بابک بابایی از آن دسته هنرمندان خودساخته است که با بهرهگیری از محضر استادانی چون محمد منتشری و زندهیاد رضویسروستانی دنبال جریان رایج در موسیقی نبوده و همیشه به استقلال در هنر باور داشته است. علاوهبر هنر خوانندگی او نقاش زبردستی نیز هست و تاکنون شاگردان بسیاری را تربیت کرده است. آلبوم «بر من گذشت» با وجود اینکه نخستین گام او پس از سالها شاگردی است، در همانقدم نخست با استقبال بسیاری مواجه شد که برای خودش هم باورکردنی نیست. این اثر یکی از کاندیداهای بخش موسیقی اصیل با کلام در جشن سالانه موسیقی ماست. گفتوگوی ما را با این خواننده نقاش بخوانید.
***
آلبوم «بر من گذشت» برخلاف تصورات از استقبال خوبی برخوردار شد تا جایی که آلبوم شما یکی از کاندیداهای جایزه بزرگ موسیقی ما در بخش موسیقی با کلام است. شما عوامل این موقعیت را چه میدانید؟
تاریخ هنر ثابت کرده است که در خلق یک اثر هنری قابل تامل همیشه نهفقط یک عامل یا یک فرد، بلکه مجموعهای از عوامل افراد موثر هستند. آلبوم «بر من گذشت» هم از این قاعده مستثنی نبود. از آهنگساز گرفته تا انتخاب اشعار مناسب، گرافیک و بستهبندی اثر در موفقیت این آلبوم نقش داشتند. مخاطب هنرشناس و فرهنگی که مد نظر ما بود را مورد مطالعه و بررسی قرار دادیم و در بخشهایی که ما بود سلیقه مردم را در نظر بگیریم، سعی کردیم که چیدمان قطعات و حتی زمانبندی آنها را متناسب با سلیقه آنها پیش ببریم. از طرف دیگر به رصد سایر آثار مشابه در بازار پرداختیم و سعی کردیم با فاصلهگیری از نقاط ضعفشان به نقاط قوتشان بپردازیم و در تقویت خودمان به کار بگیریم. مساله دوم این است که ما متاثر از دوره طلایی موسیقی گلها دست به خلق این اثر زدیم و در واقع اقتباسی از این ژانر داشتیم. فکر میکنم مردم هنوز موسیقی گلها را دوست دارند.
حالا چرا به سمت موسیقی سبک گلها رفتید؟ چه ضرورتی داشت پس از گذشت چیزی نزدیک به نیمقرن موسیقی گلها را مورد اقتباس قرار دهید؟
موســیقی گلها ویژگیهای فنی و مضمونی فراوانی داشته و دارد که متناسب با زمانهای مختلف میتواند کاربردهای مختلف داشته باشد. مثل موسیقی کلاسیک غرب که هنوز راه خود را ادامه داده و آمده است تا امروز. آنچه ما در موسیقی گلها و تناسبش با امروز یافتیم، وجه آرامشبخش بودن آن در شرایط پرتلاطم روح و زندگی مردم امروز است. نوع موسیقی و هارمونی موجود در بر من گذشت طوری است که فضای آرامش را در ذهن شویم.
شما از شاگردان محمد منتشری هستید. سبک ایشان بهرغم مردمی بودنشان دیگر با فضای رایج در موسیقی ایرانی نسبت نزدیکی ندارد. خوانش شما هم از آن قاعده جدا نیست. اما با وجود فاصله میان سبک شما و سلیقه رایج، این استقبال چه دلیلی میتواند داشته باشد؟
من هر چه دارم از استاد منتشری و مرحوم رضویسروستانی است. اما جامعه امروز و سلیقهاش متفاوت شده است. من تلاش کردم همزمان با اینکه آموختههایم در محضر این استادان را به کار بگیرم، به لحاظ ملودی و شعر به سمتی بروم که مردم آنها را بیشتر درک کنند. بهخصوص در حوزه شعر تلاش کردم به سویی بروم که مردم بتوانند با آن ارتباط نزدیکتری برقرار کنند. از طرف دیگر تلاش کردم موسیقی ملی را طوری به کار بگیرم که رویکردهای مردم پسندش را تقویت کرده باشم. به هر روی اتفاقاتی موجب شده است که مردم از موسیقی اصیل و ملی خودمان فاصله بگیرند و من میخواستم با آسیبشناسی این جریان کاری کنم که گروه بیشتری از مردم به این موسیقی اقبال داشته باشند.
پس در واقع شما یک حرکت جامعهشناسانه در بازار هدفتان انجام دادید.
من از زمانی که به یاد دارم همه جور موسیقی خوب گوش کردم. پس به شخص خاصی وابسته نبودم. یادگیری یک دایره بینهایت بزرگ است که از همه کس و همهچیز میتوان یاد گرفت. من معلم مردم نیستم. از خودشان یاد میگیرم و به خودشان پس میدهم. من اگر لایق باشم فضا را برای مردم نورانیتر میکنم.
ریشههای علاقهمندی شما به موسیقی گلها در کجاست؟
پدربزرگی داشتم که بنان و محمودی و قوامی و... گوش میکرد. این صداها در من نشست، تا جایی که خودم گشتم و پیداکردم و دیدم مرحوم پیرنیا چه اسم بامسمایی گذاشته است. مثلا گلهای رنگارنگ در واقع هم گل است و هم رنگارنگ. هر کدام از بزرگان این سبک استقلال شخصیتی و هنری خود را داشتند. آنها ضمن اینکه از استادانشان پیروی میکردند اما خودشان بودند. من هم تمام سعیام در طول این سالها آن بوده است که خودم باشم. من به یک جهت و به یک روش نگاه نکردم. خواستم خودم باشم و امیدوارم چنین باشد.
شما علاوهبر خوانندگی، به صورت حرفهای نقاشی هم میکنید و شاگردان بسیاری را در گالریتان دیدم که رفت و آمد میکنند. فکر میکنید در زمان خلق موسیقی چقدر تحت تاثیر هنرهای تجسمی هستید؟
شک نکنید که تمام هنرها روی هم تاثیرگذارند و میتوانند به یکدیگر کمک کنند. من هم از این نیرو بسیار کمک گرفتهام و تاثیر پذیرفتهام. سر منشا همه اینها کمالجویی انسان است. مثلا در نقاشی هارمونی وجود دارد، در موسیقی هم هست. ترکیببندی و کمپوزیسیون در نقاشی هست، در موسیقی هم یک رکن اصلی و اساسی است. اما اینها وجوه مشترک این دو هنر است. از همه مهمتر اینکه من وقتی به خلق اثرم فکر میکنم از دید یک هنرمند هنرهای تجسمی میتوانم تجسم و تصور کنم که نهایت کار چه خواهد بود و براساس آن نگاه به تدریج شروع میکنم به شکل دادن آن اثر موسیقایی. یک حس خاصی در هر هنری هست که با مدیریت میتوان از هر کدام بهنفع و تکامل دیگری بهره برد.
فکر میکنید اثر بعدیتان در راستای همین اثر باشد؟
در کار بعدی هم در این فضاها حرکت خواهم کرد اما با تغییراتی اندک که تکمیلکننده اثر قبلی است. تغییر یک اتفاق نرم و بطئی است تا هنرمند بتواند به چیزی که میخواهد برسد. ایدهآل ذهنی من این است که قسمت پاک و صفای باطنم را بتوانم به شنونده منتقل کنم. شاید این دلیل اصلی رجوع من به موسیقی گلهاست.