اگر اقتدارگرایی و اقتدارستیزی را دو سوی یک محور ریاضی در نظر بگیریم، حکومتها و جوامع گوناگون در میان این بیشینه و کمینه پراکندهاند. در علوم سیاسی، «یکهسالاری» (autocracy)، یکی از چهار گونه اقتدارگرایی (authoritarianism) در کنار خودکامگی (despotism)، دیکتاتوری (dictatorship) و تمامیتخواهی (totalitarianism) است. اگرچه این مفاهیم در محاوره و ادبیات ژورنالیستی بهشکلی مترادف بهکار میروند، اما در تعاریف سیاسی با یکدیگر متفاوتاند.
داریوش آشوری میگوید که در یکهسالاری، فرمانروا بر راس سلسلهمراتب اداری، تفوق آشکار دارد و اگرچه [برخلاف دیکتاتوری] قوانین یا سنتهایی هست که بر قدرت او محدودیتی ایجاد کنند، در عمل قدرت فرمانروا (اتوکرات) نامحدود است. فرد یکهسالار ممکن است قدرت خود را [برخلاف خودکامه] براساس قراردادها یا سنتهای اجتماعی بهدست آورده باشد که در این صورت اتوکراسی «مشروع» است یا آن را بهزور بهدست آورده باشد که در اینصورت «دیکتاتوری» است.
اگرچه تمامیتخواهی و دیکتاتوری نظامی غالبا با اتوکراسی تعریف میشوند، اما الزاما اتوکراسی نیستند. حکومتهای تمامیتخواه تلاش میکنند تمام جوانب زندگی افراد جامعه را تحتکنترل داشته باشند. ممکن است در راس این حکومتها دیکتاتور بزرگی باشد که این حکومت را بدل به حکومتی یکهسالارانه کند، اما شکل دیگر آن رهبری جمعی (collective leadership) یک کومون یا حزب سیاسی است. از آنجا که یکهسالارها نیازمند ساختار قدرتی برای حکومت کردن هستند، مرزبندی میان اتوکراسی تاریخی و اشرافسالاری (اولیگارشی) دشوار است، چراکه بیشتر یکهسالارها در طول تاریخ وابسته به اشراف یا گروههای نخبه دیگر بودهاند.
در منتهاالیه دیگر محور نظامهای سیاسی، اقتدارگریزی (آنارشیسم) قرار دارد که در زبان سیاسی بهمعنای نظامی اجتماعی و سیاسی بدون دولت یا بهطور کلی جامعهای فاقد هرگونه ساختار طبقاتی یا حکومتی است.
دنیس گانزل، فیلمساز جوان آلمانی، شهرتش را مدیون ساختن فیلم «موج» (Die Welle) در سال 2008 است. در این فیلم، یک معلم دبیرستان بهنام «راینر ونگر» ناچار به برگزاری کلاسی با موضوع «اتوکراسی» میشود، درحالی که معلمی دیگر بهطور موازی کلاسی با موضوع «آنارشیسم» برگزار میکند. ونگر وقتی درمییابد که دانشآموزانش ـ که نسل سوم پس از جنگ جهانی دوم هستند ـ معتقدند امکان ندارد در آلمان مدرن دیکتاتوری بهوجود بیاید، آزمونی را دنبال میکند تا نشان دهد تودهها به چه آسانی قابلیت هدایت شدن به هر سمتوسو را دارند. او از دانشآموزانش گروهی تشکیل میدهد و نام آن را «موج» میگذارد و در میان اعضای گروه نوعی یکسانسازی و اتحاد را ترغیب میکند. حاصل کار جذابیت روزافزونی است که این گروه پیدا میکند، چنانکه پیوستن دانشآموزان دیگر باعث رشد آن میشود. این رشد غیرمنتظره و بروز و ظهور رفتارهای خودسرانه، «موج» را خیلی سریع بدل به گروهی شبهفاشیستی میکند که ونگر را در جایگاه «پیشوا» نشانده است و زمانی که این معلم میخواهد نقطه پایانی بر آزمون تجربی «اتوکراسی»اش بگذارد، این نقطه چیزی جز تراژدی نیست.
هیچیک از هراسهای زودگذر و آنی فیلمهای ژانر وحشت، قابلمقایسه با هراس عمیق و رسوبکنندهای نیست که فیلمهایی مثل «موج» در ضمیر مخاطب باقی میگذارند؛ این هراس آنقدر هست که حتی کارگردان اثر بگوید هرگز دیگر در هیچ فیلمی سراغ سوژه ناسیونالسوسیالیسم نخواهد رفت، چراکه هرچه گفتنی بوده در «موج» گفته است... هراس عمیق و رسوبکنندهای با نام جذابیت پنهان اتوکراسی...
شماره ۱۴۳۸ |
صفحه ۱۶ |
جامعه
دانلود این صفحه
جذابیت پنهان اتوکراسی
یاسین محمدی











