فاطمه قرهداغی، معلم یکی از مدارس استثنایی کشور است. وی در گفتوگو با «فرهیختگان» در رابطه با دسترسی به مدارس استثنایی در سایر استانها به جز کلانشهرها گفت: «در استانها و شهرهای دیگر، دسترسی به مدارس استثنایی تا حد زیادی سخت است. به همین دلیل بعضی خانوادهها که مسیرشان دور است یا در شهرهای کوچکتر زندگی میکنند، اصلاً ممکن است مدرسه نداشته باشند یا برای رفتن به مدرسه مجبور شوند مسافت زیادی را طی کنند. از این جهت، هزینه رفتوآمد و سرویس بسیار بالاست. قانونی وجود دارد که بر اساس آن شوراهای شهر باید هزینه سرویس مدارس استثنایی را تقبل و برای دانشآموزان پرداخت کنند و موظفاند این کار را انجام دهند؛ اما این موضوع دوندگی زیادی دارد و همه استانها موفق نمیشوند این مبلغ را از شهرداری دریافت کنند، یا فقط درصد کمی از آن را با پیگیری بسیار زیاد میتوانند بگیرند. از همین جهت، رفتوآمد بچهها با مشکل مواجه است.»
وی همچنین در رابطه با دستهبندی دانشآموزان با نیازهای مختلف نیز افزود: «در مورد مدارس مختلف، ممکن است وضعیت برخی شهرها بهتر باشد، اما مثلاً مدرسه اوتیسمِ کرج وضعیت بسیار نامناسبی دارد. بسیاری از شهرها اصلاً مدرسه جداگانه ندارند و همه طیفها در یک مدرسه هستند. در مدارس کمتوان یا نابینا، مدرسه مستقل وجود ندارد و این موضوع برای برخی از بچهها چالش ایجاد میکند. مثلاً بچههای نابینا که مدرسهشان باید از نظر فیزیکی، رنگآمیزی و مسیر رفتوآمد مناسب باشد، با نبود استانداردهای لازم روبهرو هستند. مدرسه ما هیچ تفاوتی با مدرسه عادی ندارد. ممکن است بچهها در پایههای پایینتر، به دلیل معلولیتهای جسمی، حرکتی یا ضعف بینایی، زیاد زمین بخورند. حتی فضای صاف و ایمن نیز همهجا وجود ندارد و بچه مجبور است از پله استفاده کند و از این جهت دوباره دچار مشکل میشود. هم از لحاظ فیزیکی و هم از نظر کمبود تعداد مدارس، بچهها دچار مشکلاند.»
این معلم مدارس استثنایی در رابطه با محتوای آموزشی متناسب با دانشآموزان با نیازهای ویژه نیز عنوان کرد: « محتوای آموزشی برای بچههای استثنایی نیز مناسب نیست و ضعف جدی دارد و نیازمند بازنگری کامل، از صفر تا صد است. بچههای اوتیسم برنامه درسی جداگانه ندارند. سطح درسها برای بچههای کمتوان هم بسیار سنگین است. برای بچههایی که توانایی رفتن به مقاطع بالاتر را ندارند و نمیتوانند از پس محتوای درسی بر بیایند، هیچ برنامه دیگری وجود ندارد. یعنی بچهها در مقطع ابتدایی، حروف الفبا، ریاضی و درسهای دیگر را مثل دانشآموزان عادی میخوانند؛ اما وقتی به متوسطه اول میرسند، همچنان باید درس بخوانند، درحالیکه مهارت بسیار کمی دارند. در متوسطه دوم وارد هنرآموزی و مهارتهای کاربردی میشوند که از نظر من خیلی دیر است. بچهای که نمیتواند از پس درسهای قبلی بر بیاید، سالها باید همین روند را ادامه دهد تا به مقطعی برسد که بتواند یک هنر یاد بگیرد.»
