود و از این طریق شکاف «عرب-فارس» نیز تا حد زیادی توان خود را از دست داد.

شکست پان‌عرب‌ها و تخلیه نیروی افراطی ملی‌گرایی در جهان عرب و درسوی دیگر تخلیه نیروی ضدشیعی، موانع بزرگی را از جلوی راه ایران برای تعامل موثرتر با قشر بزرگ‌تری از جهان اسلام و جهان عرب از بین برد. همین وضعیت باعث شد سردار شهیدقاسم سلیمانی در میانه جنگ با داعش در سوریه، مذاکرات محرمانه با اخوان‌المسلمین مصر را با وجود دیگاه‌های نسبتا تند آنان علیه تهران، هدایت و رهبری کند. با تغییرات در جهان عرب و موفقیت ایران در عراق و سوریه، کشورهای عربی که هیچ ابزاری برای مواجهه با ایران نداشتند، تصمیم به علنی‌سازی رسمی یا غیررسمی روابط خود با صهیونیست‌ها گرفتند تا آخرین حکومت‌های ستمگر عربی با مشخص‌کردن نیات خود و خیانت به قضیه فلسطین که مساله‌ای اسلامی و عربی است، بدنامی را در جهان اسلام و جهان عرب برای خود بخرند. جهان اسلام و عرب درحالی نظاره‌گر امضای توافق صلح در واشنگتن میان امارات، بحرین، آمریکا و رژیم‌صهیونیستی بود که نیروهای مقاومت غزه با موشک‌هایی که با حمایت‌های ایران به‌دست آورده بودند، شهرک‌های صهیونیست‌نشین را هدف حملات خود قرار دادند.

در غرب آسیای جدید، دیگر شکاف شیعه-سنی و یا عرب-فارس دربرابر ایران صف‌آرایی نمی‌کند. اکنون تهران به‌دلیل وجود تکفیری‌ها، روابط خوبی با برخی گروه‌های اهل سنت برقرار کرده و درسوی دیگر خیانت محور سعودی-اماراتی قدرت نرم و وجهه آنان را در دو جهان اسلام و عرب به‌خطر انداخته است. درحالی که در جلوی چشم همگان اعراب و افکارعمومی منطقه ایران را می‌بینند که درمقابل آمریکا و رژیم‌صهیونیستی ایستاده و از دیگر ملت‌های مسلمان و عرب حمایت می‌کند. این اتفاقی است که درصورت پایداری ملت ایران تغییرات قابل‌توجهی را در جهان اسلام ایجاد خواهد کرد.

نتیجه‌گیری

آمریکا پس از وقوع انقلاب، از ظرفیت حکومت صدام درمقابله با ایران استفاده کرد اما با شکست جبهه جهانی درمقابل ایران و ورود مستقیم آمریکا در اواخر جنگ ایران و عراق به رویارویی نظامی با جمهوری اسلامی، واشنگتن بالاجبار متوجه شد دیگر کاری از دست ائتلاف‌ها ساخته نیست و باید با تمام توان خود وارد منطقه شود. پس از پایان جنگ صدام با ایران، صدام به این نتیجه رسید که در مرزهای غربی نمی‌تواند به‌دنبال چیزی باشد و باید شانس خود را در جایی دیگر امتحان کند. حمله به کویت و احتمال تهدید رژیم‌صهیونیستی از سوی او، کاخ‌سفید را مجبور به لشکرکشی به غرب آسیا کرد. در دهه نخست قرن بیست‌ویکم، حضور آمریکا در منطقه با اشغال عراق و افغانستان مستقیم‌تر شد. با این‌حال ناکامی در این دو جنگ درکنار فرسایش شدید متحدان آمریکا در منطقه و از دست دادن ظرفیت‌های نظامی و ایدئولوژیک‌شان، حالا کاخ‌سفید برای از دست نرفتن جایگاهش در منطقه ناچار است وجهه تهاجمی‌تری به خود بگیرد. بخش مهمی از «سیاست فشار حداکثری» علیه ایران با این هدف است که کاخ‌سفید متوجه تغییرات در منطقه شده و می‌داند اگر دست روی دست بگذارد ساختارهایش در منطقه با فروپاشی بیشتری روبه‌رو می‌شود.

درسوی دیگر آمریکا می‌داند ظرفیت مناسبی برای درگیری با ایران ندارد و درصورت بروز درگیری نظامی نمی‌تواند پیروز از منطقه خارج شود. سلاح‌های نامتعارف و ابزارآلاتی مانند نیروی موشکی تنها برای ایجاد موازنه ترس و بازدارندگی مناسب هستند و این صحنه میدانی است که نتیجه جنگ را تعیین می‌کند. آمریکا درصورت جنگ برای حمله پرحجم مجبور است در منطقه‌ای با ایران بجنگد که تهران عمق راهبردی خود را در آن گسترش داده و همان‌گونه که سردار سلامی، فرمانده کل سپاه در هفته گذشته هشدار داد می‌تواند تمامی پایگاه‌های آمریکایی را به تصرف خود دربیاورد. «اراده» مردم ایران و مسئولان این کشور تنها امید واشنگتن برای پیروزی است. آنها باید در نبرد اراده‌ها ایران را شکست داده و به نابودی بکشند و ایرانیان را در ذهن به این نتیجه برسانند که شکست خورده‌اند. درصورت شکست آمریکا در نبرد اراده‌ها، سرنوشت روی دیگر خود را به واشنگتن نشان خواهد داد.