هومن جعفری، خبرنگار: بعضی فیلمها را باید فراستیطور نقد کنی. بیرحم باشی. اره برقی را شارژ کنی و بعد وارد سینمایی در هند شوی، جایی که طرفداران جان آبراهام با چاشنی سس تند و فلفل اضافه و چیپس، منتظرند تا هنرنمایی قهرمان بالیوودیشان را ببینند. وقتی همه مشغول خودکشی برای قهرمانشان هستند، درهای ورودی-خروجی سینما را ببندی و بعد اره را روشن کنی و در حالیکه به سیگار برگت پکهای عمیقی میزنی، از همان ردیف بالا یا پایین شروع کنی به «اراندن» مردم! همانطور که خون روی صورت و لباسهایت شره میکند، به برگ کوباییات پک عمیقی بزنی و مدام فحششان هم بدهی: «ماقبل نقدبینهای پفک و مقوادوست خاک بر سر! اره بشوید بهتر است که این... را تماشا کنید.»
با احترام به هرکسی که فیلم را با انگیزههایی چون لذت بردن یا حتی با انگیزههای سیاسی نگاه میکند، باید به اطلاع برسانم که فیلم زباله است. این را برای تصویری که از نظام سیاسی به نمایش میگذارد نمیگویم. بین همکاران روزنامه اولین نفر بودم که این فیلم را دیدم و اولین نفر بودم که پیشنهاد دادم فیلم حتماً باید دیده شود و رویش نقد نوشت. نقدم هم قطعاً منفی است. اگر فیلمبین باشید، متوجه میشوید چرا این فیلم واقعاً چرند است.
با ماجرای 2012 کار ندارم. با داستان فیلم هم کار ندارم که واقعی است یا نه و اینکه اتفاقات واقعاً همانطور رخ داده که در فیلم میبینیم یا هندیها مثل همیشه پیازداغ و فلفلش را بیشتر کردهاند. با آنچه روایت میکند مشکلی ندارم. عملیاتی بین دو طرف بوده یا نه و گوشه ترکشی هم به شهروندی از هند خورده یا نه و تلفاتی ناخواسته گرفته شده یا نه. قضاوت نمیکنم. میدانم نشانههای تراژدیاش بالاست. میدانم میشود رویش فیلم ساخت اما نه این! «تهران» واقعاً فیلم بدی است.
افسری به نام کومار -که ما را یاد داداش بزرگش هاپوکومار میاندازد که سگ عروسکی سریال محبوب خانه مادربزرگه بود- تصمیم میگیرد به سه ایرانی و ایران درسی بدهد که دیگر ترقهبازیهایشان را داخل هند نیاورند! دو نفر از آنها را به انواع و اقسام روشهای بسیار مضحک میکشد. مثلاً اسپری کردن عطر توی صورت یک هیتمن یا جاسوس یا مأمور خارجی وسط فرودگاه خیلی تابلو است. قیاس کنید با صحنه ترور شاهد معروف در فیلم بینالمللی از تام تیکور با بازی درخشان کلایو اوون و نائومی واتس که طرف را دم در ورودی دادگاه با خراش نوک یک چتر مسموم ترور میکنند و آب از آب تکان نمیخورد! اسپری کردن عطر روی طرف خیلی روش تابلویی است. نکته بعد اینکه هر سازمان جاسوسی یا هر افسر زبدهای، وقتی میخواهد کسی را ترور کند، جایی منتظر نمینشیند که دوربینهای مداربسته بهراحتی تصویرش را ضبط کنند! حالا درست است که من و شما عنصر اطلاعاتی و جاسوسی ضدجاسوسی نیستیم؛ اما دستکم به اندازه موهای سرمان از این فیلمها دیدهایم. افسر ارشد معمولاً جایی دور مینشیند. حتی داخل ونی سرشار از تجهیزات نظارتی و دستگاههای شنود صدا و ضبط تصویر. اگر بیرون از ون باشد جایی دور از دسترسی دوربینهای مداربسته قرار میگیرد که تصویرش ضبط نشود. با هیچ کدام از افسرهای میدانی یا به اصطلاح تاکتیکال سر یک میز منتظر نمیماند. مأمور میدانی هم که کارش را انجام داد، یک ضرب سمت افسر عملیات حرکت نمیکند که با هم محل را ترک کنند. خطر لو رفتن یا تلافی کردن وجود دارد. احتیاط حکم میکند که از هم دور شوند و یکی دو کوچه بالاتر و پایینتر سوار ماشین تیم شوند.
سکانس حمله عوام ایرانی به محل تجمع افسرهای موساد و مأموران هندی چرند مفهومی است. جز جان آبراهام که بلد است چطور اکشن کار کند، بقیه بازیگران از دم تعطیل هستند. من حداقل چند هزار ساعت فیلم اکشن دیدهام. آرایش مثلثی سه مأمور هندی برای مقابله با مهاجمان، بیشتر از آنکه یک آرایش نظامی باشد، آدم را یاد آرایش مثلثی مد نظر ارسطو در پایتخت میاندازد. همان قسمتی که مدام به مبینا کارمندش میگفت مشتری که وارد شد شما سهتا باید با آرایش مثلثی محاصرهاش کنید! مأمور زن هندی اصلاً نمیداند در حال چه کاری است. مشغول دفع حمله است یا در حال کتواک رفتن وسط بندرگاه! نحوه شلیک کردنش به مهاجمان به هر چیزی میخورد غیر از شلیک کردن. به خدا اگر چند قسمت سریال شاهکار خارجی دیده باشید این چرندیات بد توی ذوقتان میزند!
سکانسهای ایران که واقعاً فاجعهاند. رابط امن کومار در ایران اصلاً معلوم نیست چهکاره است! یک شخصیتسازی چرندی برایش راه انداختهاند که پسرش در انفجاری مرده که یک عده میگویند کار اسرائیلیها بوده و عدهای میگویند کار ایرانیها بوده! خودش مطمئن نیست کار کدام سمت بوده ولی تصمیم گرفته بشود آدم ضدسیستم! آخر با چه منطقی! آدمی که یقین کرده سیستم پسرش را کشته و انداخته گردن اسرائیل که نمیگوید مطمئن نیست کدام طرف دست به چنین کاری زده! بعد هم آدم امن موساد نمیشود! بقیه کار از دکور تا لحن صحبت کردن کشکی کترهای فارسیزبانها -که آدم را یاد فیلم اکشن قندهار میاندازد- و خیابانهایی که به همه جای دنیا شباهت دارد جز ایران را حقیقتاً سخت میشود تحمل کرد! منطق روایی داستان از ورود قهرمان به ایران که کلاً کشک میشود. از نیمه دوم واقعاً رسیدن به خط پایان عزمی ملی - میهنی میخواهد! فیلم هندی نیست، اسرائیلی است. اما در حمایت کردن از آنها هم راهی به جایی نمیبرد!
شخصیت منفی ماجرا از اول تا آخر فیلم بهکلی مشغول توطئه و جنایت و بدعهدی و سرکشی و نامردی است. آخر فیلم هم خیانتش به همکارش لو میرود و قتلش توسط او رقم میخورد! چرند مفهومی! عوامل ایرانی فیلم را احتمالاً از بین سیاهیلشکرهای اورکهای هابیتها انتخاب کردهاند. هر کدامشان به شکلی کریه به تصویر کشیده شدهاند.
شماره ۴۴۹۲ |
صفحه ۱۲ |
فرهنگ و هنر
دانلود این صفحه
داداش هاپوکومار وارد میشود!