وی ادامه داد: «خیلی بهتر است مهارتآموزی از مقاطع پایینتر شروع شود؛ چون وقتی بچه توان یادگیری این درسها را ندارد، حداقل حضورش در مدرسه بیهوده نباشد. اگر بچه نتواند از عهده درسها بر بیاید، باید بعد از چند سال اخراج شود؛ اما معمولاً او را نگه میدارند یعنی مدارس به دلیل دلسوزی بچه را حفظ میکنند تا حداقل جایی داشته باشد و بتواند به مقاطع بالاتر برسد و هنر یا مهارتی مثل سفالگری یا نقاشی یاد بگیرد؛ اما این روند هم معلم و هم دانشآموز را فرسوده میکند. به همین دلیل، محتوای درسی نیازمند بازنگری جدی است.»
اول مدارس عادی، بعد مدارس استثنایی!
قرهداغی در رابطه با تخصیص نیرو توسط ادارات آموزش و پرورش به مدارس استثنایی نیز گفت: «در ادارات آموزش و پرورش برخوردشان نسبت به مدارس استثنایی اینطور است که مثلاً فرض کنید مدارس نیرو کم دارند، خدمات کم دارند یا بودجه و برنامهای میخواهند بگیرند؛ مواجههشان دقیقاً اینگونه است که «ما اول باید برای بچههای خودمان خرج کنیم؛ اول میوهها را بین بچههای خودمان، بچههای عادی، تقسیم کنیم.» یعنی بچههای استثنایی را به رسمیت نمیشناسند. چنین نگاهی وجود دارد و برخی خرج کردن و سرمایهگذاری برای مدارس استثنایی را بیهوده میدانند. قطعاً اولویت با مدارس عادی است و در نهایت، اگر چیزی باقی ماند، به مدارس استثنایی میرسد.»
سهم هر دانشآموز از کاردرمانی نهایتاً 4 جلسه در سال
وی در رابطه با مشکلات خانوادههای دانشآموزان دارای نیاز ویژه نیز عنوان کرد: «یک بچهای که مشکل دارد، هم از نظر زمان گذاشتن و هم از نظر هزینه، تقریباً میشود گفت هشت برابرِ یک بچه عادی زمان میخواهد، هزینه میخواهد و تلاش بیشتری لازم دارد؛ یعنی واقعاً اندازه چند بچه از پدر و مادر انرژی میگیرد. چیزی که به نظر من خیلی از خانوادهها با آن درگیرند - جدا از فضای درسی که باید زمان زیادی بگذارند تا دانشآموز در خانه پیشرفت کند - بحث خدمات کاردرمانی و گفتاردرمانی است. اینها کاملاً هزینهبر هستند. مدرسه سعی میکند مقداری از این خدمات را پوشش دهد؛ اما اصلاً کفاف نمیدهد. شاید سهم هر دانشآموز در کل سال، چهار جلسه کاردرمانی یا گفتاردرمانی - یا چند جلسه بیشتر - نباشد، درحالیکه باید خیلی بیشتر کمک شود و جلسات بیشتری برایشان در نظر گرفته شود، بهخصوص برای خانوادههایی که از نظر درآمدی دچار مشکلاند. اگر این خدمات بهتر و بیشتر تأمین شود، روی درسشان هم تأثیر میگذارد. مثلاً وقتی بحث کاردرمانی مطرح میشود، خیلی از بچهها نمیتوانند حتی یک مداد دستشان بگیرند، نمیتوانند درست بنشینند یا عضلات فکشان برای صحبت کردن ضعیف است. اگر اینها از نظر کاردرمانی و گفتاردرمانی تقویت شوند، هم بچهها بهتر عمل میکنند و هم فشار و زحمت والدین کمتر میشود. در غیر این صورت، خانواده مجبور است زمان خیلی زیادی بگذارد تا بچه بتواند یک چیز ساده را یاد بگیرد. البته طیفهای مختلف با هم متفاوتاند. مثلاً ممکن است دانشآموزی که فقط از نظر بینایی مشکل دارد، هوش خیلی خوبی داشته باشد و خانواده دغدغه زیادی بابت یادگیری نداشته باشند؛ اما سایر طیفها - بهخصوص طیفهای رفتاری و ذهنی یا بچههای جسمی - حرکتی - معمولاً چه از نظر درسی و چه از نظر رفتاری دچار مشکلات طولانیمدت و مرتبط با شرایط خودشان هستند و حتی در برقراری ارتباط هم مشکل دارند.»











