مساله اصلی در برخورد با مجموعه داستان «کنار نیا مینا»ی محمد حسینی، نه کشف روابط علی و معلولی روایت و خط سیر داستان که درک موقعیت و وضعیت روایت است. کشف ساختار روایت در چنین داستانهایی امری غیرممکن است و تنها کاری که مخاطب میتواند انجام دهد یافتن موقعیت وقوع و وضعیت آن است. در داستانهای این مجموعه عموما با وضعیتی مواجه هستیم که شخصیت راوی داستان، منفعلانه در حال بیان خاطره یا موضوعی است و شخصیت اصلی بیرون داستان، نیروی پیشبرنده محسوب میشود. شاید به همین دلیل است که میتوان نام روایتهای پستمدرن را به چنین داستانهایی اطلاق کرد، داستانهایی که تا مرز اتفاق پیش میروند درحالی که یا اتفاق پیش از داستان افتاده یا اصلا قرار نیست تا ابد اتفاقی بیفتد. مساله بنیادی در روایتهای پستمدرن، موضعگیری در قبال تاریخ است، البته تاریخ به معنای انتقادی آن. در واقع نویسنده در چنین حالتی ضمن روایت داستانی، بهعنوان منتقد نسبت به تمام تاریخ اظهارنظر کرده و به مقایسه وضعیت کنونی با وضعیتهای پیشین و نقد آن میپردازد. از این روی، مسائل عاشقانه اساطیری، روابط آبجکتیو عاشقانه معاصر، مرگ، خیانت، فداکاری، جناحبندی سیاسی و... همگی در یک وضعیت کلی به نام تاریخ قرار میگیرند و در واقع یک مضمون مشترک را دارا هستند.
به واقع پستمدرنیسم ایستادن در برابر تاریخی است که به صورت کسالتبار مدام در حال تکرار است. گویی هیچ موضوع و اتفاق جدیدی در جهان نیفتاده و قرار هم نیست بیفتد. ماحصل چنین اندیشهای بیان روایتهایی میشود که شاید از منظر مخاطب ناقص و ابتر باشند اما از دیدگاه فلسفی، لزومی به تکرار علی و معلولی آن وجود ندارد. نویسنده المانی از یک واقعیت بیرونی را بیان میکند و مخاطب میتواند هزاران روایت از آن برداشت کند. قرار گرفتن در موضع پستمدرنیستی برای نویسنده در واقع نقد تاریخی به جامعه کنونی است، چه آنجا که راوی برای انتخاب فردی برای گروه یا حزب رفته، چه آنجا که به کردستان میرود و شهری را آزاد یا تصرف میکند و چه تمام عاشقانههای موجود در تکتک روایتها با تمام سکوت و آرامششان، فریاد اعتراض نویسنده به وضعیت کنونی یا تکراری است. تاریخ مملو از این تکرارهاست و حسینی به درستی و خوبی توانسته این تکرار کسالتبار را بیآنکه به دام فرمالیسم گرفتار شود، در 9 روایت مجموعه داستانش بازگو کند.
عدم قطعیت در داستان «آن که همان نیست»، تغییر فرم زبان در داستان «مجاز»، وضعیت ناپایدار و فرم واژگون روایی در داستان «مختصریها یا پایان به اختصار یا آدمهای این متن را به کجا میبری شما؟» و جملاتی مهم و کلیدی از زبان راوی- نویسنده در کتاب، اثباتی بر نیت نویسنده بر ارائه مجموعه داستانی است که هدفش فروپاشی روایت به معنای درونی نقد تاریخی وضعیت و موقعیت است. در مقدمه داستان «چند سال بعد از نسرین» حسینی تمام حرفش را اینگونه مینویسد: «تنها فایده تاریخ این است که انسان با مطالعهاش از ترقی آینده بشر هم نومید میشود.»
در پایان میتوان گفت که مجموعه داستان «کنار نیا مینا» در پی احترام و کشف مخاطب بهعنوان عامل موثر بر متن است. متنی که مملو از دالها، کدها و نشانههای منتهی به معنا است، معنایی که یقینا با حضور خواننده شکل میگیرد، همان چیزی که بارت از آن بهعنوان لذت متن یاد میکند و این خود نوعی برهمزننده نظام تکراری تاریخ در متن است و اگرچه خیلی عظیم مخاطب مصرفگرای متون دیکتاتور را جذب نمیکند اما بهعنوان اثری مهم و لیبرال خود را معرفی کرده و باقی خواهد ماند.
دسترسی سریع
اخبار این صفحه
نگاهی به مجموعه داستان «کنار نیا مینا» نوشته محمد حسینی/ نشر ثالث
تا فروپاشی روایت
محمود قلیپور، منتقد
ارسال نظر