یک کتاب حدودا 400 صفحهای بود که نیمی از آن در سال دوم دبیرستان رشته انسانی تدریس میشد و نصفش در سال سوم. اسم کتاب تاریخ ادبیات بود و هر بخشش به زندگینامه، اشعار و سبک شعری و... یکی از شعرا و نویسندگان میپرداخت. درس سختی بود که خواندن و یاد گرفتن هر بخشش چند ساعتی وقت میبرد.
معلم جوان این درس هر جلسه از چند نفر درباره درس جلسه قبل سوال میکرد و هر که نمیدانست نمره منفی میگرفت. کتابها باید وقتی معلم سوال میکرد بسته میبودند و اینکه فلان شاعر در چه سالی به دنیا آمد و چه قرنی از دنیا رفت و ابوسعید ابوالخیر در چه قرنی میزیست، نمونههایی از سوالهای معلم بود.
مگر یکی دو تا بودند؟ کتابها هم باید بسته میبود. خب بچهها باید چه میکردند؟ جواب سوالهای سخت را با خودکار روی نیمکت مینوشتند و وقتی معلم سوال میپرسید زیرچشمی نیمکت را نگاه میکردند و جواب میدادند. البته جواب بعضی از سوالها راحت بود و به این کار احتیاج نبود؛ مثل اینکه سعدی قرن چند بود. بگذریم. از درس مربوط به آن کتاب قطور هر طور شده نمره قبولی میگرفتیم و دریغ از آنکه یادمان مانده باشد سبک شعرهای خاقانی شروانی چه بوده و همدوره با کدام شاعران بنام زندگی میکرده است.
معلم آن درس و مسئول آموزش مدرسه و مدیر و حتی مسئولان آموزشی آموزش و پرورش هم میدانستند که از این 400 صفحه شاید چند خطش در ذهن دانشآموزها بماند و خیلی از محصلها فردای روز امتحان کتابها را پاره و از درس تاریخ ادبیات، نادانسته تاریخ ادبیات مغول را در آتش زدن کتابها به روز میکنند!
شاید آن روزها نمیفهمیدیم که این فراموشی و این حفظ کردن برای امتحان، نشانه ضعف سیستم آموزشیای بود که در آن تحصیل میکردیم. اما آیا آموزش و پرورش هم کارشناسی نداشت و ندارد که تغییری در این نظام غلط آموزشی بدهد؟ کدام یک از دانشآموزان آن کلاس 40 نفره سال 77 با آن درسها و کلاسها و امتحانها، ترغیب به خواندن یک کتاب شدند؟ آیا کسی یادش مانده ابوسعید ابوالخیر در چه قرنی میزیست؟ اصلا شاعر بود یا یکی از شاهان سلجوقی؟
سالهای بعد سیستم آموزشی چند بار تغییر کرد، اما محصلان سیستمهای جدید که حالا پا به دانشگاه و جامعه گذاشتهاند، چه آموختهاند؟ چه دغدغههایی دارند؟
دلیل این بیحوصلگی در خواندن و دانستن کجاست؟ بعضیها میگویند وضعیت نامساعد اقتصادی باعث شده کسی تمایلی به دانستن حتی در سطح اطلاعات عمومی عادی نداشته باشد. چه دلیلی دارد؟ چه دردی را دوا میکند؟ چه نانی را سر سفرهام میآورد؟
اما همه اینها دلیل کافی نیست. سرانه مطالعه در ایران و افغانستان برابر است. آیا وضعیت اقتصادی و امنیتی ایران با افغانستان برابر است؟ پس موضوعات اقتصادی نمیتواند تنها دلیل قانعکننده در این بیسوادی عمومی باشد. برای هر پدیدهای، رشتهای از عوامل به هم مرتبط تاثیر دارند. یکی از دلایل مهم در این موضوع، سیستم آموزشیای است که حاصلش را در خرداد هر سال و با پایان امتحانات، در کتابهای پاره شده کف حیاط مدرسه باید پیدا میکردیم. راستی سعدی قرن چند بود؟!
دسترسی سریع
اخبار این صفحه
سعدی قرن چند بود؟!
مهران فرجی
ارسال نظر